روزنامه توسعه ایرانی نوشت: باز هم یک حملهی دیگر به یک روحانی و ویدئویی که نشان از حمله دلخراش با تیغ موکتبری به امام جماعت مسجدی در خراسان دارد. در خبرها آمده بود: «امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (ع) واقع در بلوار فکوری مشهد مورد حمله یک جوان قرار گرفت و از ناحیه گردن مجروح شد.
این روحانی پس از اقامه نماز جماعت از مسجد خارج شد و ناگهان مورد حمله قرار گرفت. ضارب با استفاده از تیغ موکتبُری گردن وی را شکافت اما خوشبختانه تیغ به شاهرگ برخوردی نداشته و فرد مجروح پس از انتقال به بیمارستان و انجام اقدامات درمانی و بخیه ناحیه جراحتدیده، مرخص شده است. »
گفتنیست اینکه احتمال ارتباط این حمله و حملات مشابه آن در گذشته به داعش و طالبان و وهابیت و گروهکهای تروریستی از سوی مقامات قضایی و انتظامی رد میشود، خود گویای داخلی بودن این بحران اجتماعی جدید است.
ردگیری حوادث
اینگونه حملات از سال ۹۰ آغاز شد و گویا روند رو به رشدی را در یک دهه گذشته طی کرده و در دو سال اخیر به اوج خود رسیده است نقطهی اوجی که در همین سال جدید -که هنوز بهارش تمام نشده- دست کم سه مورد گزارش شده است. قتل نماینده سابق ولیفقیه در استان سیستان و بلوچستان و عضو مجلس خبرنگان رهبری در شهرستان بابلسر توسط نگهبان بانک، زیر گرفتن عمدی یک طلبه با خودرو در تهران و این نمونهی آخر هم حمله به گردن و شاهرگ یک امام جماعت در مشهد.
این درحالیست که در ابتدای سال گذشته خبرگزاری فارس به بهانه حمله به سه روحانی در حرم رضوی گزارش ضرب و جرح و شهادت ۲۸ طلبه و روحانی در فاصله سال های ۱۳۹۰ تا ابتدای ۱۴۰۱ را داده و ابراز نگرانی کرده بود. آمار ۳۰ طلبه در ۱۰ سال در برابر ۳ طلبه در ۳ ماه نشان از افزایش چشمگیر موردخشونت واقع شدن روحانیون و افزایش چنین حملاتی دارد. اما چرا؟!
مسجدهای خالی و بسته نشان چیست؟
روزگاری نه چندان دور، به یک اشاره روحانی محل، بچههای بازیگوش کوچهها جمع و به صورت گروهی برای امور خیریه و برنامههای فرهنگی مذهبی راهی مساجد میشدند. از آن سالها قدری گذشته که دیگر بچههای دیروز خود پدر و مادرهای امروزی باشند اما فقط این نیست. مسائل و مشکلات جامعه هم عوض شده. دیگر روحانیون مثل گذشته معتمد محلهها نیستند. حتی میشود پا را فراتر گذاشت و گفت دیگر روحانیون در محلات نیستند که بخواهند معتمد باشند یا نباشند!
موضوعی که در روزهای گذشته با خبر تعطیلی بسیاری از مساجد کشور نیز مورد تایید رسمی قرار گرفت. نماینده رئیسی در امور روحانیت درباره «خلوت و خالیشدن برخی مساجد کشور» هشدار داد. محمد حاج ابوالقاسم دولابی گفت: امروزه از بین حدود ۷۵ هزار مسجد در کشور، در ۵۰ هزار مسجد بسته است.
همزمان با انتشار همین خبر در هفته گذشته بود که خبرگزاری فارس در گزارشی اعلام کرد امام جماعت مسجد آخرین گزینه طلاب جویای کار است و عمدتا دنبال شغال دولتی میگردند.
موضوعی که خود گویای دور شدن روحانیت از مردم و متقابلا مردم از روحانیت است. آن هم روحانیت شیعه که رسالت آن در ارتباط قوی و نزدیک با مردم بوده است. واقعیت آن است که در سالهای اخیر دلیل ورود روحانیت به مناصب و مشاغل دولتی، در کنار افزایش روز افزون مشکلات مردم؛ هر دو گروه را خواسته و ناخواسته از هم دور کرده است.
به همین دلیل درحالی که نماینده ریاست جمهوری اذعان کرده که ریشه مساله، حمایت ناکافی دولتهای گذشته از نهادهای دینی بوده است؛ برخی روحانیون ریشهی عمده مشکل را در جای دیگری میدانند و به خبرآنلاین گفتهاند: «ریشه مساله این که مسجدها بیش از اندازه سیاسی شدهاند. مسجد اگر به جای انجام کارویژههای ذاتی خود، در خدمت یک جناح و باند و ایدئولوژی خاص و بدتر، در خدمت تصمیمات سیاسی رسمی قرار گرفت و به جای اصالت دادن به معنویت، تمکین نسبت به شکلی از سلطه سیاسی را سرلوحه کار خود قرار داد؛ همین وضعی میشود که هست.»
پیش و پس کمپین عمامهپرانی
هرچند طبق گزارشها حمله شهروندان عادی به روحانیون در معابر و اماکن عمومی از سالها قبل آغاز شده بود؛ اما به خاطر شدت گرفتن این اتفاقات در چند ماه گذشته، برخی انگشت اتهام را به سمت کمپین عمامهپرانی بردهاند که همراه با شروع اعتراضات پاییز پارسال، شکل گرفت و دعوی آن این بود که اگر پوشش زنان آزاد نیست، طلاب و روحانیون نیز میتوانند شامل محدودیت مشابه شوند و تبعیض در نوع پوشش روا نیست.
هرچند در همان مقطع نیز کلیت جامعه چندان به کمپین عمامهپرانی روی خوش نشان نداد و حتی تحلیگرانی در نقد آن نوشتند و واکنش منفی به این کار نشان دادند؛ به هر حال کمپین عمامهپرانی را نمیتوان به ماجرای برخورد خشن با طلاب مرتبط دانست و این عمل بیاحترامی و آزار و اذیت یک طلبه تنها در خیابان قابل مقایسه با خونریزی و استفاده از سلاح گرم و سرد نیست. برای مثال زمانی امام جمعه کازرون با قمه مورد ضرب و جرح قرار گرفت که هنوز خبری از این کمپین نبود. چندی پیش احمد زیدآبادی در کانال خود درباره عمامهپرانی اعتراضی نوشته بود: «این منطق کاملاً معیوب است و در ذاتِ خود زورمدارانه است و میدان سیاست و اجتماع را صحنۀ تلافیجویی، روکمکنی و انتقامکشی میداند. این منطق قادر است چرخۀ خشونت در یک جامعه را تا نهایت خونبارش پیش ببرد، زیرا در گام بعدی به فرض گفته خواهد شد، او میکُشد پس من هم میکشم، او شکنجه میدهد، پس من هم شکنجه میدهم، او زور میگوید پس من هم زور میگویم، مگر من چه کم از او دارم!»
به گفته این تحلیلگر سیاسی، «این طلاب هیچ موقعیت حکومتی ندارند و چه بسا خود از منتقدان و حتا قربانیان سیاستهای جاری باشند. پیرمرد معممی که پای پیاده از کوچه و خیابان عبور میکند، دارای چه موقعیتی است که انداختن عمامهاش کسی را به وجد آورد؟ روحانیونی که دارای پستهای عالی در نظام هستند، معمولاً به سادگی در انظار عمومی ظاهر نمیشوند و اگر هم بشوند، از محافظت و مراقبت لازم برخوردارند. بنابراین، این اقدام فقط جانب افراد بیگناه و بیپناهی را میگیرد که تنها جرمشان پوشیدن عبا و قبا و عمامه است!»
بنابراین موافقان ماستپاشی به مردم و منتقدان سکوت برابر حمله به طلاب بهتر است بدانند که حمایت از هرگونه بیقانونی، خود ترویج عملی هرج و مرجی اینچنینی است و یک روز دامن مرتکبان را هم خواهد گرفت. با ادامه این وضع، رفتهرفته هیچ طلبه سادهای جرات نمیکند با لباس طلبگی در عرصه عمومی ظاهر شود و حتی میترسد در مسند امام جماعت یک مسجد قرار بگیرد!
عصر ایران چندی پیش در همین باره نوشته بود: «خشونت به هر شکل آن محکوم و مطرود است، خاصه آن که بین اعضای یک جامعه شکل بگیرد و به نفرتپراکنی داخلی بینجامد. چنین اقدامی یعنی «ترکیب جهالت و خشونت» در جایی در قالب داعش سربرمیآورد و در جایی دیگر به صورت حملات کور به دارندگان یک طرز تفکر یا صنف و لباس و ... بازتولید میشود.»
واقعیت این است که روحانیون و طلابی که در خیابان و مترو مورد حملات خشونت بار قرار میگیرند، مردمانی عادیاند با این تفاوت که درس روحانیت خوانده و ملبس به آن لباس شدهاند. اگر آنها در حکومت و قدرت سهمی داشتند که لابد باید با خودرو و راننده و محافظ جابهجا میشدند نه این که در مترو منتظر قطار باشند یا در خیابان، پیاده و در میان مردم دیگر راه بروند.
یک بار مهدی کروبی - رئیس اسبق مجلس - گفته بود که بنزش را ما روحانیون صاحب منصب سوار میشویم و ناسزایش را روحانیون عادی که در جامعه بین مردم زندگی میکنند، میشنوند.
حمله خشونتبار به هر یک از آحاد جامعه، ازجمله طلاب و روحانیون اتفاق نامیمون و قبیحی است و نشان از یک دوقطبی خشن و خطرناک در جامعه دارد که هرچه زودتر باید برای آن فکری اساسی کرد. دو قطبیای اجتماعی که معمولا در کشورهای دمکراتیک جلوگیری از آن از طریق رسانه و فرهنگسازی با دولت و در صورت لزوم نیروی پلیس است اما در ایران دولت خود موجد و تشدیدکننده این دو قطبی شده و دیگر به قول شاعر: چون دوست دشمن است، شکایت کجا بریم؟
حسامالدین اسلاملو
- 13
- 2
حبیب
۱۴۰۲/۳/۲۰ - ۱۳:۱۳
Permalink