مدتی است مسأله گفت وگو در فضای سیاسی کشور با عنوان «گفت و گوی ملی» مطرح شده است. هرچند عمر طرح این مسئله چندان طولانی نیست، اما پس از حوادث اخیر الزام آن بیشتر احساس می شود. چرا که اگر گروهها و جریانهای مختلف بتوانند مسائل را در فضایی به دور از تشنج و پیشداوری مطرح کنند و به جای نفی یکدیگر خود را برای گفتن و شنیدن دیدگاهها و نظرات یکدیگر آماده سازند، امید بیشتری برای حل مشکلات وجود دارد.این ضرورت اگر چه در ابتدا چندان مورد استقبال قرار نگرفت اما به نظر میرسد که طیف گستردهای از کنشگران سیاسی به آن اعتقاد یافتهاند و درباره آن سخن میگویند؛ امری که خود میتواند سبب تسریع و فراهم شدن بخشی از مقدمات گفتوگو باشد.
اما باید دید چه مقدماتی برای رسیدن به امکان این گفت و گو وجود دارد و چه بستر هایی باید برای اجرای آن مهیا باشد.
در این خصوص عباس سلیمی نمین، فعال سیاسی اصولگرا و مورّخ در گفت و گو با جماران به نکاتی اشاره کرد که مشروح آن در ادامه خواهد آمد.
آقای سلیمی نمین! مدتی است سخن از گفت و گوی ملی مطرح شده است. به نظر شما الزامات آغاز این امر چیست و آیا بستر های مورد نیاز آن وجود دارد؟
وجود ارتباط میان سلایق مختلف جامعه یک ضرورت و از سوی دیگر ضعیف شدن این ارتباطات موجب خسارت است. این که فکری برای تقویت ارتباطات اندیشه شود، قطعا باید مورد استقبال همه دلسوزان منافع ملی کشور واقع شود. متاسفانه برخی گرایش ها و برخی تمایلات مدت هاست که ارتباطات میان طیف های سیاسی که اخیرا قدرت میان آنها دست به دست شده را غیر منطقی کرده است.
وجود ارتباط منطقی میان طیف های سیاسی ضرورت دارد. به این معنا که وقتی جریاناتی یا طیف های سیاسی در قدرت وجود دارند، برای اینکه بتوانند از همه توانمندی ها در دوران رای آوری استفاده کنند، باید رابطه منطقی با همه اقشار به ویژه با رقبای جدی داشته باشند، چرا که رقبا هم دارای فکر هستند و هم دارای نیروی انسانی قابل توجه هستند.
به طور مثال انتخابات گذشته را در نظر بگیرید، یک نامزد با ۲۴ میلیون رای، برگزیده می شود و نامزد دیگر با نزدیک به ۱۷ میلیون در خیل اقلیت به حساب می آید. وقتی فردی ۱۷ میلیون طرفدار دارد، به این معناست که توانمندی خود را دارد. حال اگر کسی که در مسند قدرت اجرایی قرار گرفته است، ارتباط خود را با کسانی که این ۱۷ میلیون را سازماندهی می کنند و بر آنها تاثیر گذاری دارند، به شکل منطقی نگهدارد؛ طبیعتا می تواند از آن قشر هم بهره بگیرد.
اگر رابطه ای که تعریف می شود، شکل منطقی نداشته باشد، نه تنها نمی تواند از آن توانمدی بهره بگیرد، بلکه ممکن است با آنها در تقابل قرار گیرد.
این رابطه منطقی و توان بهره گرفتن به چه معناست و از کجا باید آغاز شود؟
ببینید! طبیعتا در میان طرفداران نامزدی که در اقلیت واقع شده است، نیروهای مولّد و اهل فکر و قابلیت هایی وجود دارد. بهره گیری به این معناست که بتوان از استعداد و تولید فکر آنها بهره مند شد.
در واقع کسی که در مسند اجرا قرار گرفته است، نباید تنها متکی به نیروی فکر مشاوران و اطرافیان خودباشد و نباید خود را از بخشی از توانمندی ها استعداد های جامعه محروم کرد. ببینید امروز این عداوت ها و برخی کژتابی ها میان جریانات سیاسی موجب می شود که آن ها نه تنها نتوانند از توان یکدیگر بهره ببرند، بلکه عملا بخشی از توان خود را نیز در مقابله با جناح مقابل به هدر بدهند. اینکه جناح ها مرتبا در حوزه تقابلی قرار گیرند، طبعا جریان اکثریت را تضعیف میکند و آنها را در مقام پیش برد امور کشور موفق نمی دارد. به طور قطع این مسئله منجر به بروز خسارت خواهد شد.
حال برای اینکه این شرایط تغییر کند، آیا ما نیاز نداریم با یکدیگر گفت و گو داشته باشیم؟ قطعا این نیاز وجود دارد. ما باید از طریق ارتباط و تعامل منطقی بتوانیم از همه امکانات استفاده کنیم. این هنر نیست که جریانی اکثریت باشد و خود را بی نیاز از توانمدی و قابلیت های جریان اقلیت بی نیاز بداند. به ویژه اینکه اقلیت دارای واقعیتی است که مبتنی بر یک پایگاه اجتماعی است.
حال اگر قابلیت های جناحی که در اقلیت قرار گرفته است، با دولت همکاری کند، یک نتیجه حاصل می شودو اگر منهای آن شود یک نتیجه دیگر حاصل خواهد شد و اگر در تقابل قرار گیرد طبعا نتیجه متفاوت خواهد بود. متاسفانه امروز ما با حالت تقابل مواجهیم. یعنی حتی حالت بی توجهی هم وجود ندارد، بلکه در وضعیت تقابل قرار داریم.اما اگر قرار باشدانرژی که در مسیر خدمت گزاری به مردم باید قرار گیرد، صرف تقابل جریان اقلیت و اکثریت شود، فاجعه ای است که امروز با آن مواجه هستیم.
البته این مطلب تالی فاسد های دیگری هم دارد، به این معنا که موجب میشود یک سری افراد فرصت طلب امکان جولان پیدا کنند. وقتی شرایط به گونه ای است که تقابل میان دو جریان وجود دارد، عناصر فرصت طلب بهترین موقعیت را پیدا می کنند که بتوانند به دنبال منافع شخصی خود باشند و با استفاده از غفلتی که وجود دارد، مثلا مبلغ هنگفتی پول را از کشور خارج کند. الان وضعیت به گونه ای است که همه جناح ها دائما درگیر این هستند که در مقابل تخریب های موجود چه واکنشی نشان دهند. در اینجا یک عنصر فرصت طلب از غفلت استفاده می کند و به هر طریق به کشور ضربه میزند.
حال شما تعبیر گفت و گو را به کار می برید، من تعبیر ارتباطات منطقی یا تعاملات منطقی میان طیف های سیاسی مناسب میدانم. از سوی دیگر این گفت و گو به خودی خود به معنای عدم رقابت هم نیست، بلکه به این معناست که رقابت هم منطقی باشد.
نقطه شروع این رقابت و گفت و گوی منطقی کجاست؟ آیا صرفا در عملکرد جناحی است که در اکثریت قرار گرفته است یا آنکه مشکل ادبیاتی است که در سیاست ما وجود دارد؟
اگر بخواهیم ریشه یابی کنیم به عوامل مختلف می رسیم. یکی از این عوامل آن است که برخی می خواستند مرز شکنی کنند، یعنی ارتباط با دشمن را عادی سازی کنند و ارتباطی کاذب با دشمن ایجاد کنند. در واقع می خواستند دشمن واقعی را به هر دلیلی نا دیده بگیرند و رقیب خود را به جای دشمن بگذارند. در حالی که رقیب دشمن نیست. بلکه فردی است که دارد داخل کشور کار میکند. ما باید به کمک یکدیگر کشور را اداره کنیم، نه آنکه خودمان را دشمن بدانیم.
دشمن کسی است که نابودی منافع ملی را دنبال میکند، در حالی که رقیب فردی است که با شما اختلاف سلیقه دارد. ممکن است شما بگویید سلیقه او به کشور لطمه میزند، اما نکته اینجاست که او بدخواه کشور نیست. رقیب هرگز خائن به ملت نیست. اما دشمن به دنبال این است که با هر وسیله ای به دنبال نابودی منافع ملی باشد. حال برخی افراد جای دشمن و رقیب را عوض کردند که به نظر من بسیار کار حساب شده ای بود.
عامل دیگر زیاده خواهی است. ببنیید مثلا حزبی میخواهد رقیب نداشته باشد تا همیشه در مسند قدرت باشد. این حزب آنقدر رقیب را تخریب میکند که گویی میخواهد او از هستی ساقط شود. در واقع این زیادی خواهی گاهی موجب از بین رفتن فضای منطقی میشود. آنچه مس لم است این است که ما باید شرایط را تغییر دهیم. یعنی همه جریانات باید به منافع ملی پاینبد باشند و بدانند به تنهایی نمی توانند کشور را اداره کنند، بلکه کشور باید با اتکا به توانمدی ها اداره شود. بنابراین باید میان جناح ها تعامل منطقی و سازنده وجود داشته باشد. وجود ارتباط موجب می شود عناصر فرصت طلب امکان سو استفاده پیدا نکنند؛ من فکر می کنم حتی دیر هم شده است.
جریانات اخیر در کشور نشان از ناامیدی مردم از هر دو جناح داشت، به نظر شما آیا گفت و گوی ملی می تواند موجب بازگشت امید به مردم باشد؟
ببینید! وقتی نقطه اتکا همه، توانمدی ملت باشد، طبیعتا توانایی برای حل مشکلات چند برابر می شود. دولت الان می خواهد مسئله زلزله زدگان را حل کند؛ اگر همه در کنار دولت قرار گیرند، این مسئله سریع تر حل می شود. این مسئله میتواند موجب امیدواری و اعتماد دوباره مردم شود. حال متاسفانه نه تنها در این مسئله مشکل وجود دارد همه با دولت همکاری لازم را ندارند، بلکه حتی کسانی که ادعای طرفداری از دولت را هم دارند، بعضا چندان تمایلی به توفیق دولت ندارند.
حال چون مسئله زلزله زدگان مطرح شد، به برخی کسانی اشاره میکنم که شهره طرفداری از دولت هستند. این افراد پول هایی را جمع کرده اند اما آن را در اختیار دولت قرار نمی دهند. این در حالی است که آنها خود را موافق دولت نشان می دهند، اما عملکردشان عدم اعتماد به دولت است.
یعنی شما امروز چه اصولگرا باشید و چه اصلاح طلب، باید به زلزله زدگان کمک کنید تا هرچه سریع تر مشکلاتشان حل شود. این مسئله موجب نشاط جامعه خواهد شد و مردم خ واهند دید مشکلات میتواند حل شود. برخی خود را اصلاح طلب و حامی دولت می دانند، اما پولی که جمع کرده اند را به دولت نمی دهند. خب آیا این افراد واقعا اعتقا د به دولت دارند؟
خب آیا در این موارد دولت مقصر است؟
نه بحث در اینجا دولت نیست، بحث بر سر این است که حتی کسانی که خود را حامی دولت می دانند نیز به دنبال حمایت واقعی نیستند و برخی منافع خود را دنبال می کنند. الان توان مالی دولت محدود است و برای کمک به زلزله زدگان به صندوق ذخیره ارزی متوسل شده است، تا زودتر مشکلات حل شود؛ در این شرایط برخی حتی از اینکه کمک های مردمی را هم صرف کنند دریغ می کنند.
همه باید به این نتیجه برسند که اگر می خواهیم در جامعه امیدواری ایجاد کنیم باید به دولت برای حل مشکلات کمک کنیم. دولت با مشکلات زیادی مواجه است که با حمایت همه جریانات خواهد توانست بر آنها فائق آید. اما حتی مدعیان کمک به دولت نیز کاملا بر خلاف سخنان خود عمل می کنند. لذا من فکر می کنم در برهه کنونی همه باید در کنار هم قرار گیرند تا بتوانند بر مشکلات غلبه کنند.
- 19
- 4