تیشرت «پولو»یش را میپوشد روی شلوار «دیکیز»ش. گرمکن «آندر آرمور»ش را به تن و کفشهای «سالمون»ش را پایش میکند و کوله «آمریکن توریستر»ش را هم بر میدارد. ساعت «تونینو»یش را به دست چپ و دستنبد «دی اند جی»ش را به دست راست میاندازد. انگشتر «ورساچه»ش را به دست میکند و عینک «ری بن»ش را هم به چشم میزند. عطر «تام فورد» را هم میزند، گوشی «آیفون ایکس»ش را بر میدارد و از در خانه بیرون میرود. او یک «برندباز» است.
حکایت برندبازی در ایران شبیه همه جای دنیا هست و نیست. برندها مثل همه جای دنیا سطوح گوناگونی دارند و اعتبار اجتماعی خاص خود را به مصرفکننده میدهند. مثلا «سوآچ» به عنوان یک برند ساعت شناخته میشود، اما مصرفکننده عامتری نسبت به برندی مثل «رولکس» دارد که بسیار گرانتر و لاکچریتر است. در واقع جامعه هدف رولکس، سوآچ را به عنوان برندی در خور نمیشناسند، اما عامه جامعه، نه تنها شاید با نام سوآچ آشناتر باشد که مصرفکننده آن را هم به عنوان یک استفاده کننده از برند میشناسد.
اما از سوی دیگر، ایرانیها با این چالش روبهرو هستند که برندهای خارجی، به دلیل ارزش پایینتر ریال در برابر ارزهایی مثل دلار و یورو، حتی در مورد برندهای ارزانتر و عامتر هم نسبت به جیب عامه جامعه گران هستند. نتیجه این که برندهای عامتری مثل نایک، آدیداس، سوآچ و ... هم برای اغلب جامعه ایران، خاص و حتی گاه لاکچریتر از آن چه در جوامع دیگر است شناخته میشوند. نتیجه این که حتی برندهای سادهتری مثل برندهای ترکیهای «ال سی وایکیکی» و استرالیایی «جین وست» هم در دایره برندپوشی ایرانیها قرار میگیرند.
در پی گرانی ارز در ماههای اخیر و البته وقوع دو مرحله تحریمهای یک طرفه آمریکا علیه ایران بعد از خروج این کشور از برجام، چالشهای برندپوشها بیشتر هم شد. نتیجه گرانی ارز، گرانی همه اجناس وارداتی بود و البته به دلیل تحریمها و قیمت ارز، واردات این اقلام هم کمتر شد و در نتیجه مدلهای کمتری هم در دسترس بود. در شرایطی که بسیاری از برندها هم در ایران نمایندگی فروش ندارند، نمایندگان اغلب غیرمستقیم یا خودخوانده برندها در ایران هم کم کم در پی این شرایط بازار یا با توان کمتری به عرضه اجناس خود پرداختند و یا کلا قید فروش کالاهای برندهای خاصشان را زدند. نتیجه این که برندبازهای ایرانی، برندهای کمتر با قیمت بالاتری را در مقابل خود دیدند.
این تمام چالش برندبازهای ایرانی نیست. صادق که در هر لباس و وسیلهای که استفاده میکند، نام یک برند مشهور دیده میشود، در این باره میگوید: «کاهش ارزش دلار و افزایش قیمت ارز باعث شد که برخی واردکنندگان و فروشندگان برندهای خارجی طمع کنند و به جای کالای اصل، کپیهای با کیفیت را وارد کنند. البته کپی برندهای خارجی همیشه هست، اما کیفیتشان فرق میکند. مثلا شما همیشه در بازار برند نایکی را روی خیلی چیزها میبینید، اما تشخیص یک تیشرت فیک نایک باکیفیت از اصلش سخت است».
وی ادامه میدهد: «برندها اغلب راههایی برای شناخت اجناس اصلیشان به مشتریان معرفی میکنند، اما ما در ایران به دلیل عدم وجود نمایندگیها چندان در این زمینه به روز نیستیم. کپیهای باکیفیت هم سعی میکنند این راهها را روی اجناس بدلیشان پیاده کنند تا تشخیصشان سخت شود. در نتیجه خیلی وقتها ممکن است یک کالای بدلی، به جای کالای اصلی اما به قیمت همان کالای اصلی نصیبتان شود».
صادق درباره تاثیر افزایش قیمت ارز بر عرضه بیشتر کالای تقلبی توسط فروشندگان هم میگوید: «کالای فیک به هر حال ارزانتر است، حتی اگر نهایت دقت در شباهت به کالای اصل و کیفیت نسبی هم در آن لحاظ شده باشد. این اختلاف قیمت درباره کپیهای بی کیفیت و با کیفیت نسبت به کالای اصلی شاید در مبدا زیاد نباشد، اما بعد از تبدیل به ریال اختلاف قابل توجهی میشود.
مثلا اگر یک کالای کپی بیکیفیت با کپی با کیفیتش۳۰ دلار اختلاف دارد و کالای اصل هم ۱۰۰ دلار از کالای کپی با کیفیت گرانتر است، فروشنده هر چند۳۰ دلار بیشتر برای کالای وارداتی نسبت به کالای فیک بیکیفیت میپردازد، اما با درصد بالایی این شانس را دارد که ۱۰۰ دلار اختلاف را سود کند که به پول ما چیزی در حدود یک میلیون و پانصد هزار تومان میشود! عوضش شانس این که جنسی که میفروشد از سوی خریدار اصل فرض شود و مشتری متوجه اصل نبودن آن نشود، بیشتر است. البته اگر مشتریای این قدر حرفهای بود که متوجه شد، خیالتان راحت باشد که زبان چنین فروشندهای آن قدر دراز هست که فکری به حال جواب بکند».
گرانی برندها هرچند شاید بیشتر روی برندبازها تاثیر بگذارد، اما برخی افراد دیگر هم هستند که به صرف اهمیت کیفیت یک جنس خاص برایشان به دنبال برند مشخصی میروند؛ هر چند برند به طور کلی برایشان اهمیت نداشته باشد. فاطمه که خبرنگار است در این باره میگوید: «خبرنگاری شغل پر رفت و آمدی است. مدت زیادی مشغول این ور و آن ور رفتن هستی و زیاد هم سرپا میایستی. با دیدن هم زیاد کار داری؛ هم در برنامههای خبری و هم پای کامپیوتر. به همین دلیل برای من کیفیت کفش و عینکم از همه چیز مهمتر است».
وی ادامه میدهد: «قبلا سالی چند کفش پاره میکردم. اما چند سالی است که از برند سالمون استفاده میکنم که کفشهای اسپرت مقاومی دارد. هر کفش حدود سه سال برایم کار میکند. مشکل این جاست که آخرین بار دو سال پیش یک کفش از این برند را به قیمت ۴۰۰ هزار تومان خریدم که حالا همان کفش بیش از ۲ میلیون تومان قیمت دارد! به نظر میرسد این آخرین کفش سالمونی است که توانستهام بخرم». فاطمه اضافه میکند: «همین قضیه درباره عینکم هم هست.
من از برندی استفاده میکنم که البته برند خیلی لاکچریای نیست، اما با کیفیت است. با این حال همین عینک را چهار پنج سال پیش ۲۰۰ هزار تومان خریدم، دو سال پیش قیمت کردم و به ۹۰۰ هزار تومان رسیده بود و اخیرا که قیمتش را پرسیدم، بیش از ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان فروخته میشد! این قیمتها به جیب ما نمیخورد و حالا فقط نگرانم بلایی سر عینکم بیاید».
به هر ترتیب گرانی ارز، کار را برای برنددوستها سخت کرده است. میگویند فقر در هر سطحی از درآمد و زندگی به نوعی احساس میشود. اگر یکی فقر را در نداشتن هیچ لباس نو یا حتی نداشتن وعدههای غذایی حس کند، در طبقه متوسط به بالا هم شاید فقر و کاهش قدرت خرید به دلیل تورم شدید، با کاهش برندها در خانهها و پوشش آنها احساس شود.
- 9
- 6