اعتمادآنلاین،ابراهیم اصغرزاده از بنیانگذاران دفتر تحکیم وحدت گفتگویی درباره فرازوفردهای این نهاد داشته است که مشروح آن به شرح زیر است:
*قطعا تاریخ جنبش دانشجویی ایران را می توان از سالهای دور یعنی از همان زمان ملی شدن نفت محسوب کرد، اما برای این که بتوان چهارچوب مشخص تری داشت از دهه ۵۰ که مبارزات انقلابی اوج میگیرد را حساب می کنیم. در این ۵ دهه جنبش دانشجویی چه تغییراتی کرده و چه فراز و فرودهایی را داشته؟
تقطیع خوبی کردید. جنبش دانشجویی در این ۵ دهه بیشترین هزینهها را پرداخته و تاثیرات قابل توجهی بر سیر تحولات اجتماعی گذاشته است با اینحال از جانب اقتدارگرایان و جریانات سنتی بشدت دچار بیمهری و سوء ظن است. دهه قبل از انقلاب دانشگاه میدان مبارزه استبداد و آزادی شده بود. تمامی نمادهای تجدد و پیشرفت نظام شاه از جانب دانشجویان انکار میشد و مورد ایراد قرار میگرفت. طبقات بالادستی مانند سرمایه دار، تاجر و کارخانهدار تا مدیران و مقامات دیوانی همه بعنوان یک کل یکپارچه توسط دانشجویان نقد رادیکال میشدند. انقلابیون مبتلا به وسواس “توهم توطئه” شده بودند منشاء تمام رویدادهای عمده سیاسی کشور را در دستان پنهان و پر قدرت غرب بویژه سازمانهای مخوف جاسوسی مانند سیا میدیدند.
*تصور ما این بود که وظیفه نظام آموزشی میک آپ چهره فاسد و خشن رژیم و پنهان سازی تمامی اشکال بوروکراتیک قدرت است. عینکی که نسل من بچشم زده بود فقط سیاه و سفید میدید. هر چیز که به اردوی انقلاب و انقلابیون تعلق داشت قدسی بود و هرچیز که دستاورد حکومت و دستگاههای اداری بود همه یکسره نفی میگردید. شیدایی مطلق نسبت به خودیها و نفرت مطلق نسبت به غیرخودیها.
در مبارزه جایی برای انصاف و میانه روی باقی نمانده بود. فیلم قیصر حتی از آن جهت ستایش میشد که قهرمان فیلم خودش دست بکار انتقام شده بود. بههمین علت وقتی امام خمینی گفت یک کلام شاه باید برود فریاد تحسین و ستایش جنبش دانشجویی به هوا برخاست، زیرا آنرا نشانه فسادناپذیری، قهر و آشتی ناپذیری رهبر میدانست. خلاصه نسل ما سودای تغییر جهان داشت و سیاست را در آن سالها به میدان دوئل میان مرگ و زندگی تبدیل کرده بود. مرزهای خدمت و خیانت خون آلود شده و راه میانهای وجود نداشت. اما دهههای بعد انقلاب “دگردیسی” سیاسی فرهنگی میان دانشجویان رخ داده است. در اینجا دگردیسی یعنی اینکه دانشجویان چند گام به جلو رفته از پدرانشان عبور کردهاند. از ایستگاه “مقیم” بودن به ایستگاه “شهروند” بودن رسیدهاند. دگردیسی از زیست و نگرش کافکایی به سوی زیست و نگرش ارسطویی. امروز جنبش دانشجویی این شانس را دارد که با نگاهی انتقادی تجربه زیسته خود را بررسی کند و از تکرار دور باطل “ستایش تا ستیز” بپرهیزد.
*خصوصیات جنبش دانشجویی در دهه های ۵۰، ۶۰، ۷۰ ، ۸۰ و نود را بفرمایید و تفاوت هایی که این دههها باهم داشتند؟
برای فهم بهتر تحرکات پنجاه ساله اخیر جنبش دانشجویی بیاد داشته باشیم که بخش اعظم اعضای سازمانهای زیر زمینی در سالهای قبل از انقلاب از محیطهای دانشجویی برخاسته بودند. در ماههای منتهی به انقلاب اسلامی که خود محصول مشترک تلاش همه گروهها و نیروهای ضد استبدادی بود باز دانشجویان نقش بارز و آشکاری در سازماندهی اعتراضات میلیونی خیابانی داشتند. بعد از انقلاب اگر دانشجویان دوم خرداد ۷۶ به صحنه نمیآمدند احتمالا زایش اصلاحات و پیروزی خاتمی با شکست مواجه میشد.
در نهایت دانشجویان دلبسته جنبش سبز و خواهان رفع حصر اینک پیروزی روحانی و دولت وی را دستاورد خود میدانند و میکوشند تا از این دستاورد در برابر جریانهای اقتدارگرا حفظ و حراست کنند. در درازنای این مسیر طولانی دانشجویان کوشیدهاند تا فرصت بدست خرافه پرستان، نوبنیادگراها، قشریون و آنارشیستها ندهند. اگرچه جنبش دانشجویی در طول دهههای اخیر در هر برهه از زمان بتناسب نیازهای آن دوره، صورت گوناگونی بخود گرفته اما از یک نام واحد، پیوستگی و خودآگاهی تاریخی در طول این دورهها برخوردار بوده است. در محیط دانشگاه از گرایش مذهبی، ملی، ملی-مذهبی، سوسیالیستی، کمونیستی گرفته تا لیبرال، آزادیخواه و عدالت طلب که هرکدام از اینها نیز خود به زیرشاخههایی تقسیم میشدند همه با هم بارها و بارها گفتگو و تبادل نظر داشتهاند. مخرج مشترک این جریانات در عمل حمایت از مردم ستمدیده و محروم و انتگره کردن حاشیههای طردشده اجتماع درون جامعه است.
*نماد جنبش دانشجویی در دهه ۶۰ یعنی دفتر تحکیم وحدت وارد ساختار قدرت می شود، این چه تاثیری بر فعالیتهای دانشجویی می گذارد؟
زمانی که دفتر تحکیم وحدت ابزار دست انقلاب فرهنگی شد و به گسست دانشگاه از تاریخ گذشتهاش و به تصفیه دانشجویان و اساتید دگراندیش کمک کرد اشتباهات فاحشی مرتکب شد. طیفهایی از دانشجویان که آتش بیار معرکه انقلاب فرهنگی بودند و به نان و نوایی هم رسیدند فضای سیاسی دانشگاه را تحت تأثیر قرار دادند. پس از بحث انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ خیلی از گروههای سیاسی بکمک همین طیفها حذف میشوند و کنار میروند و به تبع آن فضای دانشگاه یکدست میشود. عملاً چیزی به نام جنبش دانشجویی در این مقطع وجود ندارد. دانشگاه خصلت پادگانی پیدا میکند و نهادهای دانشجویی هم کاملاً همسو با حکومت حرکت میکنند. ولی بطور کلی دانشجویان در طی دوران دانشجویی هیچگاه جایگاهی در درون روابط اقتصادی و شیوه تولید نداشته و معمولا نقش موثری به آنها در درون مناسبات قدرت داده نمیشود.
محافظه کاران و سنت گراها در تمام آن سالهای دهه ۶۰ بر این باور بودند که دانشجویان عمدتا پارازیت جامعه دینی و مناسبات سنتی آن هستند. در صورتی که تمایل نیرومند به مدرنیته و رویارویی با سختگیریهای ایدئولوژیک همواره در دانشگاههای کشور وجود داشته است.
*دفتر تحکیم وحدت در عین حال در دهه ۶۰ عامل سرکوب دانشجویان در دانشگاهها هست، چه از بعد اجتماعی یعنی نوع پوشش و … وچه بحثهای سیاسی؛ چقدر این مساله با نفس فعالیت یک جنبش دانشجویی همخوانی دارد؟
قطعا این قبیل افراط کاریها با روح دانشگاه و آرمانهای جنبش دانشجویی همخوانی ندارد. بسیاری از این سیاستهای گزینش و کنترلی از خارج از دانشگاهها بواسطه فشارهای نهادهای بالادستی، مراکز امنیتی یا حتی فشار روحانیون و ائمه جمعه تحمیل میشد.
بسیاری از انجمنها و دانشجویان خط امامی همان زمان با این تندروی ها مخالف بودند. بعنوان نمونه ما بشدت با تفکیک سازی جنسیتی دانشگاه و مراکز آموزشی مخالف بودیم. خود من در سال ۱۳۶۲ یعنی اولین سال بازگشایی دانشگاهها در سخنرانیام گفتم اگر تفکیک جنسیتی خوب است چرا خداوند در مراسم حج تفکیک میان زن و مرد نکرده است. با این وجود دفتر تحکیم کارهای خوب زیادی هم داشت مثلا در مقابل جریانات سلفی و بنیادگرا ایستاد از دولت میرحسین موسوی در برابر هجوم راست جانانه دفاع کرد.
جنبش دانشجویی چه در بخش مذهبی و چه غیرمذهبیاش بطور سنتی خود را مدافع طبقات محروم و ستمدیده میدید و تعریف میکرد. سرمایه داری تجاری که بازار سنتی به عنوان جریان تیپیکال آن محسوب میشد، و بین بازار سنتی با نهاد روحانیت همسو با آن چون جامعه روحانیت مبارز که پیوند تاریخی و اقتصادی از قبل از انقلاب با هم داشتند دائما مورد نقد دفتر تحکیم قرار میگرفت.
وقتی که حاجی بخشی و گروههای حزب الله قرار شده بود بدلیل نطق پیش از دستورم برای دستگیری من جلوی مجلس تجمع کنند انجمن اسلامی دانشگاه تهران شجاعانه اولتیماتوم داد که دانشجویان بسمت مجلس راهپیمایی خواهند کرد و با حزب الله درگیر خواهند شد که خب این موجب عقب نشینی آنها شد. دفتر در تمام دورههای حیات سیاسیاش برای مشارکت سیاسی مردم و محوریت صندوق رای اهمیت و ارزش فراوانی قائل بود. در سالهای ۶۲ تا ۶۷ قدرت بسیج کنندگی دفتر تحکیم بدلیل ساختار شبکهای منحصر بفرد و سراسریاش فوق العاده بود. دفتر تحکیم نقش بی بدیلی در بسیج دانشگاه برای شرکت در جبهه و پشت جبهه داشت. اکثریت دانشجویان مسلمان و بخصوص آنهایی که در اشغال سفارت نقش داشتند با بسته شدن فضای فرهنگی و سیاسی بشدت مخالف بودند و بخاطر آن هزینه دادند. آنها هنوز وامدار و میراث دار اندیشه های دکتر شریعتی بودند و با محافل روشنفکری موجود بده بستان فکری داشتند.
*شما چه نقدی از فعالیت های دانشجویی خود در ان زمان دارید؟
آدرس را در بعضی جاها اشتباهی رفته بودم. تصور میکردم مسیر دموکراسی و استقلال از کوچه غرب ستیزی میگذرد. فکر میکردم بنیادگرایی و غربگرایی دو روی یک سکه و از یک جنساند و هر دو را باید بصورت موازی و همزمان مطرود و محکوم کنم، در حالیکه بنیادگرایی بمراتب فاجعه بارتر و ویرانگرتر است. البته آرشیو مطبوعات آنزمان نشان میدهد که برغم شیوع پارانویای توهم توطئهای و رواج روحیه غرب ستیزانه و موج بازگشت به خویشتن باز خود من در دفاع از آرمان آزادی و عدالت طلبی بخصوص دستاوردهای ماندگار مدرنیته مانند پارلمان و دموکراسی لحظه ای تردید نداشتهام.
محتوای سخنرانیهایم در دانشگاهها و اردوهای دانشجویی پیرامون خوانش دموکراتیک قانون اساسی و دینامیسم حکومت از پایین به بالا گواه این مدعاست. من سال ۶۷ بعنوان نماینده مردم تهران به مجلس راه یافتم آنجا بعنوان نماینده جنبش دانشجویی از تریبون مجلس که مستقیم پخش میشد بارها از حقوق ملت و جنبه های دموکراتیک قانون اساسی دفاع کردم. نطق های صریحی که در مجلس داشتم و در صورت مذاکرات مجلس و مطبوعات آنزمان منعکس است منجر به دستگیریام پس از نمایندگی شد. یک نمونهاش به طور مثال وقتی آقای هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری انتخاب شد و میخواست فلاحیان را برای تصدی وزارت اطلاعات معرفی کند بشدت مخالفت کردم حتی در ملاقات خصوصی به ایشان پیرامون لزوم باز کردن فضای سیاسی و بخصوص اجازه فعالیت به نهضت آزادی گفتگو کردم.
میتوانید به خاطرات ایشان که منتشر شده مراجعه کنید. البته ایشان تنها بخش مورد قبول خودشان از این ملاقات را در کتاب خاطرات «سازندگی و بازسازی» منعکس نمودهاند. الان نزدیک ۳۰ سال از آن ملاقات میگذرد و من جزییاتش را بیاد ندارم ولی همین مقدار که ایشان نوشته بنظرم بقدر کفایت حال و هوای جنبش دانشجویی آنزمان را بیان میکند. آقای هاشمی رفسنجانی ملاقات تاریخ پنج شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۶۸ را چنین روایت کردهاست: «…آقای ابراهیم اصغرزاده نماینده تهران آمد ضمن ابراز وفاداری، توصیههایی در جهت جامعیت کابینه و توجه به خط رادیکال و مخصوصا آقای موسوی خوئینیها داشت. در مورد رئیس قوه قضائیه اظهار نگرانی داشت و تاکید کرد که آقای موسوی اردبیلی رئیس قوه قضائیه بمانند. در باره تصویب احزاب مشورت نمود. مشخصا نظر داشت به میثمیها (لطف الله میثمی) و بابک زهرایی رهبر حزب کارگران سوسیالیست اجازه فعالیت بدهیم و از سید علی اکبر محتشمی پور وزیر کشور به خاطر تلاش برای حذف نهضت آزادی انتقاد داشت. او گفت وزارت کشور میخواهد تقاضای نهضت آزادی برای تشکیل حزب را مردود اعلان کند. گفتم عجله نشود… » (ص ۲۶۴) در مورد نهضت آزادی نیز با اینکه آقای هاشمی قول پیگیری داد، کمتر از یک سال بعد شاهد اتفاقاتی خلاف انتظار بودم: دستگیری ۲۳ نفر از اعضای نهضت آزادی در ۲۳ خرداد سال ۶۹ یعنی درست یک سال یعد از روی کار آمدن دولت جدید. آنها به دلیل انتقاد از سیاستهای اقتصادی دولت آقای هاشمی رفسنجانی شش ماه در بازداشت بسر بردند. من و چند تن دیگر از نمایندگان بارها به این شیوه برخورد با منتقدان و روشنفکران اعتراض داشتیم. طی همین سالها بنا به دعوت آقای موسوی خویینیها با کمک دوستانم که غالبا از دانشجویان خط امام بودند روزنامه سلام را راه اندازی کردیم که نقش موثری در تحولات سیاسی بعدی کشور داشت. بالاخره خود من ۲۴ ساعت پس از پایان دوره سوم مجلس بازداشت و به سلول انفرادی در زندان توحید که قبل از انقلاب هم آنجا رفته بودم منتقل شدم.
*بعضا جنبش دانشجویی ایران در دهه ۸۰ یعنی تقریبا از سال ۸۰ تا ۸۸ متهم به تندروی می شود، نظر شما در این باره چیست؟
دفتر تحکیم وحدت بعنوان گستردهترین شبکه دانشجویی، بدون تردید جدیترین حامی خاتمی در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ و بیشترین تاثیر را در شکل گیری جنبش اصلاحات داشت. دانشجویان وفادارترین مبلغان فلسفه اصلاح پذیری نظام و هر استراتژی اصلاح طلبانه بوده و هستند. اما بعد فاجعه ۱۸ تیر ۷۸ و ناتوانی دولت اصلاحات در هضم و کنترل آثار و پیامدهای آن فاجعه کم کم بحث رفراندوم قانون اساسی و عبور از خاتمی در دانشگاه دامن گستر شد.
جنبش دانشجویی البته میخواست با رادیکال کردن مطالبات اصلاحی از طریق مطرح کردن تز عبور از خاتمی و استراتژی دوری از قدرت، دولت را وادار به برداشتن گامهای محکمتری جهت اهداف اصلاح طلبانه نماید ولی از آنجا که بعضی گروهها و اشخاص تندروی کردند و رفتند سراغ نگاه به خارج از مرزها و لوای کاشکی اسکندری پیدا شود را برافراشتند بطور قطع اشتباه بزرگی مرتکب شدند.
متاسفانه در این مقطع تاریخی مکانیسم خود ترمیمی جنبش دانشجویی از کار افتاد و بجای آگاهی و هوشیاری تاریخی گردانندگان دفتر تحکیم دچار توهم رسالت و ماموریت تاریخی برای خود شدند. اوائل دهه ۸۰ نهادهای امنیتی سعی کردند جهت مختل کردن سازمان و موقعیت دفتر تحکیم وحدت آن را از یکدستی و گستردگی بیاندازند. مداخلات نیروهای امنیتی منجر به تضعیف خصلتهای انتقادی و اعتماد بنفس جنبش دانشجویی شد. خصلت های ایدئولوژیکی جنبش دانشجویی که تا قبل از این اساسا تحت تاثیر ایدئولوژیهای فراگیرتر رادیکال قرار داشت کمرنگ شد. حادثه ۱٨ تیر، اشتباه بعضی گردانندگان تحکیم و کم کاری دولت اما جنبش دانشجویی را بسمت استقلال ایدئولوژیک و شاید بنوعی ایدئولوژی گریزی راند. پس از آن روند ایدئولوژی زدایی و حتی در پارهای موارد سیاست زدایی در میان دانشجویان گسترش یافت. بخشی از جنبش دانشجویی که در ابتدا خود را حامی بلوک اصلاح طلب حکومت میدانست، از اصلاح طلبان فاصله گرفت. بر اثر فشارهای بیرونی و اختلافات داخلی، دفتر تحکیم در سال ۸۳ به دو شاخه شیراز و علامه تقسیم شد و توسط وزارت علوم نیز غیرقانونی اعلام شد. سال ۸۴، دفتر تحکیم وحدت انتخابات ریاست جمهوری را تحریم کرد. با روی کارآمدن احمدینژاد به عنوان رییس جمهور، پروژه انقلاب فرهنگی دوم کلید خورد و سرکوب دفتر تحکیم و انجمنهای اسلامی که پایگاههای دفتر تحکیم در دانشگاهها بودند شدت گرفت. دانشگاهها به بهانه انقلاب فرهنگی دوم شخم زده شد و بر او آن رفت که همگان دانند.
- 12
- 6