«در زمان محاکمه حمید باقری درمنی در دادگاه و بررسی ابعاد مختلف آن، به نام و عنوان یکی از نهادها تماسی جعلی و مشکوک مبنی بر احضار باقری درمنی برقرار میشود، ماموران زندان فورا قاضی و دادستان تهران را در جریان قرار داده و مقامهای قضایی از اعزام وی جلوگیری میکند. بر اساس گزارش خبرگزاری مهر و میزان، ماجرا از این قرار بوده که در جریان رسیدگی به پرونده باقری درمنی، قاضی صلواتی به ماموران زندان و تیم بدرقه تاکید بسیاری برای اهمیت اعزامهای صورت گرفته کرده بود و در نتیجه به حفاظت ندامتگاه اوین تاکید شده بود تمامی اعزامهای متهم باید با هماهنگی قاضی صلواتی و مقامات مسئول در قوه قضاییه صورت بپذیرد.
بلافاصله پس از تماس جعلی و مشکوک و برقراری برخی تماسها از سوی جریان وابسته به درمنی حفاظت و اطلاعات قوه قضاییه به پرونده ورود میکند و سرانجام تیم فرار شناسایی و دستگیر میشود.
با دستگیری تیم فرار مشخص میشود این افراد بدون وابستگی به نهادی ولی با عنوان جعلی قصد داشتهاند با ارسال نامه و تماس ها وی را از ندامتگاه اوین به منظور اعزام برای رسیدگی به پرونده خارج کنند و در اعزام صورت گرفته مقدمات فرار وی را فراهم آورند.
یک مقام آگاه در پرونده میگوید مبلغ مشخص شده برای انجام این عملیات ده میلیارد تومان در نظر گرفته شده بود که باید به صورت نقد در اختیار گروه قرار میگرفت.
گفتنی است با هوشیاری مسئولین قضایی دخیل در پرونده و در نتیجه ناکام ماندن عملیات فراری دادن باقری درمنی تیم فرار پولی دریافت نکرده است.»
این همه آن چیزی است که درباره تلاش نافرجام فرار باقری درمنی، سلطان قیر و البته محکوم به اعدام منتشر شده است. تلاش برای فرار او اما داستان های زیادی از فرار را تداعی می کند.
شاید خیلی ها اقدام باقری درمنی را با فیلم های سینمایی با محتوای فرار از زندان مقایسه کنند. اما در دنیای واقعیت نیز فرارهای زیادی با تم سینمایی صورت گرفته؛ فرار از طریق قایقی که با پالتوهای بارانی ساخته شده بود، فرار با استفاده از تونلی که در زمین زندان حفر شده ، فرار از طریق لباس مبدل یا حتی کاهش وزن و تغییر چهره یا فرار با کمک گلایدر دست ساز. اینها برخی از انواع فرارهای بزرگ و واقعی هستند که طی چند دهه گذشته در جهان خارج از ایران عملی شدنشان باعث تعجب خیلیها شده است.
اما فرار برخی از متهمان سیاسی، امنیتی و اقتصادی از ایران نیز کم از این روش های عجیب ندارد.
فرار اول شهرام جزایری
ساعت ۸ و ۵۰ دقیقه روز سهشنبه یکم اسفندماه سال ۸۵ با همراهی دو مامور به جای رفتن به مکانی که کارشناسان منتظرش بودند تا بخشی از دارایی او را ارزیابی کنند به آپارتمان خود در شهرک اکباتان رفت و به دور از دیدگان دو محافظ خود فراری شد. او مشهورترین مجرم اقتصادی زمان خودش بود ، کسی که قبل از بابک زنجانی ها و باقری درمنی ها برای خود اسم و رسمی رقم زده بود ،« شهرام جزایری» همان نامی که ابتدا آن لبخندهایش در دادگاه معروف شده بود و بعد فرارش. جزایری نامی بود که وقتی خبر فرارش تیتر یک رسانهها شد ، همه را شوکه کرد. این شوک در روزهای نخست فرار او در زبان مسئولین نیز پیدا بود، آنها هیچ پاسخی برای این گریز رندانه و سینمایی از سوی وی نداشتند. در سال ۸۵، جزایری نه تنها در فرار از زندان بلکه در فرار از کشور نیز موفق بود. او با هویت جعلی و مدارک شخصی به نام وحید به دوبی گریخت و در هتلی اقامت داشت. جزایری در همان موقع یکبار دیگر نیز البته از دست ماموران گریخت، او در یکی از هتل های امارات شناسایی شد. اما فورا در لابی هتل در تماسی با پلیس امارات، ماموران ایرانی را مزاحم خود معرفی کرد و توانست بار دیگر با خونسردی از هتل خارج شده و بگریزد. هر چند سرانجام بعد از گذشت بیش از یک ماه فراری بودن در کشورهای عربی او را با کمک اینترپل با هواپیمای شخصی از خارج به ایران انتقال دادند تا دوران محکومیتش را طی کند.
فرار دوم جزایری
شهرام جزایری اما هنوز هم دوست داشت تا جنجالی باشد و خبر ساز. حتی در دوران آزادی و پایان سال های محکومیت در ایران نیز بدش نمی آمد تا همچنان جیمز باند وار زندگی کند و جنجال آفرین بماند. از آنجا که ظاهرا اظهارات پر حاشیه و مصاحبههایش پس از آزادی وی را راضی نمیکرد خبر دومین فرار غیرقانونیاش باز هم روی خبرگزاریها رفت. اما این بار ناکام ماند.
هفتم مردادماه امسال، در اوج بحران های اقتصادی و در حالی که جزایری را دیگر کسی نه به عنوان مجرم و متهم و مفسد اقتصادی می دید و نه به عنوان مغز اقتصادی به آن توجه داشت او را در یک کانتینر حمل عدس به همراه چند تبعه افغانی و دوست خود دستگیر میکنند. این بار دستگاه ایکس ری مستقر در گمرک جزایری را از لابه لای عدس ها لو داد . اما شیطنت های جزایری به قدری است که او با علم به امکان دستگیری اش، پیشتر از خود فیلمی میگیرد و به کمک دوستانش، بعد از دستگیری در شبکه های مجازی پخش میکند؛ فیلمی که در آن خبر دستگیریاش را تکذیب کرده و نشان میدهد او در مرز باکو در حال کباب خوردن است . وی در این فیلم میگوید: «نزدیک مرزیم. کباب می خوریم.» اما با پخش شدن تصاویر دستگیری او معلوم شد ماجرای فرار وی از طریق کانتینر عدس واقعی است نه کباب خوردنش در مرز باکو. جزایری به واسطه بدهی هایش ممنوع الخروج بود و از این رو برای رفتن از ایران، فرارهای هیجانی را برگزید که این بار نیز در این کار ناکام ماند. ناگفته نماند بعدها گفتند که او هنگام دستگیری هم پیشنهاد میلیاردی به مامورین داده است. جزایری در زمان دستگیری نیز تا مدتی هویت اصلی خود را انکار می کرده است.
محمود رضا خاوری
ماجرای محمود رضا خاوری اما زمین تا آسمان با باقی متهمان مالی فرق می کند، مدیر عامل سابق بانک ملی که یکی از عاملان تخلف بانکی معروف ۳ هزارمیلیاردی به شمار میآید، در شرایطی که اوضاع را پس می بیند ، به عنوان رئیس بانک ملی ایران، تقاضای سفر به انگلستان را در قالب یک ماموریت کاری برای شرکت در جلسه بانک لندن می کند . قاضی سراج در این باره میگوید: «برابر اطلاعاتی که من کسب کردم مدیر حراست از طریق رئیس سازمان حراست کل کشور موضوع را پیگیری کرده و نهایتاً یکی از مسئولان بلامانع بودن خروج خاوری را اعلام میکند.» اما خاوری بعدا غیابا از سمتش استعفا می دهد و سر از کانادا درمیآورد و تازه معلوم میشود که او یک دو تابعیتی ایرانی – کانادایی است که حالا از این پس کانادا حافظ منافعش خواهد بود. از همین روست که اکنون بعد از گذشت هفت سال، ایران از بازگرداندن محمودرضا خاوری عاجز مانده است . هر از گاهی تصویرهایی منتسب به او یا خانه اش منتشر می شود، اما آنچه که اکنون رخ داده این است که او که ممکن بود ماندنش در ایران همان سرنوشتی را رقم بزند که برایامیر منصور آریا رقم زد فعلا در کانادا جا خوش کند . از قرار معلوم اکنون او یک شهروند کانادایی بی سرو صداو بی ادعا شده است.
فرارهای جنایی معروف
اما فرارهای بدین شکل مخصوص به متهمان مالی مشهور نیست، در طول چهار دهه اخیر بودند مجرمانی که به عنوان قاتلان و جنایتکاران نیز فرارهایی از جنس سناریوهای هالیوودی داشته اند . ظاهرا یکی از قدیمی ترین ها و جنجالی ترین های آن «وحید قدیمی »معروف به کارلوس ایران است. او از سال ۵۹ به عنوان یک جانی خطرناک و با نام های متفاوتی مثل مهندس پورکاظمی ، جمشید قاسمی و یا آقای ناظمی شناخته می شد. همان سال ها روزنامه های ایران لقب «کارلوس ایران»را به وی دادند. کارلوس پس از آخرین قتل زنجیره ای خود در تبریز و منتشر شدن چهره واقعی اش در رسانه ها با جعل گذرنامه به ترکیه رفت و به دروغ در مقام یک نظامی سابق ارتش زندگی خود را تا سال ۷۱ در ترکیه ادامه داد. اما در تصمیمی عجیب و غیر منتظره بعد از سال ها به ایران بازگشت و ۵ قتل دیگر نیز انجام داد، دست آخر او به واسطه کلاهبرداری دستگیر شد که تازه فهمیدند او همان کارلوس معروف اواخر دهه ۵۰ است. او برای آنکه دیگران اعدامش نکنند خود در زندان خودکشی کرد.
ولی ایران فقط یک مجرم فراری به نام کارلوس نداشت. چرا که آرسن لوپن (!) ایرانی قبل تر از کارلوس، نیز از زندان و چنگال عدالت فرار و به خارج از کشور گریخته بود. اگر به چهره مهدی بلیغ در روزنامه های منتشر شده آن زمان نگاه کنید به فکرتان هم خطور نمی کند که او می توانسته اینگونه کلاهبردار، قاتل و البته فراری ای باشد. زندگی او آنقدر فیلموار و آرتیستی بوده است که حتی مسعود کیمیایی بخواهد از زندگی او یک فیلم بسازد. وی برای انتقام دست به قتل زده بود و البته محکوم به حبس ابد شده بود . اما پیشتر شهرت های عمده او به واسطه کلاهبرداری هایش بوده . نقل شده که او کاخ دادگستری را به دو توریست آمریکایی که به دنبال خرید یک هتل در ایران بودند فروخته است.
او روز معامله با تطمیع اتاقدار وزیر وقت دادگستری، دفتر کار وزیر را برای مدت یکساعت اجاره کرد. مشتریان ساختمان را پسندیدند و به پول رایج آن زمان در سال ۳۲ ،۵۰۰ هزار تومان به او پرداخت کردند و برای تحویل ساختمان ۱۰ روز دیگر مراجعه کردند. اما همانجا بود که فهمیدند چه کلاه بزرگی بر سرشان رفته است . بلیغ همان روز معامله بود که به مصر فرار کرد. می گویند او یک بار هم با کندن دریچه هواکش دستشویی که تا پای ساختمان ۱۵ متر فاصله داشت فرار کرده است . بلیغ که گفته می شود بعد از انقلاب یکبار آزاد شده بود یک بار دیگر وقتی در عراق به جرم موادمخدر بازداشت شد و او را سوار قایق کردند تا به ایران بیاورند به آب پرید و از شلیکهای آنان توانست فرار کند، او شناکنان خود را به کویت رساند ولی سرانجام در لبنان دستگیر شده و به ایران آمده و سپس اعدام شد.
مطمئنا بسیاری ماجرای شب های ناآرام تهران برای دختران در دهه ۷۰ را نیز از یاد نمی برند، قتل های زنجیره ای که توسط خفاش شب معروف آن روزها انجام می شد. غلامرضا خوشرو کسی بود که به قتل ۹ زن و دختر اعتراف کرده بود و اگرچه در سال ۷۶ به ۹ بار اعدام محکوم شد، اما بسیاری همان موقع بر ساختار های امنیتی خرده می گرفتند که چطور کسی که در سال ۷۱ به اعدام محکوم بوده با فرار از زندان توانسته به مدت ۵ سال به قتل ها و جنایاتش ادامه دهد . او ۵ سال با فرار از زندان و تداوم اقدامات تبهکارانه خود تهران را ناآرام کرده بود . خفاش شب در سال ۷۱ به جای اعدام ، توانسته بود در مسیر انتقال به دادگاه از دست ماموران بگریزد. یکی از شگردهای غلامرضا خوشرو تغییر چهرههای متفاوت او بود که هم دختران را میفریفت و هم مامورانی که به دنبال او بودند . یکبار در چهره یک شهروند کارگر تبعه افغان درمیآمد، یکبار در رخت مهندسی که مرتب باید به کشورهای خارجه رود . گاه محاسنش را با تیغ میزد و گاه...
فرارهای سیاسی معروف
اما عدهای از فرارها نیز نه فرارهای از زندان بلکه فرارهای مخفیانه از کشور برای حفظ جان بودند فرارهایی که تم های جنایی یا اقتصادی نداشتند. این فرارها را جزو معروفترین و پرریسک ترین فرارهای تاریخ با تم سیاسی باید نام بگذاریم . در اوایل انقلاب ، چهره های زیادی برای فرار از ایران تلاش کردند در این میان اما فرار چند دانه درشت شماره یک پرسرو صدا شد.
یکی از این چهره ها ارتشبد قره باغی بود. او دریافت که سرنوشت خوبی در انتظارش نیست. از همین رو وی در روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ در منزل یکی از دوستانش مخفی شد. او ۱۴ ماه را با اختفا و تغییر مداوم محل خود، سرانجام توانست در نهایت از فرودگاه مهرآباد با گذرنامه جعلی خارج شود. تا با این فرار عمر خود را تا مهرماه ۱۳۷۹ که در پاریس درگذشت ادامه دهد.
شاپور بختیار آخرین نخست وزیر پیش از انقلاب نیز یکی از این چهره ها بود . او که پیشتر در خاطراتش تعریف می کرد یکبار مامورین برای دستگیری خانه به خانه افراد وابسته به شاه ناگهان به خانه ای که در آن مستقر بوده است آمده اند ، از زنده ماندن معجزه آسایش می گوید. او در این باره اظهار می کند آنها(ماموران) در جست وجوی شخصی دیگر میگشتند که به آنجا آمدند او نیز در حالی که روزنامه ای را مقابل خود باز کرده بود به خیال اینکه دیگر کارش تمام است روی مبل نشسته بود تا اینکه ماموران از آنجا به جایی دیگر رفتند! بختیار بعد از آن هم چندماهی مخفی زندگی کرد تا اینکه برای خروج او چند نقشه مطرح شد. ابتدا طرح خروج از عراق مورد بررسی قرار گرفت که به خاطر بیاعتمادی به دولت عراق منتفی شد. سپردن وی به کسانی برای خروج از مرزهای شرقی هم معقول نبود. سرانجام او با یک پاسپورت فرانسوی به پاریس رفت. در آنجا به کنایه به فرار بنی صدر نیز اشاره می کند و می گوید: «من با همین سبیل هایی که می بینید به اینجا آمدم.»
فرار بنیصدر نیز یکی از فرارهای سیاسی عجیب اوایل انقلاب به شمار می آید، می گویند بنی صدر در این فرار با چهرهای بدون سبیل از کشور میگریزد. او با همکاری سرهنگ بهزاد معزی به عنوان خلبان از ایران فرارکرد. صبح روز سهشنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوختگیری شبانه طراحی می شود و ۴ تن دیگر از خدمه هواپیما در جریان قرار می گیرند. عصر روز موعود مطابق معمول خلبان به پایگاه هوایی می رود تا مثلا خود را برای یک پرواز عادی آماده کند. مخازن سوخت پر می شود. ساعت ۲۰:۳۰ بنیصدر به طور پنهانی وارد هواپیما شده و آنجا پنهان می شود و سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه بلند می شود هواپیما با پرواز در ارتفاع کم برای فرار از رادارهای شناسایی از حریم ایران میگذرد . از ترکیه به شرق مدیترانه ، قبرس و سپس یونان می رود.
اکنون باید به تمام این فرارهای عجیب از زندان یا ایران توسط متهمان ، مجرمان یا چهرههایی که جان خود را در خطر می دیدیدند، خبر تلاش باقری درمنی را نیز اضافه کنیم تلاشی که البته با هوشیاری مقامات قضایی مهار شده است.
- 20
- 3