ماهگرد انتخابات ٢٩ اردیبهشت ٩٦ فرا رسیده است. یک ماه از روز انتخابات میگذرد؛ انتخاباتی که از چند ماه قبل، فضای کشور را کاملا تحتتأثیر قرار داد و در ایام نسبتا طولانی تبلیغات رسمی-نسبت به ادوار گذشته- به اوج خود رسید. چهرههایی از اصلاحطلبان در آن ایام، پای ثابت سخنرانیها در سراسر کشور بودند و هر روز در استانی و شهری میشد آنان را دید. دکتر صادق زیباکلام ازجمله این چهرهها بود. استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران برخلاف بسیاری از استادان این حوزه، ترجیح داده بیشتر با افکار عمومی و مخاطبان عادی سیاست، طرف گفتوگو باشد و به همین دلیل، نوشتهها و گفتههای بسیاری از او در رسانهها به چشم میخورد و دعوت هیچ مجموعهای برای سخنرانی یا مناظره را بیپاسخ نمیگذارد. زیباکلام در گفتوگو با «شرق»، درباره مشاهدات خود در ایام انتخابات و مباحثی که بیشتر در سخنرانیها و نشستها مطرح شده، نکات جالب توجهی را مطرح کرده است.
در ایام انتخابات ریاستجمهوری، تقریبا در تمام کشور سخنرانی داشتید. از نتیجه بهدستآمده راضی هستید؟
بله، تقریبا هر هفته چند سفر انتخاباتی رفتم. در آن یک ماه منتهی به انتخابات، تنها احساسی که نداشتم خستگی بود. خیلی اتفاق افتاده بود که از یک استان میآمدم و پرواز بعدیام به یک استان یا شهرستان چند ساعت بعد بود و صرف نمیکرد به منزل بروم. در همان سالن فرودگاه یا در نمازخانه میخوابیدم. گیلان، مازندران، اصفهان، ایلام، مشهد، کردستان، گلستان، خوزستان و سیستانوبلوچستان ازجمله این استانها بود. برای مثال شبی که وارد اهواز شدم سخنرانی داشتم.
فردای آن روز رفتیم مسجدسلیمان، رامهرمز و هفتکل. یا در ایلام به جز خود ایلام در شهرستانهای سابله و ایوان هم سخنرانی داشتم و شب آمدیم کرمانشاه برای پرواز. گیلان البته دو بار رفتم. بار اول در خود رشت، انزلی و آستانهاشرفیه بود و بار دوم روزهای آخر بود که دو سخنرانی خیلی بزرگ در خود رشت داشتم بهعلاوه در شهرستانهای رودبار، رضوانشهر و فومن. چهارشنبه ٢٧ اردیبهشت صبح از رشت حرکت کردیم و یکی، دو تا ماشین از مسئولان ستاد آقای روحانی بودند. رفتیم رامسر، عباسآباد، شهسوار، چالوس، نور، بابلسر، بابل، ساری، قائمشهر، جویبار و بهشهر تا آنجا که یادم میآید، آخرین شهر بهشهر بود. سخنرانیام حدود ١:٣٠ بعد از نیمهشب بود و حدود سه برگشتیم ساری و حرکت کردم به سمت تهران.
مردم تا ساعات اولیه بامداد در برنامههای انتخاباتی حضور داشتند؟
بله، خیلیخیلی زیاد. مثلا در بهشهر با اینکه ١:٣٠ بعد از نیمهشب بود فکر کنم چندین هزار نفر منتظر بودند. در فومن، نجفآباد، خوانسار و خیلی نقاط دیگر شرایط به همین شکل بود. تقریبا همهجا چه در شهرهای بزرگ و چه شهرهای کوچک اکثریت جوانان و اقشار و لایههای امروزیتر بودند.
مخالفان نمیآمدند؟
آنقدر جمعیت طرفدار زیاد بود که صدای مخالفان گم میشد. البته چند مراسم که در سالن بودیم سعی میکردند با شعار و سروصدا مانع سخنرانی شوند. سعی میکردم جمعیت هواداران اصلاحات و دولت را آرام کنم و بعد هم خطاب به معترضان میگفتم که ۳۶۵ روز از سال ۲۴ ساعت رادیو وتلویزیون که ما مالیات آن را میدهیم دست شماست. سایر تریبونهای مناسبتی و غیرمناسبتی هم همینطور ما تحمل میکنیم. اما شما یک ساعت هم حاضر نیستید اکثریت را تحمل کنید. ولی اینقدر جمعیت زیاد میشد که صدای آنها به جایی نمیرسید. البته کارهای دیگر هم میکردند. مثلا یکی از کارهای متداول آنها این بود جایی که من سخنرانی میکردم با صدای بلند ار طریق بلندگوها، آهنگ و سرود پخش میکردند. برای مثال در نجفآباد اصفهان که در تکیه بزرگ وسط شهر سخنرانی میکردم هواداران اصولگرایان با ٤٠، ٥٠ موتور، اطراف آنجا حرکت میکردند و گاز میدادند.
اصلیترین محورهای سخنرانیها چه بود؟
چند تم کلی داشت. نخست این بود که چرا سطح اخلاق در این انتخابات بهشدت نزول کرده و تندروها از گفتن هیچ مطلب غیرواقع و دادن وعدههای عوامفریبانه صرفا بهمنظور کسب رأی خودداری نمیکنند و برای اصول و اخلاق ارزش قائل نیستند. دومین محور این بود که روحانی در این سهسالونیم معجزهنکرده اما کارنامهاش به آن سیاهی که طرف مقابل سعی میکند نشان دهد، نیست. سومین نکته این بود که اقتصاد ایران یک اقتصاد بیمار، ناکارآمد و فاسد است و از زمان انقلاب صنعتی در قرن هجدهم تا به امروز محض نمونه حتی یک اقتصاد دولتی هم نتوانسته موفق شود. چه روحانی، چه احمدینژاد، چه حتی اگر آقای رئیسی رئیسجمهورشود یا قالیباف به پاستور برود، از نظر کلان اقتصادی نميتوانند تغییر بنیادیاي به وجود آورند. همچنان که در زمان مرحوم آقای هاشمی یا آقای خاتمی به وجود نیامد. چون اقتصاد ما دولتی است و همه امکانات اقتصادی و سیاستها در دست بخش خاصی است. ما باید ببینیم کشورهای دیگر همچون برزیل، آرژانتین، مکزیک، مالزی، هند، ترکیه، چین و سایرین کدام مسیر را در چند دهه گذشته رفتهاند که توانستهاند از مدار توسعهنیافتگی خارج شده و تبدیل به اقتصادهای موفق صنعتی و صادرکننده شوند؟ درحالیکه خیلی از آنها نه یک بشکه نفت داشتهاند و نه یک کپسول گاز.ما هم همان را الگو قرار دهیم و شعارهای پرزرقوبرق اما توخالی را که ٣٠، ٤٠ سال است داریم تکرار میکنیم، کنار بگذاریم و مسیری را برویم که درستی و کارآمدی خود را در آن اقتصادها نشان داده است.
سیاست خارجی چه جایگاهی در انتخابات ریاستجمهوری داشت؟
تأکید من و بسیاری دیگر از سخنرانان اصلاحطلب این بود که مخالفان روحانی و دلواپسان درباره برجام دروغ میگویند که هیچ دستاوردی نداشته است. اشاره میکردم که چگونه قطر سهمیلیونی به واسطه تحریمها علیه ما موفق شده بود در سال ۹۲ بهعنوان مثال ۵۰ هزار میلیارد تومان از حوزه مشترک پارس جنوبی بیشتر از ایران ۸۰میلیونی گاز برداشت کند. بعد هم به منظور نشاندادن اینکه ۵۰ هزار میلیارد تومان یعنی چقدر پول، توضیح میدادم که کل بودجه عمرانی کشور در سال ۹۵ کمتر از ۱۳ هزار میلیارد تومان و کل بودجه سالانه محیط زیستمان ۳۰۰ میلیارد تومان بوده و برخی ارقام و آمار دیگر. درعینحال توضیح میدادم آن ۵۰ هزار میلیاردتومانی که قطر در سال ۹۲ بیشتر از ما گاز برداشت کرده بود صرفا یکی از ضرر و زیانهای سیاست خارجی اصولگرایان در فاصله ۸۴-۹۲ است و خدا میداند چه هزینه هنگفتی برای کشور به بار آورد بدون آنکه دستاوردی برای منافع ملیمان داشته باشد. همچنین اضافه میکردم اگر دولت روحانی هیچ دستاورد دیگری هم برای کشور دربر نداشت، همینکه تیم مذاکرهکننده هستهای دکتر ظریف توانست کشور را از چاه ویلی که اصولگرایان در زمان احمدینژاد ایران را با سر درون آن انداخته بودند بیرون آورد، بزرگترین خدمت بود. این را هم توضیح میدادم که برخلاف آنچه تندروها تبلیغ میکنند كه هیچیک از تحریمها را برنداشتهاند، در نتیجه برداشتهشدن برخی از تحریمها، کمپانیهای بزرگ نفتی غربی توانستهاند به ایران بازگردند و برای نخستین بار در اوایل امسال برداشت گاز ایران از پارس جنوبی با قطر برابر شده و بهعلاوه افزایش تولید و صادرات نفتی هم به شکل قابل توجه و سریعی رخ داده است که نفع همه اینها برای مردمی است که از سیاستهای دولت قبل، لطمه خوردهاند. تأکید میکردم بدون تردید اگر تحریمها برداشته نشده بودند، کمپانیهای بزرگ نفتی نمیتوانستند به ایران بیایند و ما همچنان در همان وضعیت قبل از روحانی به سر میبردیم؛ درحالیکه کشور رو به قهقرا میرفت و فقط شعار میشنیدیم.
مطالبات سیاسی و اجتماعی هواداران دولت و اصلاحات، با چه پاسخهایی از طرف سخنرانان همراه میشد؟
چه در جاهایی که چند سخنران بودیم و چه در سخنرانیهایی که به تنهایی میرفتم، حرف ما این بود که در زمینه آزادیهای مدنی، تأمین حقوق شهروندی، انتخابات آزاد و این دست مسائل دولت روحانی تلاشهایی داشته که شاید نظر همه حامیان ایشان را تأمین نکند، اما دو نکته را هم توضیح میدادم؛ نخست اینکه برخی از آن توقعات ازجمله رفع حصر اساسا در دست آقای روحانی بهعنوان رئیس قوه مجریه نیست. نکته دوم اینکه در برخی حوزههای آزادیهای سیاسی واقعا پیشرفتهای خوبی صورت گرفته است؛ ازجمله در دانشگاههای کشور. خیلیها فراموش کردهاند یا اساسا متوجه نشدند که در آن سالها چه فضایی در دانشگاههای کشور حاکم شد. تعدادي دانشجو مشکلات امنیتی پیدا کرده بودند. تعدادی از تحصیل محروم شدند، ستارهدار و تعلیق شدند، خیلی که شانس میآوردند از آنها تعهد گرفته میشد که نباید هیچ فعالیت سیاسی داشته باشند. تشکلهای مستقل دانشجویی منحل شدند و فقط به تشکلهای مشخصی اجازه فعالیت داده میشد. درِ انجمنهای اسلامی مستقل بسته شده بود. بماند اخراج، تعلیق و بازنشستگی دهها استاد. این فضای دانشگاهها در دور دوم ریاستجمهوری آقای احمدینژاد یعنی از مهر سال ۸۸ به بعد بود. من به دانشجویان و جوانان میگفتم واقعا فضای دانشگاههای کشور را از زمان رویکارآمدن دولت آقای روحانی با قبل از آن مقایسه کنید تا متوجه تفاوتها شوید. تشکلهای مستقل دانشجویی مجددا ظاهر شده و جان گرفتهاند، بساطی که کمیتههای انضباطی به راه انداخته بودند، بسیار محدود شده است. برخی از استادانی که اخراج یا محروم از تدریس در دانشگاه شدند به علاوه شمار قابلتوجهی از دانشجویان محروم از تحصیل مجددا به دانشگاهها بازگشتهاند. واقعا وضعیت و فضای آزادی که در دانشگاههای کشور در دولت آقای روحانی به وجود آمده را با دوران دوم آقای احمدینژاد مقایسه نکنید.
هیچوقت دچار این ناامیدی میشدید که ممکن است آقای روحانی رأی نیاورد و آقای رئیسی انتخاب شوند یا مجددا حوادث برخی انتخابات گذشته تکرار شود؟
اگر بگویم نه، دروغ گفتهام.
توضیح میفرمایید؟
توضیح آن مقداری پیچیده است. ببینید یکی از موضوعاتی که تقریبا در همه سخنرانیها میگفتم این بود که سرنوشت این انتخابات در دست کسانی است که نمیخواهند در انتخابات شرکت کنند. حسب آمار وزارت کشور در ۲۹ اردیبهشت نزديك به ۵۶ میلیون رأیدهنده داشتیم. من سبد آرای اصولگرایان را حدس میزدم که در حدود ۱۰ میلیون نفر باشد که خب حدس من در عمل درست نبود و ۱۶ میلیون نفر به آقای رئیسی رأی دادند. سهم اصلاحطلبان را تخمین میزدم که از ۱۵ میلیون نفر بالغ میشد. بر حسب تخمین من قبل از انتخابات، ۲۵ میلیون در انتخابات پای کار بودند. یعنی نیازی به تشویق و ترغیب نداشتند و میرفتند پای صندوق. اما ۳۱ میلیون کسانی بودند که انتخابات را بههرحال قبول نداشتند و ندارند و همین حرفهایی که میزنند که اینها همه یک بازی برای فریب مردم است. اینها یعنی آقای روحانی و رئیسی همه دستشان در یک کاسه است و من افتخار میکنم شناسنامهام سفید است و از این دست حرفها... .
چقدر برای این گروه، داده و استدلال ارائه کردید؟
٣١ میلیون آرای خاکستری یا به قول فرنگیها undecided رأیدهندگان، عددی نزدیک به ۶۰ درصد آرا را شامل میشدند. مشخص بود که با هیچ حرف و نقلی نمیشد همه آن ۳۱ میلیون را پای صندوق رأی آورد، اما یقین داشتم که درصدی را میتوان قانع کرد. ببینید ما اگر میتوانستیم ۳۰ یا حتی ۲۰ درصد آنها را پای صندوق بیاوریم، نزدیک هفت تا ۱۰ میلیون رأی میشد که رأی روحانی را از ۱۵ میلیون به بالای ۲۰ میلیون میرساند و کار را در همان مرحله اول تمام میکرد.
چرا اینقدر مطمئن بودید که اگر آنها پای صندوق میآمدند آرای خود را به سود روحانی به صندوق میریختند؟
واضح است. ببینید شما اصلا نیازی ندارید که رأیدهندگان بالقوه اصولگرا را ترغیب کنید که رأی بدهند چراکه آنها زودتر از اصلاحطلبان پای صندوق هستند. همچنين شما نیازی ندارید اصلاحطلبان بالقوه را هم ترغیب کنید پای صندوقها بروند. نیاز اصلی، قانعکردن خاكستريها بود. واضح است که هر زمان آنها پای صندوقها بیایند به اصولگرایان رأی نخواهند داد یا دستکم کسر قابلتوجهی از آنها کاملا مخالف اصولگرایان و سیاستهای محدودکننده آنان هستند. بنا براین من مطمئن بودم هر صد نفري را که بتوانیم مجاب کنیم، بالای ۸۰ درصد آنها به آقای روحانی رأی خواهند داد.
از نتیجه دعوت از آنان راضی هستید؟
اولا تعدادشان خیلی زیاد بود و هست. آخرش هم دیدیم که با وجود همه تلاشها، نزدیک ۱۵ میلیون نفرشان باز هم حاضر نشدند در انتخابات شرکت کنند. بنابراین ما راجع به نزدیک به ۳۰ میلیون رأیدهندهای صحبت میکنیم که خیلی مطمئن نبودند که در انتخابات شرکت خواهند کرد. مقصودم این است که ما راجع به دو، سه یا پنج میلیون رأی صحبت نمیکردیم. پای ۳۰ میلیون رأی در میان بود که بیش از ۸۰ درصد آنها اگر میرفتند پای صندوق به آقای روحانی رأی میدادند و طبیعی بود ما تلاش جدیتری برای این دسته داشته باشیم. ما قبلا دیده بودیم مثلا در دوم خرداد ۷۶ وقتی بخش عمدهای از آرای خاموش به صحنه آمدند یک نامزد کمتر شناختهشده با ۲۰ میلیون رأی رئیسجمهور شد. اینبار هم اگر میتوانستیم موج به راه بیندازیم اصولگرایان هیچ کاری از دستشان ساخته نبود بهعلاوه اینکه وزارت کشور دولت روحانی، به طور جدی روند انتخابات و تخلفات احتمالی را رصد میکرد.
جدای از مطالبی که در بالا به آنها اشاره کردید، خطاب به تحریمیها نکته خاصی میگفتید؟
بله، به آنها میگفتم اشتباه میکنید که فکر میکنید اینا همه بازی است و انتخابات هیچ تأثیری روی سیاستهای کلان کشور و زندگی ما ندارد. تأکید میکردم برای تغییر و پیشرفت هیچ راهی جز صندوق رأی نداریم. صندوق رأی معجزه نمیکند اما رأی مستقیم ما بر سرنوشت نهادهای انتخابی تأثیرگذار است. در پاسخ آنهایی که میگفتند از رأی ما به نفع خودشان بهرهبرداری سیاسی میکنند هم میگفتم اشکالی ندارد اما درواقع رأی شما به مثابه یک رفراندوم است. مسئله این است که نگذاریم با انتخاب آقای رئیسی کشور دوباره به شرایط دوران احمدینژاد بازگردد. به آنها نشان میدادم چطور همه احمدینژادیها گرد آقای رئیسی و ستادهای ایشان جمع شدهاند. پس فردا که آقای رئیسی رئیسجمهور شدند از سوئیس و کره ماه که همکارانش را نمیآورند همین آقایان احمدینژادی که الان همهکاره ستادها و کمپین انتخاباتی او هستند، فردا میشوند اعضای دولتش. در سال ۸۴ هم همین نیروهای سیاسی و اجتماعی که حامی آقای رئیسی هستند با همه وجود از آقای احمدینژاد حمایت میکردند. برای جوانان و دانشجویان، شرایطی را که کشور از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و بینالمللی در دوران حاکمیت اصولگرایان از سال ۸۴ پیدا کرده بود تشریح میکردم.
همه تلاش من این بود که به آنها ثابت کنم اشتباه میکنند و انتخابات در ایران بسیار جدی است و رأی ما روی سرنوشتمان اثر میگذارد و این تئوریهای توطئه و توهمات داییجانناپلئونی را کنار بگذارند.
گفتید همچنان احتمال میدادید که آقای رئیسی رأی بیاورند؟
بله، کاملا. ببینید بخشهای مهمی از آقای رئیسی حمایت میکردند. اصلا شوخی نبود و ماجرای خیلی جدی بود. قدرت شوخی ندارد و اصولگرایان از آقای رئیسی حمایت میکردند و ما فقط رأیدهندگان را داشتیم.
اگر موج به راه نمیافتاد آقای رئیسی پیروز میشد؟
بله، من خیلی جدی اعتقاد دارم که بهراهافتادن موج درآن روزهای آخر همه برنامههای طرف مقابل را به هم ریخت.
چه زمانی شما متوجه شدید موج به راه افتاده؟
روزهای آخر یا درستتر گفته باشم شبهای آخر بود. فکر میکنم سهشنبهشب یعنی بیستوششم بود در رشت در ستاد آقای احمد رمضانپور، از چهرههای شاخص اصلاحطلبان رشت، سخنرانی داشتم. نزدیک ۱۲ شب بود و از آنجا باید به فومن میرفتیم. من دیدم هزاران نفر که اکثرا جوان بودند در مرکز رشت جمع شده بودند و به نفع آقای روحانی شعار میدادند. فردای آن روز در بابل، چالوس و خود ساری بهتدریج دیدم و متوجه شدم که مثل اینکه موج انتخاباتی به راه افتاده است. روز جمعه صبح در خانه بودم و بعضی از دوستان تماس میگرفتند و میگفتند استاد به قول شما موج شرکت در انتخابات به راه افتاده است. عصر رفتم حسینیه ارشاد و یکی دو حوزه اخذ رأی دیگر و برایم یقین شد که موج راه افتاده است. من البته خودم جنوب شهر نرفتم اما همه میگفتند که برخلاف حوزههای رأیگیری در مراکز و شمال شهر که صفهای چندساعته تشکیل شده، جنوب شهر خبری نیست.
از شهرستانها هم خبر داشتید؟
بله، خیلی از دوستان از مراکز استانها تماس میگرفتند و میگفتند هجوم رأیدهندگان بیسابقه است.
این یعنی حسب تحلیل شما روحانی پیروز شده بود؟
تقریبا از بعدازظهر و عصر روز جمعه دیگر مطمئن شده بودم کار تمام شده. جالب است که من هشت آن شب با CNN در حسینه ارشاد قرار مصاحبه زنده داشتم. همانجا با اشاره به صف طولانی رأیدهندگان نزدیک به هشت شب گفتم که این علامت خوبی است و هجوم به صندوقهای رأی یعنی خوشبختانه تحریمیها نظرشان عوض شده و تصمیم گرفتهاند در انتخابات شرکت کنند؛ این یعنی روحانی کار را تمام کرده و پیروز شده است. با تلویزیون آلمان هم صحبت کردم و همینها را گفتم.
شاید پرسیدن این سؤال درست نباشد و جنبه شخصی پیدا کند ولی امیدوارم حمل بر جسارت نشود. شما هزینهای از ستاد آقای روحانی برای این مسافرتها و سخنرانیها دریافت میکردید؟
فعالیتهای من رایگان بود.
خود ستاد روحانی چطور؟ آنها هیچ پیشنهاد پرداخت حقالزحمهای ندادند؟ بازهم عذر میخواهیم که این سؤالات را مطرح میکنیم چون حرفوحدیثهایی بوده.
من به آقای دکتر نصیر عبادپور که از شاگردان خودم در دانشگاه تهران بودند و از اعضای ستاد مرکزی آقای روحانی در تهران بودند، در همان ابتدا گفتم که هیچ مبلغی نمیخواهم. برخی از ستادها هم مسئله پرداخت حقالزحمه را مطرح کردند که به آنها هم گفتم چیزی دریافت نمیکنم.
بعد از اینکه آقای روحانی پیروز شدند مثلا مبلغی را بهعنوان پاداش یا حقالزحمه بهعنوان قدردانی یا پاداش به شما پرداخت نکردند؟
قطعا اگر میدادند هم نمیپذیرفتم. همه اشکال تحلیلهای اینچنین این است که متوجه انگیزه من نمیخواهند بشوند. کسی از ستاد دکتر روحانی حتی بعد از پیروزی ایشان، با من تماس هم نگرفت که خداقوتی بگوید. یادتان باشد نه روحانی و نه اطرافیان و حلقه نزدیکش نلسون ماندلا، مهاتما گاندی، محمد مصدق، مهدی بازرگان یا سیدمحمد خاتمی نیستند. انتظارتان از آنها در حد و حدودی که هستند باید باشد و نه بیشتر.
اما شما در برنامه انتخاباتی دکتر جهانگیری دعوت شده بودید. منظورم فیلم تبلیغاتی ایشان است.
جنس اسحاق جهانگیری با اطرافیان نزدیک آقای روحانی خیلی متفاوت است. ایشان را من کاملا از آن حلقه نزدیکان جدا میکنم. در مرتبه بعدی هم برخی از وزرای آقای روحانی خیلی مسئولانهتر عمل کردند. من واقعا به خاطر روحانی نبود که میدویدم، بلکه به خاطر این بود که در مقایسه با آلترناتیوهای دیگر یعنی جناب آقای رئیسی یا قالیباف، روحانی صد پله بالاتر میایستاد و چارهای نداشتیم و نداریم که برای او بدویم. یادمان باشد که رقبای روحانی نلسون ماندلا یا مارتین لوترکینگ نبودند. بحث هم بحث فردی نبود. عرض کردم همه احمدینژادیها در ستاد آقای رئیسی جمع شده بودند. خب به نظر شما اگر آقای رئیسی انتخاب میشدند غیر از این میشد که احمدینژادیها دستکم به مدت چهار سال دیگر زمام امور مملکت را به دست میگرفتند؟ یا آقای قالیباف با آن مدیریتی که در شهرداری تهران داشتند و وضعیتی که بعد از ١٢ سال شهر تهران درآمده، حالا رئیس قوه مجریه هم میشدند؟ نه، هیچ تردیدی به خودتان راه ندهید که در مقایسه با نامزدهای دیگری که داشتیم، روحانی صد پله از هر دو آنها بهتر و مناسبتر بود. رقبای آقای روحانی که عرض کردم باراک اوباما و آنگلا مرکل که نبودند.
به چهار سال بعدی آقای روحانی چقدر خوشبین و امیدوار هستند؟
خیلی زیاد. در کل از نظر اجرائی و توانمندیهای شخصی روحانی را بسیار باهوش و توانمند میبینم. برخی از اطرافیان و وزرایش انصافا توانمند و مدیر هستند.
به آقای روحانی پیشنهادی ندادید؟
من از سال ٩٢ به بعد ایشان را ندیدهام. چند بار به مراسمهایی دعوت شدم اما من کلا از مراسم رسمی و تشریفاتی گریزانم.
اگر مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی دعوتتان میکردند؟
خیلی علاقهای به دیدار هاشمیرفسنجانی سال ٧٠ نداشتم، اما یکی از افتخاراتم شرفیابی خدمت هاشمیرفسنجانی بعد از ٨٨ تا روز درگذشت ایشان است.
پس ممکن است یک روز هم افتخار کنید به دیدار حسن روحانی؟
ممکن است اما هنوز آن روز نیامده است.
- 14
- 5