تخریب حقابه زایندهرود، خط بطلانی بر قرنها مدیریت آب در این منطقه است. ۵۲۰سال پیش یعنی در سال ۹۲۳ قمری شیخبهایی طوماری تهیه کرد و مشکل تقسیم آب کشاورزان را در زایندهرود حل کرد. در نسخه بازنویسیشده این طومار که در کتابخانه ملی مستند شده، آمده است: «آب زایندهرود بر اساس طومار با درنظرگرفتن جمعیت، جنس خاک زراعتی، تسلط آب این رودخانه بر اراضی آن و نیز دوری و نزدیکی محل به سرچشمه رودخانه به مقدار معینی به همراه بلوک اختصاص یافته است و در نتیجه به کلیه بلوکات لنجان و النجان (اشیان، اشترجان و گرکن) که از لحاظ وسعت محدودتر از براآن و رودشتین، ولی بسیار پرجمعیتتر هستند، ۱۰سهم، ماربین ۴سهم، جی و برزرود که همواره پرجمعیت بودهاند، با وجود محدودیت نسبی وسعت اراضی ۶سهم، کرارج ۳سهم، براآن ۴سهم و رودشتین ۶سهم تخصیص داده شده است. هنگام شروع فعالیتهای زراعی یعنی ابتدای بذرکاری و احتیاج شدید به آب، کلیه آب زایندهرود به یک یا چند بلوک اختصاص مییابد و در صورتی که مقدار آب موجود در رودخانه مازاد بر احتیاج بلوک مورد نظر باشد، سایر بلوکات میتوانند نسبت به سهام خود از مازاد آب استفاده کنند.»
گزارش میدانی از تجمع کشاورزان نصف جهان/ وزیر نیرو: شرمنده ایم/ کشاورزان: وعده قبول نمیکنیم
این گزارشی معمولی نیست؛ گزارشی است که در آن خبری از نظر کارشناس و مسئول نخواهد بود و این همان چیزی است که کشاورزان از ما خواستند. از ما خواستند حرفشان را بشنویم، از ما خواستند حمایتشان كنيم، از ما خواستند گوش کنیم نه که بگوییم. کارشناس کشاورزی نخواستند، خودشان کشاورزند، پدرانشان و پدران پدرانشان کشاورز بودهاند. سند حقابه دارند به عمر ۱۲۰۰ سال. نظر مسئولان اهمیتی برایشان ندارد. گوششان پر از حرف مسئولان است. چیزی که در گزارشهای رسمی این روز پنهان ماند، همین بود؛ کسی تقاضایی از مسئولی نداشت و نام مسئولی اگر به زبان کسی آمد، مردم یکصدا اعتراض میکردند. کار وزیر نیرو در جواب اعتراضها، پیشنهاد پرداخت پول بود و عرض شرمندگی. دیگر مسئولان هم حرفهایی زدند که شبیه نامههای ازپیشآماده داخل کشوی روابطعمومی بود. کسی نشنیده کشاورزی پولی طلب کرده باشد. کشاورز حق آبش را میخواهد، زمین کشاورزیاش را میخواهد. خلاصهاش، هویتش را میخواهد و اینجا همه به هم گره خوردهایم.
جواب فرزندانمان را چه بدهیم؟
روز جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ خورشیدی از ساعت ۹ صبح همراه جمعیتی عظیم در خیابانهای منتهی به پل خواجو با مردم همراه شدیم و حالا که پشت میز کار برای نگارش ماوقع هستم، دوستی از میان جمعیت هنوز حاضر، خبر میدهد که کشاورزان در حال نذر غذا هستند به همه ازجمله به مأموران که شاید پاسخی کنایی و سمبولیک به پیشنهاد پرداخت پول از سوی دولت تعبیر شود. مأمورانی که امروز هرچند حضوری ملموس داشتند، اما مثل خود مردم متحیر، تنها نظارهگر بودند.
کشاورزان اصفهان ما را متحیر کردند. ما که خود امیدی به دوباره یافتن خود نداشتیم، متحیر شدیم که باز همه یک جا جمع شدهایم. هیچ تیپ مشخص اجتماعی، هیچ طبقه خاص اقتصادی در تجمع بزرگ روز جمعه اصفهان غلبه نداشت؛ نه حضور زنان پررنگتر بود، نه مردان؛ نه چادربهسر بیشتر بود، نه فوکولکراواتی. خود ما بودیم با همه رنگارنگیمان و کف زایندهرود بار دیگر ناپیدا شد؛ نه از آب که از ما. در راه از محله قدیمی که با اسمش سازگار نیست، محله نو خواجو با یکی از همسایهها همقدم شدم. سیاسی نیست، کاسب است و حبیب خدا. جز شوخیهای تمامنشدنی اصفهانی و پول تابهحال حرفی از او نشنیدهام. از جدیتش متعجب میشوم. میگوید وظیفه است باید همه برویم زایندهرود و بیشتر متعجبم میکند و جلوی شوخی نوک زبانم را میگیرد. اولبار که به جمعیت چندهزارنفری میرسم، جا میخورم. بدون حضور نیروهای انتظامی، منظمترین تجمعات در حال برپایی است. اگر سالها در پستو به دنبال «مردم» گشتیم، اینک مردم. مراسمی خودگردان که خودش بهخوبی در حال گشتن است.
کسی برای تفنن نیامده، از قیافهها پیداست. کسی شعار تند نمیدهد و یکی، دو صدایی را که بلند میشود، مردم خاموش میکنند. شعارها یکراست خود موضوع را هدف گرفتهاند و اگر سالها عدهای با نگاه تنگ به اطراف خود میگفتند جنبشهای مردم ایران مطالبه ندارد، اینک مطالبه. و اگر امروز طبقه بهاصطلاح متوسط شهرنشین -اصطلاحی بسیار نادقیق اما مورد استفاده- از جریانهای سیاسی همسنخ خودشان جلو افتادهاند، حالا کشاورز روستانشین است که از طبقه متوسط پیشی گرفته و جنبشی برپا کرده است که آرزوی آن هم به ذهن طبقه پرمدعا ورود نمیکند؛ جنبشی خودگردان و شورایی؛ مطالباتی مشخص و منسجم؛ تشکیلاتی مستقل و کارآمد و در عین حال حاضر به مذاکره با مسئولان؛ پرهیز از تندروی و خشونت؛ ساختاری افقی و غیرسلسلهمراتبی با قابلیت ائتلاف و بسیجکردن طبقات متفاوت.
مردی پشت میکروفن با فریاد میگوید: «امروز به تمام ارگانها، دولتیها، امامجمعههای کل ایران میگوییم، به تمام مسئولان کشور میگوییم مردم اصفهان وعده قبول نمیکنند». سپس به کسانی که بالای پل خواجو نشستهاند، میگوید ما امروز برای شهرمان و میراث باستانیمان آمدهایم. این کار شما خلاف اهداف ماست «قربون شکلتون» و در ادامه میگوید مردم شبهای بارانی این مدت را میآمدند کشاورزان را به خانه دعوت میکردند برای خواب که شیفتشان را بتوانند بایستند. مردم شعار حمایت از کشاورز سر میدهند نیز عدم حمایت شدید از رسانههای رسمی. مصاحبهگرفتن و صدا ضبطکردن کاری است عبث. همه میدانند چرا آمدهاند و همه میدانند مشکلشان چیست و همه میدانند چاره مشکل چیست. تنها میان جمعیت راه میروم و به چهرهها نگاه میکنم. مرد جوانی میکروفن را دست میگیرد. میگوید کمدین است اما «شیره طنز این سرزمین که روزی زبانزد بود، خشکیده». دیگر طنز گزنده اصفهانی هم مسکن مردم نیست. میگوید: «من به فرزندم چه بگویم وقتی میپرسد این جاده خاکی وسط شهر برای چه کاری ساخته شده؟».
کشاورزی سالخورده از برابرمان میگذرد و سند حقابهاش را نشان میدهد. مردم از ما خبرنگارترند. وقایع را ثبت میکنند. فیلم میگیرند و صدا ضبط میکنند. به دختر جوانی که دیده بودم از ابتدا با دوربین حرفهای تصویر میگیرد، میگویم اگر بخواهد میتواند برای انتشار فیلم و عکس به ما بدهد. هراسان میگوید تازه رسیده و خیلی چیز قابل عرضهای ندارد و در جمعیت گم میشود. کشاورزان بیانیهای را در ۹ بند قرائت میکنند. به مجلس هم عنایتی میکنند که خوب دلشان را سوزانده است. انتظامات تشکیلات خودگردان کشاورزان مرتب از مردم میخواهد نظم را رعایت کنند، خیابانها را بند نیاورند و مزاحم خلقالله نشوند و شعارهای نامربوط به تجمع ندهند. کشاورزان میگویند و ما گوش میکنیم. ما حرفی نداریم. ما کاری نمیکنیم. تنها سرود میخوانیم. یار دبستانی من را باز با هممیخوانیم.
- 20
- 5