جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳
۱۱:۰۲ - ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ کد خبر: ۱۴۰۲۰۶۱۴۲۸
دانشگاه

فاضلی: دانشگاه پر شده از آدم‌هایی که برای دو واحد تدریس هر کاری می‌کنند

یک استاد اخراج شده دانشگاه تهران: وقتی اخراج شوی درست مثل این است که مُردی

صحبت های یک استاد اخراج شده دانشگاه تهران,نشست درباره اخراج استادان دانشگاه
یک دکتری انسان‌شناسی می‌گوید: «دانشگاه برای اخراج اساتید زن بهای کمتری می‌پردازد.رسانه‌ها خبر اخراج زنان را کمتر پوشش می‌دهند. وقتی هم که پوشش می‌دهند با این عنوان که یک استاد زن اخراج شد خبر را کار می‌کنند. یعنی انگار جنسیت زن چیزی مضاعف بر استادی او است. در مجموع فضای دانشگاه به گونه‌ایست که انگار اینجا یک قلمروی مردانه است و زن‌ها به عنوان ضمیمه‌ای در این قلمرو مردانه هستند. حتی کارهای روزمره و پیش پا افتاده‌ی گروه اغلب به متقاضیان جذب هیئت علمی خانم داده می‌شود.»

خبرآنلاین نوشت: «روزی دکتر عبدالحسین نیک‌گوهر برای من تعریف می‌کرد و می‌گفت: وقتی برگه‌ی اخراجم را از کارگزینی دانشگاه گرفتم هنوز پله‌های دانشگاه را پایین نرفته بودم با خودم گفتم من این شر را به خیر تبدیل می‌کنم. این جمله دکتر نیک‌گوهر در ذهن من ماند تا روزی که یک نفر از دانشگاه مازندران آمد در خانه‌ی من و گفت: محمد! تو امروز از دانشگاه اخراج شدی. آن لحظه با خودم گفتم من این شر را به خیر تبدیل می‌کنم. وقتی از دانشگاه شهید بهشتی اخراج شدم یکی از دوستانم از آلمان با من تماس گرفت و گفت محمد چند سال دیگر یک میهمانی بزرگ می‌گیری و از همه‌ی کسانی که در اخراجت نقش داشتند تشکر می‎کنی. من در چند ماه به این نقطه رسیدم که از همه‌ی آن‌ها قدردان باشم.»

این‌ها جملاتی از محمد فاضلی،جامعه‌شناس، در باشگاه اندیشه بود. شنبه، هجده شهریور به بهانه‌ی انتشار کتاب «من استاد هستم!» نوشته‌ی فاطمه علمدار، پژوهشگر حوزه‌ی روانشناسی اجتماعی نشستی به میزبانی باشگاه اندیشه با حضور محمد فاضلی جامعه‌شناس، عباس کاظمی جامعه شناس، مینا عزیزی دانش آموخته‌ی ارشد کارشناسی جامعه‌شناسی، شیوا علینقیان دانش‌آموخته‌ی دکتری انسان‌شناسی فرهنگی برگزار شد.

برخی از صاحب‌نظران و کارشناسان گمان می‌کردند که با روی کار آمدن دولت سیزدهم و یکدست شدن حاکمیت، اوضاع کشور از بسیاری جهات سامان پیدا کند. تحلیل‌های سیاسی از این دست بر سر زبان‌ها بود که با یک دست شدن حاکمیت، برخی از گروه‌های سیاسی با اطمینان خاطر و آسودگی خیال از جهت جریان‌های رقیبی که دیگر کارت بازی ندارند به امور مملکت‌داری می‌پردازند و حلقه‌ی خودی‌ها فراخ‌تر از گذشته خواهد شد. شاید شروع دوباره‌ی روند اخراج و تعلیق اساتید دانشگاه نشان داد که حلقه‌ی خودی‌ها شاید تنگ‌تر از این که هست بشود اما گشوده‌تر نه.

بیژن عبدالکریمی، اندیشمند و استاد فلسفه، در ماجرای اخراج خودش از دانشگاه، مساله‌ی اخراج اساتید را یک «بیماری اجتماعی» دانست نه یک مساله‌ی سیاسی. او در یک گفت و گوی اینستاگرامی اینطور راجع به اخراج اساتید صحبت کرد:« ما با یک بیماری اجتماعی مواجه هستیم. در جامعه افراد کوتاه اندیش، عقده‌ای و بیماری وجود دارند که نمی‌توانند کار موثری از خود ارائه دهند و برای هویت بخشیدن به خود پشت گفتمان انقلاب قایم می‌شوند تا عقده‌ها و کمبودهای خودشان را از طریق سرکوب دیگران مداوا کنند. افرادی با اندیشه‌های خوارجی که هیچ حسی نسبت به ارزش‌های انسانی ندارند خود را پشت گفتمان انقلاب پنهان می‌کنند و با وجود تکنوکرات‌هایی که برای منافع شخصی خود در برابر این افراد سکوت می‌کنند؛ این افراد فضای مناسبی برای سرکوب دیگران می‌بینند.»

در نشست روز شنبه، در باشگاه اندیشه نه با صراحت لهجه‌ی عبدالکریمی اما با لحنی و ادبیاتی شبیه به او تحت عنوان «قبیله‌گی» در دانشگاه به این مساله پرداخته شد. عباس کاظمی در این مورد اینطور گفت:«وقتی مرا از دانشگاه تهران به بیرون پرت کردند، متوجه این نکته شدم. که اخراج اساتید بیشتر از اینکه پدیده‌ای متمرکز و از بالا باشد ناشی از فضای قبیله‌گی در گروه‌های آموزشی است.من وقتی اخراج شدم نه تنها دانشگاه با من قطع ارتباط کرد بلکه تمامی همکاران هم با من قطع ارتباط کردند. اساتیدی که برای سال‌ها کنار هم گپ می‌زدیم،گعده می‌کردیم و همدیگر را می‌شناختیم از فردای اخراج من دیگر هیچ ارتباطی با من نگرفتند. درست مثل تجربه‌ی مرگ بود. اصلا انگار برای کسی مهم نبود این آدمی که سال‌ها کنار شما بود و با شما حرف می‌زد و همکار شما بود الان کجاست و چه کار دارد می‌کند؟ تازه بعد از اینکه شما را از دانشگاه اخراج می‌کنند سر آن میراثی که از شما باقی می‌ماند مثلا واحدهای تدریس شما در دانشگاه دعوا می‌شود. برای شخص من سخت‌ترین قسمت اخراج همین قطع ارتباط با همکارانم بود. اینکه می‌دیدم همکاران من بی هیچ‌دلیلی به من پشت کردند و زندگی سرخوشانه‌ی خود را ادامه می‌دهند.»

این جامعه‌شناس بعد از اینکه دانشجویان را وفادارترین گروه درون دانشگاه خواند اینطور ادامه داد: «برای همین می‌گویم که مساله‌ی قبیله‌گی در دانشگاه بسیار جدی است. بحث اخراج اساتید نه تنها فقط سیاسی نیست بلکه قبیله‌ها نقش مهم‌تری در حذف و اخراج اساتید از دانشگاه دارند.»

شیوا علینقیان هم در بخشی از صحبت‌های خود اخراج و تعلیق اساتید و یا جذب نشدن آن‌ها را بیشتر از اینکه سیاسی بداند مساله‌ای صنفی قلمداد کرد و آن‌ را حاصل چرخه‌های کوچک قدرت خواند.

محمد فاضلی وقتی داشت در مورد سخت‌گیری‌های سلیقه‌گی در جذب متقاضیان هیئت‌علمی صحبت می‌کرد اینطور گفت:« بوروکراسی شمشیر دو لبه است و فضای مناسبی را برای رد کردن متقاضیان باز می‌کند. شما همواره می‌توانید بهانه‌ای بیارید که نمره‌ی مورد نظر را متقاضی ندهید. من دیدم متقاضی را که به صورت سلیقه‌ای می‌خواستند جذب کنند و برایش نمره جور کردند. یک نفر یک مطلب در روزنامه چاپ کرده به عنوان مقاله برایش حساب کردند دو نمره بهش دادند. یک نفر هم تا زمانی که ۸۶ ساعت سر کلاس‌های دانش‌افزایی ننشسته، ده نمره‌ی مورد نظر را به او ندادند. آخر هم در پرونده‌اش نوشته‌اند که او از نظر بوروکراتیک نمره‌های مورد نظر را جمع کرده اما عملا صلاحیت هیئت علمی شدن را ندارد.»

فاضلی در مورد قبیله‌گرایی فضای آموزش‌عالی چنین گفت:« دانشگاه با دو لبه‌ی قیچی از هم گسسته می‌شود. لبه‌ی اول جو درون دانشگاه است. دانشگاه پر از آدم‌هایی است که برای دو واحد تدریس یا برای کار کردن روی یک پایان نامه هر کاری می‌کنند و تا آخر خط می‌روند. اگر چه دانشگاه هنوز از انسان‌های فوق‌العاده شریفی که من شاگردی‌ آن‌ها را کرده‌ام خالی نشده اما تا دلتان بخواهد هم از این دست آدم‌هایی که برای دو واحد هر کاری می‌کنند وجود دارد. من تردید ندارم که تک تک اخراج‌ها، تعلیق‌ها و رد متاقضیان چهل تا هفتاد درصدش زیر سر همین اساتید و همین قبیله‌ها است. لبه‌ی دیگر این قیچی ایدئولوژی است. این افراد خود پشت ایدئولوژی حاکم پنهان می‌کنند و در پوشش همین ایدئولوژی این کارکردها را ایفا می‌کنند.»

تا به اینجا پیداست که ما با یک گروه فشار اجتماعی روبرو هستیم که در پوشش گفتمان انقلاب و دست‌مایه قراردادن ایدئولوژی حاکم سرمایه‌های ملی ما را از دانشگاه بیرون می‌کنند و به گفته‌ی اساتید «قبیله‌»ی خود را بر سرکار می‌آورند.شاید صدای اساتیدی که قربانی این قبیله‌گرایی شدند به گوش کسانی برسد که صادقانه دغدغه‌ی ارزش‌های انقلاب و گفتمان انقلاب را دارند و بیش از این اجازه‌ی به تاراج رفتن سرمایه‌های ملی را در پوشش گفتمان انقلاب ندهند.

اما فارغ از اینکه ریشه‌ی این اخراج‌ها از کجا آب می‌خورد؛ انگار جذب هیئت‌علمی شدن و اخراج از دانشگاه برای گروهی از جامعه سخت‌تر و گران‌تر تمام می‌شود. مینا عزیزی و شیوا علینقیان معتقدند زن‌ها مسیر سخت‌تری را برای هیئت علمی شدن طی می‌کنند و آسان‌تر از اساتید مرد اخراج می‌شوند. مینا عزیزی معتقد بودند فرآیند جذب هیئت‌علمی برای زنان مثل یک قیف برعکس است. او نه تنها به وجود تبعیض‌های ساختاری علیه زنان باور داشت بلکه تبعیض‌های پنهان را خیلی مهم‌تر و گسترده‌تر می‌دانست. او دغدغه‌اش را اینطور بیان کرد:« از آنجایی که در جامعه‌ی ما عرف‌ها و هنجارهای خاصی وجود دارد که ارتباط گرفتن و فعال بودن را برای زنان محدود می‌کند؛ جمع‌آوری نمرات مورد نیاز برای هئیت‌علمی شدن برای زن‌ها سخت‌تر از آقایان است. خیلی از برنامه‌ها و ظرفیت‌ها بخاطر ارتباط محدود خانم‌ها اصلا به گوش آن‌ها نمی‌رسد مثل فرصت‌های مطالعاتی و بورسیه‌های در دسترس و ... از طرفی مجرد بودن برای زن‌ها یک امتیاز منفی به حساب می‌آید که خانم‌ها باید نسبت به چرایی مجرد بودنشان پاسخگو باشند اما ازدواج هم دوای درد این محدودیت‌ها نیست چرا که زنان متاهل هم از کارهای مهم طرد می‌شوند. اغلب اساتید مرد تمایلی به کار کردن با خانم‌های متاهل ندارند چرا که فکر می‌کنند؛ خانه‌داری،همسرداری یا حتی این احتمال که این خانم ممکن است ۹ ماه مرخصی زایمان بگیرد با روند پژوهشی و آکادمیک تداخل دارد.» او در پایان اینطور گفت:« من هر بار خبر اخراج اساتید خانم را می‌شنوم بیشتر ناراحت می‌شوم چرا که می‌دانم خانم‌ها برای هیئت‌علمی شدن مسیر سخت‌تری را طی می‌کنند.»

شیوا علینقیان در رابطه با آسان‌تر اخراج شدن اساتید هیئت‌علمی زن اینطور گفت:«دانشگاه برای اخراج اساتید زن بهای کمتری می‌پردازد.رسانه‌ها خبر اخراج زنان را کمتر پوشش می‌دهند. وقتی هم که پوشش می‌دهند با این عنوان که یک استاد زن اخراج شد خبر را کار می‌کنند. یعنی انگار جنسیت زن چیزی مضاعف بر استادی او است. در مجموع فضای دانشگاه به گونه‌ایست که انگار اینجا یک قلمروی مردانه است و زن‌ها به عنوان ضمیمه‌ای در این قلمرو مردانه هستند. حتی کارهای روزمره و پیش پا افتاده‌ی گروه اغلب به متقاضیان جذب هیئت علمی خانم داده می‌شود.»

علینقیان در خلال صحبت‌هایش در مورد محدودیت‌های زنان در عرصه‌ی آموزش‌عالی،مساله‌ی تاسف‌برانگیزی را در فرآیند جذب متاقضیان مطرح کرد. مساله‌ای که او به دوره‌ی «بدون قرارداد،بدون هویت» نام می‌برد. این دوره، وقتی مقطعی است که متقاضی فرایند جذب را آغاز کرده است اما روند اداری او کامل نشده است. در واقع فرد وارد یک رابطه‌ی غیر رسمی اما پرکار و حساس با دانشگاه می‌شود که هیچ‌کس هم مسوولتی در قبال این دوره نسبت به متقاضی هیئت‌علمی به گردن نمی‌گیرد. متقاضی با شوق و ذوق بسیاری تمام کارهایی که دانشگاه به گرده‌ی او می‌گذارد را انجام می‌دهد.کارهای سختی که بدون هیچ دست‌مزدی باید برای دانشگاه انجام شود. در واقع در نظر علینقیان متقاضی مفت و مجانی کارهای دانشگاه را انجام می‌دهد و در آخر هم مسوولین دانشگاه با پیدا کردن یک بهانه مثل مرتبط نبودن رشته‌ی کارشناسی با دکتری او را رد می‌کنند. او معتقد است دانشگاه از دلخوشی متقاضیان برای هیئت‌علمی استفاده می‌کند و تازه منت هم سر آن‌ها می‌گذارد که خیلی‌های دیگر به دنبال این موقعیت هستند منتها تو برای این کارها انتخاب شده‌ای. او دوره‌ی دردناک دیگری را هم برای اساتید بر می‌شمرد. دوره‌ی‌ تعلیق. دوره‌ای که می‌توان به از آن به برزخ دردناک اساتید یاد کرد. دوره‌ای که استاد از تدریس محروم می‌شود اما هنوز اخراجش رسمی نشده است. استاد دانشگاه نه می‌تواند با کسی در این مورد حرف بزند و نه دستش می‌رسد که دامان کسی را بگیرد و نه حتی سر سوزنی از آینده‌ی تیره و تار پیش‌رویش خبر دارد.

عباس کاظمی هم از این دوره به عنوان دردناک‌ترین بخش اخراج یاد کرد و گفت:« بعضی از این اساتید دوست ندارند با کسی حرف بزنند و از وضعیت خود خبری بدهند چون احساس می‌کنند اگر دیده شوند زودتر اخراج می‌شوند یا فکر می‌کنند اگر سر و صدا نکنند دوام می‌آورند. من همکارهایی داشتم که دو سال حکم‌شان تمدید نشده بود و حقوق دو سال قبل را می‌گرفتند اما هیچ حرفی نمی‌زدند از ترس اینکه مبادا اخراج شوند. برای خود من فاصله‌ی تعلیق تا اخراج هفت، هشت ماه طول کشید. درست مثل مردن است. وقتی اخراج شوی درست مثل این است که مردی و کار تمام شده و خلاص شدی. اما آن دوره‌ای که انتظار مرگ را می‌کشی خیلی دردناک‌تر از خود مرگ است. این وضعیتی است که اساتید در تعلیق می‌گذارند.»

فاضلی هم در مورد همین سر و صدا کردند می‌گوید:« من درحالی از دانشگاه مازندران اخراج شدم که پرونده‌ی درخواست دانشیار شدن خود را برای دانشگاه فرستادم. من پرونده را فرستادم که دانشیار بشوم اما اخراجم کردند.» اما او اخراجش از دانشگاه را به فال نیک گرفته است. طبق خاطره‌ای که خودش نقل کرد او به بیان خودش این شر را به خیر تبدیل کرده است و خیلی زودتر از آنچه تصور می‌کرده به مرحله‌ی قدردانی از مسببین اخراجش رسیده است. او اساسا این مساله را ناشی از چند مورد می‌داند معتقد است دانشگاه‌در ایران آکادمیسین پرور نیست بلکه کارمند پرور است. دانشگاه به استاد می‌گوید که سرت را پایین بیانداز و درست را بده. انگار وقتی یک شهروند، استاد دانشگاه می‌شود دیگر حق اعتراض و اظهار نظر در مورد جامعه را ندارد. او می‌گوید:« استادی دانشگاه صفتی است که به شهروندی اضافه می‌شود نه اینکه از صفت شهروندی و حق اعتراض نسبت به مسائل جامعه را از او سلب کند.»

او می‌گوید انجمن آمریکایی‌ استادان دانشگاه (AAUp) یک سری کدهای اخلاقی برای اساتید خود در نظر گرفتند. مثلا آن‌ها از استاد می‌خواهند نه تنها باید درک عمومی از آزادی آکادمیک را ارتقا دهد. فاضلی اینطور ادامه می‌دهد: «یعنی‌ آن‌ها به استاد می‌گویند نه تنها خودت استادی و آگاهی و درکی از آزادی اکادمیک داری بلکه باید به جامعه هم کمک کنی که درک آن از آزادی اکادمیک بالا برود. آنوقت کسانی که می‌گویند در آمریکا هم اساتید اخراج می‌شوند بروند این پنج بندی که کدهای اخلاقی برای اساتید دانشگاه در آمریکا است را ببینید و با دانشگاه‌های ما مقایسه کنند. وقتی این‌ها را مقایسه می‌کنیم می‌بینم که ما با یک تیپی به نام کارمند دانشگاه طرف‌ایم. استاد دانشگاه در آمریکا طبق این کدهای اخلاقی در قبال حفاظت از حقیقت وظیفه دارد اما کارمند دانشگاه که نمی‌گویند تو در قبال حقیقت وظیفه داری»

سوای اینکه او معتقد است دانشگاه از اساتید توقع دارد کارمند باشند نه استاد، مساله‌ی دیگری که دانشگاه را بی‌اهمیت می‌کند؛ از دست رفتن اهمیت مالی آن برای اساتید. او معتقد است دانشگاه حتی نیاز مالی اساتید علوم انسانی را هم رفع نمی‌کند. او می‌گوید: « من این را با درد می‌گویم که دانشگاه حتی منزلت سابق را هم ندارد. قبل‌تر آدمیزاد در دانشگاه تحقیر نمی‌شد اما الان انسان را در دانشگاه تحقیر می‌کنند.» او مبتنی بر همین دلایل توصیه‌ای به کسانی که اخراج شدند یا در فرایند جذب هستند می‌کند:«به دانشگاه دل نبندید. از دوره‌ی فوق‌لیسانس یادبگیرید که با ناشرها کار کنید با مطبوعات کارکنید و به دانشگاه اکتفا نکنید. زیستن در بیرون دانشگاه را یاد بگیرید. اگر هم‌ می‌خواهید آکادمیسین به معنای درجه یک در سطح جهانی شوید؛ پس اصلا در ایران دکتری نگیرید.»

در پایان اینطور برآورد می‌شود که اگر شرایط آموزش‌عالی رو به اصلاح نرود؛ اساتید و پژوهشگران برای کار فکری جدی و تاثیرگذار باید به فکر پهن کردن رخت خود در جای دیگری غیر از بند رخت دانشگاه باشند. کار جدی و فعالیت مداوم اساتیدی چون محمد فاضلی و عباس کاظمی و دیگر اساتید تعلیق شده یا اخراج شده در بیرون از دانشگاه نشان دهنده‌ی این است که دانشگاه آدم‌های درستی را اخراج کرده است. آدم‌هایی که می‌توانند دغدغه‌های جدی و دلسوزانه‌ی خود را جایی بدون گزند و آزار کسی دنبال کنند.

فاطمه علمدار در انتها گفت:«این تجربه فقط کسانی که با ایدئولوژی غالب زاویه‌هایی دارند نیست. بعضی از اساتیدی که من در این کتاب با آنها مصاحبه کرده‌ام مناصب بالایی دارند ولی این نارضایتی در همه آنها مشترک بود. سوال مهم این است که فضای دانشگاهی ما چه خلاء هایی دارد که باعث می‌شود لذت کار علمی و آموزشی حتی از طرف کسانی که در چهارچوب ایدئولوژی حاکم هستند، نشود. در این نشست از بسیاری اساتید دعوت شود تا تجربه خود را به اشتراک بگذارند، اما نگرانی آنها از اینکه افکار عمومی گمان کنند آنها سنگ خود را به سینه می‌زنند مانع آنها بود و باعث شد ما از تجربه این اساتید محروم شویم.

اگر بخواهیم نیمه پر لیوان را ببینیم، با تصفیه دانشگاه ها، یک دنیای موازی علمی در کشور ما شکل خواهد گرفت که خیلی قوی‌تر از فضای دانشگاهی خواهد بود و نشان از این دارد که ما می‌توانیم این رنج بزرگ را تبدیل به کار بزرگ و شر را تبدیل به خیر کنیم.»

  • 15
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۹
غیر قابل انتشار: ۱۱
جدیدترین
قدیمی ترین
وقتی شغل نداری انگار مُردی. حالا ببین بیکارهاچندساله خودشونو مرده می‌بینند وچه می کشند
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش