شنبه ۰۱ دی ۱۴۰۳
۱۹:۱۲ - ۱۹ آبان ۱۴۰۳ کد خبر: ۱۴۰۳۰۸۱۴۵۶
سیاست داخلی

پرونده ۵۴ هزار صفحه‌ای از فساد ۵۲ نفر از مسئولان را دارم

افشاگری پالیزدار از ارتباط معدن طلای موته اصفهان با خانواده هاشمی شاهرودی | جزئیات فساد یک میلیارد یورویی در «ایران خودرو دیزل»

عباس پالیزدار,مصاحبه جدید عباس پالیزدار
عباس پالیزدار، عضو هیات و تفحص مجلس هفتم از قوه قضاییه گفت: حجت الاسلام نیازی، در سازمان بازرسی کل کشور، پرونده‌های فساد اقتصادی برخی مسئولان را به من می‌داد. پرونده ۵۴ هزار صفحه‌ای از فساد ۵۲ نفر از روحانیون و مسئولان ارشد کشور را داشتم. «آیت‌الله خزعلی» واسطه ارائه گزارش فساد برخی مسئولان به رهبری شد. حداد عادل می‌خواست اسم ۸ نفر را از گزارش پاک کنم. «سعید مرتضوی» بارها گفت که خودم اعدامت می‌کنم. احمد خاتمی در نماز جمعه گفت که پالیزدار «چشم فتنه» است. هاشمی رفسنجانی گریه کرد و حلالیت طلبید که چرا باعث بازداشت من شده است./ وی افزود: پرونده تخلفات و فساد «محمد یزدی» به اندازه قد من بود. دادگستری هرمزگان لنج‌های مردم را توقیف کرد تا پول خانه یزدی تهیه شود. شرکت لاستیک دنا را هم اطرافیان یزدی به قیمت نازل تصاحب کردند. «امامی کاشانی» هم معدن دهبید فارس را با قیمت نازل خریداری کرد. معدن طلای موته اصفهان هم مربوط به خانواده «هاشمی شاهرودی» بود. محال است اطرافیان «آیت‌الله صدیقی» بدون اجازه ایشان کاری انجام داده باشند. داوود احمدی‌نژاد می‌گفت که محمود «لامذهب» است. «مجتبی خامنه‌ای» دست رسانه‌ها را برای پرسشگری از مسئولان باز می‌گذارد. او گردن مفسدان اقتصادی را می‌شکند. با آمدن مجتبی خامنه‌ای، اصلاحات بنیادین اتفاق می‌افتد.

دیده‌بان ایران نوشت: «عباس پالیزدار» نامی آشنا در دهه ۸۰ است که بازیچه سیاست «بگم‌بگم‌» ها شد با این باور که با فساد مقابله می‌کند. در آن سال‌ها شایعه‌ای منتشر شد مبنی بر این که «۱۰۰ میلیارد تومان در ریاست جمهوری گم شده که داود، برادر احمدی‌نژاد آن را برداشته است تا پرونده‌سازی کند.» پالیزدار که به برخی از بزرگان نظام را شروع کرد و آن‌ها را متهم به دست داشتن در فسادها، همان‌ها که این شایعه را مطرح کرده بودند این موضوع را به همان ۱۰۰ میلیارد تومان ربط داده و گفتند: «همان پرونده‌سازی‌هایی که توسط برادر رئیس جمهور وقت انجام شده حالا یکی پس از دیگری رو می‌شود.»

قصه از آنجا شروع شد که پالیزدار نماینده قوه‌قضائیه در کمیسیون اصل ۹۰ مجلس دوره هفتم شد و در هیات تحقیق و تفحص مجلس هفتم از قوه قضاییه نیز حضور داشت. علاوه بر آن او کارشناسی بازرسی ویژه ریاست جمهوری در دولت اول احمدی‌نژاد را عهده‌دار بود. پالیزدار با حضور در دانشگاه بوعلی‌سینای همدان درباره فسادهای مقامات بلندپایه و سرانه جمهوری اسلامی صحبت کرد و از فساد اکبر هاشمی‌رفسنجانی خبر داد و حتی سقوط رحمان دادمان، وزیر راه دولت محمد خاتمی را هم عمدی دانست. دیری نپایید که این سخنان گریبان‌گیر او شد و در ۲۱ همان سال با اتهامات سوءاستفاده مالی، افترا، نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی و انتشار بازداشت روبرو و در نهایت ۲۲ خرداد بازداشت و روانه زندان شد.

پالیزدار نه تنها نام برخی از افراد رده بالای جمهوری اسلامی، بلکه بعضی از فرزندان آن‌ها را در گزارش تحقیق و تفحص مجلس از قوه قضاییه گنجانده و از طریق آیت‌الله خزعلی، به دست آیت‌الله خامنه‌ای رساند. با وجود این که سید محمود هاشمی شاهرودی، رئیس وقت قوه قضاییه اذعان داشت که ۸۰ تا ۸۵ درصد گزارش پالیزدار صحیح است اما آن‌ها سرجای خود باقی ماندند و پالیزدار که به اتهام نشر اکاذیب دستگیر شده بود روانه زندان شد. البته پالیزدار بعدها از هاشمی رفسنجانی عذرخواهی کرد که نام او را با فساد اقتصادی گره زده است.

او در دولت نهم همراه داوود احمدی‌نژاد، برادر رئیس‌جمهور وقت در بازرسی ویژه ریاست جمهوری فعالیت می‌کرد، از طرف دستگاه قضا به هیات تحقیق و تفحص مجلس از قوه قضاییه معرفی شد تا به نمایندگانی بپیوندد که در مجلس هفتم تصمیم گرفتند پرونده‌های موجود در دستگاه قضا، جزئیات فسادهای کلان اقتصادی بررسی کنند، که ردپای برخی از مسئولان کشور در این پرونده پررنگ بود. به گفته پالیزدار گزارش تهیه‌شده توسط او و نمایندگان عضو هیات تحقیق و تفحص شامل ۵۴ هزار صفحه سند بود که در آن، اسنادی درباره فساد بسیاری از مسئولان رده اول درج شده بود. هرچند که حداد عادل به عنوان رئیس وقت قوه مقننه، با قرائت اسامی ذکرشده در گزارش هیات تحقیق و تفحص در صحن مجلس مخالفت کرد، ولی پالیزدار در مصاحبه‌ها با رسانه‌ها یا در سخنرانی‌هایی که در دانشگاه‌های کشور داشت، اسامی زیادی را افشا کرد.

برخی از تحلیل‌گران سیاسی بر این عقیده‌اند که فهرست لیست ۵۲ اسمی پالیزدار، همان لیستی است که محمود احمدی‌نژاد در دوره ریاست جمهوری‌اش بارها اعلام کرد که به عنوان لیست مفسدان اقتصادی در جیب خود دارد. البته رفاقت پالیزدار و تیم احمدی‌نژاد مدت زیادی طول نکشید و به اذعان خودش؛ احمدی‌نژادی‌ها برای رسیدن به هدف خود - یعنی تخریب هاشمی رفسنجانی - در انتخابات ۸۸ از او استفاده ابزاری کردند و وقتی که به زندان افتاد، هیچ حمایتی از او نکردند.

به همین دلیل است که پالیزدار در سال ۸۸، طی نامه‌ای خطاب به هاشمی رفسنجانی از او عذرخواهی کرد. با این وجود پالیزدار هنوز هم معقتد است افرادی مانند محمد یزدی، امامی کاشانی، عبدالله جاسبی، سعید مرتضوی و حتی بعضی اعضای خانواده هاشمی شاهرودی و حداد عادل، دستی بر آتش فساد اقتصادی داشته‌اند. 

پالیزدار که جانباز ۴۵ درصد جنگ تحمیلی است تاکید می‌کند که هنوز هم مرد میدان است و بدش نمی‌آید که مسعود پزشکیان، دوباره او را در بازرسی ویژه ریاست جمهوری منصوب کند. او همچنین امیدوار است که در زمان موعود، رهبری آینده جمهوری اسلامی به «مجتبی خامنه‌ای» برسد و بر این باور است که «با آمدن آقا مجتبی در عرصه رهبری آینده کشور، اصلاحات بنیادین اتفاق می‌افتد. کسی را بالاتر از ایشان نداریم که مشرف به مسائل اجرایی و شرایط کشور باشد. ایشان همچنین توانایی آن را دارند که گردن مفسدان اقتصادی را بشکنند.» او می‌گوید که حاضر است «مامور ویژه» مجتبی خامنه‌ای برای برخورد جدی با فساد باشد.

دیده‌بان ایران گفت‌وگویی تفصیلی را با «عباس پالیزدار» درباره چالش‌های به وجود آمده براثر فساد در گذشته و امروز انجام داده است که در ادامه، می‌خوانید و می‌بینید. 

حضور «مجتبی خامنه‌ای» در جبهه با اسم مستعار

شما عضو هیات تحقیق و تفحص مجلس هفتم از قوه قضاییه بودید. اول این که توضیح دهید چطور وارد این هیات شدید و کارتان چه بود؟ 

در آن مقطع زمانی، طرحی تحت عنوان «طرح شناسایی گلوگاه‌های مشکلات صنعت در تولید کشور» مطرح شد و بنده هم به عنوان رئیس خانه صنعت‌کار ایران و به عنوان یک تشکل صنعتی به مرکز پژوهش‌های مجلس ورود کردم تا این طرح را به ثمر برسانیم. از سوی دیگر موضوع تدوین چشم‌انداز ۲۰ساله مطرح بود و مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی پیشنهاد بنده را به آقای محسن رضایی - دبیر وقت مجمع مصلحت نظام - پیشنهاد کرده بود و در نامه خود نوشته بود: «حتما از ایشان در تدوین چشم‌انداز بیست‌ساله در بخش صنعت و تولید کشور استفاده کنید.» شروع همکاری من با مجلس و مجموعه تشخیص مصلحت نظام شروع شد. اما در آن زمان با افرادی مواجه شدیم که مدعی مبارزه با فساد بودند. مثل آقای زاکانی، آقای کاتوزیان، خانم آجرلو، آقای کامران و تعداد دیگری که شامل ۲۳ نفر از نمایندگان بودند. آن‌ها بر این پایه ایستاده بودند که ما می‌خواهیم با فساد مبارزه کنیم. از آنجایی که آقای حداد عادل، رئیس مجلس هفتم بود، دوستان، نمایندگان و دیگران می‌دانستند که من مقطعی از دوران دفاع مقدس و جنگ را در کنار آقای مجتبی خامنه‌ای سپری کردم. البته آنجا به ایشان سید مجتبی حسینی می‌گفتند و خودش هم تاکید داشت که در حضور و غیاب‌ها اسم خامنه‌ای نیاورید. فامیلی حسینی را می‌آوردند که شناخته نشود. 

در حقیقت فامیلی مستعارشان حسینی بود؟ 

بله، حسینی بود تا شناخته نشود. در گردان حبیب لشگر ۲۷ محمد رسول الله، قبل از آقا مجتبی، آقا مصطفی در مقطع زمانی کوتاهی حضور دارد. ولی مقطع زمانی طولانی‌تر و نزدیک ۱۰ ماه در آن گردان در خدمت و کنار آقا مجتبی بودیم. البته دوستان دیگر و آقایان به اصطلاح مثل آقا مصطفی ناطق نوری، پسر آقای بادامچیان و تعداد دیگری از فرزندان مسئولان مانند آقایان یاسر و مهدی هاشمی رفسنجانی هم در دفاع مقدس حضور داشتند. حالا چه در گردان حبیب یا جاهای دیگر که در خدمت‌شان بودیم. 

نقش ارتباط با «مجتبی خامنه‌ای» در ورود به پرونده قوه قضاییه

پسران آقای هاشمی هم در جنگ حضور داشتند؟ 

بله، هر دوی آن‌ها در جنگ حضور داشتند و حتی آقا مهدی دچار مجروحیت شد. 

آقای مهدی هاشمی؟ 

بله. البته آقای محسن هاشمی رفسنجانی به صورت مستقیم در جنگ حضور نداشت، اما در یگان و پایگاه موشکی در بحث موشک‌هایی که به سمت عراق زده می‌شد، با رزمندگان دفاع مقدس در آن مقطع زمانی همراهی کرد. فرزندان آقایان بیشتر در آن گردان حضور داشتند آقا مجتبی یکی از افرادی بود که در بلندمدت در جنگ حضور داشت و حتی اگر اشتباه نکنم، زمانی که پدربزرگ ایشان فوت کرد و به تهران رفت. ایشان دوست داشت که مجدد به جبهه برگرد، اما آقا مخالفت کردند. مادرشان ناراحت بود به همین دلیل در تهران ماند تا درس بخواند. از آنجا که آقا مجتبی دوست داشت به جبهه بازگردد، با دوستان به تهران رفتیم تا موافقت آقا را برای بازگشت آقا مجتبی بگیریم. اما دوستان نتوانستند آقا را برای بازگشت (ایشان) به جبهه متقاعد کنند. زمانی که آقا مجتبی، مدرسه آقای جوادی عاملی در قم درس می‌خواند، ارتباط‌مان خود را نگه داشتیم. به دلیل همین ارتباطی نسبی که از گذشته با ایشان برقرار بود، با آمدن آقای حدادعادل و حضور من در مجلس هفتم، انگیزه بعضی نماینده‌های مجلس برای مبارزه با فساد را جدی کنیم به همین سبب من طرحی را تحت عنوان «تحقیق و تفحص از قوه قضاییه»، تنظیم کردم و نمایندگان مجلس آن را امضا کردند و تصویب شد. 

قوه قضاییه تا قبل از دستور رهبری، اجازه تحقیق و تفحص نمی‌داد

آقای مجتبی خامنه‌ای برای حضور شما در هیات تحقیق و تفحص مجلس با شما صحبتی کرده بود؟ 

نه. شروع این تحقیق و تفحص به این شکل نبود؛ اما زمینه‌هایی فراهم بود که این اتفاق بیفتد. وقتی هم که طرح تصویب شد، قوه قضاییه برای تحقیق و تفحص ممانعت می‌کرد و همکاری نمی‌کرد. ۵ ماه از زمان تصویب طرح تحقیق و تفحص گذشته بود و همکاری جدی صورت نمی‌گرفت. وقتی ما و دوستان به دستگاه قضایی برای انجام تحقیق و تفحص مراجعه می‌کردیم، همکاری جدی انجام نمی‌شد. به همین دلیل به همراه نمایندگان، اطلاع‌رسانی شد و جلسه‌ای با حضور رهبری برگزار شد. در آنجا رهبری به آقای هاشمی شاهرودی، رئیس وقت قوه قضاییه تاکید کردند که با همکاری دستگاه‌ها باید تحقیق و تفحص انجام شود. پس از آن بود که تحقیق و تفحص عملیاتی شد و من به عنوان دبیر تحقیق و تفحص مجلس در سازمان بازرسی کل کشور مستقر شدم و کمیته‌‎هایی هم در دیگر دستگاه‌های قضایی مستقر کردیم. تنها قرار با آقای شاهرودی این بود که به دلیل بحث قتل‌های زنجیره‌ای و مسائل دیگر به سازمان حفاظت اطلاعات قوه قضاییه و سازمان قضایی نیروهای مسلح ورود نکنیم. 

چرا نباید در این بحث‌ها ورود می‌کردید؟ 

به مجلس اجازه ندادند و گفتند اگر می‌خواهید ما همکاری کنیم، این دو دستگاه را از طرح تحقیق و تفحص خارج کنید. 

این دو بخش قوه قضاییه خط قرمز بود؟ 

خط قرمز آقای شاهرودی این بود که فقط به این دو دستگاه ورود نکنیم. از آنجا که سازمان بازرسی کل کشور، اداره کل نظارت بر قوه قضاییه داشت و من خودم آنجا را انتخاب کردم تا از طریق آن اداره‌کل بتوانم بقیه دستگاه قضایی را رصد کنم. حتی در آن جاهایی که نمی‌توانستیم ورود کنیم، من بتوانم مستقیم یا غیرمستقیم از طریق این اداره کل وارد بشویم. این شکل ورود ما به بحث تحقیق و تفحص بود. الحمدالله نتیجه‌اش هم خوب بود. این گزارش در مجلس قرائت شد اما اسامی به شکل الف، ب و جیم و… مطرح شد. از آنجایی که من با شهدا پیمان بسته بودم و در مجلس دست روی قرآن گذاشته بودم که اگر وارد شوم، مشروط بر این است که اسامی با حرف الفبا مطرح نشود و حتما افشاگری خواهم کرد. من اسامی را افشا کردم هر چند هزینه سنگینی مانند زندان را تحمل کردم. آقای سعید مرتضوی… البته حالا باید با احتیاط به ایشان، آقا بگوییم. معلوم نیست ایشان آقا باشند. چون واقعا کسی که این همه جنایت کرده است، نباید لقب آقا به او داده شود. او بارها گفت که اعدام می‌شوی. در دوران انفرادی به بند ۲۴۱ اوین می‌آمد و می‌گفت: «فکر می‌کنی که از اینجا زنده بیرون می‌روی. مطمئن باش خودم اعدامت می‌کنم و چهارپایه را از پایت می‌کشم.» 

شما علیه ایشان هم افشاگری کرده بودید؟ 

یکی از پرونده‌هایی «فروش سوالات کنکور» بود که به نوعی به ایشان مرتبط می‌شد. اما ایشان دست نشانده بود و آدم‌هایی که ما اسامی آن‌ها را برده بودیم، از ایشان خواسته بودند که سر حد فشار را روی ما بگذارد. نه تنها به من فشار آورد بلکه به همسرم هم فشار می‌آورد. وقتی همسرم برای گرفتن وقت ملاقات نزد سعید مرتضوی رفته بود، ایشان گفته بود: «خانم چندتا بچه دارید؟» همسرم پاسخ دده بود: «۴ تا.» مرتضوی گفته بود: «با چهار تا بچه علاف پالیزدار نشو و برو یک پدر برای بچه‌هایت پیدا کن. ایشان حداقل حکم‌شان اعدام است.» این لفظ را برای همسر من به کار برده بود و افراد دیگری هم شاهد هستند که این لفظ را به کار بردند. بعد از این که از زندان بیرون آمدم بابت این موضوعات به در دادسرای قضات از ایشان شکایت کردم و شکایتم به ثمره رسید. 

دستگاه‌های امنیتی زورشان به برخی مفسدان اقتصادی نمی‌رسد

چرا داده‌های این افشاگری‌ها و مطالب شما از طریق نهادهای امنیتی به دست شما می‌رسد؟ 

اگر بخواهم خیلی واضح بگویم که شاید دستگاه‌های امنیتی رضایت نداشته باشد. اما قطعا آدم‌هایی در دستگاه امنیتی هستند که با ما همکاری می‌کنند. آن‌هایی که واقعاً علاقه‌مندند مملکت به یک سر و سامان برسد. حالا به تعبیر خودشان زورشان نمی‌رسد. می‌گویند: «ما زورمان نمی‌رسد. یعنی زور فاسدین به قدری است که وقتی عنوان یک دستگاه امنیتی وارد پرونده آن‌ها می‌شویم، برخی اجازه نمی‌دهند که پرونده را جلو ببریم. ما تا یک حدی که جلو می‌رویم، می‌گویند آقا دیگر رهایش کن!» آن‌ها (اشاره به افراد حاضر در نهادهای امنیتی) چون علاقمند هستند که پرونده به جایی برسد به سراغ من می‌آیند و می‌گویند اگر پرونده رسانه‌ای شود، ما دوباره می‌توانیم آن را جلو ببریم تا به نتیجه برسد.

همین‌طور هم می‌شد و تشخیص‌شان درست بود. به عنوان مثال زمانی که من به عرصه فساد در گل‌گهر یا در چادرملو ورود کردم، اسامی مفسدین را اعلام کردم و «علی محمدپور» و امثالهم که اسم‌شان به عنوان مفسد مطرح شده بود را از پرونده‌های پیمانکاری خارج کردند. مدیرعاملی مثل «تقی‌زاده» را از دور خارج، دستگیر و با او برخورد کردند و پرونده را به ثمر رساندند. نهادهای امنیتی توانستند افرادی که نام‌شان در حوزه‌های مختلف آورده بودیم را دستگیر کنند. یکی از افرادی که در نهاد نظارتی بود می‌گفت: «به دلیل مواردی که به شما دادم با من برخورد شد و از طریق دستگاه‌های نظارتی بالادستی با من برخورد کردند و هم از طرف مفسدین هم مورد تهدید قرار می‌گیرم. با آن که از این پرونده کنار رفتم.» حتی در ماجرای گل‌گهر فردی می‌گفت: «حدود ۵۰ نفر از اشرار در خیابان من ریختند، طوری که حتی دیگر امکان استفاده از اسلحه را نداشتم. آن‌ها ۱۷ ضربه چاقو به من زده‌اند.» 

دوست شما بعد از آن حادثه زنده است؟ 

بله، الحمدالله زنده و هنوز در سیستم امنیتی وزارت اطلاعات مشغول است. آدم‌های سالم در دستگاه‌های نظارتی داریم؛ اما قدرت مفسدین به حدی است که به یکباره مدیرعامل بانک را حذف فیزیکی می‌کنند. وقتی از سمت دستگاه‌های اجرایی به مدیرعامل بانک فشار می‌آورند که چرا این پول را پس نمی‌گیرد، مفسد آنقدر بزرگ است و توانایی دارد که مدیرعامل بانک را حذف فیزیکی می‌کند. 

مدیرعامل کدام بانک منظور شماست؟ 

حالا دیگر دوستان می‌دانند و خبر حذف مدیرعامل بانک مشخص است. 

مفسدین در بدنه دولت‌ها رخنه کرده‌اند

چرا این موضوع پیگیری‌های لازم انجام نمی‌شود؟ 

دستگاه نظارتی هم مقداری تحت فشار افراد بزرگ و مفسدین اقتصادی که در بدنه دولت‌ها کشور وجود دارند قرار می‌گیرند. 

چرا افراد باید بعد از افشای فساد، زندانی شوند در صورتی که درباره سوت‌زنی و حمایت افشاگران تاکید و حتی قانونی تصویب شده است. 

این یک شعاری بیشتر نیست. تنها یک داستان و قصه است. کو؟ مگر همین آقای وحید اشتری یا خانم صبا آذرپیک در زندان نیستند؟ خیلی از آقایان و خانم‌هایی که سوت‌زنی کردند، الان کجا هستند؟ ما کجا بودیم؟ به ما می‌گویند نگویید فساد سیستمی شده اما من که می‌گویم بدتر از این است. متاسفانه کشورمان در فساد غرق شده است و در فساد دست و پا می‌زنیم. 

چرا با این فساد مقابله نمی‌کنند؟ 

متاسفانه مفسدین در بدنه دولت‌ها کشور رخنه کرده‌اند و به‌سختی می‌شود از آن‌ها عبور کرد. 

نهادهای نظارتی می‌توانند جلوی افراد در انتصاب را بگیرند. 

نه. 

چرا؟ 

من می‌دانم؛ دستگاه نظارتی با انتصاب بسیاری موافقت نکرده است. اما بدون مجوز نهادهای نظارتی منصوب شده‌اند. 

مگر می‌شود بدون تاییدیه دستگاه‌های نظارتی، حکم انتصاب برای فردی صادر کرد؟ 

بله، شده. اگر اسم بخواهم بیاورم چندین مورد هستند که بدون مجوز مرجع نظارتی، حکم گرفتند. در تمام دولت‌های قبلی مشغول کار شدند. فرقی هم نمی‌کند. الان شروع کار دولت چهاردهم است. امیدوارم آقای پزشکیان با توجه به شعارهایی که دادند، این‌طور عمل نکند. تا کنون ندیدیم ایشان بدون مجوز دستگاه نظارتی کسی را جذب کند و یا مسئولیتی به او واگذار کرده باشد. 

پس چرا گفته می‌شود پزشکیان به افراد مسئله‌دار مسئولیت می‌دهد؟ 

دستگاه‌های نظارتی «نظر منفی» به این افراد نداشتند. همین اواخر هم مجلس از آقای خطیب خواسته در این‌باره توضیح بدهد. قطعا این‌ها مشکل خاصی نداشتند. آن‌ها کسانی نیستند که بدون مجوز وارد دستگاه‌های اجرایی شده باشند. ضمن این که مباحث آن‌ها فعالیت سیاسی بوده نه بحث فساد اقتصادی و مسائل این‌چنینی. افرادی که نمایندگان مجلس به انتصاب آن‌ها اعتراض می‌کنند با مشکلاتی از باب فعالیت‌های سیاسی روبرو هستند. 

فعالیت‌های این افراد در سال ۸۸ مد نظر است؟ 

بله، مجلس درباره هشتاد و هشتی‌ها مواردی را مطرح کرد. معتقدم کسانی که سال ۱۳۸۸ بازداشت شدند، غالبا برای کاندیداهای ریاست جمهوری - در ستاد میرحسین موسوی - فعالیت می‌کردند که از سوی شورای نگهبان تایید شده بود. آن‌ها در ستاد کسی کار می‌کردند که مورد تایید شورای نگهبان و سال‌ها نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران بوده است و بعدا که به جریان دیگری تبدیل شد. اما با آن‌ها در همان مقطع اولیه برخورد شد و بازداشت شدند. این مباحث سیاسی است و من می‌خواهم در حوزه اقتصادی صحبت کنم. می‌گویید چه کار باید کرد؟ باید بگویم که با خبری از حضور آقا مجتبی در عرصه رسانه با آن مواجه شدم و براساس اطلاعات نسبی که دارم، امیدوارم بحث جانشینی ایشان به‌سرعت عملیاتی شود و به واقعیت بپیوندد. بحث به اصطلاح رهبری آینده آقا مجتبی موضوع مفصلی است. 

«مجتبی خامنه‌ای» می‌تواند گردن مفسدین اقتصادی را بشکند

اخیرا خبری از ایشان (مجتبی خامنه‌ای) متشر شد که درس خارج از فقه خود را بعد از ۱۵ سال تعطیل کرده است. این خبر ربطی به این موضوع (رهبری آینده) دارد؟ 

به نظرم ربط دارد. من معتقدم با توجه به اطلاعاتی که داشتم، از سمت دوستان نزدیک و افراد دلسوز نظام، از ایشان خواسته شده بود. کسی را بالاتر از ایشان نداریم که به مسائل اجرایی و شرایط کشور مشرف باشد. ایشان می‌تواند نقش موثری در آینده کشور داشته باشد. ایشان توانایی آن را دارند که گردن مفسدان اقتصادی را بشکنند. 

چرا برخورد با مفسدین اقتصادی انجام نمی‌شود و باید منتظر ایجاد تغییرات بمانیم؟ 

تغییرات، لازمه انجام این کار است. به نظرم در طول مدت انقلاب، شرایطی وجود داشته که متاسفانه آدم‌های فاسد در بخش‌هایی از حاکمیت حضور پیدا کرده‌اند و شاید امکان برخورد با آن‌ها برای افرادی در گذشته یا حال، حضرت امام و مقام معظم رهبری، فراهم نبوده است. اما من معتقدم آقا مجتبی این روحیه را دارد که با فساد مبارزه جدی کند. نه تنها سرویس‌گیرنده‌ها، بلکه سرویس‌دهنده‌ها را مورد ماخذه و برخورد جدی قرار بدهد و از گردونه سپهر سیاسی و حاکمیتی کشور حذف کند. 

شما معتقدید آقای مجتبی خامنه‌ای قطعا از گزینه‌های رهبری هستند؟ 

من فکر می‌کنم این‌طور باشد. البته ایشان باید پذیرای مباحث دیگری غیر از مبارز با فساد هم باشد؛ مثل آزادی‌های اجتماعی، آزاد کردن فعالین سیاسی از زندان و… ما اصلا نباید یک فعال سیاسی هم در زندان داشته باشیم، در هیچ سطوحی. باید این فضای اعتراضی کشور را از خیابان خارج و به فضای نقد در رسانه تبدیل کنیم. اگر افراد و گروه‌ها حرف‌شان را در رسانه بزنند، بدون این که مورد برخورد قرار بگیرند، دیگر نیازی نیست به خیابان بیایند و فضای اعتراضی ایجاد کنند. امیدواریم با آمدن آقا مجبتی، این فضا باز شده و شرایط برای این موضوعات فراهم شود. 

مجتبی خامنه‌ای دست رسانه‌ها را برای پرسشگری باز می‌گذارد

چرا در افشاگری‌ها گاهی اطلاعات به دست کسانی می‌رسد که ربطی به رسانه ندارند و رسانه‌ای نیستند؟ 

رسانه‌ها برای حفظ موقعیت خودشان ناچار هستند و نمی‌توانند چنین مواردی را منتشر کنند. من مورد مشابه‌اش را دیده‌ام که رسانه‌ها موضوعی را مطرح کردند و تعطیل شدند. رسانه‌ها برای حفظ بقا ناچارند اطلاعات‌شان را به افراد غیررسانه‌ای بدهند. رسانه‌ها اگر اطلاعی هم داشته باشند، خودشان بیان نمی‌کنند؛ اصلا ورود پیدا نمی‌کنند یا اطلاعات خودشان را در اختیار افراد دیگر می‌گذارند؛ مثل عباس پالیزدار که بیاید و این مسائل را بیان کند. 

این راه‌حل درست است؟ 

درست این است که رسانه‌ها این کار را انجام بدهند. رسانه‌ها رکن چهارم بازرسی کشور، هستند و در موضوع افشای فساد اقتصادی هم باید این اتفاق بیفتد. امیدواریم با حضور آقا مجتبی در عرصه رهبری آینده، این اتفاق محقق شود و رسانه‌ها فعالیت واقعی و درست را انجام بدهند. این که کارهای زیرپله‌ای انجام شود، قشنگ نیست. قطعا باید رسانه‌ها به صورت رسمی وارد اعتراض به هر دستگاه اجرایی کشور شوند. از هر وزیر و هر مسئولی در جمهوری اسلامی بتوانند هر سوالی را بپرسند و آن وزیر مربوطه هم موظف و مجاب باشد که به سوال رسانه‌ها پاسخ بدهد. فکر کند که رئیس بازرسی کل کشور از او سوال می‌کند. همان‌طور که در مصوبه سازمان بازرسی کل کشور داریم که از هر وزارتخانه‌ای یا هر وزیری سوالی شود، حداکثر یک ماه مهلت پاسخگویی دارد، در غیر این صورت حکم انفصال از خدمات دولتی می‌گیرد. یک رسانه هم باید همین‌قدر قدرت داشته باشد. یعنی سازمان بازرسی کل کشور پشت رسانه قرار بگیرد وعدم پاسخگویی به سوال رسانه را به برخورد قضایی و سازمان بازرسی منتج کند. این روش احیای جامعه است. 

فکر می‌کنید به آن روز می‌رسیم که رسانه آزاد باشد؟ 

از آنجایی که با انقلاب مخالفم، امیدوارم روز اصلاحات بنیادین فرا برسد. من با هر انقلابی مخالفم، می‌گویم انقلاب‌ها جز این که کشور را عقب بیندازند، نتیجه دیگری ندارد. من با اصلاحات بنیادین موافق هستم. باید در کشور اصلاحات انجام شود. منظورم از اصلاحات، جبهه اصلاحات و… نیست، بلکه بحث اصلاحات به معنای واقعی است. به نظرم با آمدن آقا مجتبی به عرصه رهبری آینده کشور، این اتفاق بیفتد. با توجه به شناختی که از ایشان دارم، امیدوارم این اتفاق و اصلاحات بنیادین با حضور ایشان محقق شود. 

مفسدین اقتصادی می‌خواستند من را از حیز انتفاع ساقط کنند

شما هم در جنگ حضور داشتید. چرا بعد از دستگیری شما، بحث ۴۵ درصد جانبازی شما زیر سوال رفت؟ 

من توفیق داشتم مدت ۶۸ ماه در جبهه‌های جنگ حضور داشته باشم. حالا یک مقدار سعی می‌کنم خودم را به این عادت بدهم که دفاع مقدس نگویم. چون معتقدم، هر چیزی را که خیلی مقدسش کنیم، دیگر نمی‌توانیم به آن اعتراضی کنیم. در صورتی که ما در طول هشت سال جنگ، خیلی موارد اعتراضی داشتیم، اما متاسفانه با لفظ دفاع مقدس جلوی خیلی حرف‌های نقادانه بسته شد. در آن مقطع زمانی این‌ها قصد داشتند من را از حیزانتفاع ساقط کنند. چون به عرصه‌ای ورود کردیم که اسامی مفسدین را بیان و افشاگری‌هایی کردیم که خوشایند خیلی‌ها نبود. در یک برنامه افطاری آیت‌الله خوشوقت را دیدم. خیلی با احتیاط در یک کوچه بن‌بستی، قبل از اینکه سوار ماشین شود، گفت: «آقای پالیزدار این حرف‌ها را بس کن. این‌ها تو را می‌کشند. مواظب باش.» 

از زندان که بیرون آمدم. از ایشان خواستم که پیگیر شوند و فکری برای پرونده قضایی من کنند. ایشان این پیام را به من دادند. آقای ناطق نوری هم علی‌رغم این که من اسم ایشان را آورده بودم، گفت: «بیا، این موارد را به صورت فیلم درست می‌کنم و پخش کنیم.» گفتم: «ول کنید.» 

«ناطق نوری» می‌خواست صحبت‌های من درباره فساد را ضبط کند

آقای ناطق نوری چرا می‌خواست از شما فیلم بگیرد؟ 

آقای ناطق می‌خواست از صحبت‌های من درباره فساد اقتصادی، یک فیلم درست کنند. ایشان علاقمند بود و می‌گفت که این‌ها واقعیت‌هایی از تاریخ هستند که باید بمانند. 

اما می‌خواست افشاگری انجام نشود؟ 

نه! اتفاقا می‌گفتند افشاگری انجام شود. ایشان می‌گفت اگر خواستی این موارد را بیان می‌کنیم و بعدا در شرایط مناسب پخشش کنیم. این مساله را برعهده خودم گذاشته بود. ایشان موافق قضیه بود. البته ایشان هم می‌دانست که من در معرض تهدید هستم. می‌گفت: «خیلی مراقب خودت باش. احتمال هر اتفاقی برایت هست. فضا راخت فراهم می‌شود که بگویند مرتد است او را بکشید.» در آن مقطع زمانی خانواده‌ام می‌خواستند کمک بگیرند. به همین دلیل به بنیاد شهید مراجعه کردند که یک نامه یا وکیل بگیرند تا درصد جانبازی من ثابت شود. اما به آن‌ها گفتند که اصلا پرونده ایشان وجود ندارد! با ارجاع حراست، آن بسته و کنار گذاشته بودند. 

عده‌ای می‌خواستند پرونده جانبازی‌ام را از بنیاد شهید حذف کنند

در چه دوره‌ای؟ رئیس بنیاد شهید در آن زمان چه کسی بود؟ 

در همان مقطعی که در زندان بودم، حدود سال ۱۳۸۷ بود. من الان حضور ذهن ندارم که رئیس بنیاد شهید در آن مقطع چه کسی بود. هر کسی رئیس بود، تکلیف و دستور از بالا بود و بنیاد شهید که کاره‌ای نبود. 

عده‌ای می‌خواستند پرونده جانبازی شما را از بنیاد شهید حذف کنند؟ 

بله، گفته بودند اجازه ندهید موضوع باز شود که ما با یک جانباز برخورد کردیم و او را به سلول انفرادی برده‌ایم. آنهم جانبازی باسابقه فرماندهی جنگ است که سابقه ۶۸ ماه حضور در جبهه و ۱۲ بار مجروحیت در جبهه‌های جنگ. بعد از این که از زندان برگشتم، رفتم پیگیری کردم که چرا پرونده‌ام بسته شده است. آقای اکبری، رئیس بنیاد شهید جنوب تهران در آن زمان گفت که حراست پرونده شما را برده و دست ما نیست. پرونده را پیگیری کردیم و دوباره اجازه برگشت به پرونده را دادند. اما کمی ما را شفا داده بودند و درصد جانبازی‌مان را کم کرده بودند. خودشان ما را شفا داده بودند. 

الان چند درصد جانبازی مورد تایید است؟ 

۴۵ درصد است در حالی که من ۶۰ درصد جانبازی داشتم. بعد از برگشتن از زندان و آمدن دوباره پرونده‌ام، گفتند: «۶۰ درصد جانبازی غیردائم بوده و الان ۴۵ درصد جانباز دائم شده‌اید.» 

بازخوانی ماجرای سقوط هواپیمای وزیر راه دولت خاتمی

در سال ۸۷ مدعی شدید که سقوط هواپیمای رحمان دادمان، وزیر وقت راه و ترابری دولت آقای خاتمی، عمدی بوده است. آیا اسنادی داشتید؟ 

بله، این پرونده معروف به پرونده یاک ۴۰ بود. پرونده توسط سازمان بازرسی کل کشور رسیدگی شده بود و جعبه سیاه هواپیما را مورد بررسی قرار داده بودند. جعبه سیاه هواپیما توسط دستگاه‌های بررسی‌کننده خارج از کشور بررسی شده و به کشور آمده بود. سازمان بازرسی کل کشور هم روی این مطلب گزارشی تهیه کرده بود و گفتند که طبق پیمان‌های بین‌المللی، اصلا نباید پرواز صورت می‌گرفت. آن خلبانی که مسئولیت این پرواز را برعهده گرفته بود، طبق معاهدات بین‌المللی، حق انجام آن پرواز را نداشت. خلبان باید قبل از این پرواز در آن مسیر پرواز می‌کرد. این در حالی بود که اصلا سابقه پرواز در آن مسیر را نداشت. حتی خلبان آن پرواز به عنوان کمک‌خلبان هم در آن مسیر پرواز نکرده بود. به همین دلیل حق پرواز نداشته و این پرواز به صورت دستوری، انجام شده بود. 

دستور از کجا بود؟ 

این در گزارش نوشته نشده بود که دستور از کجا صادر شده است. 

شما اسنادش را داشتید و پیگیری کردید؟ 

بله، اقدام هم کردیم. طرح این موضوع در بیمه آن‌ها هم موثر واقع شد. خانواده‌های آن‌ها گفتند: «این مواردی که شما گفتید برای ما هم موثر شد و شرایط پرداخت بیمه‌ای بهتر شد.» آن‌ها با شرایط بهتری توانستند بیمه فوت‌شده‌ها و شهدای آن حادثه را بگیرند. 

پرونده ۵۴ هزار صفحه‌ای از فساد ۵۲ نفر از مسئولان و روحانیان

در سال ۸۷، طبق افشاگری‌ها گفتید که ۴۴ نفر از مسئولین کشور و روحانیون دارای فساد اقتصادی هستند. اگر آن‌ها فساد داشتند، چرا شما به زندان رفتید؟ 

این سوال را باید از آن‌ها بپرسید. البته ۵۲ نفر بودند. 

در مصاحبه‌ها گفته بودید ۴۴ نفر. 

۵۴ هزار صفحه پرونده بود که اسم ۵۲ نفر را آورده بودیم. اسامی بقیه رو هم نیاورده بودیم. فضا و زمان نرسید که بقیه اسامی را هم بگوییم. اما آن‌ها معتقدند که من اشتباه کردم اما مردم قضاوت می‌کنند. اصلا این موضوع در جایی بررسی نشد. بسیاری از آقایان سیاسی کشور گفتند: «به فرض پالیزدار گناه‌کار به زندان رفته است. این پرونده را بررسی کنید، ببینید کدام بخش آن غلط و کدام بخش درست است.» اما هیچ کسی به موضوع رسیدگی نکرد، چون می‌دانستند حرف‌های من درست است. قبل از آغاز افشاگری‌ها رسانه‌ای کردن آن، خدمت بسیاری از آقایان رسیدم که مقام معظم رهبری را در جریان قرار بدهند. نظر ایشان چی است؟ ما می‌خواهیم اذن بگیریم که ایشان اجازه پخش رسانه‌ای و تنویر افکار عمومی را به ما می‌دهند یا نه؟ 

«آیت‌الله خزعلی» واسطه ارائه گزارش فساد برخی مسئولان به رهبری شد

قبل از افشاگری؟ 

بله. چون برای من مهم بود که نظر رهبری را بدانم و طبق نظر ایشان حرکت کنیم. به بسیاری از آقایان گفتم اما متاسفانه تکلیف آن‌ها روشن بود. جواب‌های آن‌ها، به‌دردنخور بود و برای من اهمیتی نداشت که از خودشان این حرف‌ها را در می‌آورند یا واقعا موضوع را به رهبری گفتند. سراغ آیت‌الله خزعلی رفتیم و ایشان را در جریان موضوعات پرونده‌ها گذاشتیم. مرحوم آیت‌الله خزعلی بعد از شنیدن این حرف‌ها گریه‌اش گرفت. آنهم به عنوان پدر یک شهید و کسی که برای این انقلاب و نظام زحمت کشیده بود. او گفت: «من هم یک خبرهایی شنیده بودم، ولی با این اسنادی که شما نشان دادید، متاسفانه درست است.» گفتم: «حاج‌آقا می‌خواهم این پرونده را به مقام معظم رهبری برسانید و نظر ایشان را نسبت به افشاگری داشته باشیم.»

گزارش را برای رهبری، آقای احمدی‌نژاد، رئیس جمهور - آقای حداد عادل، رئیس مجلس و رئیس قوه قضاییه فرستادیم. با وجود گذشت چند ماه هیچ اتفاقی نیفتاد. بنابراین قصد افشای آن را داریم تا مردم بفهمند. بالاخره من با شهدا پیمان بستیم و وارد این موضوع شدم. باید بدانم نظر ایشان – آیت‌الله خامنه‌ای - چیست؟ شاید ایشان بگویند: «خودت برخورد نکن، من برخورد می‌کنم.» یا بگویند: «تنویر افکار عمومی نکن و اگر خودت برخورد کنی، من دیگر نمی‌توانم خودم برخورد کنم.» آیت الله خزعلی قبول کرد. 

نام بخشی از دفتر رهبری در لیست مفسدین اقتصادی بود

همان گزارشی بود که به مجلس هم داده بودید؟ 

بله. خلاصه‌ای از ۵۴ هزار صفحه سند را در ۱۸۳ صفحه گزارش آماده کردم و با نامه‌ای تحت عنوان مقام معظم رهبری، تقدیم آیت الله خزعلی کردم. ایشان به آقا گفت: «خواهش می‌کنم این گزارش را بخوانید.» ایشان گفته بودند: «من این گزارش را می‌دهم که بررسی کنند.» آیت‌الله خزعلی خطاب به رهبری گفته بود: «من برای پدرتان دو جزء و نیم قرآن می‌خوانم اما خواهش می‌کنم که خودتان گزارش را بخوانید. اسم آن‌هایی که قصد دارید گزارش را به آن‌ها بدهید، در این لیست وجود دارد. اسامی‌شان بخشی از دفتر بیت رهبری در لیست پالیزدار است. لذا گزارش را به کسی ندهید و خودتان مطالعه بفرمایید.» ایشان هم قبول و شخصا بررسی کردند.

حدود یک هفته بعد رهبری با جمعی از مشاورین و آیت‌الله خزعلی جلسه داشتند. در آن جلسه خواستند که من حضور پیدا کنم. در صورتی که هماهنگ‌کنندگان بیت اجازه ورود من به بیت را ندادند. من هم برای سخنرانی‌ها به تبریز رفته بودم. آقای خزعلی با من تماس گرفت: «کجا هستید؟» گفتم: «تبریز.» گفت: «هر جوری که می‌توانی باید به بیت بیایی. آقا این گزارش را بررسی کردند و نظرشان این است که شما را ببینند.» گفتم: «حاج‌آقا من تبریز هستم، چطور بیایم؟» سخنرانی را رها کردم و به فرودگاه رفتم. پروازی وجود نداشت. با ماشین هم تا ۱۱ هم نمی‌رسدم. آیت‌الله خزعلی گفت: «تا ۱۱ شب هم شده، خودت را برسان.» به ایشان گفتم: «نمی‌رسم و تلاش‌مان بی‌فایده است. ولی شما خواهشا این حرف‌هایی را که توجیه کردیم و گفتیم، در جلسه مطرح کنید.» ایشان هم توجیه شده بود.

آیت‌الله خزعلی در جلسه با رهبری صحبت کرده بود. بعد از این که آقا گزارش را مطالعه کرده بود، ظاهرا آقای شاهرودی را در همان جلسه خواسته بودند. به ایشان گفته بودند: «شما این گزارش را بخوانید.» آقای شاهرودی گفته بود: «این گزارش را ما خواندیم و در جریانش هستیم.» پرسیده بودند: «پس چرا برخوردی نکردید؟» بنابر اظهار آیت الله خزعلی، آقای شاهرودی گفته بود: «این‌ها از علما هستند و ما نمی‌توانیم با آن‌ها برخورد کنیم. من را از سمتم برکنار کنید و فرد دیگری را به عنوان رئیس دستگاه قضا بگذارید و از او این کار را بخواهید، من نمی‌توانم با این‌ها برخورد کنم.» آقا به شاهرودی فرموده بودند: «معاونان خودت هم هستند.» شاید روی‌شان نشده بود بگویند: «خودتان هم هستید.» 

ارتباط معدن طلای موته اصفهان با خانواده «هاشمی شاهرودی» 

اسم آقای شاهرودی هم در لیست بود؟ 

بله، معدن طلای موته اصفهان و جاهای دیگر در خدمت خانواده ایشان بود. آقا به ایشان آن‌طوری گفته بود که معاونان شما در لیست هستند، ایشان هم گفته بود این‌ها هم به علما وصل هستند و نمی‌توانم برخوردی کنم. در هر صورت، آقا آن‌جا پرسیده بودند: «گزارش درست است؟» آقای شاهرودی گفته بود: «حداقل ۸۰ تا ۸۵ درصد گزارش درست است.» 

این صحبت‌ها را چه کسی برای شما نقل کرد؟ 

آیت‌الله خزعلی نقل کردند. فقط نقل نبود. آقا از شاهرودی گفته بود: «پس این ۱۰ تا ۱۵ درصد را برای من مشخص کن، من برخورد می‌کنم.» ایشان گفته بود: «من بررسی می‌کنم.» آقای خزعلی گفت: «آقا گفتند یک جلسه‌ای بگذارید که مجلس، پالیزدار و آیت‌الله خزعلی به عنوان نماینده من در آن جلسه باشند. ۱۰ یا ۱۵ درصدی که می‌گویید غلط است را هم برای من معلوم کنید که چه کسانی هستند، بقیه‌اش را برعهده من بگذارید.» مقرر شد سه‌شنبه روزی جلسه تشکیل شده و چهارشنبه نتیجه آن خدمت آقا ارسال شود تا بگویند که این ۱۰ تا ۱۵ درصد چه کسانی هستند. ما به اتفاق آیت‌الله خزعلی به دفتر آقای شاهرودی رفتیم. محمدمهدی خزعلی، آیت‌الله خزعلی و تعدادی از کارشناسان تحقیق و تفحص را با خودم بردم تا بحث کارشناسی کنیم که ثابت شود این ۱۰ یا ۱۵ درصد گزارش که آقای شاهرودی می‌گویند صحیح نیست. 

معطل شدن آیت‌الله خزعلی در دفتر هاشمی شاهرودی

اسناد و مدارک همراه خود برده بودید؟ 

بله. کارشناسان حقوقی و… را هم همراه با خود برده بودیم. قرار جلسه ما ۹ صبح بود. ۹ شد ۹ و نیم. ۱۰.۱۱ تا ۱۱ و نیم. آقای خزعلی گفت: «ساعت چند است؟» گفتیم: «یازده و نیم.» گفت: «الان نماز است، ایشان مگر ما را مسخره کرده است. مگر من مسخره هستم. اگر برای من پیرمرد ارزش و مجلس ارزش قائل نشدید، این قرار در محضر رهبری گذاشته شده، لااقل برای رهبری ارزش قائل می‌شدید. این چه وضعی است؟» آقای خزعلی بلند شد که برود که آقایان شیرج و شریفی از قوه قضاییه وارد دفتر آقای شاهرودی شدند. آمدند سریع دست حاج‌آقا را گرفتند.

آقای شیرج پیرمرد و همه‌کاره قوه قضاییه بود. کسی که در واقع ریاست در سایه قوه قضاییه در مقطع آقای شاهرودی و مقاطع بسیار دیگر بود. آقای شیرج شروع کرد به تعریف خاطرات دوران اهواز و گفت: «حاج‌آقا من آن موقع معاون دادستان اهواز در زمان شاه بودم. شما آن موقع آنجا تبعید بودید و من شما را اذیت نکردم. فقط من می‌آمدم تذکر می‌دادم حاج‌آقا مسجد نرو و خانه بنشین. با شما برخورد جدی نکردیم. آن دوران را یادتان می‌آید؟» خلاصه ۲۰ دقیقه، نیم‌ساعت دیگری هم حاج‌آقا را سرکار گذاشتند. ساعت نزدیک ۱۲ شد و حاج‌آقا دوباره عصبانی شد. آقایان شیرج و شریفی به آیت‌الله خزعلی گفتند: «حاج‌آقا شما می‌خواهید راجع به چه چیزی صحبت کنید؟» آقای خزعلی موضوع را باز کرد. 

در جریان نبودند؟ 

بودند. آقای شیرج گفت: «گزارش را خواندیم. بالای ۹۰ درصد گزارش درست است.» آنجا آقای شاهرودی گفته بود ۸۰ تا ۸۵ درصد گزارش صحیح است. اینجا آقای شیرج و شریفی گفتند بالای ۹۰ درصد گزارش صحیح است. آیت‌الله خزعلی گفت: «ما برای همین آمدیم. آن ۱۰ درصد را بگویید که چه کسانی هستند.» گفتند: «آخر به چه دردی می‌خورد؟ مثلا یک نمونه در مورد معدن خاک سرخ جزیره هرمز که با آبروی شما بازی کردند، حرف پالیزدار درست است و دستگاه قضایی اشتباه کرده است.» مثلا خواستند ایشان را آرام کنند. 

اسناد در یک DVD دست خودم است

چرا اسناد را منتشر نکردید و مدارک الان دست چه کسی است؟ 

من اسناد را دارم. البته دی‌وی‌دی رایت شده و الان دست من است. 

هیچ وقت به انتشار اسناد فکر نکردید؟ 

در جلسه‌ای را با یکی از دوستانی که از طرف آقا مجتبی بود، برخی موارد را اسم آوردند. حتی ایشان گفت: «چرا آقای حداد عادل از شما حمایت نکرد؟ ایشان که رئیس مجلس بود.» گفتم: «من اسم حداد عادل را هم در گزارش نوشته بودم.» گفت: «اسم آقای حداد عادل را؟» گفتم: «بله. به همین خاطر ایشان دیگر حمایتی از ما نکرد. از من خواست که اسامی را پاک کنم. آقای حداد عادل خواست اسامی ۸ نفر را پاک کنم که من این کار را نکردم. به همین دلیل از من حمایت نکردند. یعنی آقا مجتبی نمی‌داند؟» ایشان گفت: «می‌شود این را به من بدهید.» گفتم «من تمام دی‌وی‌دی را برای شما رایت می‌کنم.» گفت: «مگر داری؟» گفتم: «من آن را دارم.» اسناد را در اختیارشان قرار دادم. 

نقش شوهر خواهر و خواهر حداد عادل در پرونده زمین دماوند

فساد آقای حداد عادل چه چیزی بود؟ 

آن پرونده‌ای که دست ما بود. الان باید موارد بیشتر از این‌ها باشد. 

به پرونده آن‌ها اضافه شده است؟ 

از قبل هم وجود داشت. بحث زمینی در دماوند در دست ما بود. آقای شافعی شوهر خواهرشان و خود خواهرشان، همه آن‌ها در قضیه پرونده دماوند بودند.

آقا مجتبی روی پرونده حساس شد که با آن‌ها برخورد کند. کسی که از طرف آقا مجتبی آمده بود، می‌گفت: «پرونده آن‌ها را بدهید، ما با آن‌ها برخورد کنیم.» من گفتم: «نمی‌دانم کدام‌شان بود. یک‌جا اسمش منیژه آمده و جای دیگر منیره. بالاخره خواهر آقای حداد، عمه همسر آقا مجتبی و هستند.» گفت: «متوجه شدم، پرونده را بدهید آقا مجتبی می‌خواهند پرونده را داشته باشند.» گفتم: «مگر می‌شود؟ من قبلا این گزارش را داده‌ام.» گفت: «باشد به من هم بدهید.» گفتم: «تمام دی‌وی‌دی را رایت می‌کنم. کل ۵۴ هزار صفحه را.» گفت: «مگر داری؟ مدارک را که تحویل داده‌ای.» گفتم: «آن اصل مدارک بود. من رایت کردم و آن را دارم.» و به شخصی که از طرف آقا مجتبی آمده بود، گفتم: «اگر برخوردی با من صورت گیرد، کل اسناد و اطلاعات را منتشر می‌کنم. اطلاعاتم جایی است که قابل انتشار است. فکر نکنید چون داخل کشور هستم، می‌ترسم. جایی امن است و پخش می‌شود.» گفت: «داری تهدید می‌کنی؟» گفتم: «تهدید نمی‌کنم. اما من واقعیت را به شما عرض می‌کنم.»

حالا هم از این رسانه می‌گویم: «آن‌ها می‌دانند که من اهل مماشات نیستم. اگر لازم باشد اسنادی را منتشر کنم، منتشر می‌کنم. اما امیدوارم شیب شرایط به سمت جمع شدن فساد در کشور برود و مشکلات حل و معیشت مردم هم بهتر شود.» 

فساد یک میلیارد یورویی در «ایران خودرو دیزل» در سال ۱۴۰۲

یادم افتاد که بگویم مبارزه با فساد چقدر اثربخش است. این مثال دیگر مربوط به دهه ۸۰ نیست، بلکه مربوط به همین سال قبل است. در سال ۱۴۰۲ بالغ بر ۳ میلیارد یورو فقط در ایران‌خودرو دیزل، خرید قطعات خودرو از سی‌کی‌دی بگیر تا قطعات ریز انجام شده است. با آقای محمدزاده، مدیرعامل کنونی ایران‌خودرو دیزل صحبت کردم و به ایشان هم اثبات شده است که بالغ بر یک میلیارد یورو از این محل فساد شده است. یعنی نزدیک به یک‌سوم خرید قطعات خودرو در سال گذشته، فساد رخ داده است. اسنادش هم موجود است. به نظرم خود مدیرعامل فعلی هم تقریبا این موضوع را پذیرفته است. نمی‌دانم گفتن این موضوع برای ایشان خوب است یا نه، اما من واقعیت‌ها را می‌گویم. در حال حاضر تلاش می‌کنند که عوامل فسادی از آن موقع بودند و هنوز هم هستند ا حذف کنند. اما فعلا زورش فعلا نرسیده است. چند عامل فساد جمع کردند و رفتند اما چند عصر اصلی این فساد، هنوز در ایران‌خودرو دیزل حضور دارند. 

وجود این فساد به نهادهای نظارتی و بازرسی هم گزارش شده است؟ 

بله، من ماجرا به رئیس بازرسی ایران‌خودرو اطلاع دادم و ایشان گفت که من این پرونده را به میز اطلاعاتی این موضوع اطلاع می‌دهم. 

شما چه زمانی، موضوع این فساد را اعلام کردید؟ 

الان تقریبا دو، سه ماه است که روی این مطلب کار می‌کنم. 

در این ۳ ماه، برخوردی صورت گرفته است؟ 

بله. در این دو، سه ماه چند نفر تغییر کردند؛ ولی هنوز این تغییرات کامل نشده است. البته آقای محمدزاده در این مساله جدی است اما تا کنون زورش نرسیده است که آن‌ها را کامل حذف کند. برخی افراد این فساد در مناصب کلیدی در ایران‌خودرو دیزل هستند. موضوع این است که چند ایران‌خودرو دیزل در کشور وجود دارد؟ باید بپذیریم حداقل چیزی در حدود ۱۰۰هزار ایران‌خودرو دیزل در کشور در تمام وزارتخانه‌های کشور وجود دارد. آقا یک میلیارد یورو یعنی ۶۰ هزار میلیارد تومان در سال. ۱۰۰ هزار ضربدر ۶۰ هزار میلیارد تومان چه عددی در سال می‌شود؟ این مبلغ مشکل معیشت مردم را حل نمی‌کند؟ آیا نیاز داریم که برای تامین معیشت مردم به فکر چیز دیگری باشیم؟ به خدا قسم مفسدین اقتصادی منافع زیادی دارند و تعدادشان اندک است که روی جریانات اقتصادی کشور خیمه زده‌اند و می‌خورند و می‌بلعند. این پول باید به دست مردم برسد. چرا و چطوری می‌شود قیمت تولید ماشین در ایران‌خودرو بالا می‌رود؟ با همین فسادها بالا می‌رود. اگر جلوی این فسادها بسته شود، قیمت ماشین هم پایین می‌آید. 

نفوذ سرویس‌دهنده‌های فساد در برخی رده‌های حاکمیتی

بسیاری از کارشناسان و حتی نمایندگان مجلس همیشه می‌گویند یک باند مافیایی داخل ایران‌خودرو و سایپا وجود دارد که می‌تواند وزیر را هم تغییر بدهد. چرا هیچ عزمی برای تغییر مافیای ایران‌خودرو و سایپا وجود ندارد؟ 

من در ابتدا عرض کردم که فاسدین اصلی سرویس‌دهنده‌های فساد در کشور در برخی رده‌های حاکمیتی نشسته‌اند و در جایگاهی قرار دارند که مدیرعامل ایران‌خودرو و وزیر عددی نیستند که بخواهند به این‌ها امر و نهی کنند. آن‌ها هستند که امر و نهی می‌کنند. به این دلیل فساد جمع نمی‌شود. من امیدوارم با حضور آقا مجتبی در رهبری آینده، مبارزه با فساد جدی شود. ما هم حاضریم که در کنار ایشان برای مبارزه با فساد سربازی کنیم، به عنوان بازرس ویژه. به قول یکی از دوستان، «میتی کومان» ایشان برای برخورد جدی با فساد و جمع کردن پرونده‌های فساد در کشور شویم و گردن مفسدین اقتصاد بزرگ کشور را بزنیم. امیدواریم به‌زودی این اتفاق محقق شود. 

در سال ۱۳۸۷ بعد از دستگیری شما ۱۳ نفر از جمله خانم «فاطمه آجرلو» احضار و بازداشت شدند؟ 

بله. 

آن‌ها جزو «باند پالیزدار» بودند؟ 

خانم فاطمه آجرلو بازداشت نشد، احضار شد. حکم برایش صادر شد و برای ایشان و آقای حسن کامران ۱۰ سال زندان صادر شد. ایشان را یک دقیقه هم بازداشت نکردند. فقط ایشان را بردند و به سوالاتی پاسخ داد. در پاسخ به این که چرا باند پالیزدار؟ باید بگویم که پرونده به نام باند پالیزدار است. این‌ها گفتند که اگر باند نباشد، نمی‌توانیم شما را نگه داریم. باید باندت کنیم تا بعد انگ جاسوسی را کنار باند بزنیم. وقتی فقط پای یک فرد در میان باشد که نمی‌توان این انگ را بهش چسباند پس باید شکل باندی داشته باشد. چه کسانی در باند ماندند؟ آن‌هایی که نماینده مجلس بودند که از باند خارج شدند. آقای دهقان رسما گفت: «من در عراق زندان بودم. ترس از هیچی ندارم و تا آخر هستم.» اما بعد به من گفت: «تو کله‌ات بوی قرمه سبزی می‌دهد.» و از این گردونه فرار کرد. از آن باند ۱۳ نفره همسر بنده ماند که اصلا نمی‌دانست من چه کار می‌کنم؟ یعنی نه آدم دولتی و نه آدم اداری است که در جریان امور قرار بگیرد. خودم هم نیاز می‌دیدم ایشان را در جریان بگذارم. اما ایشان بازداشت شد. برادرم بازداشت شد که اصلا هیچ ربطی به من نداشت و در سازمان و مجموعه دیگری فعال بود. 

برادر شما در کدام سازمان هستند؟ 

نمی‌دانم، فکر کنم در سازمان آب است. اصلا ربطی و ارتباط به کار من نداشته و هیچ کاری به من نداشته است. فقط برای این که به من فشار وارد کنند، به سمت ایشان آمدند. برادر خانم من در سپاه کار می‌کرد و در امنیت پرواز بود، به سراغ ایشان هم آمدند. هر کدام ۲ تا ۴ ماه در انفرادی بوده‌اند به این طریق آن‌ها را اذیت کرده بودند. دوستانم که در تحقیق و تفحص کنار من بودند را هم اذیت کردند. مثلا به یک آقا می‌گفتم که فلانی این نامه را اسکن کن. این پرونده را اسکن کن. مثلا یکی از آن‌هایی که اسمش را نمی‌توانم بیاورم، چون همیشه می‌ترسید و الان هم می‌ترسد. بنده خدا کردِ اهل تسنن است. می‌گفت: «ما همینطوری ۲ تا جرم داریم! یکی کُردیم و دیگری این که اهل تسنن هستیم. اسم پرونده‌ها را نگو. فقط شماره پرونده را بگو من اسکن می‌کنم. اصلا نمی‌خواهم بدانم این پرونده متعلق کدام آیت‌الله یا کدام آقا است.» این آقا را ۶ ماه انفرادی نگه داشتند. کسی که حتی حاضر نبود بداند این پرونده‌ها مال چه کسی است را گرفته و نگه داشتند. یکی دیگر از کسانی که با من همکاری می‌کرد، از بچه‌های قدیمی سازمان بازرسی کل کشور بود. 

حجت‌الاسلام نیازی اطلاعات پرونده‌های فساد را به من می‌داد

آقای محسن قائمی‌نسب؟ 

ایشان هم جزو بازداشت شدگان بود. البته بنده آقای جواد ترابی را می‌گویم. 

آقای قائمی‌نسب مدیر کل بازرسی کل کشور بود؟ 

ایشان مدیرکل حوزه ریاست سازمان و رئیس آن آقای نیازی بود. 

به شما اطلاع دادند که آقای محسن قائمی‌نسب بازداشت شده؟ 

چه کسی اطلاع می‌داد؟ 

آقای قائمی‌نسب از بازرسی کل کشور به شما اطلاعاتی درباره پرونده‌های فساد می‌داد؟ 

وظیفه‌اش بود که اطلاعات بدهد. نه ایشان، آقای نیازی شخصا اطلاعات می‌داد. 

آقای نیازی هم به شما اطلاعات می‌دادند؟ 

بله، وظیفه‌شان بود که به ما اطلاعات پرونده‌ها را بدهند. اصلا در جلسه توجیهی و معارفه ما در سازمان بازرسی کل کشور، از جمله تکالیفی که به ایشان واگذار شد، این بود که اسناد و مدارک در اختیار ما بگذارند. البته ایشان ابتدا در مورد اسناد و مدارک کمی ممانعت کرد؛ اما در نهایت در جلسه‌ای که بعد از یک ناهار داشتیم، ما نوشتیم این پرونده‌ها را در اختیار ما بگذارید. حتی کمک فکری هم به ما می‌دادند. نهایتا جزو وظایف‌شان بود که پرونده‌ها را در اختیار ما بگذارند. به قول آقای پیمان حاج محمودعطار، وکیل دادگستری که یکی از آن ۱۳ نفری بود، گفت: «به نیت ۱۲۴ هزار پیغمبر، ۱۲۴ هزار پرونده مسئولین رده یک کشور را در اختیارتان می‌گذارم.» و آقای نیازی این پرونده‌ها را در اختیار ما گذاشتند. 

هنوز هم با آقای نیازی ارتباط دارید؟ 

نه، بنده خدا خیلی ترس دارد. البته از وقتی بازنشسته شد، جواب تلفن ما را می‌دهد. زنگ زدم حال و احوالپرسی با ایشان کردم. اما وقتی که در دیوان عالی کشور مستشار شده بود و برای دیدنش رفتم، فرار کرد. به هوای وضو بیرون آمد و دیگر به اتاقش برنگشت. 

حذف افرادی که در تحقیق و تفحص از قوه قضاییه نقش داشتند

چرا کسانی که در این هیات تحقیق و تفحص بودند، عاقبت به خیر نشدند؟ 

همان‌طوری که گفتم آن جریان فساد، در برخی جریان‌های حاکمیتی نفوذ دارد. به همین دلیل، هرکسی کوچکترین نقشی در این اتفاق - تحقیق و تفحص از قوه قضاییه - داشت را از سپهر سیاسی کشور حذف کردند. 

شما عاقبت به خیر شدید؟ 

من عاقبت به خیری را در مسئولیت دولتی نمی‌بینم. بله من عاقبت به خیر شدم، چون محبوب دل‌ها هستم. همین چند روز پیش به رستورانی رفتم که یک‌جا قلیان بکشیم. زمانی که می‌خواستم از آنجا بروم، صاحب رستوران گفت: «می‌توانم یک لحظه وقت شما را بگیرم؟» رفتم جلو و او پیشانی من را ماچ کرد. گفت: «من به نمایندگی از همه مردم ایران شما را ماچ می‌کنم. ما همه مردم ایران به شما بدهکاریم.» این لفظی است که او به کار برد. این برای من عزت است. من وزیر شوم بهتر است یا این عزت را پیدا کنم که هرجا که می‌روم، محترم باشم؟ بارها و بارها و در جاهای مختلفی گفتند: «آقا حساب شده است.» حتی طرف نخواسته خودش را هم به من معرفی کند. گفتم: «چه کسی حساب کرد؟» گفتند: «یک آقایی حساب کرد رفت و گفت به ایشان نگویید.»

همه این‌ها عزت است. عزت برای ما ارزش بیشتری دارد یا جایگاه سیاسی در کشور؟ به نظرم من عاقبت بخیر شدم و شخصا خودم را عاقبت به خیر می‌دانم و خدا را شاکرم. البته ناگفته نماند این وسط خانواده من واقعا آسیب زیادی دیدند. همسرم دچار بیماری سرطان شد. پسرم، دخترم دچار بیماری‌های صعب‌العلاج شدند. گرفتاری‌های متفاوت برایشان به وجود آمد. من از طرف آن‌ها نمی‌توانم بگویم عاقبت به خیر شدم. از طرف شخص خودم می‌گویم عاقبت به خیر شدم. 

ادعای سعید مرتضوی؛ «از شخص اول مملکت نامه می‌گیرم»

اگر به گذشته بازگردید. دوباره این کارها را انجام می‌دهید؟ 

اگر به گذشته برگردم، قطعا این کار را انجام می‌دهم؛ اما این بار با یک مدل متفاوت. 

عباس پالیزدار,مصاحبه جدید عباس پالیزدار

با چه مدلی؟

وقتی که ما شکایت کردیم و رفتیم دادسرای انتظامی قضات، البته تنها شکایت ما هم نبود، بلکه شکایت کهریزکی‌ها هم بود. جانشین دادستان دادسرای قضات یک‌سری عکس زندانیان کهریزکی را روی میز ریخت و به مرتضوی گفت: «همه این‌ها را کتمان می‌کنی؟» یک سربازی را روی کمر یک بدبخت بیچاره‌ای نشانده بودند که لخت روی آسفالت راه می‌رفت. آقای سعید مرتضوی هم آنجا ایستاده بود. گفت: «این‌ها را هم کتمان می‌کنی؟ همه چیز کتمان است؟» به سعید مرتضوی برخورد. بلند و گفت: «ببین من عباس پالیزدار نیستم که با حرف آمده باشم و یک کاری کرده باشم. ایشان به حرف اکتفا کرد و آمد یک سخنرانی انجام داد. گفتم: «برو تنویر افکار عمومی کن.» رفت و انجام داد. ولی من حرفی نیستم. من از شخص اول مملکت برای هر کاری نامه دارم.» به همین صراحت. اگر قرار باشد به گذشته برگردم شاید من هم متفاوت عمل می‌کردم و با نامه جلو می‌آمدم تا این اتفاق برایم نیفتد. 

به خاطر خبر اشتباه روزنامه اعتماد، دوباره من را دستگیر کردند

هیچ‌وقت به ذهن‌تان رسید که از ایران بروید؟ 

بله. بارها. اگر آقای پزشکیان رای نمی‌آورد، از کشور رفته بودم. برای زندگی کردن نه این که مثل بعضی‌ها. من از همین‌جا حرف می‌زنم. اگر قرار باشد حرفی بزنم، همین جا حرفم را در رسانه‌های داخلی و خارجی می‌زنم. 

سال ۱۳۹۰ این شایعه مطرح شده بود که در حال خروج از ایران هستید. 

متاسفانه روزنامه اعتماد یک اشتباهی کرد و آن مطلب را مطرح کرد. آن زمان من در حال درمان همسرم بودم. رای قطعی تجدید نظر صادر شده بود و باید به زندان برمی‌گشتم. من گفتم بی‌گناه با پای خودم به زندان نخواهم رفت. دلیل دوم درگیر شیمی‌درمانی همسرم بودم که خواستم دوره درمانی‌اش تمام شود. اما متاسفانه روزنامه اعتماد به مدیریت آقای الیاس حضرتی اشتباه کرد و این را منتشر کرد. حالا نمی‌دانم شاید به عمد شاید به سهو مطرح کردند. هر بار هم ایشان را دیدم در این باره از ایشان گلایه کردم. 

آقای حضرتی در این‌باره به شما چه گفت؟ 

گفت که اشتباه خبرنگار ما بوده و قضیه را به گردن خبرنگار انداختند که او کار را انجام داده است. گفت: «با شما تماس گرفتند و با شما مصاحبه کردند. چون شما کجایت را نگفتی، این‌ها هم گفتند لابد فرار کرده است.» چرا باید به خبرنگار بگویم کجا هستم؟ چون نمی‌توانم بگویم کجا هستم، شما باید بگویید پالیزدار فراری است؟ بچه‌های حفاظت اطلاعات، بلافاصله بعد از فردای آن روز مرا گرفتند. بچه‌هایم ناراحت شدند. ما تازه از بیمارستان برگشته بودیم که به یک‌باره ماموران حفاظت دم در منزل ما آمده‌اند. آن موقع پسرهایم کوچک بودند و گریه و ناراحتی کردند و می‌گفتند: «چرا پدر ما را با خودتان می‌برید؟ مادرمان مریض است.» بچه‌های حفاظت گریه‌شان گرفت و گفتند: «یک هفته است در رصد ما هستی و شما را در تور خودمان داریم. می‌دانیم خانه‌ات کجاست و مشغول چه کاری هستی. می‌دانستیم دنبال درمان همسرت هستی. خودمان جلو نمی‌آمدیم تا زمانش برسد. چون روزنامه اعتماد چنین خبری را منتشر کرد، ما ناچار شدیم به خاطر حفظ آبروی نظام. چون گفتند آقای خاوری فرار کرده و فراری‌اش دادند، خواستیم که قضیه شما هم مضاعف بر آن قضیه نشود و مجبور شدیم شما را دستگیر کنیم. این اتفاق هم بالاخره افتاد. آن شب هم ما را بردند. 

فروش سوالات کنکور توسط فرزند «عبدالله جاسبی»

یکی از اشخاصی که آن زمان در مورد شما اظهار نظر کرد، «عبدالله جاسبی» رئیس وقت دانشگاه آزاد و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. گفته بود صحبت‌های شما در راستای تخریب اشخاص و مقامات نظام و ایجاد یأس و ناامیدی در نظام است. او از عبارت «نسل دوم منافقین» و «اراذل و اوباش سیاسی» از شما نام برد. نظرتان در این باره چیست؟ 

بله، آقایانی که از افشای فساد ناراحت هستند ...

مگر شما در مورد عبدالله جاسبی صحبت کردید؟ 

بله، فروش سوالات کنکور توسط فرزند ایشان انجام گرفته بود. یعنی فرزند ایشان در آن قصه، پرونده داشت. قطعا خود ایشان هم پشت قضیه بوده که این اتفاق افتاده است. برای آموزشگاه‌ها و مراکزی که این همکاری شده بود، در هر شهری پرونده قضایی ایجاد شد و پس از آن همه پرونده‌ها در تهران متمرکز شد. آقای سعید مرتضوی هم قضیه را ماست‌مالی کرد و رفت. بعد از آن آقای جاسبی به سعید مرتضوی درجه دکتری هم داد. این‌طور پرونده را جمع کردند. 

گفتند پالیزدار «چشم فتنه» است

نظرتان راجع به اینکه به شما گفته‌اند نسل دوم منافقین، چیست؟ 

ایشان معتقد بود که من جزئی از نیروهای انقلاب بودم؛ اما حالا دارم علیه آدم‌های انقلابی حرف می‌زنم. در حالی که آدم‌های انقلاب عوض شده‌اند. شما منافق هستید. شما در چهره‌تان تغییر صورت گرفته است، ما چهره‌های اولیه انقلاب خودمان را عوض نکرده‌ایم و همان آدم قبلی هستیم و مقابل کسی که چهره خودش را عوض کند و هرگونه پایش را کج بگذارد، با او برخورد می‌کنیم. برایمان مهم نیست که چه کسی است. همان روز هم آقای حداد عادل به من گفت: «اسامی این‌ها را خط بزن.» گفتم: «من اسامی هیچ‌کس را خط نمی‌زنم. شما می‌خواهی هر اسمی را خط بزن. خودت خط بزن.» گفتم: «ما اول قرارمان قسم خوردیم و تاکید کردم که «زری نبود توی علم، این یکی رو بکش قلم» نداریم. ما تا آخرش هستیم، برای هر کسی که اسمش را نوشتیم. » من به ایشان گفتم: «حتی اگر از خانواده مقام رهبری هم چیزی پیدا می‌کردم، می‌نوشتم. من ترسی از هیچ‌کس ندارم.»

آقای احمد خاتمی در نماز جمعه گفت: «پالیزدار «چشم فتنه» است و باید چشم فتنه را کور کنیم.» مرا کنار احمدی‌نژاد می‌دیدند و او را عامل پشت پرده فتنه می‌دانستند و ما را هم عامل احمدی‌نژاد. حالا فتنه چه بود؟ این که گفتیم ۴ نفر از آقایان فساد کرده‌اند. آقا فساد کردی، خب فساد نکن. چرا ناراحتی می‌گویند فساد نکن؟ قرار نیست که تو فساد کنی و همه ساکت باشند. همه مثل هم نیستند و بالاخره یک عباس پالیزدار هم پیدا می‌شود که موضوعات را می‌گوید. به هر حال آدم‌هایی مثل عباس پالیزدار هم در حال حاضر هستند که در رسانه‌ها مسائل را کم یا زیاد عنوان می‌کنند. 

وجود اتهام مالی علیه خود عباس پالیزدار

در آن زمان علاوه بر اتهاماتی مانند تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب، بحث فساد مالی در پرونده شما مطرح شد و آقای جمشیدی، سخنگوی وقت قوه‌قضاییه همان زمان اعلام کرد: «آقای پالیزدار ۶ میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان از اعتبارات دولتی استفاده کردند و به خزانه بازگشت داده نشده است.» موضوع این فساد مالی چیست؟ 

با دوستان جبهه و جنگ و تعدادی از جانبازان در سال ۷۰، ۷۱ کارخانه‌ای راه‌اندازی کردیم. به دلیل مشکلات مالی و این که خیلی توانمندی نداشتیم در سال ۷۸ به تولید رسیدیم. برای به ثمر رساندن کارخانه مانند تمام صاحبان صنایع کشور وام گرفتیم. نه پارتی بازی کردیم، نه رانت‌خواری. 

چه مبلغی وام گرفتید؟ 

مبلغ وام طی چند مرحله پرداخت شد. یک سیصد میلیون تومان، یک دویست میلیون تومان یکی، هم اگر اشتباه نکنم هشتصد، نهصد میلیون تومان بود. برای این که من را خراب کنند، به خودم تهمت اقتصادی زدند. 

پس چرا ۶ میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان اعلام شد؟ 

بهره‌های بانکی را هم حساب کردند. نمی‌دانم بر چه مبنایی این ۶ میلیارد را اعلام کردند. دروغی که می‌گویند و همه چیزش را آگراندیسمان (بزرگنمایی) می‌کنند! اما بر این باور بودند که با بیان کرد این موضوع، فکر کردند، جریان برخورد با من را می‌توانند به مسائل اقتصادی بکشانند. می‌خواستند من را به یک متهم اقتصادی تبدیل کنند. آن‌ها به بانک فشار آوردند. آن زمان کارخانه در حال فعالیت بود و اصلا مشکلی نداشت. آن‌ها کارخانه را کارشناسی کردند و بابت آن طلبی که چند برابرش کردند، در نبود من سه دانگ کارخانه را برداشتند و بدهی من در همان مقطعی که در زندان بودم، پاک و تسویه شد. بنابراین هیچ‌گونه رانت، اختلاس و اتفاق خاصی نبود. به محض ورود به بحث مبارزه با فساد، به هر چیزی آویزان می‌شوند تا با خراب کردن فرد، ثابت کنند درست هستند. این روش آن‌ها است که در آن مقطع علیه من استفاده کردند و موفق هم نبودند.

این قضیه مسکوت باقی ماند و در رسانه‌ها هم در حد همان خبری که سخنگوی قوه‌قضاییه اعلام کرد، باقی ماند. جالب است در جایی از حکم قضایی من نوشته نشر اکاذیب، افترا علیه مسئولان، این دو تا در کنار هم زمانی درست است که اسناد محرمانه‌ای وجود نداشته باشد. آن وقت می‌گویند افشای اسناد محرمانه. اگر اتهام افشای اسناد محرمانه است، پس حرف‌هایم درست است. سند محرمانه بوده و من آن را بیان کردم. نمی‌شود بگویید؛ «هم دروغ می‌گوید و هم بگویید سند محرمانه پخش کرده است.» این تناقض در حکم برای همگان آشکار بود. فقط خواستند به یک شکلی صدای مرا بخوابانند تا ادامه پیدا نکند. چون دانشگاه‌های کشور پیاپی من را برای سخنرانی دعوت می‌کردند. در آن مقطع زمانی، همین تیمی که تا چند ماه پیش با آقای رئیسی کار می‌کردند، از جمله داماد آقای رئیسی (مقداد نیلی) و برادر داماد آقای رئیسی و دوستان دیگری که در جامعه اسلامی دانشگاهیان بودند، سخنرانی‌های بنده را در دانشگاه‌ها ترتیب می‌دادند، اما هیچ اتفاقی برای آن‌ها نیفتاد. به اصطلاح همه غلاف کردند و کنار کشیدند. 

علت کنار کشیدنشان چه بود؟ 

در آن مقطع زمانی صلاح دانستند که خودشان را از ماجرا خارج کنند. 

بابت اتهام مالی که به شما زدند، ادعای حیثیت کردید؟ 

نه من شکایت نکردم. 

ماجرای معاون اول احمدی‌نژاد و فساد در «بیمه ایران»

شما عضو هیات مدیره پژوهشکده بیمه مرکزی هم بودید؟ 

بله. 

در شرکت بیمه هم به پرونده‌های فساد برخوردید؟ 

ورود ما در آن مقطع مصادف شد با پرونده «بیمه ایران» که بعدا به محمدرضا رحیمی (معاون اول احمدی‌نژاد در دولت دهم) منتسب شد و تعداد زیادی هم تحت این عنوان بازداشت شدند. در همه‌جای کشور فساد وجود دارد. جایی و نقطه‌ای در کشور نیست که در آن فسادی وجود نداشته باشد. فساد در همه‌جای بدنه اقتصادی کشور، وجود دارد.

تیم احمدی‌نژاد برای تخریب هاشمی در انتخابات ۸۸ به من مدرک می‌داد

یکی از اتهاماتی که شما به خانواد هاشمی زدید، عدم پرداخت عوارض میلیاردها دلار از واردات خودروی دِوو بود. اما بعدها اعلام کردید که چنین پرونده‌ای وجود نداشته و از خانواده آقای هاشمی معذرت‌خواهی کردید. درست است؟ 

پرونده مربوط به ایشان بحث مفصلی دارد. من مواردی از خانواده آقای هاشمی در سخنرانی من بیان شد. 

کدام سخنرانی؟ 

فرق نمی‌کند. در همه سخنرانی‌ها اما بیشتر در سخنرانی من در دانشگاه بوعلی همدان بیشتر از بقیه سخنرانی‌ها غلیان پیدا کرد. البته پرونده مربوط به آقای هاشمی، محدود بود و طبق بررسی‌های من چیز خاص آن‌چنانی نبود. تیم آقای احمدی‌نژاد خواستند که اسم ایشان را خراب شود چون برای دور بعد انتخابات (انتخابات ۸۸)، به تخریب آقای هاشمی نیاز داشتند. به همین دلیل یکسری اسناد و مدارک در اختیار من گذاشتند و من آن‌ها را بیان کردم. مثلا موضوع اسطبل اسب‌های فائزه هاشمی و این که پول هندوانه اسب‌هایش چقدر است و… آن موضوعات براساس اسنادی نبود که من داشته باشم یا بخواهم راجع به آن صحبت کنم. 

سوء استفاده افراد منتسب به هاشمی رفسنجانی از خلأ قانونی در واردات خودرو

موضوع واردات خودروی دِوو چه بود؟ 

من اسناد پرونده واردات خودروی دِوو، را در اختیار داشتم. در آن مقطع، طبق قانون افرادی که بیش از ۲۰ درصد یک خودرو را وارد کنند، مشمول عوارض ۱۴۵ درصدی گمرک می‌شوند و کسانی که زیر ۲۰ درصد خودرو را وارد کنند، مشمول عوارض ۲۵ درصدی می‌شوند. یعنی از ۱۲۰ درصد عوارض، مشمول تخفیف می‌شد. صاحبان سهام دوو، آقای هاشمی و بچه‌هایش نبودند، اما منتسب به آقای هاشمی بودند. من در آن سخنرانی‌ام برای بیان بهتر گفته بودم: «حسن تو ۱۸ درصد وارد کن.» «حسین تو آن‌قدر بیاور.» و در اسامی یاسر، مهدی و این‌ها را هم به کار می‌بردم، در صورتی که آن‌ها سهامداران واقعی دِوو نبودند، افرادی منتسب به آقای هاشمی مثل آقای مرعشی و امثالهم بودند که با ۱۸.۱۹ درصد، سهم زیر ۲۰ درصد تک تک خودرو آورده بودند. 

رقم تخلف چقدر بود؟ 

این تخلف نبود. نوعی سوء استفاده از خلأ قانونی بود. اشتباه قانون‌گذار این خلأ را در قانون ایجاد کرده بود. باید در قانون نوشته می‌شد هر خودرویی که بیش از این، توسط هر کس یا کسانی وارد کشور شود، مشمول تعرفه عوارضی کامل ۱۴۵ درصد می‌شود. چون قانونگذار آنجا خلأ گذاشته بود و بحث ۲۰ درصد سهم خودرو را مطرح کرده بود، آن‌ها بلد بودند و از خلأ قانونی بهره برده بودند.

به احمدی‌نژاد پیغام دادن باید اسم «محمد یزدی» را هم در مناظره‌ها بیاوری

این ماجرای پرونده‌ای بود که من خودم مدارک و اسنادش را در اختیارش داشتم. پرونده‌های دیگری هم مربوط به افراد منتسب به آقای هاشمی بود که تیم احمدی‌نژاد در اختیارم گذاشته بودند. بعد از اتمام دوره انفرادی‌ام از زندان سال ۱۳۸۸ در زندان رجایی‌شهر بودم و بیش از یک سال از زندانم گذشته بود که امکان تماس گرفتن برایم فراهم بود. از آنجا با دفتر احمدی‌نژاد، مشایی و هرکسی که توانستم تماس گرفتم. سعی کردم به هر شکل ممکن، به شکل مستقیم با خودش ارتباط بگیرم و حرفم را بزنم. چرا؟ چون مصاحبه‌ها و مناظره‌ها را از تلویزیون زندان دیدم. دیدم ایشان تنها اسم ناطق، خانواده ناطق و آقای هاشمی را می‌آورد. در واقع اسامی طیف مربوط به هاشمی را می‌آورد. من زنگ زدم تا با او صحبت کنم و به او هم پیغام دادم. به آقای مشایی و آقای احمدی‌نژاد گفتم که این موضوع را اصلاح کنید و اسم یزدی (آیت‌الله محمد یزدی) را بیاورید. چون شنیده بودم یزدی به ستاد رفته بود و در آنجا فعالیت می‌کند. در واقع، به آقای احمدی‌نژاد در انتخابات کمک می‌کند. گفتم اسم یزدی و دیگر افراد را حتما بیاورید. 

آیت‌الله یزدی مستقیما ورود کرده بود؟ 

بله، ایشان حمایت می‌کرد و تحت عنوان جامعه روحانیت بیانیه می‌داد. گفتم اسم ایشان و افراد دیگر را در کنار دیگر اسامی می‌آورید یا دیگر اسامی‌شان را هم نمی‌آورید وگرنه من اعلام برائت می‌کنم از پرونده آقای هاشمی. اگر این اسامی را این‌بار بدون نام آقای یزدی و دیگران بیاورید، من یک نفر نسبت به مواردی که درباره آقای هاشمی گفتم، اعلام برائت می‌کنم. چون پرونده‌ای که خیلی ایشان را تخریب کرد، آن پرونده‌ای بود که شما به من دادید و اصل مدارکم را هم در اختیارم نگذاشتید. معلوم هم نیست این درست بوده باشد یا خیر. 

پس ماجرای نامه‌ای که به آقای هاشمی نوشتید، این بود؟ 

بله، سه بار پیاپی به او – احمدی‌نژاد - زنگ زدم و گفتم وقتت در حال تمام شدن است. اگر تا آخر امروز این کار را کردی، که هیچ، اما اگر انجام ندهی این اتفاق صورت می‌گیرد. اما احمدی‌نژاد این کار را نکرد و من آن بیانیه را نوشتم. 

پل ارتباط شما با آقای احمدی نژاد چه کسی بود و پیام‌ها را چه کسی به ایشان می‌رساند؟ 

مستقیم پیغام‌ها را می‌رساندم. چون من شماره موبایلش را داشتم. من با حاج داوود (داوود احمدی‌نژاد، برادر رئیس‌جمهور اسبق) در بازرسی ویژه ریاست جمهوری کار می‌کردم. با ایشان مستقیم ارتباط داشتم. با خودشان تماس گرفتم و حتی موبایل‌شان را گرفتم. برداشتند و گفتند: «ایشان می‌گوید به شما زنگ می‌زنم!» گفتم: «من در زندان هستم، چطور به من زنگ می‌زنید؟ من که تلفنی ندارم.» گفت: «بالاخره پیدایت می‌کنم.» گفتم: «بالاخره به هر شکل ممکن من منتظر پاسخ هستم. یا آقای احمدی‌نژاد اسامی دیگران را هم می‌آورند یا از افرادی که اسم‌شان را آورده‌اند، عذرخواهی می‌کنند.» به حاج داوود گفتم که اگر آقای احمدی‌نژاد این کار را نکند، من این نامه را می‌زنم. او این کار را نکرد و من آن نامه را زدم و تاکید کردم: «مطالبی که درباره آقای هاشمی و افراد منتسب به ایشان گفته بودم، مطالبی بود که آقای احمدی‌نژاد به من داده بود. به صحت و سقمش آگاهی ندارم و من عذرخواهی می‌کنم.» 

هیچ پرونده‌ای درباره هاشمی و فرزندانش به دست نیاوردم

شما در متن نامه نوشته بودید هیچ گونه سندی در مورد آقای هاشمی و خانواده‌اش در ۱۲۴ هزار پرونده‌ای که در اختیار داشتید، وجود نداشت. 

بله، هیچ پرونده‌ای در مورد آقای هاشمی و فرزندانش نبود. تازه دوو هم که می‌گویم مربوط به منسوبان ایشان است از خلأ قانونی بود نه تخلف. یعنی قانون را زیر پا نگذاشتند. قانون سوراخی داشت که از آن استفاده کردند. این موضوع هم تازه به خانواده هاشمی یا خانم فائزه هاشمی ربطی نداشت. یکی، دو روز بعد از انتشار آن نامه، دیدم که حفاظت اطلاعات زندان رجایی شهر ما را خواسته است. گفتند: «چطور نامه را دادید؟» گفتم: «نمی‌توانم برای شما باز کنم که چطور این اتفاق افتاد که شما راهش را ببندید.» گفت: «تو مگر دیوانه هستی؟ آن موقع که هاشمی در اوج قدرت بود، او را زدی، حالا که در اوج ذلت افتاده، از او حمایت کردی؟» گفتم: «اصلا برایم مهم نیست در چه شرایطی است. من واقعیت را بیان می‌کنم. در آن مقطع فکر کردم این درست است اما حالا متوجه شدم اشتباه کردم و اشتباهم را گفتم.» گفت: «من باورم نمی‌شود تو این را نوشته‌ای. اگر تو نوشته‌ای دوباره این را بنویس.» برگه‌ای گرفتم و نوشتم. حفاظت اطلاعات زندان متوجه شد نامه خودم نوشتم و حاضرم باز هم آن را بنویسم. اول فکر می‌کردند کسی از بیرون مرا هدایت می‌کند. 

منظور شما در پرونده دوو آقای مرعشی بود؟ 

بله خودروسازی کرمان. اصلا سازمان خودروی کرمان مربوط به آقای مرعشی است. 

آن‌ها هم مستقیم به بیت آقای هاشمی وصل هستند؟ 

نمی‌دانم خواهرزاده ایشان یا خواهرزاده خانم ایشان هستند. نمی‌دانم چه نسبتی دارند، ولی با آقای هاشمی نسبت دارند. 

می‌خواستند علیه هاشمی و خاتمی مطالبی پیدا کنیم

چند درصد مطالبی که نسبت به خانواده آقای هاشمی و خانواده‌شان مطرح شد براساس غرض‌ورزی است؟ 

بزرگترین انگیزه مجلس هفتم از موافقت با تحقیق و تفحص مجلس از قوه قضاییه و ورود من این بود که من از آقای هاشمی و خاتمی مطلبی پیدا کنم. اصلا قوه قضاییه را نمی‌خواستند و با دیگران زیاد کاری نداشتند. اینها نیت‌شان این بود که ما از این افراد چیزی پیدا کنیم. 

عباس پالیزدار,مصاحبه جدید عباس پالیزدار

چه زمانی متوجه این موضوع شدید؟ 

دائم اصرار می‌کردند از اینجا مطلب بدهید، از آنجا مطلب بدهید. مدام می‌پرسیدند پس چه شد؟ 

چرا کنار نکشیدید؟ 

این از زرنگی من بود. برای اینکه من واقعا می‌خواستم تحقیق و تفحص انجام شود. اگر کنار می‌کشیدم ما به اطلاعاتی دست پیدا نمی‌کردیم. من می‌خواستم به اطلاعات دست پیدا کنم. واقعا برای من مهم بود که آیا آقایان هاشمی و خاتمی هم در این پرونده‌ها دخیل هستند یا خیر. رفتیم و دیدیم که آقای خاتمی، خانواده و حلقه اطرافش اصلا هیچ. پاکِ پاک. هیچ‌چیزی درباره آن‌ها نبود. این مطلب را در سخنرانی‌هایم گفتم و آن‌ها خیلی ناراحت شدند. گفتند حالا در گزارشت نوشتی، چرا رفتی این طرف و آن طرف گفتی؟ گفتم می‌گویم و باز هم خواهم گفت. همانجور که وقتی می‌گوییم فلانی فاسد است، کسی که پاک است هم باید بگوییم. در مورد آقای هاشمی هم چون آن‌ها اصرار زیادی داشتند، در نهایت پرونده دوو را پیدا کردم که منتسب به آقای هاشمی است. اگر موردی پیدا می‌کردم، من بیان می‌کردم. آنچه من پیدا کردم این پرونده بود. 

هاشمی رفسنجانی گریه که چرا باعث بازداشت من شده

خانواده آقای هاشمی از شما شکایت نکردند؟ 

اصلا از من شکایت نکردند. آقای هاشمی تنها کسی که قانونا می‌توانستند از من شکایت کنند، اما شکایت نکردند. چون من بدون هیچ سندی درباره آن‌ها حرف زده بودم. اما بابت پرونده‌هایی بازداشت شدم که سند داشتم. ایشان که می‌توانست از من شکایت کند، شکایت نکرد. بعدش که پیش آقای هاشمی رفتم، ایشان با گریه از من حلالیت خواست. آقای هاشمی به قدری گریه کرد که عبایش از روی دوشش افتاد. 

آقای هاشمی در آن جلسه چه صحبت‌های دیگری انجام دادند؟ 

به ایشان گفتم: «حاج‌آقا برای چه شما حلالیت می‌طلبید؟ من باید حلالیت بطلبم. من آبروی شما را بردم. می‌دانید حرف‌های من چقدر تاثیر منفی روی وجه شما و خانواده‌تان داشت؟ در صورتی که من پرونده را بررسی کرده بودم، به شما و خانواده شما ارتباطی نداشت. بالاخره مربوط به وابسته‌های شما بود. آن چیزی هم که در مورد فائزه خانم گفتم، براساس اسنادی بود که از احمدی‌نژاد گرفتم. شاید هم درست گفتم، اما در هر صورت چیزی نبود که مستند در اختیار داشته باشم. من باید از شما حلالیت بگیرم.» گفت: «نه من به شما دروغ نمی‌گویم، اشتباه از ما بوده است.» گفتم: «شما شکایت هم نکردید.» آقای هاشمی گفت: «آقایی در خبرگان دائم به ما فشار آورد و می‌گفت ایشان – پالیزدار - «چشم فتنه» است. » پرسیدم: «چه کسی بود که این فشار را بر شما وارد کرد؟» اسمی نیاورد و حتی حاضر نبود کسی که عامل این اتفاق بود و علیه ایشان کلی صحبت کرده بود، اسمش را بیاورد. گفتم: «حاج‌آقا من که می‌دانم چه کسی است.» گفت: «چه کسی است؟» گفتم: «آقای یزدی است.» گفت: «حالا که می‌دانید بله آقای یزدی است. ایشان خیلی فشار آورد که شما به عنوان رئیس خبرگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، یک نامه به رئیس قوه‌قضاییه بزنید یا با او تماسی بگیرید. من به رئیس قوه قضاییه و وزیر اطلاعات زنگ زدم و گفتم ایشان - پالیزدار - را بازداشت کنید. بعد فهمیدم تو در جنگ فرمانده بودی. بعد یاسر و مهدی به من گفتند ایشان آدم دلسوزی است. ایشان ربطی به احمدی‌نژاد و جریانات سیاسی ندارد. دیگر نتوانستم جمع کنم. بعد هر شب گریه می‌کردم که من باعث زندانی شدن این پسر شدم.»

طوری گریه می‌کرد که فنجان چایش تق‌تق می‌خورد و عبایش افتاد. ایشان از من معذرت‌خواهی کرد و حلالیت طلبید. حالا به هر تقدیر، ایشان در شرایطی که موضوع را بیان کرد، ما هم گذشت کردیم. هر چند ما دوران سختی را گذراندیم. اشتباه ایشان (هاشمی رفسنجانی) برای من واقعا خیلی سنگین تمام شد. به هر تقدیر ایشان طلب حلالیت کرد. آقای یزدی هم آمد طلب حلالیت کرد. چه زمانی؟ وقتی من در بیمارستان بودم. ایشان هم در بیمارستان بستری بود. پسرش را فرستاد. گفت: «ایشان را حلال کن.» گفتم: «من ایشان را حلال نمی‌کنم.» گفت: «چرا حلال نمی‌کنید؟» گفتم: «ایشان مرا به زندان انفرادی انداخت. در حالی که دزدی، تخلف و فساد کرده است. من باید به زندان بروم؟ آقا خودت و بچه‌هایت، خلاف و فساد کردید. آیا من باید بابت آن به زندان می‌رفتم؟»

اتهام زمین‌خواری و دریافت پول از مردم برای خرید منزل توسط «محمد یزدی»

حالا پرونده آقای یزدی چه بود؟ وقتی آقای نیازی پرونده آقای یزدی را در اختیار من قرار داد. ما مشغول صرف ناهار بودیم. پرونده آقای یزدی تا سطح میز ناهارخوری بالا آمد. بعد دیدم یکی از پرونده‌ها، مربوط به ۳ هزار هکتار از اراضی جنگل‌های شمال خلیل‌محله عباس‌آباد بهشهر است. موضوع دیگر لاستیک دنا، موضوع دیگر این که آقای یزدی در آن زمان که رئیس قوه قضاییه بود، برای خرید خانه شخصی خود، به آقای ذاکر احمدی، رئیس دادگستری استان هرمزگان نامه زده است که مبلغ یک میلیارد تومان به حساب شخصی اینجانب واریز کنید. اگر اشتباه نکنم در نامه نوشته بود که به حساب ۸۹۵۷ بانک ملی شعبه مجلس شورای اسلامی واریز نمایید، جهت خرید منزل نیازمندم.

این عین جمله‌ای است که در پرونده وجود دارد. آقای یزدی رسما به رئیس دادگستری هرمزگان نامه زده بود. حالا رئیس دادگستری هرمزگان چطور پول را تهیه کرده بود؟ لنج‌های مردم را در خلیج فارس بازداشت و توقیف کرده بود. جنس‌های آن‌ها را فروختند و پول را برایشان واریز کردند. بعد طبق قانون، جنس‌هایی که توقیف کردند، اگر دارای برگ سبز و اسناد گمرکی نباشند، قاچاق محسوب می‌شود. پول این‌ها باید به ستاد مبارزه با قاچاق و جاهایی دیگری باید می‌رفت. این مورد را قانون‌گذار گفته است. آن‌هایی که اشتباه گرفتند، برای اینکه سریع‌الفساد بوده است، برای این که از بین برود، باید سریع به فروش می‌رساندند. باید کارشناس آن را محاسبه کند و پول آن را برگرداند.

آقای ذاکر احمدی در ماه آخر سال، یک نامه زده است که آقای یزدی طبق بررسی‌ها و کارشناسی از این میزان واریزی، ۲۵۰ میلیون تومان باید به حساب مردم بازگردد. ایشان نوشته بود امکان پرداخت میسر نیست. بیش از ۵۰ میلیون تومان نمی‌توانم پرداخت کنم. چنین شخصیتی رئیس قوه قضاییه ما بوده است. شما چه انتظاری از ایشان دارید؟ 

این رانت و فسادهایی که انجام می‌شود، آیا این مبالغ از مفسدین پس گرفته می‌شود یا همچنان در اختیار آن‌ها باقی می‌ماند؟ 

بعد از اینکه ما بیان کردیم؛ ۳ هزار هکتار خلیل‌محله بهشهر، پسر آقای یزدی به آقای فروزش، وزیر جهاد نامه زده بود که از آنجا که پدر من در این انقلاب زحمات زیادی کشیده است و مصائب و مشکلات زیادی تحمل کرده است، در کنارحضرت امام (ره) بوده و برای احیای انقلاب، فلان کار و بهمان کار را کرده است، برای حفظ آبروی نظام جمهوری اسلامی… آقا طرف دزدی کرده، برده و خورده، حالا که موقع پس دادن شده، برای حفظ آبروی نظام جمهوری اسلامی از این می‌گذرم، علی‌رغم هزینه‌هایی که کردم. کلی از جنگل خلیل‌محله را تراشیدند. بعد می‌گویند هزینه هم کردم. خوبی موضوع این بود که باعث عودت آن ۳ هزار هکتار شد. اما درباره آن یک میلیارد تومان، خبر ندارم که آن پول چه شد و نمی‌دانم که برگشت یا نه. 

ماجرای یک میلیارد تومان به کدام سال برمی‌گردد؟ 

سال ۱۳۷۱. 

ارتباط فساد در «لاستیک دنا» با اطرافیان محمد یزدی

ارزش این مبلغ در آن سال خیلی بود. 

بله، لاستیک دنا هم مطرح بود. لاستیک دنا را در خصوصی‌سازی آن زمان بدون پرداخت هیچ عددی گرفتند. با چه شکلی گرفتند؟ برای خرید سفته‌ها به آقای محمد تقی بانکی نامه نوشتند و آن زمان ۲۳ میلیون واحد مالی سفته را خرید. حتی پول سفته‌ها را هم پرداخت نکردند. بعدا آن پول را از محل حساب‌های شرکت لاستیک دنا پرداخت کردند. از امور مالی، املاک در تهران، باغ سیب و هزاران امکانات که به نام لاستیک دنا بود، یکسری را فروختند و پول‌های نقدی که داشتند را از حساب درآوردند و پول را بعد از چند مدت به سازمان صنایع ملی ایران بابت مطالبات بانک دادند. آن هم با چه عددی؟ عددی که در آن مقطع توسط سازمان بازرسی کل کشور کارشناسی شده بود. این پرونده‌ها در سال‌هایی رسیدگی شد که آقای رئیسی، رئیس سازمان بازرسی کل کشور بود. چیزی حدود ۶۰۰ میلیارد تومان، برآورد کارشناس‌های آن موقع سازمان بازرسی کل کشور بود. ولی کارشناسان رسمی دادگستری که این ملک را کارشناسی کرده و به ایشان داده بود، این ملک را ۱۰ میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان ارزش‌گذاری کرده بود. اول گفته بود صد و بیست و خرده‌ای میلیارد تومان و بعد خرد خرد پایین آمده بودند. بعد گفته بودند تخفیفی عنایت بفرمایید. ایشان (محمد یزدی) و آقای محمدعلی شرعی شریک بودند. ولی بیشتر نقش با ایشان (آقای یزدی) بود. در آخر سر ۱۰ میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان را با سفته پرداخت کرده بودند. سفته را هم آن‌طور پرداخت کرده بودند که گفتم با دارایی‌های خود شرکت تامین کردند. 

در حال حاضر لاستیک دنا در اختیار چه کسی است؟ 

بلافاصله بعد از خرید، شرکت را وارد بورس کردند. آقای رسول گنجی، صاحب کارخانه مهرام، شرکت را خریداری کردند. رسول گنجی سیاسی را عرض نمی‌کنم. در حال حاضر هم که تیم آقای صفوی، سوار کار هستند و شرکت دست آن‌ها است. 

«امامی کاشانی» معدن دهبید فارس را با قیمت نازل خریداری کرد

در آن مقطع درباره آقای امامی کاشانی هم صحبت کرده بودید؟ 

چند تا معدن بود که مهم‌ترین آن‌ها معدن دهبید فارس بود که یکی از بزرگترین معدن‌های سنگ دنیا است. ایران روی سنگ معدن دهبید از زمان شاه خیلی افتخار می‌کرد. جنس سنگ این معدن خیلی مرغوب است. کارشناسان می‌گفتند اگر خانواده و دست‌اندرکاران معدن دهبید فارس پول لوله کنند و بخورند، اینجا بازهم درآمد دارد. یعنی اگر غذا برای خوردن نداشته باشند، می‌توانند پول را لوله کنند، بخورند. یعنی چنین درآمد هنگفتی این معدن دارد. اول خود آقای امامی کاشانی درخواست دادند و با قیمت بسیار بسیار نازل خریداری کردند. مثل داستان آقای یزدی و تخفیفاتش. بعد هم که ماجرا رسانه‌ای شد، آن را به موسسه خیریه‎‌ای تحت عنوان توانبخشی تبدیل کردند. آقای امامی کاشانی از من شکایت کردند و در این پرونده، قاسم شعبانی وکیل ایشان بود. آقای احمدی‌نژاد در زمان ریاست جمهوری، قاسم شعبانی را به عنوان نگهبان قانون اساسی و این موارد تعیین کرده بود. اتفاقا قبل از شروع جلسه دادگاه او به من گفت: «حرف‌هایت درست است اما زورت به اینها نمی‌رسد. یک جوری این موضوع را تمام کن.» گفتم: «من زندان رفتم و انفرادی‌اش را کشیدم. نمی‌شود که محاکمه‌ام را بکشم و بگویم اشتباه کردم. ما حرف‌مان را می‌زنیم.» آقای شعبانی در جلسه دادگاه گفت: «اصلا اینجا موقوفه است و آقای پالیزدار نشر اکاذیب کرده است.» من گفتم: «آقای قاضی تاریخ وقف چه زمانی بوده است؟» گفت: «دست رئیس دادگاه است. من به رئیس دادم.» ایشان هم گفت: «تاریخ که جلوی خودت هست و بگو.» تاریخ را اعلام کرد و من گفتم: «این تاریخی که شما می‌گویید، بعد از تاریخی است که ما گفتیم. بعد از این که ما گفتیم، به خاطر این که ضایع نشوید، آنجا را وقف کردید که آبرویتان نرود. من نشر اکاذیب نکردم، من واقعیت را گفتم.»

دیدند که حرف‌های من درست است. ضمن آن که وقتی قبل از دادگاه به من گفت که حرفهایت درست است من یک مقداری شیر شدم و گفتم: «آقای قاضی، من معتقدم این وقف هم دروغ است. وقفی هم صورت نگرفته است.» آقای شعبانی گفت: «من وقفنامه را به رئیس دادگاه دادم.» گفتم: «این وقف به کجا و چه کسی انجام شده است؟ گفت: «وقف به موسسه فلان.» من می‌دانستم و بلافاصله گفتم: «این موسسه هم متعلق به حاج‌آقا (امامی کاشانی) است. از این جیب به آن جیب‌شان وقف کردند.» قاضی زیرشالش از دفاع من خندید. اصل ماجرای آقای امامی کاشانی به این شکل بود. برخی دوستان مانند سفیر ما در عراق، به آقای امامی کاشانی گفتند: «چرا این حرف را زدید؟ پالیزدار بچه جنگ است و از شکایت خودت صرف نظر کن. قضیه پرونده را ببندد و رضایت بده.» ایشان گفته بود: «به پالیزدار بگویید بیاید تا نشان دهیم که من کارهای خیریه هم انجام می‌دهم. نمی‌خواهم بگوید اشتباه کردم، لااقل بگوید امامی کاشانی کار خیریه هم انجام داده است تا از این منظر آبروی ما برگردد.» دوست ما زنگ زد که این کار را انجام دهم. من قبول نمی‌کردم. خلاصه برنامه‌ریزی صورت گرفت و زمانی که برای ختم مرحوم فاخر به مدرسه عالی شهید مطهری رفتم با آقای امامی کاشانی مواجه شدم. دستم را گرفت و به اتاقش رفتیم.

«امامی کاشانی» اصرار داشت که بگویم کار خیریه انجام می‌دهد

یک علاءالدین در اتاق آقای امامی کاشانی بود و ایشان گفت: «ببین ما آبگوشت بار می‌گذاریم و با همه پرسنل کنار هم می‌خوریم. ما اگر معدن بخور بودیم که این کار را نمی‌کردیم. آقای پالیزدار قبلش پیش من می‌آمدی و من شما را توجیه می‌کردم که اشتباه می‌کنی.» گفتم: «حاج‌آقا من به اینجا نیامدم که این حرف‌ها را بشنوم. ما حرف‌هایمان را زده‌ایم. اگر سندی دارید که حرف‌های ما اشتباه است، سندتان را ارائه بدهید.» بعد که دید ما ناراحت شدیم، گفت: «ما اصلا کاری به حرف‌هایی که زدی، نداریم. آقا به خدا ما کار توانبخشی و خیریه می‌کنیم. کارهایی که ما کردیم، دولت نمی‌تواند بکند. ما در توانبخشی‌مان کلی تشخیص می‌دهیم که جنین معلول است یا نیست. لااقل این کارها را هم ببینید.» آن دوستی که ما را به آنجا برده بود، دائم به من ضربه می‌زد تو را به خدا چیزی نگو. بگذار پرونده‌ات را ببندیم. من به خانمت قول داده‌ام. گفتم: «برای بازدید می‌رویم، اما باید یک پزشک همراهم باشد تا من مطمئن باشم هنگام بازدید، گزارش نادرست به ما نمی‌دهند. من باید این موضوع را مورد بررسی قرار بدهم. به صرف این که من ببینم اینجا کار توانبخشی انجام می‌شود، کافی نیست. از نظر پزشکی هم کسی همراه ما باشد.»

آن‌ها چهار موسسه در تهران داشتند و ایشان (امامی کاشانی) شروع کرد به دفاترش زنگ زدن و گفت: «می‌دانید چه کسی اینجاست؟ آقای پالیزدار که آبروی ما را برده.» با این کار برای خودش آبرو جمع می‌کرد و می‌خواست بگوید که من رفتم معذرت‌خواهی کنم. من به این دوستم نگاه می‌کردم که ببین چه کاری کردی. گفت: «بیخیال بگذار بگوید. او که به صورت عمومی نمی‌گوید. بگذار که از آبروی خودش در موسسه خودش دفاع کند.» مدتی گذشت و با یک فردی به عنوان مدیر مرکزی خودشان هماهنگ کرد و به اتفاق آقای خزعلی که پزشک بود به آنجا رفتیم. توانبخشی را مورد بررسی قرار دادیم. انصافا کارهایی هم شده بود. قبل از اینکه وزارت بهداشت و درمان به واردات دستگاه اقدام کند که مشخص می‌کرد جنین دارای معلولیت است، این دستگاه را وارد کشور کرده بودند. اگر امکان درمان وجود داشت، درمان را شروع کنند و اگر این امکان وجود ندارد جنین را سقط کنند.

این کار را ابتدا ایشان (امامی کاشانی) شروع کرد و بعد وزارت بهداشت به این حوزه ورود کرد. وقتی مرکز توانبخشی آقای امامی کاشانی را بررسی کردیم، دیدیم انصافا کارهای خوبی شده بود. پرسیدم: «شما این کارها را رایگان انجام می‌دهید؟» گفت: «نه، ما پول می‌گیریم.» پرسیدم: «وقتی پول می‌گیرید چه خدمتی می‌کنید؟» گفت: «این کار را دولت نمی‌تواند انجام بدهد، ما این کار را کردیم. الان هم تازه وزارت بهداشت این دستگاه را آورده است.» پرسیدم: «شما این خدمات را ارزان‌تر به مردم ارائه می‌کنید؟» گفت: «نه. کمی گران‌تر می‌گیریم. الان بخش خصوصی هم این دستگاه را آورده است. آن‌ها قیمت‌شان خیلی بالاتر از ما است.» گفتم: «پس شما بین قیمت مراکز خصوصی و دولتی، خدمت ارائه می‌کنید.» گفت: «بله.» خلاصه گفتم ما هم همین موارد را بیان می‌کنیم. ما می‌گوییم با قیمت مناسب این خدمات را به مردم ارائه می‌کنید.

قرار شد در جلسه‌ای آقای امامی کاشانی و مدیرانش حضور پیدا کنند و متن مصاحبه ما را مشخص کنند. آنجا به حاج‌آقا گفتم: «شما که تلویزیون، روزنامه‌های متعدد و رسانه در دست‌تان است. مرا چه کار دارید؟» گفت: «تو خراب کردید، باید خودتان هم درست کنید. کار، کار خودت است. زور هیچ‌کسی به تو نمی‌رسد.» خلاصه به آنجا ما رفتیم. قبل از این که آقای امامی کاشانی بیاید، یک آقای دکتر مرا صدا کرد و گفت: «من بچه باجناق امامی کاشانی هستم. آقای پالیزدار من خواهش می‌کنم تا حاج‌آقا نیامده، یکسری واقعیت‌ها را برای ما بگو. این حرف‌هایی که شما از حاج‌آقا زدید، باعث شده است بچه‌ها اینجا نماز نخوانند و می‌گویند اینجا غصبی و مال آلوده است. از این بدتر این که برادرم شهید شده است. زن و بچه برادر من به خانه من نمی‌آیند. می‌گویند عمو، مال تو حرام است. زندگی من مختل شده است. من می‌خواهم از شما خواهش کنم، در حضور حاج‌آقا از شما سوال می‌پرسم. شما بگویید درست است یا نه؟ که خودم و همه پرسنل که به این مسائل توجه داریم، برویم. اگر هم نادرست است که خیال‌مان راحت باشد که حاج‌آقا، از خودشان دفاع کردند.» گفتم: «من اینطور فکر می‌کردم کیف مدارک مرتبط با آقای امامی کاشانی را آورده‌ام.» کیف در دستم بود. به دلم افتاده بود که چنین اتفاقی می‌افتد. یکی از بچه‌های انصار حزب‌الله را با خودم برده بودم و گفتم که جلسه را ضبط کن. جلسه برگزار شد.

آقای مادرشاهی و دیگر آدم‌های اطراف آقای امامی کاشانی، شروع نسبت به من اعطاب (خشم) کند. موضوع جلسه توانبخشی و خیریه آقای امامی کاشانی بود اما به یکباره آن‌ها شروع به اعطاب کردن که «تو آبروی حاج‌آقا را بردی و می‌دانی با حاج‌آقا چه کار کردی؟ یکسری بسیجی، مسیجی (با این ادبیات) با سنگ به ماشین حاج‌آقا زده‌اند. اگر ماشین حاج‌آقا ضدگلوله نبود، الان چه کسی می‌خواست جواب بدهد. حاج آقا به خاطر حرف‌های شما مورد تهدید جهانی قرار گرفته است. گفتم: «حاج‌آقا اگر قرار است این حرف‌ها را بزنیم، من مدارک آوردم که حرف بزنیم.» حاج‌آقا به او توپید، چون می‌دانست اگر بگویم، بحث باز می‌شود و قضیه را می‌گویم. با آن‌ها مخالفت کرد. بعد به یکباره، بچه باجناق آقای امامی کاشانی همان حرف‌هایی را که به من قبل از شروع جلسه زد، تکرار کرد و گفت: «این حرف‌های آقای پالیزدار روی مغز خانواده‌ها اثر کرده است. اگر آقای پالیزدار دروغ گفته است که الان باید ثابت کند و اگر راست گفته، ما بدانیم تکلیف زندگی‌مان چیست؟» حاج‌آقا گفت: «قرار نبود جلسه درباره این موارد باشد. یک وقت دیگری این حرف‌ها را بزنیم.» اما آقای دکتر اصرار کرد و ما حرف‌هایمان را شروع کردیم. به محض آن که شروع کردم، حاج‌آقا گفت: «من به نماز نمی‌رسم. تو اگر می‌خواهی این حرف‌ها را بزنی، من بروم به نمازم برسم.» و در جلسه نماند. اما تیم ایشان ماندند و ما بحث‌ها را مطرح کردیم.

قبلش به پسر باجناق آقای امامی کاشانی گفتم: «ببینید دوستان ما در عراق تلاش کردند که آقای امامی کاشانی را راضی کنند که بیاید رضایت بدهد. من اگر این را بگویم، خانم من مبتلا به سرطان است و اذیت می‌شود.» گفت: «آن – رضایت - با من. من خاله‌ام را وادار می‌کنم رضایت و انصراف ایشان از شکایت را بگرید.» انصافا هم این کار را انجام داد. یعنی وقتی آن جلسه تمام شد، فردا یا پس‌فردای آن روز، چهارشنبه‌سوری بود. در فضای چهارشنبه‌سوری و آن سر و صداها، وادار کردند که آقای قاسم شعبانی رضایتنامه را جلوی هتل لاله بیاورد و به من تحویل بدهد. این هم بخشی از خاطرات دوران تحقیق و تفحص ما بعد از این ماجراها بود. 

عباس پالیزدار,مصاحبه جدید عباس پالیزدار

محال است اطرافیان «آیت‌الله صدیقی» بدون اجازه ایشان کاری انجام داده باشند

نظر شما درباره در اختیار گرفتن املاکی توسط آیت‌الله صدیقی چیست؟ 

رسانه‌ها گفتند و آیت‌الله صدیقی موضوع را پذیرفت. افرادی که کنار ایشان هستند را از قدیم می‌شناسم. می‌دانم آن‌ها جرات این را ندارند که بدون دستوری کاری انجام بدهند. از جمله آقای جواد عزیزی، اخوی محمد عزیزی که نماینده ابهر استان زنجان بود و مشکلاتی برایشان به وجود آمد، بچه ترسویی است و اصلا جرات نمی‌کند که چنین کارهایی انجام دهد. زمانی که رئیس املاک شهرداری منطقه یک یا چهار بود، در کوچکترین کارهای تخریب برای جاده‌سازی و خیابان‌سازی، از ترس دستگاه قضایی، کلی هماهنگی انجام می‌داد تا یک متر راه برای شهرداری تهران باز کند. بعد ایشان چطوری می‌تواند بدون هماهنگی آیت‌الله صدیقی این کار را انجام بدهد؟ محال است. یک روز به ایشان زنگ زدم و گفتم: «آقا جواد چی شد؟ می‌خواهند از شما شکایت کنند؟» خیلی جسارت می‌خواهد که یک نفر بگویید فلان کار را انجام بدهد و بابت همان کار از او شکایت کنند. گفت: «نه، من پشت تلفن خیلی نمی‌توانم صحبت کنم و بعد توضیح می‌دهم.» اما توضیحی نداد. در هر صورت من به ایشان گفتم و می‌دانستم که خودش به صورت خودسر این کار را انجام نداده است. بالاخره یک‌سری منافعی برای او تعریف کرده بودند که انگیزه‌ای برای انجام این کار داشته باشد. البته چیزهایی که می‌گویم تحلیل خودم است و غیر این نیست. 

دستگاه قضایی با من برخورد کرد که به مفسدین چراغ سبز نشان بدهد

در مقایسه بین زمان شما و زمان فعلی، فساد در کدام دوره بیشتر بوده است؟ 

الان بیشتر شده است. من اولین کسی بودم که آژیر دزدی را در جمهوری اسلامی به صدا درآوردم. شاید قبل از من هم به صورت موردی چیزی گفته می‌شد، اما اینطور نبود که به صورت رسمی اسم آیت‌الله فلان، رئیس قوه فلان بیاورند و به عنوان تحقیق و تفحص از قوه قضائیه به صورت رسمی مجلس مطرح شود. در آن تحقیق و تفحص دو ارگان رسمی کشور مورد بررسی قرار گرفتند و این نتیجه و خروجی بیرون آمد. نگاه جامعه و نگاه فاسدین به این بود که الان این‌طوری شد، دیگر دهن ما صاف است. با تک‌تک ما برخورد می‌شود. اما با من برخورد شد و دستگاه قضایی عمدا با من برخورد کرد که به همه آن‌ها چراغ سبز نشان بدهد که «دیدید؟ گنده لات آن‌ها را زدیم. نگران نباشید وبه جلو بروید. بروید جلو ما پشت سر شما هستیم.» 

یعنی پیام دستگیری شما این بود؟ 

پیام دستگیری من چراغ سبزی به مفسدین بود که بخورید و پچاپید. غیر از این نیست. 

روش فساد نسبت به قبل تغییر کرده است یا خیر؟ 

به نظرم بی‌محاباتر شده است. آن زمان زیرمیزی بود الان اسمش رومیزی است. در ایران‌خودرو دیزل به تامین‌کننده‌ای که ۳۰ درصد زیر قیمت کالایش را ارائه می‌دهد، می‌گویند: «اصلا با این قیمت به درد ما نمی‌خورد. باید با همان قیمتی بدهید که بتوانیم مابه‌التفاوت آن را بخوریم.» رسما می‌گویند که سهم ما چه شد؟ این ۳۰ درصد تخفیف به ایران‌خودرو به در ما نمی‌خورد. گور پدر ایران‌خودرو. چه چیزی به جیب ما می‌آید؟ همین وضعیت در سایپا هم وجود دارد. البته نه فقط در خودروسازی کشور، در همه سازمان‌های اقتصادی کشور این وضعیت وجود دارد. مس، صنعت آب و برق و همه‌جا اینطور است. در هیچ کجای کشور غیر از این مدل وجود ندارد که مدیران سهمی از اتفاق اقتصادی دستگاه زیرنظرشان حساب شخصی‌شان نرود، کاری صورت نمی‌گیرد. قبلا باید در یک کشور خارجی حساب باز می‌کردند و هزار و یک جور رکب می‌زدند که دستگاه نظارتی متوجه نشود. اما الان رسما کارشان را انجام می‌دهند. چرا؟ چون دستگاه نظارتی را هم وارد فساد کرده‌اند.

چند وقت پیش مصاحبه‌ای کردیم و دوستان وزارت اطلاعات از من خواستند آن موضوع را باز کنیم و باز هم کردیم. طرف متاسفانه با یک دستگاه اطلاعاتی دیگری همراه بود. ما اطلاع دادیم و رفتند پیدا کردند. در خانه برادر زن طرف در شاه عبدالعظیم، از زیرپله شمش طلا را بیرون کشیدند. سنگ پله‌ها را بلند کردند، زیر پله شمش طلا را بیرون کشیدند. وقتی دستگاه‌های نظارتی ما به فساد روی می‌آورند، دیگر وای به حال دستگاه‌های اجرایی، اقتصادی و غیره. 

به پزشکیان پیغام دادم که اسم پالیزدار بیاید، فساد خودش می‌خوابد

هنوز هم حاضرید به افشاگری بپردازید؟ 

همین حرف‌هایی که الان می‌زنیم بحث افشاگری است، اما من دیگر حاضر نیستم که وارد بحث مصادیق شوم. چرا؟ چون علاوه بر دردسرآفرینی که دارد فایده‌ای هم ندارد. همین الان به نزدیکان و کسانی که در انتخاب‌های نهاد ریاست جمهوری تاثیرگذارند، خاطره‌ای از آقای خلخالی را تعریف کردم. نمی‌خواهم بگویم رفتارهای آقای خلخالی را دوست دارم، رفتارهایی مثل اعدام‌ها و… را اصلا قبول ندارم. به دوستان آقای پزشکیان گفتم: «مدل وحشت‌آفرینی ایشان، این‌طوری بود که خودش در خاطراتش می‌گوید که امام (ره) مرا خواست و گفت به عنوان نماینده من و حاکم شرع برو قائله پاوه را بخوابان. مجاز هستید هر کاری که می‌خواهید انجام دهید تا قائله بخوابد. آقای چمران و دوستانی که آنجا هستند در محاصره قرار گرفته‌اند و قصد دارند با برخوردهای فرهنگی، قائله را خاموش کنند اما زورشان نرسید. امام به ایشان تکلیف کردند که به پاوه برو و قائله را بخواباند. ایشان وقتی مشغول بیرون آمدن از حسینیه بود، گفت حاج احمد آقا مرا صدا کرد. گفت: «می‌روی دیگر. الان می‌خواهیم در اخبار اعلام کنیم.» گفتم: «اعلام کنید.» سوار ماشین شدم و رادیو را روشن کردم و اخبار گفت: «آقای خلخالی به عنوان نماینده امام حاکم شرع پاوه معرفی و در پاوه حضور پیدا کردند.» یعنی اخبار یک مقداری هم جلوتر رفتند. به خانه رفتم و ساکم را جمع کردم. خواستم از فرودگاه حرکت کنم. زنگ زدند و گفتند آقا دیگر نیا. اسم شما که آمد، قائله خوابید.»

به اطرافیان دکتر پزشکیان گفتم: «به ایشان بگویید، اسم «عباس پالیزدار» بیاید، فساد خودش می‌خوابد. » البته برنامه‌هایی که دارم، بیشتر فساد را می‌خواباند. هوش مصنوعی برای چه آمده است؟ قطعا یکی از کاربردهای مهم آن، مبارزه با فساد است. به کمک دوستان، یک سامانه هوشمند ملی را تعریف و ایجاد کردیم که اگر آن سامانه در سیستم اجرایی کشور فعال شود، می‌تواند هر نوع خلافی را هشدار بدهد تا هیچ‌کس اصلا نتواند مرتکب خلاف شود. به عنوان مثال هیچ کسی نمی‌تواند کالای غیرقانونی را از گمرک وارد یا صادر کند. این سیستم اجازه گرفتن وام غیرقانونی از بانک را نمی‌دهد. تمام تشکیلات اقتصادی کشور را می‌توان به چنین سامانه‌ای مجهز کرد. در واقع، در مبارزه با فساد، پیشگیری می‌شود نه آن که فساد رخ دهد و بعد دنبال اصلاح آن برویم. این سیستم طوری است که کارمند یا مسئولی که دستور این فساد را داده مشخص می‌شود و همانجا می‌شود عذر او را خواست. چون فسادی هم انجام نشده دیگر نیازی به زندان و برخورد قضایی نیست. 

اگر بازرس ویژه پزشکیان شوم، نمی‌گذارم وزارتخانه‌ها خلاف کنند

این برنامه را به دکتر پزشکیان هم اعلام کرده‌اید؟ 

من با کسانی در میان اطرافیان ایشان صحبت کردم. شاید نخواهند اسم‌شان را بگویم اما بسیار پذیرای این مدل بودند و گفتند آقای پزشکیان بسیار از بحث مبارزه با فساد استقبال می‌کند. اگر من به عنوان بازرس ویژه رئیس‌جمهور منصوب شوم، قطعا نمی‌گذارم وزارتخانه‌ها وارد خلاف شوند. همان‌طور که در خاطره آقای خلخالی را گفتم، اسم من بیاید خود به خود آن‌ها - مفسدین - غلاف می‌کنند، زیرا می‌دانند که پالیزدار نه اهل معامله است و نه بی‌سواد و هالو است؛ مثل همین آدم‌هایی که در دستگاه بازرسی ویژه بودند و اسم‌شان را نمی‌آورم و یکسری از آن‌ها به رحمت خدا رفتند. بنده خدا اصلا متوجه نمی‌شد و سرش را شیره می‌مالیدند. عباس پالیزدار نه هالو است، نه اهل معامله که بگویید این‌قدر می‌گیرد و بیخیال ماجرا می‌شود. بنابراین در بدو ورود بنده، بخشی از پرونده‌های فساد بسته می‌شود. بخشی هم با آن برنامه‌هایی که داریم پیشگیری می‌شود و فساد شکل نمی‌گیرد. البته باید به هوش مصنوعی اطلاعاتی داده شود.

من این برنامه را به دوستان آقای رئیسی هم ارائه کرده بودم. این برنامه در سیستم آقای خاندوزی هم استارت خورده بود. اولین سیستم اقتصادی هم بانک ملی بود، اما هیچ کسی به آن هوش مصنوعی اطلاعاتی نمی‌دهد، چون می‌خواهند خلاف کنند. پیش خودشان می‌گویند اگر این داده‌ها را وارد سامانه کنیم و برای سامانه تعریف کنیم که این‌جور رفتار یعنی خلاف، این‌طوری دیگر نمی‌توانیم خلاف کنیم. 

فکر می‌کنید قدرت این را دارید که بدون هزینه مقابل باندهای فساد بایستید؟ 

هزینه که حتما دارد. بدون هزینه که نیست. 

از شما در مبارزه با فساد پشتیبانی می‌شود؟ 

شما پرسیدید که می‌خواهم به خارج از کشور بروم؟ گفتم با آمدن آقای پزشکیان امیدوار شدم و از این طرف با حضور آقا مجتبی. این دو آیتم برایم امیدوار کننده بود و امیدوارم با این اتفاقاتی که احساس می‌کنم در حال محقق شدن است، بتوانم در حوزه مبارزه با فساد موفق شوم. 

معمولا در ابتدا فرزندان و بستگان مسئولان آلوده می‌شوند، بعد خودشان

چطور مفسدان اقتصادی روحانیون و افراد سرشناس را با خود همراه می‌کنند؟ 

طبق آسیب‌شناسی که من انجام داده‌ام، تمام فسادهای انجام شده اول در بیت آقایان اتفاق افتاده است. یعنی اول بچه، داماد، عروس یا اطرافیان مسئولان را تحریک کرده‌اند و گفته‌اند مگر نمی‌خواهید از این شرایط بیرون بیایید، پس این کار را انجام بدهید. خلاف نیست و فقط حمایت کرده‌اید که یک کار اقتصادی شکل بگیرد. چون آن‌ها فهم لازم را نداشته‌اند و در تقوا هم متاسفانه کمبود زیادی داشته‌اند، دچار آلودگی می‌شوند. زمانی که آن‌ها آلوده شدند، پدر خانواده هم نتوانسته بچه، داماد و عروس خود را رها کند. ناچار می‌شود در پی آن‌ها بروند. بسیاری از مسئولان در این مسیر رفتند و خودشان هم آلوده شده‌اند. 

فساد «شروین وصلی» و برخی مدیران وزارت ارتباطات خاتمی

ارتباط شما با آقای داوود احمدی‌نژاد چه بود؟ 

ما در بازرسی ویژه ریاست جمهوری در دولت نهم با آقای داوود احمدی‌نژاد کار می‌کردیم. آقای محمود احمدی‌نژاد هم علاقه‌مندی بیشتری داشتند که از من برای بازرسی ویژه استفاده کنند. چون بنده خدا -داوود احمدی‌نژاد - سوادشان در حوزه پرونده‌های کلان نبود. بالاخره در فساد اقتصادی، فقط نگاه حقوقی و نظارتی کفایت نمی‌کند، بلکه باید توانی وجود داشته باشد که آن پرونده هضم و جزم شود. مثلا با ایشان یک پرونده‌ای به نام «JC» در ارتباط با «بهینه‌سازی شبکه‌های موبایل کشور» شروع کردیم. بررسی همین مشکلاتی که قبلا بیشتر بود و الان هم وجود دارد. در حال حرکت با موبایل که صحبت می‌کنید زمانی که موبایل از این آنتن به یک آنتن دیگر وصل می‌شود، ارتباط قطع می‌شود. این یک اشکال فنی است که باعث بروز این اتفاق می‌شود. در اواخر دوره آقای محمد خاتمی، برای حل این مشکل یک قرارداد به مبلغ ۲۰ میلیون دلار با شرکت ایرکام انگلیس منعقد شد. بخشی از ۲۰ میلیون دلار مطالعه موضوعی این پرونده بود. بعد هم روی یک کیس مصداقی کار کنند و نمونه کار ارائه بدهند. یک استانی را باید انتخاب می‌کردند که نمونه کار ارائه بدهند و متاسفانه با اواخر دولت همزمان شد و پول را گرفتند اما کار انجام نشد. 

آقای معتمدی که وزیر ارتباطات – پست و تلگراف آن زمان - بودند. مدیرعامل مخابرات یا رئیس هیات مدیره هم آقای ممقانی بود. آقای ممقانی و آقای شروین وصلی و چند نفر دیگر، تیمی بودند که این پرونده را هدایت می‌کردند. ما روی این پرونده کار کردیم و متوجه شدیم که عدد بزرگ شده است و می‌شد با عدد کمتری کار را پیش برد. تا خواستیم روی پرونده کار کنیم، دولت آقای خاتمی تمام شد. وقتی موضوع را با آقای خاتمی به صورت مستقیم بیان کردیم، خیلی استقبال کردند. من هم روی پرونده به صورت عمیق کار می‌کردم. با بچه‌هایی که از وزارتخانه دور من بودند موضوع را به صورت کارشناسی و چالشی مطرح می‌کردیم. به همین دلیل نسبت به موضوع پرونده و حتی اطلاعات افراد پرونده توجیه می‌شدم. تا حدی که من اسم سگ آقای شروین وصلی را هم می‌دانستم که «پاپی» بود. خلاصه نتوانستیم در دوره آقای خاتمی، این پرونده را تمام کرده و ثمر برسانیم. در دوره آقای احمدی‌نژاد به ایشان گفتیم که چنین پرونده‌ای وجود دارد و این آقایان را اخراج کنید. می‌گفتند: «روزی که احمدی‌نژاد رای آورده، آقای شروین وصلی که در آن زمان، معاون فنی مخابرات و مدیر این پروژه بود ساکش را برداشت و رفت به آبدارچی آنجا گفت از فردا جای شما اینجا است. ما رفتیم.» منظورش از این کار این بود که احمدی‌نژاد آدم‌های کوتوله‌ای مثل تو را برای کار می‌آورد. خودش رفت و نماند که ایشان را حذف یا عزل کنند.

این موضوع را به احمدی‌نژاد و داود برادرش گفتم و داشتیم روی این پرونده کار می‌کردیم که یک‌دفعه دیدم که آقای شروین وصلی دوباره به مخابرات برگشت. آنهم تحت این عنوان آوردند که ما این آقا را آورده‌ایم که فساد را پیدا کنیم. در صورتی که برخی از آقایان که در دولت احمدی‌نژاد بودند با ایشان بستند. ما فساد را به آن‌ها معرفی کردیم و آن‌ها رفتند با ایشان بستند. چون می‌دانستند خودشان هم نمی‌توانند این فساد را ادامه دهند و به این کار به آن آدم‌ها نیاز دارند. گفتند: «کار باید دست نیروهای ایرانی و بومی انجام شود.» حاج داوود هم پشت ما قرار گرفت و خود احمدی‌نژاد هم یک بخشنامه ابلاغ کرد که اگر نیروهای خودی می‌توانند کار را انجام دهند، باید توسط نیروهای خودی انجام شود. این‌ها سریع قانون را دور زدند. قراداد با ایرکام انگلیس که پرونده‌اش بسته شد. آن‌ها داشتند قراردادی با شرکت‌های زیمنس، نوکیا و اریکسون می‌بستند. این سه شرکت در حال ادامه دادن قرارداد بودند. قرارداد ایرکام انگلیس را این سه شرکت می‌خواستند ادامه بدهند و محقق کنند. با چه مبلغی؟ با مبلغ ۳۸۰ میلیارد تومان. قرارداد هم کامل بود و مثل ایرکام مطالعاتی نبود یا کیس استانی نبود و به اصطلاح عملیاتی بود. مثلا این شرکت‌ها سوئیفت و آنتن جمع‌آوری کنند. ما قرارداد را بررسی کردیم و در صورتی این قرارداد درست انجام می‌شد که به شکل کندوی زنبور عسل، آنتن گوشه‌های کندو قرار بگیرد. یعنی شش‌ضلعی‌هایی که هر گوشه آن پر از آنتن باشد. جا نمایی آنتن‌ها باید اصلاح می‌شد. اگر آن شرکت‌ها واقعا می‌آمدند این کار انجام می‌شد.

ما چرا بحث بومی‌سازی را مطرح کردیم. چون یک شرکت بومی بازنشسته مخابرات به ما گفتند: «که اگر کار را به ما بدهند، می‌توانیم با قیمت ۱۰۰ میلیارد تومان کار را انجام دهیم. به جای ۳۸۰ میلیارد تومان ما با ۱۰۰ میلیارد تومان انجام می‌دهیم.» ما با آن‌ها جلسه گذاشتیم. آقای محمدخانی در مرکز پژوهش‌های مجلس بود و این‌ها را معرفی کرد. از دفتر زیربنایی مرکز پژوهش مجلس آمدند و ما روی این موضوع کار کردیم و به حاج داوود پیشنهاد دادیم که کار را دست این‌ها – بازنشسته‌های مخابرات - بدهیم و از خارجی‌ها بگیریم. گفت: «پس اول باید جلوی مسیر آن‌ها را ببندیم تا این کار صورت بگیرد.» گفتم: «آن‌ها مشغول بستن قرارداد هستند.» پیگیری کردیم و گفتیم مگر اعلام نکرده بودیم که با شرکت‌های خارجی قرارداد امضا نکنید؟ اما آن‌ها ظرف یک هفته ۳ شرکت ایجاد کردند. یکی از شرکت‌ها به نام شرکت «خدمات اریکسون در ایران» ثبت شد. یکی هم شد «بهینه‌ساز» یا همان «نوکیا» و دیگری هم «زیمینس» بود که با همان اسم خودشان در ایران ثبت شد. خلاصه دیدیم همان شرکت‌ها از پشت پرده و با اسم ایرانی ثبت شدند و ناگهان مبلغ قرارداد ۷۰۰ میلیارد تومان شد. یعنی عدد ۲ برابر شد، ولی اسم ایرانی وسط آمد. گفتیم: «این‌ها – ایرانی‌ها – حاضرند با ۱۰۰ میلیارد تومان این کار را انجام دهند.»

دائم روی این اصرار می‌کردند که اگر اجازه می‌دادید با آن شرکت‌های خارجی قرارداد امضا می‌کردیم، عدد اینقدر بزرگ نمی‌شد. گفتند ایرانی‌ها خودشان نمی‌توانند و باید بروند آن‌ها را بیاورند. عوامل‌مان در آن دستگاه (وزارت ارتباطات) با چینی‌ها صحبت کردند. چینی‌ها اعلام کردند؛ «با ۲۰۰ میلیارد تومان کل کار را انجام می‌دهند، حتی یک استان را هم رایگان اصلاح می‌کنند. اگر سیستم در آن استان درست عمل کرد، بقیه کار را هم ما انجام می‌دهیم.» با وجود همه فشارهایی که ما می‌آوردیم، قرار بود قرارداد ۷۰۰ میلیارد تومانی را امضا کنند. شب قبل از امضای قرارداد موضوع را به حاج داوود گفتم. حاج داوود گفت: «به این پیرمرد (محمد سلیمانی، وزیر وقت ارتباطات) بگو بیاید.» ساعت ۱۲ شب به وزیر وقت ارتباطات زنگ زدیم، تلفن موبایل‌شان خاموش بود. دفتر کارش را گرفتیم، کسی جواب نمی‌داد. گفتم: «حاج‌آقا الان دیگر فایده ندارد. این همه وقت من مشغول گفتن این حرف هستم، شما گذاشتید دقیقه آخر برخورد کنید؟» گفت: «همین امشب ترتیب این را می‌دهم. ببین می‌توانی تلفن خانه‌اش را پیدا کنی؟» گفتم: «من باید پیدا کنم؟» گفت: «بله تو پیدا کن.»

زنگ زدم به رفیق‌مان که در دفتر وزیر بود و با ما همکاری می‌کرد. تلفن خانه وزیر را پیدا کردیم. وزیر تلفن را برداشت. بنده خدا خواب بود. حاج داوود گفت: «پیرمرد تو اگر وزیر احمدی‌نژاد شده‌ای، نباید به این زودی به خانه بروی و بخوابی.» گفت: «حاج‌آقا ساعت از ۱۲ هم گذشته است.» گفت: «زود نیست که! گفت ۲ ساعت است که دنبالت می‌گردم، موبایلت خاموش است. از چه ساعتی رفتی خانه؟» گفت: «حاج‌آقا من ساعت ۱۰ رفتم خانه و موبایلم را خاموش کردم. ساعت ۱۰ شب هم نمی‌توانم به خانه بروم؟ : گفت: «نه. دولت احمدی‌نژاد باید شبانه‌روزی باشد. خود احمدی‌نژاد همین الان در نهاد ریاست جمهوری است. تو اول شب رفتی خانه؟» و از این حرف‌ها. بنده خدا گفت: «موضوع چی است و چرا من باید الان به آنجا بیایم؟» حاج داوود نتوانست قرارداد را درست بیان کند. من به ایشان گفتم وارد بحث فنی نشو. اجازه بده من حرف فنی بزنم. اما حاج داوود به جای اسم قرارداد و شرکت‌ها و کشورهایشان را اشتباه گفت. وزیر هم گفت: «من درست نمی‌فهمم شما کدام پرونده را می‌گویید. فردا صبح من از دفتر به شما زنگ می‌زنم و در خدمت‌تان هستیم.»

ساعت ۷ صبح به دفتر رفتند. مسئول دفترشان به من گفت: «دارند قرارداد را می‌بندند. حرف‌های حاج داود را هم مسخره می‌کنند، می‌خندند و می‌گویند: «بعدا می‌گوییم نفهمیدیم کدام پرونده را گفتی. حالا که امضا شد و رفت.» به من زنگ زدند و ما سریع خودمان را به آنجا رساندیم. جلوی امضای قرارداد را گرفتیم. بعد حاج داوود خطاب به وزیر و افرادی که آنجا بودند، گفت: «مرتیکه من را مسخره می‌کنی؟» هزار بار به حاج داوود گفتم: «اینها را نگو، منبع ما لو می‌رود. هیچ‌کس جز او در اینجا نبوده است.» اما از روی سادگی گفت. درست است که ما آن کار را بستیم، اما آن بیچاره اوت شد و به بندر لنگه رفت. او که باسواد، جانباز و بچه جبهه‌ای بود از دفتر وزیر، سر از بندر لنگه در آورد. ما از آنجا بیرون آمدیم و حاج داود گفت: «تو محمود را توجیه کن.» من قضیه را باز کردم و توضیحات مبسوط دادم. محمود گفت: «شما قبلا مخابرات کار می‌کردی؟» گفتم: «نه.» گفت: «با این توضیحاتی که شما می‌دهید باید مخابراتی باشید که قضیه را درست و واضح توضیح بدهد.» گفتم: «وقتی به پرونده‌ای ورود می‌کنم، تمام جوانبش را بررسی می‌کنم.» محمود گفت: «حقا که جای تو بازرسی است. از دفتر رهبری گفتند که حاج داوود را اینجا بگذارید. اگر به اختیار خودم بود من تو را بازرس ویژه رئیس‌جمهور می‌گذاشتم. این ماجرا خواستند از دولت قربانی بگیرند به همین دلیل حاج داوود را از دولت حذف کردند.

عزل «داوود احمدی‌نژاد» از بازرسی ویژه ریاست جمهوری بعد از بازداشت پالیزدار

دو ماه بعد از بازداشت من، داوود احمدی نژاد از بازرسی ریاست جمهوری عزل شد. او را به پدافند غیرعامل فرستادند و او از تب و تاب انداختند. از زندان که آزاد شدم، بچه‌های انصار حزب‌الله برای ما یک سخنرانی گذاشتند که خاطراتم را بگویم. اگر اشتباه نکنم ما به مسجد امیرالمومنین در بلوار آیت‌الله کاشانی تهران رفتیم. به آنجا رفتم و دیدم حاج داوود مشغول سخنرانی است. یک یا دو ساعت قبل از اذان مغرب بود. حاج داوود هم پیاده شو از سخنرانی نبود. گفتم: «صدایش را در نیاور. من یک گوشه نشستم تا صحبت تمام شود.» بعد از سخنرانی حاج داود داشت از مسجد می‌رفت که گفتند: «حاج داود می‌خواهیم یک نفر را به تو معرفی کنیم. خیلی وقت است او را ندیدی.» حاج داوود هم در جلسه حواسش به من نبود و مرا ندیده بود. بعد که ما جلو آمدیم، گفتند: «آقای پالیزدار را می‌شناسید؟» گفت: «من نه ایشان را می‌شناختم، نه می‌شناسم و نه می‌خواهم بشناسم.» من یک پوزخندی زدم گفتم: «بروم وضو بگیرم، نمازم را بخوانم.» آن‌ها حاج داوود را هدایت کردند و به بیرون مسجد بردند.

یکی از بچه‌هایی که آن مقطع جزو انصار حزب‌الله بود و الان از آن‌ها منشعب شده و برده است، به اسم اکبر ایمان‌پور، واسطه حضور من در آن جلسه بود. او به واسطه تندروی‌ها از انصار حزب‌الله بیرون آمد اما با حسین الله‌کرم رفیق است. بالاخره الله‌کرم رفیق جنگ و جبهه ما است. ما که با تفکر سیاسی‌اش کاری نداریم. واقعا مردانه در جنگ حاضر بود و جزو افراد نترس و با جرات بود. حالا این که این طرف قصه چه نوع تفکرات سیاسی دارد که این‌قدر خاموش عمل می‌کند و هرچه هم به او می‌گوییم، نمی‌پذیرد، بحثش جدا است. در جنگ واقعا مبارز و نترس بود. اکبر ایمان‌پور به سراغم آمد و گفت: «حاج حسین (الله‌کرم) می‌گوید یک دقیقه بیا بیرون.» گفتم: «حاج داوود را نگه داشتید؟ ولش کنید. بنده خدا را در معذوریت قرار ندهید.» گفت: «نه، بگذار یک چیزی را به تو بگویم. اگر جایگاه تو ۸۰ از ۱۰۰ بود و جایگاه او ۲۰ بود، با پوزخندی که زدی همان ۲۰ را هم از دست داد. شما ۱۰۰ از ۱۰۰ هستید، ولی یک لحظه بیا و او را ببین.» ۲۰۰ متر دورتر از مسجد در ماشینش نشسته بود. از ماشین پیاده شد و مرا بغل کرد. گفت: «بیا در داخل ماشین.» وقتی در داخل ماشین نشستیم، حسین الله‌کرم و اکبر ایمان‌پور در عقب ماشین نشستند. من و حاج داوود هم جلو نشستیم و گفت: «من معذرت می‌خواهم آنجا اینطور برخورد کردم. خدایی نگاه من این نبود. مگر می‌شود من شما را نشناسم و این چه حرفی است. ما باهم کار کردیم. بچه‌های اطلاعات آنجا هستند. یک وقت از این موضوع سوءاستفاده کرده و برای ما دردسر ایجاد می‌کنند. برای من و محمود حرف و حدیث ایجاد می‌کنند. 

داوود احمدی‌نژاد می‌گفت که محمود «لامذهب» است

یعنی این‌قدر محافظه‌کار بود؟ 

خیلی محافظه کار بود. مخصوصا بعد از جریان ما خیلی محافظه کار شد. به او گفتم: «آقا داوود چرا ما را رها کردید و رفتید؟ جایگاه تو یک جایگاهی نبود که انتظار داشته باشیم. ولی احمدی‌نژاد که رئیس‌جمهور است. چرا از من حمایت نکرد؟» گفت: «آقای پالیزدار بگذار یک چیزی را به تو بگویم. این پیش خودمان بماند و من تا زنده هستم، این را از طرف من نقل نکن. اگر نقل کنید، می‌گویم دروغ گفتی.» با همین صراحت. حالا اکبر ایمان‌پور و حسین الله‌کرم شاهد بودند و مشغول شنیدن حرف‌های ما هستند. قابل تایید و رد است. حاج داوود گفت: «من و محمودآقا داداش خونی من است، فکر نکن داداش ناتنی است. ولی از نظر من محمود دین ندارد، لامذهب است.»

فکر کردم عصبانی است و می‌خواهد عصبانیت از من را روی او خالی کند، یک چیزی گفت. دوباره یک مقدار صحبت کردیم و گفتم: «حاج داوود، «رکسانا صابری» را به عنوان جاسوس اینجا بازداشت و زندان کردند. ۸ سال برایش زندان بریدند. بعد ایشان (محمود احمدی‌نژاد) به رئیس قوه قضاییه نامه نوشت که ایشان را آزاد کنید. جاسوسی خانم صابری هم تایید شده بود. من، بچه جنگ به جهت خدمت به نظام جمهوری اسلامی چنین حرفی زدم، بازداشتم کردند. حتی برای من یک نامه هم ننوشت. هیچ حرکتی هم برای من نکرد. آخر چه دفاعی برای ایشان می‌شود، داشت؟ » گفت: «مثل این که نفهمیدی چه می‌گویم؟ گفت من می‎گویم محمود دین ندارد، لامذهب است. فکر می‌کنید الکی این حرف را می‌گویم؟ از ته دلم این حرف را می‌زنم.» 

«محمود احمدی‌نژاد» فقط به دنبال منافع شخصی و قدرت است

خود شما باور دارید که آقای احمدی‌نژاد لامذهب است؟ 

حاج داوود برادرش است و آدمی دروغگوی هم به نظر نمی‌رسد. برادر آدم وقتی چیزی را می‌گوید، حتما یک چیزی هست. تحلیل خودم این است که (محمود احمدی‌نژاد) نمی‌تواند آدم درستی باشد. یعنی با سوابقی که از ایشان سراغ دارم و رفتارهایی که از ایشان دیدم و الان هم می‌بینیم، رفتارهایی است که بیشتر می‌خورد عنصر جایی باشد. به نظرم حرف‌های حاج داوود درست است. 

به این حرفتان اعتقاد دارید؟ 

بالاخره این حرف را براساس حرف حاج داوود می‌زنم و حرفهای حاج داود را کنار رفتارهای محمود احمدی‌نژاد که می‌گذاریم، به نظرم ایشان نمی‌تواند آدم درستی باشد. 

آقای احمدی‌نژاد را در یک جمله توصیف کنید؟

فردی که فقط به دنبال منافع شخصی است. فقط و فقط منافع شخصی. نه مسائل مالی، اما به دنبال قدرت است. برای این که در قدرت بماند، هر کاری می‌کند. حالا چه کسی به او دستور می‌دهد که این رفتارها را بکند یا ذاتش این است، نمی‌دانم. شاید ذاتش این است. 

«رحیم مشایی» ترسیده و کنار کشیده است

نظرتان درباره آقای رحیم مشایی چیست؟ 

یک رحیم مشایی از گذشته می‌شناسم، یک رحیم مشایی الان. این‌ها متفاوت هستند. رحیم مشایی گذشته به نظر می‌رسید که ایدئولوگ و در واقع ترسیم‌کننده مسیر رفتاری و کاری احمدی‌نژاد باشد. ولی الان متوجه شده‌ام این‌طور نیست. آقای بقایی ایشان را هدایت مالی – اقتصادی می‌کند. 

یعنی پشت پرده آقای مشایی، آقای بقایی بودند؟ 

بله. آقای مشایی بعد از این قضایای اخیر ترسیده و قهر کرده و رفته رامسر. بعد از این جریانات یک گوشه نشسته و خیلی آن مایه‌ای که در گذشته اعلام می‌شد را من در او نمی‌بینیم. 

با توجه به مساله پیجرهای لبنان، چقدر موضوع نفوذ را در ایران جدی می‌دانید؟ 

خیلی. وقتی در آن فضا این اتفاق افتاده است، می‌تواند در هر جای دیگر جهان این اتفاق بیفتد. باتوجه به این که کشور ما خیلی بزرگ‌تر از آنجا است، محمل ورود جاسوس‌ها به کشورمان خیلی بیشتر و راحت‌تر می‌تواند اتفاق بیفتد. نگاه‌های فسادهای مالی که در مناصب مدیریتی کشور وجود دارد، هر جاسوسی می‌تواند به اسم موضوع اقتصادی هر کالایی را در کشور پخش کند و من این خطر را جدی می‌بینم. 

«سعید مرتضوی» جنایتکار و مریض روانی است

نظر شما درباره آقای «سعید مرتضوی» چیست؟ 

اولا که شما آقا را از کنار اسم ایشان بردار. حیف اسم سعید که روی او بگذاریم. ایشان یک آدمی است که حتی جان آدم‌ها برایش مهم نیست. یک وقت یک دستور می‌دهید و برایت مهم نیست جان آدم‌ها به خطر بیفتد. باز آدم می‌گوید که آن صحنه جنایت را نمی‌بینید. تصورش این است که من می‌گویم و آن‌ها شکلش طور دیگر است. ولی وقتی خودت در صحنه جنایت باشی و «زهرا کاظمی» را بزنی، خودت ایکس و ایگرگ‌ها را بزنی. این آدم جنایتکار و جانی است. اصلا مریض روانی است. به نظرم حق مطلب این بود که ایشان از صحنه و گردانه مدیریتی کشور حذف شود که شد. هرچند برای پاکسازی شخصی‌اش، ایشان را به دیوان عالی کشور بردند و حکم برائت دادند.

من اصلا این کار را قبول نداشتم و به نظرم اشتباه بود. برای حاکمیت و نظام جمهوری اسلامی ایران هم اصلا خوب نبود که کسی را دو سال و نیم به زندان انداختید و بعد بگویید اشتباه کردم. به عنوان جنایت در کهریزک، تخلفاتی در پرونده ما، تخلفات تامین اجتماعی و چندین میلیارد تومان پولی که آنجا به «بابک زنجانی» داده بود و هزار مساله درباره او وجود داشت که همه آن‌ها هم ثابت شد. این که در دیوان عالی کشور، کدام قاضی این کار را کرد، نمی‌دانم. هر کسی بود، کار درستی نکرد. به نظرم باید نام سعید مرتضوی در طول تاریخ بدنام بماند. همان‌طور که یکی از قضات عالی رتبه کشور به من گفت: «به اتفاق ایشان در حال رفتن به سفر یزد بودیم. در اتوبوس برای رسیدن به هواپیما، خانواده‌ها در حضور زن و بچه‌اش به او رسما فحش ناموسی می‌دادند.» 

به آقای سعید مرتضوی؟ 

بله. این چهره باید با همین تصویر در تاریخ بماند. هر کسی این چهره را تطهیر کند، خودش در آن جنایت دخیل است. در کهریزک و زهرا کاظمی و… و حتی اما رفتارهای او را درباره خودم دیدم. 

اگر بچه‌هایم «سعید مرتضوی» را ببینند، او را کتک می‌زنند

با شما چه برخوردی کردند؟ 

وقتی هنوز دادگاهی تشکیل و حکمی صادر نشده بود، چندبار گفت: «از اینجا زنده بیرون نمی‌روی و خودم چهارپایه را از زیر پایت می‌کشم. خودم اعدامت می‌کنم.» حالا می‌گویم من مبارز بودم و توانایی شنیدن هر حرفی را دارم. حتی اگر در واقعیت این اتفاق هم توسط سعید مرتضوی می‌افتاد، آمادگی‌اش را داشتم. اما خانواده‌ام چی؟ به زن و بچه‌هایم که درخواست وقت ملاقات داشتند، گفت: «خانم چند بچه داری؟ خانم با ۴ بچه خودت را علاف پالیزدار نکن. برو یک پدر برای بچه‌هایت پیدا کن. حداقل حکم پالیزدار اعدام است.» 

به همین صراحت؟

به همین صراحت. ببین چند تا خلاف عرف اخلاقی در رفتارها و حرف‌هایش نهفته است. این آدم، آدمی است که اصلا باید اسم آدم روی او بگذارید؟ والله آدم هم نباید به او گفت. 

بعد از این جریانات شما هیچ وقت او را دیدید؟ 

جرأت نکرده است. من بارها خواستم او را ببینم، اما کسانی که واسطه بودند، فهمیدند ببینمش هر اتفاقی ممکن است بیفتد. 

اگر سعید مرتضوی را ببینید، چه می‌گویید؟ 

بچه‌های من که حتما او را می‌زنن. بچه‌هایم بزرگ شده‌اند. هر جا او را ببینند، او را می‌زنند. من هم نمی‌توانم جلویشان را بگیرم. چون آن‌چنان در حق‌شان جنایت و خیانت کرده که قابل بخشش نیست. من خودم او را ببینم، واقعا نمی‌دانم به این آدم باید چه گفت؟ رفتاری که با یک حیوان می‌کنید، باید با این آدم کنید. وقتی رفتار حیوانی را می‌بینیم به خاطر حیوان بودنش بی‌خیال می‌شویم. به نظرم باید بیخیال او شویم. 

پزشکیان باید یک شخص کاربلد را به عنوان بازرس ویژه رئیس‌جمهور منصوب کند

آینده ایران و دولت آقای پزشکیان را چطور ارزیابی می‌کنید؟ 

هر چقدر وزرای آقای پزشکیان مشکل‌داری باشند و برای این موضوع دلایل و مستنداتی درستی ارائه بدهیم، باز هم از دولت آقای رئیسی خیلی قوی‌تر هستند. یعنی اصلا اندازه‌شان را نمی‌توانید با دولت آقای رئیسی مقایسه کنید. در دولت آقای رئیسی، آدم‌های کوتوله‌ای در وزارتخانه‌ها نشسته بودند. با وجود دولت آقای رئیسی، برای آینده جمهوری اسلامی جای نگرانی بود. در آدم‌های دولت آقای پزشکیان نیز اشکالات اساسی زیاد وجود دارد. تنها چیزی که امکان رفتن به سمت خطا و اشتباه را می‌گیرد، ایجاد نظارت قوی و قدری روی دولت آقای پزشکیان است. 

به نظر شما این عزم وجود دارد؟ 

امیدواریم و با وجود جلساتی که با آن‌ها گذاشتیم، به نظر می‌رسد که عزم این وجود دارد و دغدغه‌های آقای پزشکیان بر این است که باید بازرسی ویژه‌ای روی وزارتخانه‌ها نظارت کند. برای این منصب حاج حبیب‌الله (حبیب‌الله حقیقی) مطرح بود که من موافق بودم. اما ایشان به مجموعه قبلی خودشان در وزارت اطلاعات بازگشتند. ایشان یکی از عناصر دلسوز، توانمند و کاردرست وزارت اطلاعات هستند. کسی باید به بازرسی ویژه ریاست جمهوری بیاید که من امیدوار بشوم نظارت امکان‌پذیر است و محقق می‌شود. در این صورت امیدوارکننده خواهد بود، در غیر این صورت، متاسفانه باید بگوییم دولت پزشکیان هم به جایی نمی‌رسد. 

  • 17
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱۱
غیر قابل انتشار: ۸
جدیدترین
قدیمی ترین
همانگونه که در زمان پدر با فساد مبارزه شد و مردم ديدند که از اين امامزاده خيرى نمى رسد به قول معروف پسر کو ندارد نشان از پدر
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش