انتخابات آمریکا و نتیجه آن تقریبا تمام کنشگران اقتصادی و سیاسی جهان را با تعجب مواجه کرده است. حداقل براساس نظرسنجیهای پیش از انتخابات، ترامپ دورترین گزینه برای در اختیار گرفتن هدایت کاخ سفید بود. در سالهای اخیر بهرغم کاهش نقش این کشور در تولید ثروت جهانی در پایان جنگ جهانی دوم، به ۱۸ درصد، هنوز آمریکا بزرگترین قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی جهان است. بر اين اساس اثرگذاری تحولات این کشور بر اقتصاد ایران و دیگر کشورها انکار ناشدنی است.
ترامپ با پشتوانه فعالیتهای اقتصادی خود درک نسبتا خوبی از فضای اقتصادی جهان دارد، ولی بررسی شعارهای او نشان میدهد تحت تاثیر نگاه پوپولیستی است. ادعاهای اقتصادی او طی دوران تبلیغات انتخابات بر محور سیاست درهای بسته و مخالفت با نهادهای معتبر بینالمللی از جمله سازمان تجارت جهانی استوار بود. ترامپ مردی است که حداقل ۴ دهه در عرصه اقتصاد (کسب درآمدهای کلان از بازار املاک) حضور داشته، اطلاعات و دانش اقتصادی دارد. اتفاقا همین یک مولفه باعث شده تا در برخی تحلیلها او را مردی اهل معامله و مذاکره قلمداد کنند که حداقل براساس منطق سود و زیان میتواند تصمیمگیری کند.
البته رفتارهای خلاف عرف او طی دوران تبلیغات نشان داد رئیسجمهوری جدید آمریکا مردي کمتر قابل پیشبینی است. در چنین شرایطی تصور اینکه حضور او بهصرف فعالیتهای شخصی و پیشین میتواند به نفع اقتصاد جهانی باشد، تحلیلی چندان پایدار نیست، چراکه نسبت روشنی بین او و کارآفرینان دردکشیده یا طرفداران اقتصاد آزاد وجود ندارد.
هیلاری کلینتون رقیب ترامپ قرابت آشکاری به لابی اسرائیلی در سیاست آمریکا و همچنین عربستان دارد. همین رویکرد او را به چهرهای غیرسودمند برای ایران تبدیل میکرد. حداقل در این مولفه ترامپ خود را به این دو طیف گره نزد و شاید روش مدیریتی شخصمحور او، موجب شود که آمریکا کمی از اسرائیل و عربستان فاصله بگیرد. در این شرایط بهطور غیرمستقیم بخشی از منافع ایران تامین میشود. البته تجربه نشان داده که مناسبات ایران و آمریکا چه در دوران دموکراتها و چه در زمان حضور جمهوریخواهان منجر به تکامل یا قطع روابط نشده است.
بنابراین از اساس بین جمهوریخواه و دموکرات برای ایران تفاوتی چشمگیر وجود ندارد. ضمن اینکه بعید به نظر میرسد در وزارت خارجه ترامپ که علیالقاعده از تندروترین چهرههای جناح جمهوریخواه تشکیل خواهد شد بتوان انتظار برقراری روابطی حتی در سطح زمان تصویب برجام با دستگاه دیپلماسی ایران را داشت.
با فرض اینکه ترامپ سیاستهای اوباما را در مورد ایران اجرا کند، دستکم پنج ماه به شرایط تعلیقی که اقتصاد ایران با آن دستبهگریبان است اضافه میشود. انتظار این است كه اگرچه سیاست خارجی جمهوریخواهان رویارویی خشن با مخالفان است و بیشتر بر گزینههای نظامی تاکید دارند، اما اعلام برائت برخی چهرههای موثر جمهوریخواه پیش از انتخابات از او، میتواند کمی این معادلات را تغییر دهد، بهطوریکه نمیتوان او را پیرو تمامعیار مواضع جمهوریخواهان دانست. ناشناختگی رفتارهای ترامپ آسیبهایی را برای اقتصاد ایران و جهان به همراه دارد. بهطور نمونه هرچند ترامپ روابط خود با روسیه را بهبود بخشد براساس سنت تاریخی حاکم بر روابط این دو کشور، روسها از ایران فاصله میگیرند و شرایط ایران از نظر تکیه بر قدرتهای بینالمللی متفاوت از شرایط فعلی خواهد بود. نکتهای که نباید از نظر دور داشت این است كه برجام ماحصل تمام توان ژئوپلیتیک آمریکا است؛ درنتیجه احتمال اینکه توافق هستهای در دولت ترامپ نادیده گرفته شود، محدود است.
از سوی دیگر، در داخل کشور هم دولتی روی کار نیست که در کوتاهمدت اجماع بینالمللی علیه ایران ایجاد کند. از سوی دیگر، اروپا و چین بهسادگی از منویات آمريكا در قبال ایران حمایت نمیکنند. اروپا در مورد مسائلی مثل افغانستان، عراق و حکومت صدام حسین در این کشور و تحریمهای روسیه به دلیل تنشهای اوکراین مواضع مستقل خود را به مطالبه آمریکاییها ترجیح داده است. مشکلات اقتصادی ایران نوعا ریشه مطلقی در تحریمها نداشته که با لغو تحریمها حل شود. اقتصاد ایران هرچند تاثیرپذیر از معادلات بینالمللی است، ولی میتوان ادعا کرد که سیاستهای درونی آمریکا کمترین تاثیر را بر وضعیت اقتصادی ايران داشته است. بهطور نمونه با وجود دست به دست شدن قدرت در آمریکا متوسط رشد اقتصادی ایران طی سه دهه گذشته ۵ درصد بوده است اگرچه از سال ۸۸ تا ۹۲ این رشد ناگهان به اعداد منفی سقوط کرد.
از زاویه دید داخلی، اقتصاد ایران برای رشد، گرفتار سیاست و فرهنگ است و تا این دو حوزه در سطح کلان روندی اصلاحی به خود نگیرند، فضا برای تکامل اقتصاد مهیا نمیشود. سیاست باید فضای اعتدالی و آرامی برای فعالیتهای اقتصادی مهیا کند و فرهنگ نیز ميتواند کارآفرینی را به ارزشی اطمینانبخش برای جامعه ایرانی بدل سازد. در سطح دیگر وضعیت فضای کسبوکار در ایران به شکلی است که ميتوان آن را آسیب اول قلمداد کرد. معضلات فضای کسبوکار ایران را باید در دو گروه دستهبندی کرد: گروه اول به مشکلات ساختاری مانند وضعیت نظام ارزی، نظام مالیاتی، نظام تامین اجتماعی و نظام بانکی مربوط میشود. وضعیت حاکم بر این بخشها موجب شده که طی سالهای گذشته رشد سرمایهگذاری در کشور منفی شود و همزمان با بیمیلی سرمایهگذاران داخلی برای توسعه کسبوکارها، انگیزهای برای سرمایهگذاران خارجی نیز ایجاد نشود.
از سوی دیگر، اقتصاد ایران بهشدت تحت تاثیر مولفههای دیگر مانند گسترش فساد سیستماتیک و فقدان بهرهوری است. در حال حاضر بحرانهای ناشی از شکاف عمیق درآمدی و فقر گسترده در طبقات محروم جامعه که جمعیت قابلتوجهی را درگیر کرده جامعه ایرانی را آزار میدهد. همزمان با این جریان و تحت تاثیر کاهش سرمایهگذاری و رکود حاکم بر اقتصاد ایران، بحرانهایی مانند اعتیاد، فروپاشی خانواده و بیکاری نیز تعمیق یافته است.
قطعا اصلاح روابط سیاسی ایران با کشورهای جهان در بهبود روندها و گسترش ارتباط توسعهمحور موثر است، ولی هیچکدام از این مشکلات، تنها با بهبود رابطه با آمریکا حل نمیشود و ریشه مشکلات در مدیریت اقتصاد ایران دارد نه تحریمهای خارجی. بدون تردید تغییراتی که آمریکا در آینده شاهد آن است بر اقتصاد ایران بیتاثیر نیست، اما نمیتوان در مورد آن اغراق کرد. همانطور که بازارهای جهانی هم بعد از تکانه شدید ناشی از پیروزی ترامپ به حالت عادی بازگشت و حتی بورس ایران نیز شوک این اتفاق را پشتسر گذاشت و فضای سیاسی جهانی هم بهسرعت خود را با وضعیت جدید سازگار میکند. موضوع اقتصاد ایران، انتخاب ترامپ یا هیلاری کلینتون نیست.
مساله اقتصاد ایران فقدان وفاق ملی برای اصلاح روندها و ساختارها است؛ اگر این مشکل حل نشود، وضعیت تغییر نخواهد کرد. امروز که جهان روند پیشبینیپذیری خود را از دست داده ما میتوانیم با خردگرایی و اعتدال و البته توجه ویژه به عقل، علم و عدالت، کشور را به سمت وفاقی ملی برای بهبود وضعیت اقتصادی و سرمایهگذاری پیش بریم.
مسعود خوانساری
- 9
- 1