روزنامه شرق نوشت: چندی پیش در یک مرکز مطالعاتی که اتفاقا با آن همکاری میکنم، مسئلهای طرح شده بود که حل آن یک پژوهش حرفهای میطلبید. موضوع کار مسئله پیچیده و بسیار ضروری در حیطه اقتصاد مسکن در تهران بود و کسانی که طبق بررسی ما تجربه و تخصص لازم را برای انجام آن داشتند (در کل کشور!) کمتر از انگشتان یک دست. دوستانی که با سیاستگذاری عمومی آشنا هستند، میدانند که سرعت عمل برای حداقل اثرگذاری پژوهشهای این حوزه معمولا ضروری است والا کار از کار خواهد گذشت. با توجه به این شرایط، تلاش کردیم سریعا انجام آن را به دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه شریف بسپاریم که دستکم یکی، دو نفر از استادان و پژوهشگران آنجا متخصص این حوزه بودند.
امر را با یکی از پژوهشگران آنجا در میان گذاشتم که متأسفانه برنامه سفر به خارج از کشور داشتند (البته گویا فعلا نه همیشگی). خب سراغ وبگاه دانشگاه رفتیم که قاعدتا باید اطلاعات کاملی از پژوهشگران خود در اختیار عموم قرار دهد. متأسفانه صفحات مدنظر سالها بهروز نشده بود. تلاش کردم تلفنی با مسئولان دانشکده تماس بگیرم. نتیجه این صحبتهای شفاهی باز هم بدتر بود. کارمندان میگفتند بدون «اجازه» کمکی نمیتوانند بکنند. چه شده که دریافت سادهترین اطلاعات از یک دانشگاه را اینقدر سخت کرده است؟
فرصت کمتر شده بود و تصمیم گرفتم حضوری مراجعه کنم. سالهای پیش بارها به آنجا رفته و به راحتی وارد شده بودم، ولی این بار اوضاع فرق میکرد. در این سالها درِ مستقل دانشکده بسته شده بود و برای ورود به آن باید از ورودی اصلی دانشگاه وارد میشدم که پشت دو دروازه تحت کنترل درآمده بود. حالا میشد فهمید که وضعیت این دانشگاه با چند سال پیش آن تفاوت کرده! البته این تلاش هم بینتیجه ماند و پس از جروبحث مختصری با مسئول شریف انتظامات، از آن محدوده تحت حفاظت بیرون آمدم. بالاخره با کلی زحمت با پژوهشگر دیگری از دانشگاهی دور از تهران (یادآوری میکنم که مسئله مربوط به تهران بود) به توافق رسیدیم. در نهایت ناامیدی ایمیلی به معاون دانشکده (که خود از پژوهشگران برجسته این حوزه هم هستند) فرستاده و از این همه مانع شکایت کرده بودم. این استاد شریف از بابت مسائل پیشآمده اظهار تأسف کردند و وعده دادند که موضوع را با پژوهشگران در میان خواهند گذاشت که البته دیگر دیر شده بود. ولی نکته مهمی را هم یادآوری کردند که تعداد ما در این دانشکده به نسبت مسائلی که ارجاع میشود، آنقدر کم است که بیشتر آنها را نمیتوانیم بپذیریم.
ماجرای بالا در در ذهن من مانده بود که خبر بازنشستهشدن دکتر نیلی، یکی از برجستهترین استادان کمتعداد همین دانشکده منتشر شد. بگذارید یادآوری کنم که اصولا رشته اقتصاد در ایران در یک تنگنا قرار دارد و بسیاری از افراد مستعد این رشته بسیار حیاتی که یکی از دقیقترین و پیشرفتهترین حوزههای علوم انسانی هم هست، به خاطر ضعف این حوزه معمولا جذب آن نمیشوند. مسئولان شورای عالی انقلاب فرهنگی نگران کمبود پزشک و پرستار هستند، ولی کمبود اقتصاددان متبحر، باتجربه و خلاق در کشور به نظر میرسد به مراتب شدیدتر باشد و وقتی به حوزههای تخصصی مانند مسکن، مستغلات، محیط زیست، کشاورزی و... میرسیم، وضع بحرانی به نظر میآید (نتیجه آن نیز جلوی چشم همه است). این سرگذشت پرغصه را تعریف کردم تا بپرسم دانشگاههای ایران به کدام سو میروند که امروز اینچنین درهایشان به روی مردم و حتی نیازهای پژوهشی دولتی، عمومی و بازار بسته شده و چنین راحت پژوهشگران متبحر و کمتعداد را طرد میکنند؟ دانشگاههای ما بهجز پژوهشهای علمی درون خود (که کیفیت خود آنها هم جای بحث دارد) به چه نهادی پاسخگو هستند؟ یک کلیدواژه برای توضیح این مسئله را میشد در بیانیهای یافت که چندی پیش وزارت کشور در حمایت از اخراج استادان توسط وزارت علوم منتشر کرده بود (که این خود شگفت است!). به زعم آن بیانیه، یک گناه استادان اخراجی این بود که فعالیت رسانهای آنها پررنگتر از فعالیت علمیشان شده بوده است. البته یک ابزار مهم برای ترویج علم و ارائه خدمات علمی به مردم، رسانه است و در حوزههایی از علوم کاربردی و حتی نظری، نشر رسانهای اهمیت بسزایی یافته است. یک اقتصاددان در سالهای اخیر، به خاطر تحلیلهای مطبوعاتی خود موفق به دریافت نوبل اقتصاد شد و دانشمندی همچون هاوکینگ بخش مهمی از شهرت علمی خود را مدیون بیانات عمومی و رسانهای خود است که با آنها دانش خود را به میان مردم آورده است. در برخی از رشتههای حوزه علوم انسانی و سیاستگذاری، کارکردن با رسانهها تبدیل به بخش مهمی از فرایند سیاستپژوهی میشود. اینکه وزارت کشور تشخیص میدهد فعالیت رسانهای برای علم مضر است، مؤید همان نظراتی است که دانشگاه را نهادی منزوی و دور از مردم و در برج عاج میپسندند، نه بهعنوان نهادی برای حل مشکلات مردم و حتی دولت و بازار. اخراج، بازنشستگی، لغو قرارداد و هر اقدام دیگری که امروز با عناوین ظاهرا موجه در این راستا انجام میشود، دانشگاه را از مردم و واقعیتهای زندگی دورتر خواهد کرد.
به این دافعه از درون، مسئله مهاجرت پژوهشگران را (که اتفاقا یکی از گرفتاریهای روزمره ما در همان مرکز مطالعاتی است که حالا وارد آن نمیشوم) بیفزایید. کشورهای مهاجرپذیر، امروز ترفندها و تسهیلات جدیدی را رو کردهاند و به آسانی هرچه بیشتر دانشآموختگان تازهنفس و باتجربه ما را میبرند. حتی گاهی استادان دانشگاهی جاافتاده قید کرسی، سابقه، بیمه و بازنشستگی را میزنند و میروند. مسئله دیگر آینده و نسل بعد نیست، همین حالا پژوهشگر متبحر برای بررسی یکی از اصلیترین مشکلات کشور را به زحمت پیدا میکنیم! نتیجه چه خواهد بود برای آینده این کشور؟
ویل دورانت در جایی از علل رشد و افول تمدنها سخن میگوید؛ تمدنهایی در تاریخ به دلیل حمله خارجی از میان رفتند و تمدنهایی با شیوع بیماری یا خشکسالی؛ ولی تمدنهایی هم به خاطر تضعیف و نابودی نخبگانشان نابود شدند! سالهای پیش هم جریان مشابه دیگری برای خالصسازی علم و عالمان به راه افتاده بود که بعدها عنوان «جریان نفوذ» و «نفوذی به نظام» گرفتند. البته کسی تلاش نکرد که خطاهای آنها را جبران کند. بعید نیست امروز هم شاهد «نفوذ» دیگری باشیم که خیلی «تمیز»تر از گذشته تمدن ایران را با حذف و بدنامکردن و ناامیدکردن نخبگان کشور نشانه گرفتهاند.
به استادان فرهیختهای که علم حقیقتطلبی را زمین نگذاشتهاند، خسته نباشید میگوییم و از آنان میخواهیم برای حفظ این تمدن با آن گروه و گروهکها همراه نشوند و همچنان پایدار بمانند. روزگاری هانا آرنت که از آلمان دوره جنگ جهانی جان سالم به در برده بود، در نامهای از تبعید، برای استاد خود کارل یاسپرس که او هم اتفاقا ممنوع از نشر و تدریس شده بود، مینویسد: «همه چیز به عده معدودی متکی است، ولی تعداد این افراد نباید خیلی هم معدود شود». البته جای فرهیختگان فقط در دانشگاههای مرکزی نیست؛ هم او در نامه دیگری به استادش این مضمون را مینویسد که در روزگار او، زندگی شرافتمندانه در حاشیهها جریان دارد. ما هم علیالحساب ورود دکتر نیلی را به میان شرافتمندان حاشیهنشین تبریک میگوییم. البته ناگفته نماند که آرنت و یاسپرس جایگاه خود را خیلی زود پس گرفتند. روزگار دانشگاههای ما هم اینگونه نخواهد ماند.
فرشید سامانپور
- 13
- 3
کاربر مهمان
۱۴۰۲/۷/۵ - ۱۳:۵۴
Permalink