۴۰ سالگی انقلاب، فرصتی تاریخی برای هم کنشگران عرصه انقلاب و هم داوران آن است تا بتوانند ارزیابی دقیقی از چهار دهه گذشته ارائه کنند. داوری که به دور از هرگونه جهتگیری سیاسی مخالف یا موافق باشد. بر این باورم که بیش از هر نهادی، دانشگاهیان که به شیوههای نقد علمی آشنایی دارند، میتوانند در این فضا اثرگذار باشند.
واقعیت این است که انقلاب را موضوع داوری قرار دادن اتفاق نادری است و در عین حال که یک امکان است، چالشهایی را هم در سطح نظری تولید میکند که از آنها میتوان تحت عنوان چالش «استقلال»، «نابرابری»، «دموکراسیخواهی» و «فساد در ایران» سخن گفت.
البته این چالشها، چالشهایی تاریخی هستند و اختصاص به چهار دهه گذشته ندارند. اما مسأله ما، تداوم آنها پس از چهار دهه است و شاید زمان آن رسیده که یک صورتبندی جدیدی را درخصوص آنها اتخاذ کنیم و خود را در برابر این پرسش قرار دهیم که چرا همچنان این چالشها تداوم دارد؟
وقتی از دستاوردهای انقلاب سخن به میان میآید، برخی رسیدن به «استقلال» را از مهمترین دستاوردها بعد از چهار دهه عنوان میکنند. اما اگر این فرض را بپذیریم که توانستهایم از نظر سیاسی، نظامی مستقل را سامان بخشیم باید خود را در برابر این پرسش قرار دهیم که چقدر این نظام سیاسی مستقل «یک نظام متعامل با جهان» است؟
واقعیت این است که «استقلال» به تنهایی چندان قابل دفاع و اعتنا نیست، بلکه استقلالی که فیالواقع امکان تعامل با جهان را فراهم کرده باشد میتوان به عنوان یک دستاورد قلمداد کرد. چون استقلال به تنهایی، ما را به تعارض با دنیا میکشاند و نتیجه آن چیزی جز رادیکالیسم در جهان ایرانی، اسلامی و شیعی نخواهد بود و این چالشی است که باید نسبت به آن هشیار بود.
به این اعتبار میتوان گفت یکی از چالشهای ما بعد از چهار دهه «چالش استقلال» است؛ اینکه از استقلال سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... به یک رادیکالیسم یا یک انزوا نرسیم و نباید این نکته را از نظر دور داشت که تلاش همه در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، رسیدن به یک «استقلال متعامل با جهان» بود؛ نه یک استقلال معارض و نیاز امروز ما همچنان رسیدن به یک استقلال متعامل با جهان است.
اما چالش دیگری که انقلاب پس از چهار دهه همچنان با آن دست و پنجه نرم میکند، بحث «نابرابری» و «عدالت اجتماعی» است. این در حالی است که در جریان انقلاب اسلامی «برابریطلبی» بسیار محل توجه بود.
واقعیت این است که امروزه افکار عمومی، خود را در یک جامعه نابرابر تصور میکند؛ جامعهای که در آن میزان فقرا در مقایسه با گذشته بیشتر شده است! این تلقی، هم در سطح نظر و هم در سطح عمل یک چالش جدی است؛ چون بر اساس شاخصهای اقتصادی، وضعیت رفاه مردم در مقایسه با چهار دهه گذشته بهتر شده است اما «احساس نابرابری» همچنان وجود دارد و این احساس چالش عمده ما است.
به نظر میرسد «چالش نابرابری» سطح دیگری پیدا کرده است که با سطح کلاسیک آن به این معنا که عدهای برخوردار و عدهای ندار باشند، تفاوت دارد. در جامعه ایران جدید، ما فقرای محض به شکل گسترده نداریم و میزان داراهایی که احساس فقر میکنند بیشتر از فقرای محض است. به این اعتبار میتوان گفت امروزه دامنه فقر فراگیر شده است که به نظر میرسد چالش مهمی برای جامعه ما باشد که فهم، تبیین و سازماندهی آن را دشوار میکند. این در حالی است که در گذشته برای رفع فقر اغلب «سیاستهای توزیع امکانات» در دستور کار قرار میگرفت اما فقری که اکنون در جامعه ما وجود دارد یک فقر دوبله، پیچیده و چندسطحی است و ما امروز به یک فهم معاصر و یک ساماندهی چند سطحی و چندوجهی برای کاهش نابرابری، نه حذف آن نیاز داریم.
شاید این پرسش مطرح شود که چرا این شکل از فقر در جامعه ما اساساً شکل گرفت؟ واقعیت این است که ما از زمانی که به دنبال همسانسازی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی رفتیم و این همسانسازی صرفاً در ذهنها اتفاق افتاد نه در عمل؛ از این رو است که امروز، بسیاری احساس نداری میکنند حتی داراها و این امر باعث شده است که یک «نارضایتی عمومی» در جامعه شکل گیرد که هیچ چیزی نمیتواند این نارضایتی عمومی را از بین ببرد و معتقدم این امر بزرگترین چالش جمهوری اسلامی است.
از چالشهای دیگر ما پس از چهار دهه «دموکراسی خواهی» است. البته واقعیت این است که تا حد زیادی به دموکراسیخواهی به آن معنا که در چهل سال پیش مطالبه میکردیم، رسیدهایم.
مطالبه ما این بود که مردم بتوانند رأی دهند، انتخابات و مجلس وجود داشته باشد، مردم رئیسجمهور و نمایندگانش را انتخاب کنند و امروز همه اینها محقق شده است. اما چرا دموکراسیخواهی همچنان چالش ما است؟ چون ما بیشتر به «فرم دموکراسی» فکر میکردیم تا «محتوای دموکراسی».
محتوای دموکراسی همچنان در جامعه ما و حتی در نزد رهبران انقلاب و روشنفکرانی که مدعی انقلاب بودند، مورد غفلت است. بنابراین میتوان از «دموکراسیخواهی» هم به عنوان چالش عمده دیگری پیش روی انقلاب یاد کرد که باید برای فهم و رفع آن اقدام کنیم و اگر این کار را انجام دادیم، تغییرات عمدهای در فرم دموکراسی اتفاق خواهد افتاد.
چالش دیگر انقلاب در ۴۰سالگیاش «فساد» است. تعریف ما از فساد در چهار دهه گذشته «فساد سیاسی» بود؛ به این معنا که قدرت و ثروت از دست کسانی که صاحبان قدرت و ثروت پیشین بودند، گرفته شود اما در مبارزه با فساد هیچ گاه به سراغ سیاستهای اجتماعی که از فسادهای بوروکراتیک زاده میشود، نرفتیم.
آن آرمانهایی که در بعد فساد بود، امروز دیگر موضوعیت ندارد و دوران آنها سپری شده است؛ چون آنان که فساد کرده بودند به جرم و مجازات خود رسیدند و چیزهایی که تصاحب کرده بودند، از آنان پس گرفته شد اما بعد از آن، هیچگاه مبارزه با فساد در جامعه طرح نشد و امروز که با اشکال جدید از فساد در جامعه رو به رو هستیم، نیاز داریم تا مجدداً فساد را بازتعریف کنیم.
فسادهای امروز جامعه ما با فسادهای گذشته تفاوت دارند و شکلی فراگیر به خود گرفته است. پیش از انقلاب، فساد، تنها به گروه خاص و مشخصی اختصاص داشت، اما ما امروز فساد را در همه سطوح میبینیم؛ از دانشگاه گرفته (تقلبهای علمی) تا سیاست (رانتخواری و بیاخلاقی)، ادارات (کمکاری) و... همه اقشار به نوعی گرفتار فساد شدهاند و ما امروز نیازمند تئوری دیگری برای سامان نظامی، اجتماعی و سیاسی ایران هستیم.
شاید این پرسش مطرح شود که چرا پس از چهار دهه ما همچنان درخصوص آرمانهایی که برای آن جنگیدیم، چالش داریم؟
واقعیت این است که محقق نشدن صددرصدی آرمانهای یک انقلاب، به هیچ وجه امری عجیب نیست و اختصاص به جامعه ما هم ندارد. جمهوری اسلامی مثل همه جوامع انقلابی، به تجربهای رسیده است و امروز پس از چهار دهه توانسته به سطوحی از آن آرمانها دست پیدا کند؛ بنابراین نه خیانتی در کار بوده و نه چیز عجیبی به وقوع پیوسته است.
اگر ما امروز در برخی دستاوردها، چالشهایی را در برابرمان داریم، نتیجه ناخواسته عمل برخی از مسئولان است و مسئولیت اجتماعی ما امروز شناخت چالشها و کشف راههای برونرفت و اصلاح آنها است. در این فضا، نخبهها به جای کار سیاسی و بوروکراتیک و... صرفاً باید «نخبگی» کنند تا به واسطه آنان بتوانیم به محتوای دموکراسی در ایران، محتوای عدالت در ایران، محتوای استقلال در ایران و محتوای فساد در ایران برسیم. در این شرایط است که ایدهها، نظریهها و آرمانهای جدیدی ظهور خواهد کرد که معطوف به واقعیت است و از درون آن سیاست اجتماعی و فرهنگی متولد خواهد شد.امروز که چهار دهه از انقلاب میگذرد، برای معرفی آن به نسل سوم و چهارم، صرفاً باید بر تاریخ انقلاب تمرکز کرد. در این صورت است که «ایدههای اصلاحی» در باب سامان حیات اجتماعی مطرح خواهد شد و «ایدههای انقلابی» که رادیکال است و فروپاشی را دنبال میکند به حاشیه خواهند رفت.
تقی آزاد ارمکی
- 16
- 2