در دانشگاه شهری غیر از شهر محل زندگیتان قبول شدهاید و در ابتدای یک راه جدید و عجیب قرار دارید. برای رفتن به شهر جدید و دیدن فضای دانشگاه و خوابگاه دل توی دلتان نیست. اما خوابگاه و زندگی خوابگاهی به راحتی خانه پدری نیست و سختیهای خودش را دارد. زندگی خوابگاهی حکایت زندگی در اتاق کوچکی به دور از شهر و خانواده است؛ اتاقی که صاحبانش بهتر از هر کسی، دورهمی درس خواندن، آشپزی کردن و خاطره گفتن را بلد هستند. دوران زندگی در خوابگاههای دانشجویی یکی از ماندگارترین خاطرات دوران تحصیل را شکل میدهد، اما ممکن است وجود برخی از مشکلات، خاطرات شیرین این دوران را به تلخی تبدیل سازد.
بهمنظور بررسی وضعیت خوابگاههای غیردولتی به سراغ خوابگاههای دانشجویی تهران رفته است تا از نزدیک، گزارشی از تلخ و شیرینهای این نوع سبک زندگی دانشجویی تهیه کند.
خوابگاه اول/ تا صبح گرسنه ماندم
روز اول به سراغ خوابگاهی در حوالی میدان پونک رفتم و برای یک شب اقامت مبلغی حدود ۳۵ هزار تومان پرداخت کردم. مسئول خوابگاه گفت که تخت خالی ندارند و میتوانم در اتاق میهمان بمانم. وقتی به اتاق میهمان رفتم متوجه شدم اتاق میهمان همان سالن مطالعه خوابگاه است و زمانی که داشتم با تلفن صحبت میکردم، دانشجویان دیگر تذکر دادند که به بیرون از اتاق بروم!
به مسئول خوابگاه اعتراض کردم که من پول یک شب را دادم و باید در جایی که دارم راحت باشم اما در کمال ناباوری مسئول خوابگاه هم گفت: نه؛ آنجا سالن مطالعه است و نباید با تلفن در آن محل صحبت کنی! گفتم این خلاف قانون است و شما باید حداقل هزینه کمتری از من دریافت کنید اما گوشی برای شنیدن این اعتراضات نبود و با جواب «همینی که هست، سختته از فردا شب به این خوابگاه نیا» مواجه شدم!
بازنده میدان شدم و برای رفع گرسنگی با یکی از تهیهغذاهای نزدیک خوابگاه تماس گرفتم و شام سفارش دادم؛ به محض اینکه پیک به خوابگاه رسید و تماس گرفت که غذا را تحویل بگیرم مسئول خوابگاه گفت ساعت ۹:۳۰ است و نمیتوانم در خوابگاه را باز کنم! گفتم ورود و خروج افراد که نیست، تحویل غذاست اما گوشش بدهکار نبود و تا صبح گرسنه ماندم! این گرسنگی آن زمان سخت شد که دیدم نیمساعت بعد زنگ خوابگاه زده شد و دختری که گویا بلیت داشته و از شهرستان رسیده بود را به داخل خوابگاه راه دادند! آنجا بود که در بین این قوانین سردرگم شدم و از فرط این گیجی و گرسنگی تا صبح بیهوش شدم.
خوابگاه دوم/ لپتاپم را دزدیدند
روز دوم به سراغ خوابگاهی در حوالی خیابان انقلاب رفتم اما این بار تجربههای روز قبل را در کوله پشتیام قرار دادم. بعد از کلی سوال و جواب و گرفتن کارت ملی و هشدار دادن که از وسایل دانشجویان ثابت استفاده نکنم تختی در اتاق ۶ نفره به من دادند، مشغول نوشتم گزارش روز دوم بودم که هنگام اذان شد، به نمازخانه رفتم و دیدم این طرح ادغام اتاقها در خوابگاهها، مشترک است و نمازخانه و سالن مطالعه باهم ادغام شدهاند!
به اتاق برگشتم و شام خود را که از بیرون با خود آورده بودم، خوردم و پای درددلهای دانشجویان نشستم. یکی از آنها میگفت مسئول خوابگاه از وسایل آشپزخانه ما بدون اجازه استفاده میکند و میگوید این حق من است یا مسئول شیفت شب خوابگاه اگر در انتهای شب ظرفها نشسته باشد، آنها را درون گونی میریزد و صبح در سطل زباله سرکوچه میاندازد! تازه گرم صحبت شده بودیم که ساعت ۱۲ شد و خاموشی؛ صبح که بیدار شدم و مشغول جمع کردن وسایل بودم دیدم لپتاپم در همان تایم خاموشی به یغما رفته است و هیچ کسی هم مسئولیت را به عهده نمیگرفت!
مسئول خوابگاه میگفت میهمانان بیمه نیستند و یک دختر از اتاقی میگفت ثابتها هم که بیمه هستند، برایشان کاری نمیکنید! یکی میگفت بارها خواهش کردیم در خوابگاه دوربین نصب شود تا دزد کفشها، لپتاپ، وسایل یخچالها و... پیدا شود اما میگویند ما نمیتوانیم، به ما اجازه نمیدهند!
درنهایت دختری که انگار لپتاپ خودش هم به سرقت رفته بود با صدایی آهسته گفت: «خانم قفل خوابگاه خیلی درست و حسابی نیست از من نشنیده بگیرید شاید از بیرون کسی به داخل خوابگاه میآید، نمیدانم اما من هم یک هفته است که لپتاپم گم شده و هیچ خبری هم نشده است! انگار که آب شده و رفته زیر زمین!» از اینجا رانده و از آنجا مانده به تحریریه برگشتم و به دبیر اطلاع دادم که لپتاپم دزدیده شده است، او هم گفت: «لپ تاپ نمیبردی، میخواستی نری!» خلاصه کلام به معنای حقیقی حس زندگی دانشجویی را با پوست و استخوان درک کردم!
خوابگاه سوم/ بهم گل دادند
روز سوم به خوابگاهی حوالی خیابان شهید بهشتی رفتم و با ترس و لرز روی موکتهای چرکآلود خوابگاه پا گذاشتم. این خوابگاه انگار با سایر خوابگاهها تفاوت داشت و رنگ و بوی دیگری میداد!
در ابتدا سوال کردند چند سالت است؟ برایم تعجبآور بود و تا آماده شدم بپرسم مگه سن مهمه؟ خانم پشت سری من سنش را گفت که ۴۲ سالش است و مسئول خوابگاه گفت ما به بالای ۴۰ سال بهمنظور یکسانسازی خوابگاه، تخت نمیدهیم!
این بار به اتاق ۴ تخته رفتم، از وضعیت پوشش و نحوه صحبت کردن دانشجویان با هم بگذریم. از روز قبل کمی سرماخوردگی داشتم و مدام درگیر آبریزش بینی بودم؛ همهاش دلهره این را داشتم که هماتاقیهایم از این وضعیت شاکی شوند و اعتراض کنند؛ مشغول صحبت شدیم که یکی از آنها در اتاق را بست و گفت بچهها امنه!
پاکت سیگاری آوردند و داخل سیگارها را خالی کردند و مدام داشتم به این فکر میکردم چه فعل و انفعالات شیمیایی قرار است رخ دهد! بعد از این موارد سیگار را روشن کردند و یکی هم به من دادند و گفتند: «بفرمایید، گُلش ناب است!»
از ترس نمیدانستم باید چه کاری انجام دهم و سرماخوردگی را بهانه کردم و دستشان را با شرمندگی پس زدم! صبح زودتر از حد معمول بیدار شدم و مورد را به مسئول خوابگاه گزارش دادم و آن هم لبخندی زد و گفت: «ممنون از اطلاعتون، حتما پیگیری میکنیم.» گفتم الان هم تهمانده سیگارهایشان داخل سطل اتاق هست میتوانید ببینید و این بار با تشر گفت: «چشم پیگیری میکنم!»
خوابگاه چهارم/ تا صبح گوشه خیابان ماندم
قطعا اگر تعهد کاری نبود با بلاهایی که تا اینجای گزارش به سرم آمده است بیخیال ادامه دادن به سوژه میشدم؛ به خوابگاه چهارم در حوالی طرشت رفتم و به دلیل اینکه مسیر خوابگاه را گم کردم کمی دیر به محل رسیدم.
هر چقدر زنگ زدم و تقاضا کردم در خوابگاه را باز نکردند و گفتند: دیر رسیدی و باید بیرون بمانی! چند خوابگاه دیگر همان حوالی بود به سراغشان رفتم تا شاید آنها دلشان رحم بیاید و در این موقع شب به یک دختر جایی برای گذراندن شب بدهند، اما هر کدام از آنها بهانهای آوردند و موفق به ورود نشدم! خودم را جای دانشجویی که دیر به خوابگاه رسیده و مجبور است تا صبح بیرون بماند، گذاشتم و نخستین راهی که به ذهنم رسید این بود که جلوی در یکی از همان خوابگاهها بنشینم، ماشینها پشت سر هم مزاحمت ایجاد میکردند و از همه جالبتر ماشینی بود که گفت نترس؛ مثل تو زیاد هستند من همیشه همین مسیر هستم اعتماد کن و سوار شو!
خلأ قوانین موجب افزایش آسیبهای اجتماعی میشود
با مراجعه به خوابگاههای سطح تهران با انواع و اقسام مشکلات مواجه شدم اما از همه بدتر و مهمتر مورد آخر بود که زمینهساز مهمترین آسیب اجتماعی است. اگر دختری به هر دلیلی دیر به خوابگاه برسد به ناچار باید تا صبح گوشه خیابان بماند، حتی نمیتواند به گرمخانههای شهرداری هم مراجعه کند!
اصل را بر صداقت میگذاریم و در نظر میگیریم دختر دانشجویی که بلیت اتوبوسش به غیر از آن زمان، اعتبار دیگری برای سفر نداشته باید در این شهر چه کند؟
خیلی از خوابگاههای غیردولتی با گرفتن مبلغ جریمهای دانشجو را به خوابگاه و نهایتا تا ساعت ۱۲ راه میدهند اما برخی هم هستند که تحت هیچ شرایطی دانشجو را راه نمیدهند و همه مدعی میشوند این قانون است و ما نمیتوانیم تخلف کنیم.
ساعت ورود و خروج خوابگاههای غیردولتی متغیر است
ذوالفقار یزدانمهر مشاور وزیر و رئیس صندوق رفاه دانشجویان با اشاره به دستورالعمل خوابگاههای غیردولتی اظهار کرد: دستورالعمل خوابگاههای غیردولتی در هر استان در شورای نظارت و ارزیابی خوابگاههای دانشجویی غیردولتی تدوین میشود.
وی افزود: اعضای این شورا منوط به شرایط هر استان متغیر است و بهطور معمول رئیس دانشگاه مادر در آن استان رئیس همان شورا هم هست.
رئیس صندوق رفاه دانشجویان با اشاره به مجوز این مراکز، گفت: بین خوابگاه، اقامتگاه و هتل تفاوت وجود دارد و مکانی که بهعنوان خوابگاه قصد فعالیت دارد باید از وزارت علوم مجوز بگیرد.
این مقام مسئول تصریح کرد: اگر خوابگاهی از وزارت علوم مجوز داشته باشد فقط باید مراجعهکننده دانشجو بپذیرد، اگر آن مکان مجوز از سازمان گردشگری یا هتلداران داشته باشد میتواند به غیر از دانشجو مراجعهکننده دیگری هم بپذیرد.
- 11
- 4