ديروز نوشتم كه اگر بخواهيم سيره سياسي آيتالله هاشميرفسنجاني به يك سنت مقبول همگاني تبديل شود بايد درباره اين رويه مطالعات دقيقتري صورت بگيرد و مختصات فكر سياسي و رويه عملي ايشان بازخواني شود. در اين راستا چند محور را به اختصار بيان كردم:
اول- براي آيتالله هاشميرفسنجاني اصل اوليه و مهم، انقلاب اسلامي و موجوديت جمهوري اسلامي بود. براي حفظ اين اصل، ايشان فرعيات را به مساله اصلي تبديل نكرد و هدف اصلي را در حاشيه قرار نداد.
دوم- آيتالله هاشمي در تنظيم مناسبات خود با جريانهاي سياسي، بنا را بر مدارا و تحمل همه آنان قرار داده بود و كاري به اصلاحطلب و اصولگرا بودن آنان نداشت.
سوم- آيتالله هاشميرفسنجاني در مجموع بر اين باور بود كه از برخوردهاي حذفي نسبت به نيروهاي طرفدار انقلاب و طرد و حاشيهراندن آنان بايد جلوگيري كرد.
چهارم- مهمترين رويه آيتالله هاشمي تحمل و مدارا و صبوري در برابر حجم عظيم تخريبهايي است كه عليه ايشان به شكل سازماندهي شده وجود داشت.
امروز به چند نكته ديگر از سيره عملي آيتالله هاشمي اشاره ميكنم كه بايد مبناي رفتار سياسيون شود تا با رويه اعتدالي اهداف انقلاب پي گرفته شود.
پنجم- هاشمي را بايد مرد «تعامل فعالانه» با رهبران نظام دانست. او در جريان مبارزه و در دوران تثبيت انقلاب و در حوادث دفاع مقدس و در عصر سازندگي و در زمانه اصلاحات و در همه عمرش به صورتي مناسبات خود با رهبري را تنظيم كرده بود كه ضمن حجت دانستن نظر رهبري، ديدگاهها و نظرات خود را هم پي بگيرد و آنچه را درست ميداند به مرحله اجرا و عمل بگذارد.
او ميدانست كه جايگاه رهبري در نظام اسلامي چقدر مهم است و بدون حمايت رهبران از اقدامات درست مورد نياز، نميتوان كاري از پيش برد. به همين دليل در تعامل فعالانه دايمي با امام خميني و آيتالله خامنهاي تلاش ميكرد با تكيه بر نظرات كارشناسانه صاحبنظران و با تشخيص مصلحت براي آينده نظام، راهكارهايي را مورد تاييد و حمايت رهبري قرار دهد كه براي نظام راهگشا بود و بنبستهاي نظام را باز ميكرد.
مهمترين اين رويه را در ماجراي بزرگي مانند قبول قطعنامه ٥٩٨ و پايان جنگ شاهد بوديم. اين نوع تعامل را در حد صدها نمونه ميتوان نشان داد و حكايت از آن دارد كه آيتالله هاشمي به نقش بارز رهبران نظام در پيشبرد اهداف انقلاب سخت واقف بود و همفكري با رهبران براي رسيدن به تصميماتي ملي و مشترك را وجه همت خود قرار ميداد.
ششم- نوع تعامل آيتالله هاشميرفسنجاني با ديگران نظير مسوولان و سران احزاب و جريانهاي سياسي، رابطه حمايتآميز همراه با خيرخواهي و نصيحت و دادن نظرات مشورتي بود. او در نظر دادن به ديگران، امين بود و نظراتي را كه به صلاح كليت نظام و مردم و افراد ميدانست، بدون سانسور عرضه ميكرد. كم نيستند كساني كه به هنگام مشورت دادن، دهها ملاحظه را در نظر ميگيرند و از جمله متوجه هستند كه سخن آنان موجب رنجش مخاطب نشود اما آيتالله هاشمي به اين موضوع بيشتر عنايت داشت كه چه چيزي به صلاح و خير آنان است و همان را بيان ميكرد.
شايد قصه مخالفت ايشان با انتشار نامه امام عليه آيتالله منتظري را همگان به ياد داشته باشند كه با چه سماجت و اصراري با اين كار مخالفت كرد و نزد امام گريه كرد و نظرات مشابه سران قوا را مورد حمايت قرار داد و از امام خواست كه اقدام به انتشار آن نامه نكند. البته امام در آن جلسه نظر او و سران قوا را نپذيرفت و هاشمي هم با ناراحتي از نزد امام رفت بدون آنكه از ديدگاه خودش عدول كرده باشد. در نهايت اين امام بود كه تسليم خواست آيتالله هاشمي شد و نظرش را تغيير داد و تاكيد كرد كه راضي به ناراحت شدن آقاي هاشمي نيست.
اين رويه ايشان يعني اصرار بر نظراتي كه درست ميداند بايد براي همه كساني كه نظر مشورتي ميدهند سنت شود تا اينگونه نشود كه خود را سانسور كنند و به خاطر خوشايند مخاطب، آنچه را درست ميدانند بيان نكنند. هفتم- پرهيز از افراط و تندروي در بدترين شرايط، از جمله رويههاي سياسي آيتالله هاشميرفسنجاني بود كه در همه شرايط مفيد است و جواب ميدهد.
افراد معتدل هميشه در معرض فشارند تا رويه خود را تغيير دهند. اين فشارها در گام اول از سوي مخالفان وارد ميشود زيرا آنان با تندروي و برخوردهاي حذفي و با اتكا به روشهاي غيرقانوني و غيراخلاقي و با توسل به اهانت و دروغ و تهمت، كاري ميكنند كه افراد معتدل را از جاده اعتدال خارج ميكنند و به عكسالعمل ميكشانند.
كار دشواري است كه در مقابل اين فشارهاي جريانهاي افراطي بايستيم و ميانهروي را رعايت كنيم و همچنان معتدل بمانيم. از طرف طرفداران و خوديها و حاميان هم فشارهاي زيادي متوجه آيتالله هاشميرفسنجاني ميشد تا ايشان را به اتخاذ مواضع تندتر تشويق كنند و خويشتنداري ايشان در برابر اين فشارها را هم بايد بسيار مهم دانست.
كم نيستند كساني كه در آغاز مدعي عقلانيت و انصاف و اعتدال هستند اما به تدريج تحت فشار اطرافيان و اعضاي خانواده از موضع خود عقب مينشينند و تندروي پيشه ميكنند در حالي كه آيتالله هاشمي تا آخر به سنت مالوف خويش وفادار بود. هشتم- از جمله رويههاي مهم آيتالله هاشمي تن ندادن به مدهاي فكري و سياسي رايج زمان خود بود.
در هر زمان پارادايمهاي حاكمي وجود دارد كه بدون استدلال پذيرفته ميشود و هر كسي هم تلاش ميكند به همان مفروضات رايج وفادار باشد اما هاشمي چنين نبود. مواضع ايشان در ماجراي اشغال لانه جاسوسي، تداوم جنگ، استفاده از سرمايه خارجي در هنگام سازندگي، باز كردن فضاي فرهنگي، حفظ نيروهاي انقلاب در اوج برخوردهاي حذفي سال ٨٨، همراهي نكردن با گفتمان حاكم بر دولت احمدينژاد و مواردي از اين دست مويد اين سيره هاشمي است.
علي شكوهي
- 11
- 3