درد که شدید و زخم که عمیق و جان که خسته شود، حرف زدن سخت میشود. نفس، آرام و صدادار سینه را میکاود بهدنبال کلامی که گویای بیزاری تو باشد از وضع موجود؛ و تهیدست و بیواژه و خسته بازمیگردد به گرمای هوای سنگین و دَمکرده ظهر تابستان اهواز. برای ساکنان مناطق گرمسیر، گرما یعنی زمینگیر شدنِ صبر و طاق شدن طاقت و گریز تمرکز و تحلیل رفتن اندیشه. پشت گردنت حکم حریق را دارد و گونهها هرم زمین، سدِ ابروان در برابر سیل عرق تاب نمیآورند، چشمها مجاری سوزان اشک و عرق میشوند.
تا اینجای کار در بازسازی فضای فیزیکی افرادی که قصد داری از آنها بنویسی موفق بودهای. اما تصوّر اوضاع آشفته روحی و هیجان جوانی و امیدهای نحیفِ آماده گسستن، درک استرسِ امتحانات پایان ترم و دلهره از کف رفتن تلاشهای چندماهه و بغض ناکامیِ محتمل را چگونه باید ادراک، احساس و بازسازی کرد؟
چگونه باید روبهروی جوان، دختر جوانِ دانشجو، دختر جوان دانشجوی دور از خانه ایستاد و در چشمانش نگاه کرد و با اخمی حق بهجانب دادِ سخن داد که: «پیشبینیِ گرمای هوا در روزهای منتهی به پایان فصل بهار برایمان سخت بوده! و بهواسطه فرسودگی سیستم خنککننده و کمبود همیشگی منابع مالی امکان تعویض ادوات مقدور نبوده! و بهدلیل غیر متخصص بودن پیمانکار در وقت مناسب توانایی سرویس ایرکاندیشن میسر نشده!»؟
چگونه بدون تجربه کردن بیخوابیهای اجباری بابت گرمای نفسگیر در خوابگاهی که قرار بوده مامن آسایش و محل آرامش باشد، میتوان دخترک نگران و آزرده را دعوت به صبر و سختتر از آن تحکیم به سکوت کرد؟ چگونه باید به دانشجویان جوانی که به جرم واخواهی حقوق بیارزش انگاشته شدهشان، صدای سنگین چرخش کلید در قفل دری را شنیدهاند که ایشان را محبوس کرده است؛ با لبخندی بزرگمنشانه و اعتماد بهنفسی لجدرآر اعلام کرد که: «نگران نباشید، پس از پایان ترم تحصیلی مشکلات برودتی خوابگاه را حل خواهیم کرد»؟
هرچه تلاش میکنم، نمیتوانم خودرا جای دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز بگذارم و از آنچه با ایشان رفته سخن بگویم. بارها مینویسم و پاک میکنم، خط سیر روایت را تغییر میدهم، از زبان طنز استفاده میکنم؛ مینویسم و پاک میکنم. گاهی در جایگاه مسئولان دانشگاه مینشینم؛ امکانات و مقررات ایشان را میسنجم و سعی میکنم قدری از بار خطا را در خیال از دوششان بردارم، مقایسه معالفارق میکنم سختی این روزهای دانشجویان را با کمبودها و مشکلات دیگر، اما هیچکدام از درد موجود نمیکاهد و این بیتابی را تسکینی مقدر نیست. پس چه باید کرد تا زینپس شاهد چنین اتفاقی نباشیم؟ چگونه باید از این خطاها درس گرفت و چه مکانیزمی برای جبران مافات قابل تصور است؟
بهگمان نگارنده بدون انگیزه انتقامگیری و بهدور از دامن زدن به تنش موجود، برای پیشگیری از تکرار چنین حوادثی و فجایع محتمل در چنین شرایطی، الزامیست کمیتهای جهت بررسی و روشن شدن موضوع و پاسخگویی به این مطالبه صنفی تشکیل شده و مطابق قانون با خاطیان احتمالی برخورد شود. زیرا مهمترین خصوصیت دانشگاه که همان حسن اعتمادِ خانوادهها به این مرکز معتبر جهت آموزش و نگاهبانی از حریم امن و امان فرزندانشان است، دچار لرزش و ریزش گشته است.
عقوبتِ مسئولیت تنها مهار مطمئن برای تضمین ادامه بیلغزش یک مدیر است. امیدواریم ساحت مقدس دانشگاهها همچون همیشه بستری مناسب برای آموختن درس زندگی و آیندهسازی و شکوفایی ایران باشد.
- 10
- 3