تحولات اخیر منطقه نشان می دهد که خاورمیانه جدیدی در حال شکل گیری است. پس از پایان داعش، تحولات لبنان و استعفای حریری و همچنین تحولات یمن افت و خیز دوباره ای به خود می بیند و در این میان درگیری انصارالله و نیروهای منسوب به عبدالله صالح باعث کشته شدن او شد. موضوعی که می تواند باعث تغییراتی در موازنه قوای در منطقه گردد. موازنه قوا در خاورمیانه به چه صورتی تعریف می شود؟ آیا قدرتهای منطقه ای خاورمیانه دارای قدرت ذاتی برای بروز و ظهور در این زمینه هستند و می توان امیدوار بود در این منطقه توازن نسبی برای ایجاد صلح دائمی شکل گیرد. دوران پساداعش در خاورمیانه دوران پیچیده ای به نظر می رسد. دورانی که پس از فروکش کردن بحران گروههای وارداتی تکفیری، فضای ملتهبی را از طریق ورود بی حد و حصر تسلیحات به کشورهای عربی خلیج فارس شاهد هستیم و شاهد بهم خوردن توازن منطقه از سوی قدرتهای بین المللی هستیم.
در این باره با محمد قیصری، کارشناس مسائل خاورمیانه گفت و گویی داشته ایم که از نظر می گذرانید.
پس از اعلام پایان داعش در منطقه غرب آسیا، تحولات جدیدی را شاهد هستیم. بحران استعفای حریری، تحولات داخلی عربستان، تحولات یمن و تنش ایران و عربستان در پی این تحولات. ارزیابی شما از روند تحولات اخیر چیست؟
این تحولات را می توان از جبنه های متفاوتی بررسی کرد. هم اینکه جزئیات را مورد به مورد نگاه کنیم و بعد به کلیت موضوع برسیم ، یعنی از جزء به کل برسیم یا برعکس از کل به جزء برسیم. باید بدانیم که همه مسائل و تحولات با هم ارتباط وسیعی دارد. من فکر می کنم تشدید این فضای رقابت به ویژه از طرف سعودی در این هفته اخیر ارتباط بسیار وسیعی با پایان کار داعش در سوریه و عراق و چنین مناطقی دارد. منتها این به معنای این نیست که کار کلاً تمام شده، بالاخره داعش با رویکردهای دیگری تداوم خواهد داشت. ولی به هر حال در این منطقه و پایان جغرافیای سرزمینی شان من فکر می کنم باعث تشدید شده است. یک وجه آن که برای عربستانی ها سرعت گرفته این است که، فکر می کنند نباید خیلی از قافله عقب بمانند و در این ماجرا سهمی از سوریه بخواهند (در عراق که ظاهراً دستشان کوتاه است). البته این یک چیز کلی است و مسائل جزئی تری دارد که این ها این راهبرد را چه طور تقلید می کنند و چه طور پیش خواهند برد، از تمام توانشان هم برای این کار استفاده می کنند، اما اگر بخواهیم به خود موضوع لبنان بپردازیم؛ من فکر می کنم در همین ارتباط بحث سعودی، چون آقای سعد حریری رفت در عربستان استعفاء داد به عنوان نخست وزیر یک کشور مستقل وجهه مناسبی نداشت. بعد هم آقای حریری مصاحبه کرد و اعلام کرد به اختیار خودش بوده و مسائل در ارتباط با حزب الله و مسائل داخلی لبنان بوده ولی تقریباً کسی این ادله را از ایشان نپذیرفت که استعفای ایشان ربطی به این مسائل داشته باشد. تقریباً همه فهمیدند که یک چیز دستوری از بالا بوده، حالا به این که خودش رضایت داشته یا نداشته کاری ندارم ولی این که دستوری بوده تقریباً برای همه روشن است. رسانه های غربی هم این مسأله را تأیید می کنند. بنابراین، به نظر من این ارتباط مستقیم با مسائل سوریه دارد.
گفته می شد سعودی ها از طرف ملک سلمان که اولین بار به روسیه رفت، یک پیغامی برای ما فرستاده بودند، پیغامشان هم احتمالاً همین بوده که محور مقاومت گشایش هایی را در بحث یمن برای سعودی فراهم کند، پیغام ما به سعودی ها این بوده که مسئله یمن مربوط به مردم یمن است و این در واقع جواب نه به خواسته سعودی ها بوده است. استعفای آقای حریری به این موضوع ارتباط داده می شود و جواب نه ایران از طریق لبنان به سعودی ها باعث شده است روی حریری فشار آورده شود و در همان جا هم آقای حریری استعفا دهد.
در تحلیل کلان از منطقه باید همه اینها را کنار هم گذاشت تا به نتیجه ای دقیق تر رسید؟
این مسائل با همدیگر مرتبط است و خواسته سعودی هم با پایان کار داعش در سوریه مرتبط بوده، روی هم رفته اگر بخواهیم همه این متغیرها را کنار هم بگذاریم، من فکر می کنم که مسائل منطقه ای یک تحلیل کلان دارد که قدرت های بزرگ را هم با جدیت بیشتری درگیر می کند، به ویژه فرانسه که منافع مستقیمی در لبنان دارد و همیشه هم خودش را در لبنان صاحب سهم و نفوذ می دانسته است. ولی در ارتباط با بحث سعودی و رقابتش با خود ما، من فکر می کنم برای عربستان سعودی یک بعد کلان دارد. بالاخره سعودی ها در چند جبهه منطقه ای هم درگیری دارند و احساس می کنند که شکست خوردند. یکی در جبهه عراق است که علیرغم تلاش هایی که سعودی ها در چند ماه اخیر در شروع ۲۰۱۷، کردند خیلی طرفی بر نبستند، یعنی در سفر آقای عبادی، در سفر آقای صدر به عربستان، فضای روشنی را فرا روی سعودی قرار نمی داد چه اینکه، در واقع سعودی ها با دولت جدید در عراق بصورت پارادایمیک مشکل دارند، مشکل راهبردی دارند و نمی توانند به توافق در زمینه خاصی برسند. علاوه بر این، سعودی ها از جنگ دوم خلیج فارس، سفارتشان را در عراق تعطیل کردند و بیست و خرده ای سال است که آنجا نبودند، حتی در دوره صدام که یک دوره ای ساپورتر اصلی صدام در زمان جنگ بودند، بعد از حمله آمریکایی هایی به عراق در جنگ ۱۹۹۱، از آن موقع سفارت را تعطیل کردند و نبودند. در دوران بعد صدام هم با دولت های جدید عراق که نیروی اصلی در دستان شیعیان بوده و همیشه همراهی و نزدیکی با ایران داشتند، روی هم رفته دورنمای روشنی در عراق نمی بینند اگر چه مداخلات و شیطنت هایشان را ادامه خواهند داد. علاوه بر این در جبهه عراق این حس را دارند، آن خلاء قدرت که بعد از صدام رخ داد، به ظن سعودی ها توسط ایران پر شده است، من این تعبیر را به کار نمی برم، من از این تعبیر استفاده می کنم ما در عراق منافع هم سویی داریم، عراق اکثریت شیعه ای دارد، علاوه بر فرهنگ ما و عراقی ها به لحاظ تاریخی اشتراکات زیادی داریم، مسائل مشترک زیادی برای ما و عراق هست. دولت عراق و شیعیان عراق هم می دانند که پشتیبان راهبردیشان جز ایران هیچ کس نخواهد بود.
محمد اکبری
- 15
- 5