یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۰۹:۲۳ - ۱۸ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۴۳۳۲
سیاست داخلی

خاطرات هاشم صباغیان/چرا او و شهید مطهری ۱۲بهمن۵۷ سوار ماشین امام نشدند؟/ماجرای آسانسورهاشمی رفسنجانی

اخبار سیاسی,خبرهای سیاسی,اخبار سیاسی ایران,هاشم صباغیانف

روزنامه شهروند با هاشم صباغیانف از اعضای دولت مهندس بازرگان مصاحبه ای انجام داده است.

 

آقای صباغیان شما مسئول کمیته استقبال از امام بودید؟

بله.

 

چطور شد شما مسئول شدید؟

این هم حکایتی دارد. وقتی قرار شد امام به ایران بیایند، به ما اطلاع دادند. ما هم کمیته‌ای تشکیل دادیم که در آن از گروه‌ها و احزاب مختلف نماینده‌ای در این کمیته حضور داشت. من از طرف نهضت آزادی بودم. مرحوم مطهری از سوی جامعه روحانیت بود. آقای شاه‌حسینی از محلات بود. آقای تهرانچی از جوانان بود و... در این کمیته انتخاباتی انجام شد و رئیس مشخص شد که آقای مطهری بود و من هم نایب‌رئیس شدم. سخنگو و... هم تعیین شد. بیشتر کارها روی دوش من بود.

 

اساسا کارهای اجرایی در دست من بود. از این‌رو مرحوم مطهری که عضو شورای انقلاب بود به من گفت کارش در شورای انقلاب زیاد است و خودت کار را ادامه بده. از این‌رو در یکی از جلسات آمده و مسأله را اعلام کرد و از آن لحظه به بعد من که نایب‌رئیس بودم به‌عنوان رئیس به کار ادامه دادم.

 

کمیته استقبال یک‌سری برنامه‌ها را تنظیم کرده بود، اما در ادامه تغییراتی ایجاد شد. تا چه حد برنامه‌های شمااجرا شد؟

تا حدی کارها براساس برنامه‌ریزی ما پیش رفت. برای نمونه در خود فرودگاه طوری تنظیم کرده بودیم که ردیف افراد درست باشد. ردیف روحانیون، ردیف رهبران سیاسی و... که آقا بیایند و رد شوند. همه مسئولیت‌ها را نیز تقسیم کرده بودیم. قرار شد وقتی هواپیما نشست من و آقای مطهری به داخل برویم و به آقا خیرمقدم بگوییم.

 

از سویی با پلیس صحبت کرده بودیم تا یک‌به‌یک گذرنامه‌ها را نگیرد و مهر نکند، بلکه ما همه را یک‌جا برای مهر تحویل بدهیم و آنها هم پس از مهر زدن به ما پس بدهند که همین‌طور هم شد. من رفتم و گذرنامه‌ها را گرفتم و به پلیس دادم و پس از آن هم به داخل هواپیما بردم و تحویل دادم تا به افراد بدهند. من و آقای مطهری که داخل هواپیما رفتیم و خیرمقدم گفتیم، آقای مطهری بنده را معرفی کردند. آقا هم برایم دعایی کرد.

 

چه دعایی؟

یادم نیست. مثل این‌که برایم آرزوی توفیق کرده بود.

 

از ادامه برنامه بگویید؟

بله. خودرویی برای حمل‌ونقل انتخاب کردیم.

 

همان بلیزر؟

بله. قرار بود ضدگلوله باشد که تا حدی هم شده بود. بعد که از هواپیما بیرون آمدم، متوجه شدم که یک خودرو بنز هم آن‌جا هست و آقا در صندلی جلویی آن بنز نشسته است و آقای خلخالی هم راننده آن است. من رفتم در را باز کردم و بلیزر را نشان دادم و گفتم این خودرو برای شما در نظر گرفته شده است که ایشان پیاده شد و سوار آن شدند.

 

شما هم سوار بلیزر شدید؟

خیر. پیش‌بینی شده بود که در عقب آن بلیزر من و مرحوم احمد‌آقا و آقای مطهری بنشینیم. اما آقا گفتند من محذورم و تنها احمد بنشیند.

 

چرا؟

به گمانم دوست نداشت آقای مطهری در آن بنشیند. وقتی آقا حرکت کردند دیگر مردم اجازه ندادند کارها پیش بروند.

 

ارتباط شما چگونه بود؟

ما از طریق اداره برق بی‌سیم در تعداد زیاد گرفته بودیم که بی‌سیم مرکزی در دست من بود تا به این صورت با دیگر عوامل صحبت کنیم.

 

بهشت زهرا در برنامه شما بود؟

بله. بود. مدرسه رفاه هم بود.

 

دانشگاه تهران هم در برنامه شما بود؟

بله بود، اما نشد.

 

بالگرد چطور؟ شما تعیین کرده بودید؟

بله. هماهنگی بالگرد با ما بود. ما بالگرد را قبلا آورده بودیم و برای نشستن روی مدرسه رفاه آزمایش شده بود. یک‌سری سیم‌های برق مانع از نشستن بودند که اداره برق همه آنها را جمع‌آوری کرد تا بالگرد بتواند بنشیند. اما در روز ١٢بهمن وقتی بالگرد از بهشت‌زهرا به مدرسه آمد تا بنشیند، مردم چنان ازدحام کرده بودند که امکان نشستن نبود. برای همین خلبان آن ‌که می‌دانست روی بیمارستان ‌هزار تختخوابی هم امکان نشستن وجود دارد، به آن‌جا رفته و فرود آمد و سپس آقا منزل یکی از پزشکان همان بیمارستان رفتند.

 

آقای محمدرضا طالقانی روایت دیگری دارد. گویا امام برای نماز به منزل یکی از روحانیون و شاید منزل برادرشان آیت‌الله پسندیده می‌رود؟

این‌طور نیست. یکی از پزشکان ایشان را شناختند و ایشان را به منزل‌شان بردند. ما اصلا تا حدود ساعت ٤ نمی‌دانستیم امام کجا هستند. حدود چهار عصر بود که آقای ناطق‌نوری که در بالگرد بود به من زنگ زد و ماجرا را تعریف کرد که کجا هستند.

 

شما خودتان را فرزند انقلاب می‌دانید؟

بله.

 

به‌نظر شما انقلاب فرزندان خودش را می‌خورد؟

این تز مائو بود. به نظر من انقلاب همه فرزندان خود را نمی‌خورد.

 

اما شما هم عملا مغضوب شدید؟

بله. با این حال همه فرزندان انقلاب خورده نشده‌اند.

 

چطور شد شما وزیر شدید؟

من در مدرسه رفاه به‌عنوان رئیس دفتر نخست‌وزیر که مهندس بازرگان شده بود، معرفی شدم. در همان مدرسه رفاه مستقر شدیم. پس از آن نیز به ساختمان نخست‌وزیری آمدیم. البته به آن کاخ نخست‌وزیری که هویدا و دیگران حضور داشتند، نرفتیم. جو انقلابی اجازه نمی‌داد به آن کاخ برویم. برای همین به ساختمان چهار طبقه اداری رفتیم. مهندس بازرگان در طبقه دوم مستقر شدند. در این‌جا دیگر رسمی شده بود و من معاون انتقال نخست‌وزیر شدم. حجم کاری من هم بسیار زیاد بود.

 

باید یک‌سری از دستگاه‌های اداری را منحل می‌کردم. مانند وزارت دربار، سازمان شاهنشاهی، حزب رستاخیر و... در کابینه آقای صدر حاج‌سیدجوادی وزیر کشور شدند. اما ایشان نمی‌توانست ادامه دهد، از این‌رو مهندس بازرگان اقدام به ترمیم کابینه کرده و به من پیشنهاد کردند که وزارت کشور را بپذیرم. من هم پذیرفتم. برای من مهم نبود که در کجا حضور داشته باشم و چه کاری کنم. اما شرایطی داشتم برای پذیرش.

 

چه شرایطی؟

در آن زمان نخست‌وزیر کسی را به‌عنوان وزیر به شورای انقلاب پیشنهاد می‌داد و شورای انقلاب تصویب کرده و به امام می‌دادند و امام حکم وزارت را صادر می‌کرد. شرط من این بود که پیش از پذیرش خدمت امام بروم و با ایشان صحبت کنم. خدمت‌شان رسیدم. در قم بودند. شرایطم را گفتم. شرایطم درباره یک‌سری خواسته‌های افراد و سلایق بود. من به ایشان گفتم به شرطی وزیر می‌شوم که خودم تصمیم بگیرم و کسی نتواند برای خواسته‌اش روی من فشار بیاورد. ایشان هم پذیرفتند.

 

من به ایشان استان فارس را نمونه آوردم که در آن‌جا، هم آقای محلاتی حضور داشتند و هم آقای ربانی شیرازی و هم قشقایی‌ها. به امام گفتم من برای انتصاب مسئولان استان فارس نمی‌توانم به سلیقه همه اینها توجه کنم. به ایشان گفتم نمی‌توانم ببینم که در کارم دخالت کنند. بنابراین اختیار تام می‌خواهم. امام پذیرفت و من هم وزیر شدم.

 

شما انتخابات مجلس خبرگان را برگزار کردید؟

بله. به نظر من این انتخابات بهترین، آزادترین و سالم‌ترین انتخاباتی بود که در ٤٠‌سال گذشته برگزار شد.

 

دولت موقت چرا استعفا داد؟

ما اصلا خبر نداشتیم. ما در کردستان بودیم و در هیأت کردستان حضور داشتیم. همان هیأتی که کردها به آن گفتند هیأت حسن‌نیت. از نظر ما هیأت حل مسائل کردستان بود. دولت وقتی استعفا داد، امام از هیأت می‌خواهد که کارش را ادامه دهد. مهندس بازرگان پیش از آن هم استعفا داده بود که آقا نپذیرفته بودند. اما این اواخر هیچ کنترلی در دست دولت نبود. این نامه استعفا را مرحوم بهشتی و باهنر به قم می‌برند. اما امام می‌خواهد که استعفا ندهند، چراکه قصد حمایت از دولت را دارند.

 

آقای بهشتی و باهنر هم برمی‌گردند به تهران تا به مهندس بازرگان خبر دهند، استعفا پذیرفته نشد. اما در راه که می‌آمدند، در رادیو شنیدند که دولت استعفا داده است. مهندس بازرگان نامه استعفا را به آقای ابوالفضل بازرگان داد تا به صداوسیما برده و اعلام شود. این‌جا بود که دیگر امام استعفا را پذیرفتند، اما همچنان از مهندس بازرگان خواستند بماند و رئیس شورای انقلاب باشد.

 

تا وقتی مهندس بازرگان حضور داشتند، امام در قم بودند؟

در قم بودند، اما به دلیل مشکل قلبی و نیاز به مراقبت‌های پزشکی به تهران می‌آمدند.

 

گفته می‌شود مهندس بازرگان از امام خواسته بودند که به تهران بیاید و در مقابل تندروی‌ها از دولت حمایت کند؟

خواسته بودند که از دولت حمایت کند، اما در این‌که درخواست کند امام به تهران بیاید، من چیزی نشنیدم. تصور می‌کنم حرف درستی نباشد.

 

شما وزیر کشورشدید. از آسانسور وزیر استفاده می‌کردید؟

خیر.

 

چرا؟

نمی‌خواستیم متهم به طاغوتی‌شدن باشیم. از سویی نیاز هم نبود. از همان آسانسور عمومی هم می‌شد استفاده شود.

 

وزارت کشور کجا بود؟

شهرداری فعلی تهران بود.

 

اما گویا آن آسانسور را دستور دادید که فعالیت کند؟

بله. جریان این بود که یک‌سری کارها در حزب جمهوری و توسط افراد دیگر انجام می‌شد که دولت را دچار مشکل می‌کرد. از این‌رو ما خواسته بودیم چند نفر از آقایون به‌عنوان معاون وزیر منصوب شده و در هیأت دولت هم با حق را حضور داشته باشند. از این‌رو آقای مهدوی‌کنی که مسئول کمیته و آقای‌ هاشمی‌رفسنجانی که مسئول سپاه بودند به‌عنوان معاونان من در وزارت کشور انتخاب می‌شوند.

 

آیت‌الله خامنه‌ای هم معاون وزیر دفاع شدند و آقای باهنر هم معاون وزیر آموزش‌وپرورش. در وزارت کشور برای آقای‌ هاشمی اتفاقی می‌افتد. یک‌سری از خانم‌های زرنگ و شیطان آن‌جا برای ایشان برنامه استقبال از آسانسور را گذاشتند، در زمانی که هنوز حجاب هم اجباری نشده بود. از این‌رو آقای ‌هاشمی خواستند آن آسانسور را فعال کنیم و ایشان از آن آسانسور استفاده کند تا از دست این خانم‌ها راحت شود.

 

 

  • 20
  • 9
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش