به هر حال حمله به امنیت و تمامیت ارضی اروپا مسئلهای نیست که قاره سبز و آمریکا از کنار آن به سادگی بگذرد. اکنون فشار به جمهوری اسلامی ایران تا جایی پیش رفته است که تبعات جنگ اوکراین بیش از روسیه دامن ایران را گرفته است. واقعا این سوال وجود دارد که آینده جنگ اوکراین برای سال پیش رو چگونه خواهد بود؟ آیا این جنگ با میانجی گری برخی بازیگران مانند چین به نتیجه می رسد یا نهایتاً شاهد تداوم و فرسایش شدن آن خواهیم بود؟ هر کدام از این سناریو ها تاثیرات خاص خود را بر مناسبات ایران و آلمان و در کل ایران و اروپا خواهد داشت.
در سالی که گذشت مناسبات دیپلماتیک اروپایی یک رویکرد کاملا ضدایرانی را در برابر تهران اتخاذ کرد. در این باره اگر چه تحولات داخلی ایران به موازات سرنوشت مبهم گفت وگوهای هسته ای، بستر لازم را برای تقابل قاره سبز با ایران ایجاد نمود، اما به باور برخی پارامتر اصلی به جنگ اوکراین و ادعاهایی مبنی بر همراهی و حمایت تهران از مسکو در این جنگ باز می گردد که باعث شده است اتحادیه اروپا در ۱۴۰۱ به سمت تقابل تمامعیار با جمهوری اسلامی ایران گام بردارد. پیرو نکته یاد شده آلمان به شکل پررنگتری سعی کرد فشارهای جدی را به ایران وارد کند؛ تهیه پیش نویس مشترک با ایسلند برای برگزاری نشست ویژه شورای حقوق بشر و نهایتاً تصویب قطع نامه ضدایرانی و تشکیل کمیته حقیقت یاب، کاهش و توقف تمام مناسبات تجاری و اقتصادی با ایران، اخراج دو دیپلمات ایرانی از آلمان، دعوت از جریان اپوزیسیون برای حضور در کنفرانس امنیتی مونیخ و ...، تنها گوشه ای از اقدامات ضدایرانی دولت شولتس به شمار می رود. با رصد این تحولات، سوال جدی آن است که قاره سبز با فرمان ضدایرانی در سال جدید پیش خواهد رفت یا خیر؟ آیا می توان قطع مناسبات را انتظار داشت؟ پاسخ این دو سؤال، محور گفتوگویی با علی ماجدی است. البته در این گپوگفت با سفیر پیشین ایران در برزیل، ژاپن و آلمان به بررسی دقیقتر دلایل شکلگیری بحران در مناسبات تهران - برلین و در نگاهی کلان تر روابط اروپا با ایران در سال گذشته پرداختهایم که در ادامه میخوانید.
با توجه به آنچه که در مناسبات اروپایی و آمریکایی با ایران در سال ۱۴۰۱ و به خصوص ۶ ماهه دوم سال روی داد برخی ناظران را به این نتیجه رساند که ایران در یک بحران بی سابقه دیپلماتیک قرار دارد. به باور شما تا چه اندازه می توان قائل به واژه بحران سیایت خارجی در سالی که گذشت بود؟
یقینا آنچه در سال در سال ۱۴۰۱ و به خصوص ۶ ماهه دوم سال روی داد یک بحران دیپلماتیک بوده که کماکان هم ادامه دارد. اما برای تبیین هر چه بهتر آن ابتدا به ساکن باید مسئله سیاست خارجی را در دو بُعد بین المللی و منطقهای و روابط دو جانبه بررسی کرد. در صحنه بین الملل آنچه که شاهد وقوعش در سال ۱۴۰۱ بودیم که در عین حال مهمترین مسئله کشور هم بود به موضوع اختلافات پادمانی و آینده مبهم گفت وگوهای هسته ای باز می گردد. متاسفانه تا به اکنون برجام با بدفرجامی مواجه است. چون عدم پیگیری صحیح توسط دولت سیزدهم و طرح برخی شروط زیاده از حد باعث شد سبب شد که این گفت و گو ها از شهریور ماه به شدت تحت تاثیر قرار بگیرد تا جایی که هم اروپا و هم آمریکا دیگر عنوان کردهاند به دنبال ادامه گفتوگوها با ایران نیستند. در صورتی که اگر اجازه می دادند در سال پایانی دولت روحانی و یا یک سال اول دولت رئیسی مذاکرات هستهای به نتیجه می رسید شاید این بحران در مناسبات اروپا و آمریکا با ایران وجود نداشت و یا شدت آن کمتر از وضعیت امروز بود. به دنبال آن شاهد وقوع جنگ اوکراین هم بودیم که شرایط را بغرنج تر و پیچیده تر کرد. بعد از تجاوز روسیه به اوکراین و مطرح شدن برخی اخبار در خصوص همراهی ایران با این تجاوز، عملاً دیگر مذاکرات هستهای به محاق رفت و امید به احیای برجام وجود ندارد. یعنی علاوه بر مسئله بحران هستهای موضوع جنگ اوکراین و نقش ایران در کنار روسیه هم چالش دیگری را برای سیاست خارجی ایران در عرصه اروپایی - آمریکایی شکل داد. در کنار آن شکل گیری اعتراضات داخلی در ۶ ماهه دوم هم سال هم باعث شد که نهایتاً دولت بایدن که از ابتدا محور سیاست خارجی خود را در قبال ایران بر بازگشت به برجام و انتقاد از رویکرد های ترامپ قرار داده بود هم نهایتاً از بازگشت به توافق ۲۰۱۵ عقب نشینی کند. وضعیت به جایی رسید که طی پنج ماه گذشته کاخ سفی عنوان میکند احیای برجام در اولویت سیاست خارجی واشنگتن و دولت بایدن قرار ندارد. به همین دلیل متاسفانه دیپلماسی ایرانی در سال گذشته تحت تاثیر برخی اقدامات، تصمیمات و رویکردهای غلط قرار گرفت که علاوه بر تاثیر مخرب جدی بر اقتصاد و معیشت که دلار را از مرز ۶۰ هزار توام عبور داد، حتی در برههای امنیت را هم تحت شعاع قرار داد. ما نباید فراموش کنیم قبل از برجام، ذیلماده ۴۱ و ۴۲ فصل هفتم منشور سازمان ملل قرار داشتیم که با هنر تیم مذاکره کننده دولت روحانی و انعقاد توافق هستهای سال ۲۰۱۵ کنار گذاشته شد.
اما جناب ماجدی فراموش نکنیم که این دونالد ترامپ بود که این روند غلط را شروع کرد؟
کسی که منکر این موضوع نیست، اما باید بپذیریم که بعد از آن فرصت های دیگری به وجود آمد که علیرغم بدعهدیهای ترامپ و حتی ناتوانی اروپاییها برای احیای برجام در دوره بایدن میتوانستیم گامهایی را شکل بدهیم، اما نه به دولت روحانی اجازه داده شد و حتی با روی کار آمدن دولت رئیسی هم توانستیم مذاکرات را به شکل صحیح ادامه بدهیم. پس به همان اندازه که غرب و دولت ترامپ و بایدن در شکل گیری وضعیت کنونی مقصر هستند باید این آسیب شناسی را هم در قبال رفتار و سیاست خارجی ایران داشته باشیم. در کنار آن نباید این نکته مهم را هم فراموش کنیم که رویکرد غلط و اتخاذ تصمیمات، اقدامات مواضع مخرب ایران در جنگ اوکراین و همراهی با طرف متجاوز یعنی روسیه هم ربطی به آمریکا و اروپا ندارد. این مسئله به شکل جدی ناشی از سوء محاسبه ایران بوده است که متاسفانه کماکان اداهم هم دارد. لذا باید به تهران انتقاد کرد که چرا ما در این جنگ این رفتار را داشتیم؟ چون همین رفتار غلط ما به نحو جدی سبب شد غربی ها که امنیت خود را تحت تاثیر تجاوز روسیه دیدند دیگر به دنبال رفتار مثبت و سازنده قبلی خود با ایران برای احیای برجام نباشند. مجموعه این رفتارها و رویکردهای غلط باعث شد که علاوه بر توقف مذاکرات هسته ای برخی اتفاقات مخرب دیگر مانند برگزاری نشست ویژه شورای حقوق بشر و تصویب قطع نامه برای تشکیل کمیته حقیقت یاب و اخراج ایران از کمیسیون مقام زن سازمان ملل هم به وقوع بپیوندد. این نکته صرفا ناشی از نحوه برخورد ما با اعتراضات چند ماه گذشته در سال ۱۴۰۱ با معترضین داخلی بود. این مسئله دیگر ارتباطی به آمریکا و یا بایدن و ترامپ ندارد. همه این مسائل باعث شده است که سیاست خارجی و داخلی ما در بدترین برهه بعد از جنگ تحمیلی قرار بگیرد.
در خصوص سیاستهای منطقهای که قبلاً به آن اشاره کردید چه ارزیابی دارید؟
به نظر من مسائل داخلی کشور بعد از ۲۵ شهریور و در کنار آن موضوع ارسال پهپاد به روسیه سبب شد که روابط منطقهای ما با اروپا و هم چنین مناسبات دوجانبه با برخی از کشورها مانند آلمان، فرانسه، انگلستان، ایتالیا و ... به شدت تخریب شود. واقعاً این سوال برای من بدون پاسخ مانده است که چرا جمهوری اسلامی ایران تا به این اندازه اصرار دارد به دنیای غرب و اروپا بتازد؟ البته تاختن به آمریکا هم برای من جای سوال دارد، اما به هر حال میتوان تقابل و تخاصم با آمریکا را قدری توجیه کرد، ولی واقعاً رفتار ها، سیاست ها و اقدامات ایران به خصوص بعد از جنگ اوکراین که امنیت اروپا را به شدت تخریب کرد، هنوز جای انتقاد و آسیب شناسی جدی دارد. به همین دلیل شاهد بروندادی رویکردهای ضدایرانی کشورهای اروپایی و اتحادیه اروپا در قبال تهران در شش ماه دوم سال ۱۴۰۱ بودیم. این انتقاد به خود تا جایی درست است که ما با رفتارهای غلط سبب شدیم شکاف بین اروپا و آمریکا در دوره ترامپ نه تنها ترمیم شود که حتی اکنون اروپاییها مواضع ضدایرانی به مراتب پررنگتری از دولت بایدن در قبال تهران دارند.
در همین مناسبات اروپایی که مورد انتقاد شماست به شکل ویژه تری روی محل مأموریتتان یعنی آلمان تمرکز کنیم. چون به نظر میرسد برلین به مراتب شدیدتر از دیگر کشورهای اروپایی دست به اتخاذ مواضع ضدایرانی و تقابل با تهران زد تا جایی که در واپسین هفته های سال گذشته طی یک کنش و واکنش متقابل، آلمان و ایران دست به اخراج دو دیپلمات یکدیگر زدند. در این رابطه چه تحلیلی دارید؟
من کماکان اعتقاد دارم باید آسیب شناسی جدی را از ایران داشته باشیم که چرا آلمان به این سیاست ضدایرانی پررنگ و تقریباً بی سابقه روی آورده است؟ چون آلمان حتی در دوره میکونوس و در دوره برجام مناسبات اقتصادی و دیپلماتیک حسنهای با ایران داشت. به خاطر دارم در دوره برجام، آلمان یک موتور پیشرو و پیشران در مناسبات اروپایی با ایران بود. آلمانی ها به قدری روابط سازنده ای با ایران داشتند که حتی در برهه هایی فرانسه و انگلستان را هم مجاب به همراهی با خود می کردند. اما امروز برلین تندتر از پاریس و لندن به تهران حمله می کند. شما به مسئله اخراج دو کارمند سفارت ایران از آلمان اشاره کردید، اما قبل از آن آلمان با پیشنویس قطع نامه خود باعث شد که نشست ویژه شورای حقوق بشر برگزار شود و نهایتا کار به تصویب قطع نامه ضدایرانی و تشکیل کمیته حقیقتیاب شود. این نتیجه همان رفتار غلط است؛ رفتار غلطی که موجب شد که شریک اول تجاری و اقتصادی ما در اروپا اکنون به دشمن شماره یک ایران در اتحادیه اروپا تبدیل شود. اکنون آلمان دیگران رفتار محتاطانه سابقش را کنار گذاشته است.
با همین عینک آسیب شناسانه اگر به مناسبات منطقهای خاورمیانه هم نگاه کنیم، جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۴۰۱ نه تنها به پیشرفت و دستاوردی نرسید که حتی مناسبات منطقه ای هم تحت تاثیر همان رفتار و برآورد غلط ما در جنگ اوکراین و تند تر شدن تنش بین اروپا و آمریکا با ایران قرار گرفت. یعنی کشورهای عربی هم سعی کردند در قبال ایران محتاطانه رفتار کنند. در عین حال بعد از روی کار آمدن دولت بنیامین نتانیاهو، مناسبات اعراب و اسرائیل بیشتر شد. در کنار آن حتی عراقیها هم با برگزاری مسابقات فوتبال با نام جام خلیج نوعی رفتار ضدایرانی را در دستور کار قرار دادند. این نشان میدهد که وزن و جایگاه دیپلماتیک منطقه ای تهران هم به شدت تحت تاثیر افزایش تنش مناسبات اروپایی و آمریکایی با ایران قرار دارد. اداهم همین روند باعث شده است که حتی مناسبات ایران و آذربایجان هم تحتالشعاع قرار بگیرد. این کارنامه سیاست خارجی دولت رئیسی در ۱۴۰۱ است. اگر آقایان میتوانند از این کارنامه دفاع کنند واقعاً جای تعجب بسیار است. چون با هیچ توجیهی نمی توان از این کارنامه سیاست خارجی اسفبار دفاع کرد.
دوباره به محل ماموریتتان یعنی آلمان بازگردیم. علاوه بر آنچه که شما در خصوص نقش آلمان برای برگزاری نشست ویژه شورای حقوق بشر، تصویب قطع نامه ضدایرانی و تشکیل کمیته حقیقت یاب یا اخراج دیپلمات های ایرانی مطرح کردیم، همین آلمان در ادامه سعی کرد با دعوت نکردن از مقامات ایرانی و در ازایش حضور جریان اپوزیسیون در کنفرانس امنیتی مونیخ نوعی مشروعیت زدایی دیپلماتیک را از تهران کلید بزند. آیا حضرتعالی این گزاره را قبول دارید و آلمان موتور محرکه ای مشروعیت زدایی از جمهوری اسلامی ایران و مشروعیت بخشی به جریان معاند را در سال گذشته آغاز کرده است؟
ببینید همانگونه که اعتقاد داریم نشست داووس مهمترین نشست اقتصادی برای ترسیم مسیر جهان در تجارت بین المللی است، قطعاً نشست امنیتی مونیخ مهمترین نشست بینالمللی برای ترسیم مسیر امنیتی در تحولات بین المللی در سال خواهد بود. شما به مدعوین این نشست نگاه کنید. همه سران کشورهای مهم و تاثیرگذار در این نشست امنیتی حضور پیدا میکنند. من به یاد دارم زمانی که سفیر ایران در آلمان بودم حتی برلین از تهران درخواست کرد که حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور ایران در کنفرانس امنیتی مونیخ شرکت کند که آقای روحانی این دعوت را به دلایلی نپذیرفت. اما هر ساله آقای ظریف در کنفرانس امنیتی مونیخ شرکت میکردند. پس ما در طی این سال ها همواره حضور پررنگ و جدی در کنفرانس امنیتی مونیخ داشتیم. حتی بخشی از مذاکرات شکلگیری برجام و دیدار آقای ظریف با همتایان اروپایی در همین حاشیه نشست امنیتی مونیخ شکل گرفت. حالا شما آن وضعیت را با شرایط کنونی مقایسه کنید؛ آلمان به قدری در سیاست های ضدایرانی تند شده است که نه تنها از ایران دعوت نمی کند که حتی پای جریان اپوزیسیون ضدایرانی را به کنفرانس امنیتی مونیخ باز کرد. اگر آلمان فقط از جمهوری اسلامی ایران برای شرکت در کنفرانس امنیتی مونیخ دعوت نمی کرد، اگرچه جای نگرانی داشت، اما این نگرانی به قدری پررنگ نمی شد که برلین با دعوت از جریان اپوزیسیون به جای جمهوری اسلامی ایران زنگ خطر مشروعیت زدایی از جمهوری اسلامی ایران و مشروعیت بخشی به جریان معاند را به صدا درآورد. با وجود آنکه اعتقاد ندارم جریان اپوزیسیون و معاند جمهوری اسلامی ایران آنقدر در سطح سیاسی و دیپلماتیک قوی است که می تواند نوعی مشروعیتبخشی را برای خود ایجاد کند، اما نباید این واقعیت را هم انکار کرد که اکنون اروپایی ها و آمریکا روی این جریان اپوزیسیون به عنوان گزینه آلترناتیو حساب باز کرده اند. در صورتی که تا قبل از آن هرگونه مشکل و چالشی را با طرف ایرانی مطرح میکردند. ولی در سال ۱۴۰۱ این رفتار تغییر پیدا کرد. پس ما نباید این زنگ خطر را نادیده بگیریم. پس از دعوت نشدن از ایران در نشست امنیتی مونیخ و پیش تر از آن نشست داووس این روند را آغاز کرده است که به تدریج پروژه حذف و نادیده گرفتن ایران در مناسبات امنیتی، سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و تجاری جهانی از سال ۱۴۰۱ کلید زده شده است.
این روند برای تهران در سال جدید چگونه خواهد بود؟
این روند بدون شک برای سال ۱۴۰۲ قابل داوم نیست. باید تهران در سیاستها، رویکردها، تصمیمات، اقدامات و مواضع خود، هم در قبال پرونده هستهای، هم در قبال مسئله جنگ اوکراین و همچنین نوع مناسبات داخلی تجدیدنظر جدی داشته باشد. اگر این روند ادامه پیدا کند و تغییرات لازم شکل نگیرد مطمئنا سال۱۴۰۲ بحران عظیمی را در حوزه اقتصادی، در حوزه سیاسی و در حوزه دیپلماتیک برای کشور ایجاد میکند و به تبعش روند افول قدرت و نفوذ دیپلماتیک ایران به مراتب شدیدتر از ۱۴۰۱ خواهد بود. خصوصا که با در نظر گرفتن روند افزایش نرخ ارز و دیگر پارامترهای اقتصادی در سال گذشته، قطعاً تحولات داخلی هم مسیر دیگری را طی خواهد کرد که تندتر از سال گذشته خواهد بود. وضعیت پاسپورت ما ،سقوط ارزش ریال، اوج گیری تورم، بیکاری و کوچک شدن سفره مردم همگی باعث شده است که اکنون ناامیدی در جامعه به شکل بیسابقهای پررنگ شود. پس نمی توان با حرف به مردم امید داد. وقتی مردم وضعیت خود را با سال های گذشته و یا با دیگر کشورهای منطقه و جهان مقایسه میکنند و در عین حال می بیند که ایران دارای چه ظرفیت ها، ثروت ها، پتانسیل ها و توانایی هایی است قطعاً این انتقادات بیشتر می شود. از این رو نسبت دادن تمام ناکارآمدی ها و بی کفایتی های دولت سیزدهم به دشمن و خارج برای مردم توجیه پذیر نیست.
با حضرتعالی به بررسی نگاه اروپایی ها و به خصوص آلمان از جریان اپوزیسیون هم نگاه کنیم، چرا که بسیاری معتقدند آالمان صرفاً از مسئله حقوق بشر، اپوزیسیون و جریان معاند به دنبال استفاده ابزاری نظیر اهرم فشار بر تهران برای گرفتن منافع خود است. آیا این نگاه نزدیک به واقعیت است؟
در این رابطه باید به چند نکته اشاره کرد. اول اینکه مردم ایران به هیچ وجه حاضر نیستند که کشورهای اروپایی و یا آمریکا از طریق جریان اپوزوسیون بخواهند برای نظام سیاسی و آینده ایران تصمیم گیری کنند. دوم اینکه در نکات پیشین اشاره کردم جریان اپوزیسیون و جریان معاند جمهوری اسلامی ایران در بیرون از مرزها دارای چنان قدرت تاثیرگذاری نیست. پس حتی اگر اروپایی ها و آمریکا و کشوری مانند آلمان به دنبال مشروعیتبخشی دیپلماتیک به این جریان باشد فعلاً توان تاثیرگذاری بالایی بر روند تحولات ایران ندارند. نکته دیگر آن است که به هر حال غربی ها سعی می کنند از هر ابزاری برای فشار به ایران استفاده کنند. چون بعد از وقوع جنگ اوکراین و قرار گرفتن ایران در کنار روسیه برای تخریب امنیت اتحادیه اروپا، اکنون قاره سبز به دنبال تقابل تمام عیار با ایران است. به همین دلیل استفاده از جریان اپوزیسیون و معاند و مانور دادن روی حقوق بشر هم گزینه هایی برای موازنه قوا با تهران است.
اما با وجود تمام نکاتی که به آن اشاره کردم باید به این مسئله هم توجه داشت که به هر حال یک جریان تقریباً بی سابقه ای در ایرانیان خارج از مرزهای کشور شکل گرفته است. اکنون نگاه ضد جمهوری اسلامی ایران تقریباً به شکل بی سابقه ای طی سال ۱۴۰۱ بروز و ظهور پیدا کرد. درست است که در سال های منتهی به انقلاب اسلامی برخی ایرانیان خارج از کشور مانند انجمن دانشجویان اسلامی در آمریکا تظاهرات ضد حکومت شاهنشاهی داشتند، اما الان و در ۱۴۰۱ روند اعتراضات مردم خارج از کشور علیه جمهوری اسلامی ایران تقریباً گسترده تر و بیسابقه بوده است. پس اگر چه یک اقلیت خارج نشین نمی تواند برای تمام مردم ایران تعیین تکلیف کند، اما در کنار آن نباید این روند و رویکردهای بیرون از مرزها را هم نادیده گرفت.
دوباره به آلمان باز گردیم. از نگاه شما برخی چهره های ایرانی حاضر در ساختار سیاسی آلمان و به خصوص حزب سبز تا چه اندازه در اتخاذ رویکرد ضد ایرانی برلین در دوره اولاف شولتس موثر بوده است؟
من در دوره ای که سفیر ایران در آلمان بودم با آقای نوری پور که رئیس فعلی حزب سبز است تماس ها و دیدارهای فراوانی داشتم. حتی ایشان در زمان دولت روحانی سفری هم به ایران داشت و در کنفرانس ها و نشست های داخلی ایران شرکت کرد. در همان زمان اتفاق آقای نوری پور با پاسپورت ایرانی خود به تهران سفر کرد. نوری پور روابط گسترده، گرم و صمیمی هم با من داشت. چون سعی می کرد حزب سبز مناسبات منطقی و بهتری با جمهوری اسلامی ایران داشته باشد. اما همان فرد اکنون به موتور محرکه های تحرکات ضد ایرانی دولت شولتش و خانم باربوک، وزیر امور خارجه آلمان بدل شده است تا جایی که هم خانم باربوک و هم شولتش را برای اتخاذ رویکرد انفعالی و کم کاری در تقابل هر چه بیشتر در برابر ایران مورد بازخواست مواخذه قرار داده است.
آیا این مسئه صرفا به مرگ مهسا امینی باز می گردد؟
قطعاً خیر. چون من قبل تر هم اشاره کردم متاسفانه رویکرد غلط و سوء محاسبه تهران در تجاوز پوتین به اوکراین و همراهی تهران با مسکو در حمله به امنیت اتحادیه اروپا که آلمان موتور محرکی تجاری آن است، باعث شد که اکنون اروپایی ها و به خصوص آلمان به شکل بی سابقه ای تقابل با ایران را در دستور کار خود قرار دهند. به همین دلیل برلین از موضوع برجام گرفته تا ارسال پهپاد، مرگ مهسا امینی، اعتراضات داخلی و ... در تقابل با ایران و فشار به تهران استفاده جدی کند.
ما نباید فراموش کنیم که آلمان از نظر جغرافیایی به روسیه نزدیک تر است و در عین حال حدود ۳۵ درصد انرژی آلمان از طریق روسیه تامین می شد. اکنون این جنگ به شکل جدی روی مناسبات اقتصادی و تجاری این کشور اثر مخرب گذاشته است. در کنار آن بعد از تجاوز روسیه به اوکراین شاهد ورود موج میلیونی مهاجران و پناهندگان اوکرینی به آلمان بودیم که بار اقتصادی سنگینی بر دوش دولت شولتس گذاشت. پس منطقی است که آلمان اکنون پررنگ تر از دیگر کشورهای اروپایی به فکر تقابل با ایران باشد و مطمئنا تا زمانی که این جنگ اوکراین ادامه پیدا کند و رفتار ایران هم تغییر پیدا نکند، آلمان هم در اتخاذ رویکردهای ضدایرانی بیش از پیش اصرار خواهد ورزید.
با توجه به مجموعه اقدامات و کنش ها و واکنش های آلمان و ایران در سال گذشته که نهایتاً به اخراج دو دیپلمات همدیگر منجر شد و در کنار آن شاهد کاهش شدید روابط و مناسبات اقتصادی و تجاری دو کشور بودیم آیا پتانسیل و بستر برای قطع روابط بین ایران و آلمان در سال ۱۴۰۲ وجود دارد، به خصوص آنکه در دوره میکونوس هم این اتفاق روی داد؟
همه این مسائل بستگی به رفتار ایران در جنگ اوکراین برای سال ۱۴۰۲ (۲۰۲۳ - ۲۰۲۴) دارد. مطمئن باشید اگر سیاست ایران در همراهی با پوتین برای تجاوز به اوکراین تغییر پیدا نکند باید شاهد تبعات گستردهتر، شدید تر و جدی تر از طرف آلمان و اتحادیه اروپا و کل جامعه اروپایی - آمریکایی باشیم. به هر حال حمله به امنیت و تمامیت ارضی اروپا مسئلهای نیست که قاره سبز و آمریکا از کنار آن به سادگی بگذرد. اکنون فشار به جمهوری اسلامی ایران تا جایی پیش رفته است که تبعات جنگ اوکراین بیش از روسیه دامن ایران را گرفته است. واقعا این سوال وجود دارد که آینده جنگ اوکراین برای سال پیش رو چگونه خواهد بود؟ آیا این جنگ با میانجی گری برخی بازیگران مانند چین به نتیجه می رسد یا نهایتاً شاهد تداوم و فرسایش شدن آن خواهیم بود؟ هر کدام از این سناریو ها تاثیرات خاص خود را بر مناسبات ایران و آلمان و در کل ایران و اروپا خواهد داشت.
به همین دلیل جمهوری اسلامی ایران با توجه به مجموعه تحولات سیاست خارجی، اقتصادی، امنیتی و ... درسال ۱۴۰۱ باید دست به تغییر رویکردهای خود بزند. برای اثبات اهمیت و لزوم این تغییر رفتار کافی است به مقاله اخیر آقای نیلی رجوع کنیم. ایشان که یک نگاه کاملا اقتصادی دارند و تقریباً مورد وثوق و قبول همه هستند. وی در مطلبی اشاره کردهاند که متوسط تورم ایران در سال های تحریم حدود ۳۶ درصد بوده است و در سال های غیر تحریم حدود ۱۶ درصد. ایشان با یک برآورد اقتصادی عنوان داشته اند که اگر طی این سال ها سیاست خارجی ایران در مسیر کاهش تنش و احیای برجام کاربرد داشت اکنون نرخ ارز بین ۱۰ تا ۱۲ هزار تومان بود، نه ۵۰ یا ۶۰ هزار نشست هزار تومان. این که دیگر برداشت سیاسی نیست، بلکه یک تعبیر و تعریف اقتصادی است.
*منتشر شده در روزنامه شرق
دولت هنوز ارادهای برای احیای برجام ندارد
حسن لاسجردی در هم میهن نوشت:دولت سیزدهم با توجه به مشکلات اقتصادی و همچنین چالشهایی که ما در منطقه داریم و موضوع مهم و اساسی یافتن یک راهکار قابل اجرا در دسترس برای برونرفت از مشکلات، چارهای جز احیای برجام یا بازگشت به مذاکرات ندارد. اما به نظر میرسد مشکل بزرگ دولت سیزدهم نداشتن یک برنامه منسجم و یک دستورالعمل در رابطه با موضوع هستهای است.
معتقدم همچنان که در نظرات تحلیلگران مطرح شده، تمرکز آقای رئیسجمهور بر این موضوع تمرکز بالایی نیست و به نظر میرسد که دستگاههای مسئول پرونده هستهای، تاکنون نتوانستهاند یک راهکار با جمیع جوانب به ایشان ارائه کنند تا رئیسجمهور بتواند تصمیم بگیرد و بهگونهای شرایط تا امروز پیش رفته است که یا نظرات و دیدگاههایی به ایشان ارائه نشده یا وی را مجاب و یا در معرض تصمیمگیری قرار نداده است.در حقیقت تا زمانی که مجموعه نظرات کارشناسانه دستگاههای مختلف و کسانی که تجربه مذاکرات داشتند مطرح نشود و بخشهای مختلف کشور مانند بخشهای بانکی و اقتصادی و اجزای مختلف که موضوع برجام و به پیش بردن موضوعات گرهای از مشکلات آنها باز میکند، پیشقدم نشوند و ضرورت موضوع را مطرح نکنند، این ناهماهنگی و بیفرجامی همچنان در موضوع برجام خواهد بود. در مجموع نگاه من این است که دولت تاکنون نشان داده که برنامه خاصی برای برجام ندارد؛ بنابراین با شرایط فعلی دولت سیزدهم هنوز ارادهای برای احیای برجام ندارد، مگر اینکه اتفاق خاصی بیفتد که این اتفاق شاید مثل موضوع چین که تصمیم نظام بود، در خصوص برجام هم شاهد اتفاق جدید باشیم.
- 12
- 6