تعمیرکار جوان موتورسیکلت که به طور اتفاقی همسرش را در خودروی مرد غریبه دیده بود به تعقیب آنها پرداخت. وقتی خودرو وارد بوستان جنگلی چیتگر در غرب تهران شد، مرد جوان با موتورسیکلتاش سد راه آنها شد.
همان موقع نیز دو مرد با یکدیگر گلاویز شدند که این جدال خونین با قتل مرد غریبه پایان یافت. مرد جوان که از صحنه گریخته بود ساعتی بعد به کلانتری رفت و خودش را معرفی کرد.
بازپرس کشیک ویژه قتل، دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی را صادر کرد و تحقیقات ویژه پلیسی در اینباره آغاز شد.
حمید ۳۲ ساله در بازجوییها ضمن اعتراف به قتل علیاصغر – ۲۷ ساله – به پلیس گفت: «حدود ساعت چهار بعدازظهر مثل همیشه پس از صرف ناهار و استراحت راهی تعمیرگاه شده بودم که در طول راه و به طور اتفاقی همسرم را سوار پراید سفید رنگ و در کنار یک مرد غریبه دیدم. درحالی که با دیدن این صحنه شوکه شده بودم به تعقیبشان پرداختم تا اینکه در بوستان جنگلی چیتگر خونم به جوش آمد و با مرد غریبه درگیر شدم. اما او با چاقویی به طرفم حمله کرد که در دفاع از خودم با همان چاقو، وی را زدم!» پس از تکمیل تحقیقات جنایی و صدور کیفرخواست متهم صبح دیروز به شعبه هشتم دادگاه کیفری تهران منتقل و از سوی قاضی اصغرزاده ریاست دادگاه و قاضی توکلی مستشار عالی محاکمه شد.
در ابتدای جلسه مادر مقتول، خواستار قصاص عامل قتل پسرش شد.
سپس متهم پرونده به بیان آخرین دفاعیاتش پرداخت.
متهم در تشریح جزئیات جنایت گفت: حدود ساعت دو بعدازظهر ۴ مرداد ۹۴ از سر کار به خانه آمدم و پس از خوردن ناهار خوابیدم. ساعت چهار هم از خانه بیرون آمدم تا به محل کارم – تعمیرگاه موتورسیکلت - بروم، اما در بین راه به طور اتفاقی در یکی از کوچههای اطراف خانه همسرم را دیدم که سوار پراید سفیدرنگ شده بود. خیلی مشکوک شدم. اول فکر کردم او میخواهد به خانه مادرش برود، به همین خاطر تعقیبش کردم اما دقایقی بعد متوجه شدم آنجا نمیرود. در حالی که تعقیب ادامه داشت، آنها از پارک چیتگر سر درآوردند. بسیار شوکزده و ناراحت بودم و نمیتوانستم این صحنه را ببینم. وقتی دیدم همسرم داخل خودرو در آغوش مرد ناشناس است، با خشم و ناراحتی جلو رفتم و مرد غریبه را بیرون کشیدم. وقتی با هم درگیر شدیم او با چاقویی که از داخل خودرو برداشته بود، به طرفم حمله کرد. در فرصتی مناسب چاقو را گرفتم و زمانی که پشت سرم به او بود و به همسرم پرخاش کردم، نمیدانم چه شد که چاقو به گردنش خورد و او غرق در خون روی زمین افتاد. خیلی ترسیده بودم و نمیدانستم چه کار کنم، بنابر این از آنجا فرار کرده ولی چند ساعت بعد خودم را به پلیس معرفی کردم.
همین موقع قاضی اصغرزاده پرسید: آیا تو چاقو را از خانه برده بودی و میدانستی آنها کجا میروند که متهم پاسخ داد: نه هرگز، من به طور اتفاقی آنها را دیدم و چاقو متعلق به مقتول بود. حالا هم اتهام قتل را قبول دارم اما عمدی بودن آن را نمیپذیرم.
در ادامه جلسه همسر حمید که به اتهام رابطه نامشروع محاکمه میشد، گفت: ما حدود ۸ سال قبل ازدواج کردیم، اما افسوس که در تمام مدت همسرم روی خوش به من نشان نداد، ضمن اینکه تمام مدت از مادر و پدرش نگهداری میکردم. ما صاحب پسر چهارسالهای بودیم که متأسفانه به خاطر بیماری مرد. پس از مرگ پسرم، من بسیار افسرده شده بودم و حمید هم توجهی به من نداشت. با این حال پس از مرگ پسرم ساعتها به بهشت زهرا رفته و سر مزار پسرم گریه میکردم تا اینکه در آنجا با مرد جوانی به نام «علیاصغر» آشنا شدم. او که میدانست چه مشکلاتی دارم، دائم به من محبت میکرد و میگفت: افسوس که شوهرت قدر تو را نمیداند و...
من پس از چند بار ملاقات با این مرد در اثر محبتها و دلداریهایش شیفتهاش شدم. او از من خواسته بود از حمید جدا شوم و با هم ازدواج کنیم. اما شرایط خانوادگی من اجازه نمیداد که به طلاق فکر کنم، به همین خاطر مجبور بودم بسوزم و بسازم.
روز حادثه زمانی که به خانه پدرشوهرم میرفتم، علیاصغر را دیدم. او از من خواست چند دقیقهای با هم باشیم، اما من از او خواستم برای همیشه رهایم کند. با این حال با اصرارش سوار ماشین شدم، غافل از اینکه چه توفانی در راه است!
سپس قاضی اصغرزاده خطاب به زن جوان که زمینه جنایت را فراهم کرده بود، گفت: آیا اتهامت را قبول داری؟
متهم پاسخ داد: بله، اما آقای قاضی شوهرم به من ظلم کرده بود و من از روی جهل و نادانی تن به این رابطه دادم.
قاضی: اما میتوانستی از طریق قانونی و شرعی با جدا شدن از همسرت به زندگیات ادامه دهی، اما با خطای بزرگی که کردی، چند زندگی را به نابودی کشاندی!
در پایان جلسه دادگاه، قضات وارد شور شدند تا حکمشان را تعیین و اعلام کنند.
- 15
- 2