چکیده ای از زندگی نامه فرخی سیستانی
نام کامل:ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی
نام هنری( لقب):فرخی سیستانی
متولد:سال ۳۷۰ هجری قمری
درگذشت:سال ۴۲۹ ه.ق
آرامگاه:غزنه (سیستان- ایران)
حرفه:شاعر، نویسنده
سبک:قصیده، غزل و رباعی
زندگی نامه فرخی سیستانی
ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی در سال ۳۷۰ هجری قمری دیده به جهان گشود. لقب وی فرخی سیستانی بود و پدرش از ملازمان امیر خلف بانو آخرین امیر صفاری بود.
فعالیت های فرخی سیستانی
طبق روایات نقل شده فرخی به عنوان استاد آواز شناخته میشد و این توانایی را داشت که ساز عود را با مهارت خاصی بنوازد. بیش از چند هزار بیت شعر در قالب های قصیده، غزل، قطعه، رباعی، ترکیب بند و ترجیع بند در دیوان شعر فرخی وجود دارد. قصیده شامل چهار رکن میباشد که از آن ها می توان به مقدمه، بیت تخلص، تنه اصلی و شریطه یا دعا اشاره کرد. دویست و چهارده قصیده ضبط شده در دیوان فرخی سیستانی( چاپ اقبال، ۱۳۳۵) دیده میشود که یکصد و شصت و شش قصیده ی آن ها( حدود ۷۸ درصد) چهاررکنی است و چهل و هفت قصیده ی آن مقدمه تغزلی ندارد. فرخی در قصاید از همان ابتدای کار، بدون مقدمه از ستایش استفاده کرده که چنین کاری خلاف سنت قصیده ستایشی است. قصیده ی دیگر فرخی سیستانی در معنای عشق سروده شده است ولی مضمون مدحی ندارد.
تعداد قصیده های دیوان فرخی سیستانی که در آن ها از مقدمه که رکن اول به شمار می رود، استفاده نشده است و برخلاف آن از ستایش استفاده کرده است ، حدود ۲۰ درصد می باشد. فرخی سیستانی در ادبیات و موسیقی از تبحر خاصی برخوردار بود و از همین طریق توانست به دربار ابولمظفر شاه چغانیان و پس از آن به دربار سلطان محمود غزنوی برود و از درجه و منزلت بالایی برخوردار شود. فرخی توسط محمود غزنوی به ملک الشعرایی دربار منصوب شد و وقتی که پادشاه در سال ۴۲۱ قمری فوت کرد ، تا پایان عمر در دربار سلطان محمود غزنوی مشغول به ستایش او مشغول بود.
فرخی سیستانی به سیستانی بودن خود در مصرع« من قیاس از سیستان آرم که آن شهر من است» اشاره نموده است. هدف فرخی از سفر سیستان به دربار چغانیان( در حدود ترمذ در جنوب ازبکستان امروزی) پیشرفت و ترقی بود. او پیش از این که به دربار چغانیان برسد شعر کاروان حله را سرود. او با ظاهری بسیار ساده و لباسهای محلی سیستان و پاپوشی کهنه در نزد عمیف اسعد چغانی، وزیر امیر رفت در حالی که آن ها انتظار نداشتند که فرخی سیستانی چنین اشعار استوار و بی عیب و نقصی را بسراید. بدین ترتیب وقتی که فرخی سیستانی به وزیر این شعر را داد، وزیر به دلیل این که در تردید بود، از فرخی سیستانی درخواست کرد تا برای امیر که در آن زمان به عیش و نوش در محل داغ زدن گوسفندان مشغول بود شعری بخواند که قصیده ای به نام داغگاه به این منظور ساخت و آن را در نزد امیر و وزیر خواند که امیر به خاطر این شعر به فرخی سیستانی، چهل کره اسب و مقام بالایی در دربار اهدا کرد. بخاطر این که وی در دربار غزنوی اکثر عمر خود را گذرانده است. فرخی سیستانی اشعار بسیاری را در مورد دربار غزنوی سروده است و حتی بهمراه سلطان محمود در سفرهای جنگی حضور داشته است و به وصف این کشور گشایی ها پرداخته است.
سبک و اشعار فرخی سیستانی
سبک شعر فرخی سیستانی که شاعر مشهور ایرانی بوده، خراسانی می باشد. بخاطر این که اشعار فرخی سیستانی در عین گیرایی بالا، ساده است عده زیادی اشعار او را دوست دارند. البته بر خلاف ساده بنظر رسیدن سبک شعر فرخی سیستانی، این سبک بسیار دشوار است و تعداد کمی از شاعران در ادبیات ایران از چنین توانایی برخوردار بودند. فرخی سیستانی با این وجود بحدی در کارش تبحر داشت که برخی از افراد او را با شاعری چون سعدی مقایسه می کنند. لطافت احساس و ظرافت فکر فرخى ازین بود که علاوه بر شعر در زمینه ی موسیقى نیز مهارت خاصی داشت شعر خوش میگفت و چنگ تر میزد و در ظریف کردن فکر و احساس، این دو عامل بسیار اهمیت داشت و اگرفکرى تحت تأثیر هر دو عامل قرار میگرفت، ظریفتر میشد.
صفات و اخلاق فرخی سیستانی
از خصوصیات فرخی سیستانی می توان به عیش طلب بودن ان اشاره کرد. او علاقه بسیاری به خوشگذرانى داشته و میل و رغبت درونى خود را با کمال صراحت به لذائذ مادى ظاهر کرده است و با وجود این خوشگذرانی، دین وخلاقیت عرب را حمایت می کرده و به بى دینان و قرمطیان و افردی که مخالف دین بودند، بدگویی میکرد و آن ها را به قتل و غارت تحریک میکرده است. او فکر ساده و طبع دهقانى داشت و علاوه بر این که صاحب جاه و مقام بلند بود و خواستهاىش را در خور آن کسب میکرد و از محتشمان عصر خویش بود، باز هم دست از خیالات و روشِ دهقانى برنداشت وخودش را به عنوان خادم دهقان سیستانى می دانست.
او به احساسات افراد عاشق واقف است و در این رابطه اشعاری را سروده است. شخصیت اصلی فیلم شب های روشن به کارگردانی فرزاد موتمن پس از عاشق شدن، این شعر زیبا را خواند:
دل من همی داد گفتی گوایی که باشد مرا روزی از تو جدایی
بلی هرچه خواهد رسیدن به مردم بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم و زین غم نبوده ست با روز من روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن نه چندان که یک سو نهی آشنایی
به جرم چه راندی مرا از در خود؟ گناهم نبوده ست جز بیگنایی
بدین زودی از من چرا سیر گشتی؟ نگارا بدین زودسیری چرایی؟
که دانست کز تو مرا دید باید به چندان وفا این همه بی وفایی
سپردم به تو دل، ندانسته بودم بدین گونه مایل به جور و جفایی
دریغا دریغا که آگه نبودم که تو بی وفا در جفا تا کجایی
نگارا من از آزمایش به آیم مرا باش تا بیش از این آزمایی
مرا خوار داری و بی قدر خواهی نگر تا بدین خو که هستی نپایی
درگذشت فرخی سیستانی
در سال ۴۲۹ ق وقتی که فرخی سیستانی جوان بود، در شهر غزنه فوت شد.
لبیبی که شاعر هم دوره فرخی سیستانی بود، در وصف وی این شعر را سرود:
گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد؟ پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
فرزانه ای برفت و ز رفتنش هر زیان دیوانه ای بماند و ز ماندنش هیچ سود
گردآوری: بخش بیوگرافی سرپوش
- 18
- 4