انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ در عرصه سیاست خارجی نیز مانند سایر عرصهها، تحولی بنیادین به همراه آورد. اساس سیاست خارجی و هویت انقلاب ایران بر شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» استوار و بنا شد که همین شعار مبنای تعریف سیاست خارجی قرار گیرد. اگرچه تحولاتی که بعدها در سالهای اولیه و بویژه پس از قضیه گروگانگیری در سفارت امریکا روی داد باعث شد تا رویکرد سیاست خارجی جنبه تهاجمی به خود گیرد، اما پس از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به سمت عملگرایی تغییر مسیرجدی داد.
آنچنان که مناسبات خارجی ایران پس از پایان جنگ وارد مرحلهای شد که سعی داشت از روند دشمن تراشیهای قبلی فاصله بگیرد و تعریف جدیدی از رویکرد استقلال خواهی انقلاب ارائه کند. با سید جلال دهقانی فیروزآبادی، استاد دانشگاه و صاحب نظر مسائل بینالملل به مناسبت فرارسیدن چهل سالگی انقلاب اسلامی گفتوگو کردیم. او معتقد است جمهوری اسلامی ایران رویکرد تحول گرایانهای در سیاست خارجیاش داشته است که با گذر فراز و فرودهایی، پایهگذار تعامل سازنده با بازیگران عرصه بینالمللی شده است.
در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی قرار داریم... «استقلال خواهی و عدم وابستگی به شرق و غرب» یکی از وجوه ثابت خواستهها و مطالبات مردم انقلابی بود. طرح این شعار در آن مقطع و در سالهای نخست انقلاب معطوف به چه سابقه و شرایطی بود؟
مطالبات در ابتدای انقلاب اسلامی در سال ۵۷ دو وجه بسیار مهم داشت؛ یکی وجه استبداد ستیزی و آزادیخواهی بود و وجه دوم که در مطالبات مردمی مطرح شد استقلال خواهی یا استعمار ستیزی بود. پیش از آن نهضت مشروطه یک انقلاب مبتنی بر استبدادستیزی و آزادیخواهی و نهضت ملی شدن نفت هم یک نهضت ضد استعماری بود. انقلاب اسلامی جمع این دو تا بود یعنی هم هدف و آرمان استبداد ستیزی و هم آرمان استقلال خواهی داشت.
دلیل طرح این خواسته این است که به لحاظ تاریخی بویژه در دوره قاجاریه به بعد رژیمهای سیاسی ایران به دول خارجی و استعمار وابستگی داشتند که باعث مخدوش شدن استقلال ایران شد به گونهای که بسیاری معتقدند که ایران رسماً مستعمره نبود ولی عملاً بود. این یک دلیل بسیار مهم بود، دلیل دیگر در همان چارچوب، مداخلات گسترده استعماری در ایران بود.
ایران در طول تاریخ مدرن خود شاهد مداخلات انگلیس و روسیه و بویژه در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی (مشخصاً از ۲۸ مرداد ۳۲ به این طرف) مداخلات امریکا بود و در نتیجه این مداخلات قراردادهای استعماری پرشماری با دولت پیش از انقلاب بویژه در دوره قاجاریه منعقد شده بود. بنابراین یک حس استقلال خواهی در ملت ایران در سالهای پیش از انقلاب شکل گرفته بود که یکی از آرمانهای انقلاب اسلامی شد.
شرایط برای تحقق این آرمان در سالهای نخستین پس از انقلاب تا چه اندازه مهیا بود؟ یعنی پیگیری این مطالبه از سوی دولتهای بعد از انقلاب اسلامی به چه شکلی نمود پیدا کرد؟ آیا در دورههای مختلف معانی و وجوه متفاوتی از وجه استقلال شاهد هستیم؟
«استقلال» به معنای گفتمانیاش در دورههای مختلف پس از انقلاب با توجه به گفتمانهای سیاست خارجی حاکم، مدلولها و معانی مختلفی پیدا کرده بنابراین شاهد یک تحول مفهومی استقلال در سیاست خارجی ایران در چارچوب گفتمانهای مختلف هستیم. اما در واقع، استقلال همه جانبه مد نظر است و شامل همه ابعاد و وجوه آن میشود که ممکن است در هر دوره یا گفتمانی یکی از این وجوه برجسته شده باشد. استقلال دفاعی – نظامی، استقلال امنیتی و سیاسی، استقلال فرهنگی و نیز استقلال اقتصادی ابعاد مختلف «استقلال» هستند.
طرح مطالبات اولیه در دوره انقلاب ناظر به کدام از این وجوه بود؟
استقلال دفاعی و امنیتی و همینطور سیاسی و امنیتی در دهه اول انقلاب پررنگ شد دلیلش هم طبیعی است چون در آن زمان وابستگی نظامی و سیاسی رژیم سابق به دول خارجی بویژه امریکا باعث شده بود این مسأله اهمیت بیشتری پیدا کند. پس یک دلیل، وابستگی نظامی رژیم شاهنشاهی به غرب بود. دلیل دوم تحرکات تجزیه طلبانه در ایران و نهایتاً تجاوز عراق به جمهوری اسلامی ایران بود که باعث شد بعد دفاعی - امنیتی در دهه اول انقلاب پررنگتر شود.
استقلال فرهنگی هم در دهه اول انقلاب بهدلیل وابستگی فرهنگی نظام شاهنشاهی به فرهنگ غرب، خیلی پررنگ بود و باعث شد استقلال فرهنگی هم نمود بیشتری پیدا کند. منتهی شاید یکی از ابعاد استقلال که به نوعی مغفول مانده یا اگر مفغول هم نبوده هم عرض سایر ابعاد استقلال کمتر به آن توجه شده، استقلال اقتصادی است گرچه یکی از آرمانهای انقلاب، استقلال اقتصادی بهدلیل اقتصاد تک محصولی و نفت پایه در دوره قبل از انقلاب بود.
استقلال اقتصادی به چه معنا؟ برخی آن را بستن درهای کشور به روی جهان خارج تعبیر میکردند.
خیر، آنچه در دستیابی به استقلال اقتصادی مطرح بود، به معنای عدمرابطه و تعاملات اقتصادی با سایر کشورها نبود بلکه منظور متنوعسازی منابع اقتصاد کشور است البته اقتصادی که مبنای آن قابلیتها، ظرفیتها و منابع داخلی باشد و برای تکمیل آن اقتصاد، تعاملات اقتصادی با سایر دول هم داشته باشیم. درواقع استقلال اقتصادی به معنای انزوای اقتصادی نیست بلکه به معنای روابط و تعاملات متوازن اقتصادی با سایر کشورها بر پایه تأمین منافع ملی کشور است.
آیا مناسبات سیاسی ایران با سایر کشورها هم ذیل همین گزاره معنادار میشود؟ برخی معتقدند که تفسیرهای نادرست از مفهوم استقلال و وابستگی چه بسا زمینهساز فرصت سوزیهایی در دورههای مختلف شده است. شما با این نظرات موافقید؟
باید این تعریف را داشته باشیم که استقلال چی هست و چی نیست. استقلال دو وجه سلبی و ایجابی یا به بیان دیگر دو وجه مثبت و منفی دارد. البته منفی نه به معنای بد. در واقع چند معنا برای استقلال میتوان در نظر گرفت. استقلال در سیاست خارجی به معنای آزادی عمل در عرصه خارجی و توانایی اعمال اقتدار و حاکمیت ملی در داخل است. یعنی اگر کشوری این دو ویژگی را داشته باشد نشان میدهد کشور مستقلی است.
استقلال در وجه سلبی نیز به معنای عدم وابستگی و سلطهپذیری است. اگر اهداف و منافع یک کشور بر اساس مصالح و آرمانهای آن توسط تصمیم گیرندگانش تعیین و تعقیب نشود و دیگران برایش تعیین کنند، این میشود وابستگی. وابستگی با وابستگی متقابل هم متفاوت است یعنی گاهی کشورها به صورت متقابل و بر اساس منافع متقابل به نوعی به هم وابستگی دارند. باید توجه کنیم وابستگی با وابستگی متقابل متفاوت است. بنابراین، استقلال لزوماً به معنای عدم تعامل و رابطه مبتنی بر احترام و منافع متقابل با سایر کشورها نیست. حتی جمهوری اسلامی میتواند یک کشور مستقل باشد و با ابرقدرتها و مراکز قدرت جهانی هم رابطه داشته باشد بهشرط اینکه این رابطه به سلطه و وابستگی نینجامد.
آیا این وجه از رابطه با قدرتهای غربی در آغاز انقلاب مورد وفاق همه جریانهای سیاسی کشور بود؟
برخی میان تعامل و رابطه سلطهآمیز تفکیک قائل نمیشوند. آنچه که در انقلاب اسلامی ایران هدف و آرمان مردم بود و در شعار نه شرقی و نه غربی هم بود، عدم رابطه با شرق و غرب نبود بلکه نفی سلطه شرق و غرب بود. در سیاست خارجی البته به معنای نفی مرام و مسلک و ایدئولوژی شرق و غرب هم بود بنابراین میبینیم ایران حتی در حیات حضرت امام با شوروی ارتباط دارد با اروپا رابطه دارد در حالی که اینها هم دول استعماری در ایران و هم مراکز قدرت بودند ولی جمهوری اسلامی از موضع استقلال مبنی بر برابری و احترام و منافع متقابل با آنها رابطه داشت.
آیا شرایط مهیای تحقق همه جانبه این خواسته بود؟ در برهههایی بعد از انقلاب برقراری رابطه نزدیک میان ایران با جهان غرب، مخالفتهای جدی برخی از جریانهای داخلی کشور را برانگیخت...
استقلال به معنای انزواگرایی نیست در واقع حتی میخواهم بگویم به معنای بیطرفی منفی و بیعملی در عرصه بینالملل هم نیست. زیرا به نظرم انزواگرایی، انفعال و عدم تعامل نه با ژئوپلتیک ایران سازگار است، نه با فرهنگ سنتی ایران و نه با ایدئولوژی اسلامی و گفتمان انقلاب اسلامی. یعنی عدم تعامل و انزواگرایی در هیچ یک از این عناصر نیست زیرا بر پایه ژئوپلتیک، ایران یک کشور بینالمللی است و باید با کشورهای دیگر رابطه داشته باشد چون اگر نداشته باشد مجبور به عکسالعمل است. فرهنگ ایرانی نیز هویت فراملی دارد و بسیار فراتر از ایران سیاسی امروز میرود.
اسلام و به تبع آن گفتمان انقلاب اسلامی نیز ماهیت و رسالت فراملی دارد. بنابراین ما باید با همه کشورها رابطه داشته باشیم اما این رابطه باید بر اساس منافع متقابل و فارغ از سلطهجویی و سلطهپذیری باشد. اینها دیگر در حوزه سیاستگذاری است. عامل و کارگزار خارجی و تصمیم گیرنده سیاست خارجی باید در چارچوب تعاملات به گونهای عمل کند که ناقض استقلال ملی نبوده و تأمینکننده منافع ملی ما باشد. برخی این را با داشتن رابطه خلط میکنند اینگه اگر با شرق و غرب رابطه نداشته باشیم منافعمان تأمین است در حالی که همه کشورها سعی میکنند از برقراری رابطه با سایر کشورها برای تأمین منافع خود استفاده کنند.
این سیاستگذاری در برهههای مختلف انقلاب با چه فراز و فرودهایی رو به رو بوده است؟
فراز و فرود داشته است به این دلیل که همه کشورها از جمله ایران در سیاست خارجی خود ناچار به انتخاب و برجسته کردن برخی از اهداف و منافع در برهههای خاص هستند. اگرچه یک سیاست خارجی موفق و مطلوب، سیاستی است که بین این اهداف و منافع یک توازنی ایجاد کند. یعنی اولویت دادن به یک دسته از منافع نباید باعث غفلت از سایر اهداف شود. در سالهای ابتدایی پس از انقلاب اسلامی، بعد امنیتی- سیاسی سیاست خارجی ایران خیلی پررنگ شد. باید دید که این مسأله در چه شرایط زمانی و مبتنی بر چه منطق و موقعیتی بوده است که سیاست خارجی ما بیشتر وجه امنیتی سیاسی پیدا کرده است.
به نظرم ما به دو دسته از علل میتوانیم اشاره کنیم؛ یک شرایط عینی یا محیط عملیاتی دوم شرایط ذهنی یا محیط روانی سیاست خارجی. شرایط عینی باز خود به دو دسته تقسیم میشود یک وجه و بعد داخلی دارد که ما میبینیم که بعد از انقلاب اسلامی تجزیه طلبی و آشتیناپذیری برخی جریانهای داخلی ایجاب کرده ما بیشتر به موضوع امنیت بپردازیم، در بعد خارجی تحولاتی رخ داده و حوادثی از قبیل حمله عراق به ایران پیش آمده که سیاست خارجی ما را امنیتی و سیاسی کرده است. این تهدیدات و تحولات پیرامونی لاجرم سیاست خارجی ما را امنیت محور یا دفاع محور کرده است. یک شرایط ذهنی هم دارد که ممکن است سیاست خارجی را به یک اولویتی سوق دهد از جمله ذهنیت تصمیم گیرندگان و دوم گفتمان حاکم بر سیاست خارجی.
نقش شرایط ذهنی و گفتمانی دولتهای حاکم چه اندازه در پررنگ کردن بعد امنیتی در سیاست خارجی اهمیت داشته است؟
در دهه اول با توجه بهشرایط عینی حاکم از جمله حمله یک نیروی خارجی به ایران، فارغ از اینکه چه تفکری حاکم بود، شرایط جنگی ایجاب میکرد دولت وقت نخستین هدفش دفع تجاوز خارجی باشد. بعد از جنگ نیز یکی از الزامات بازسازی ایجاب میکرد، بیشتر به بحثهای توسعه و بازسازی اقتصادی پرداخته شود که این دوره با ریاست جمهوری آقای هاشمی مصادف بود که از نظر شخصیتی و گفتمانی توسعهگرا ست.
لذا بخشی از دلایل پیگیری سیاست خارجی توسعه محور به ویژگی خود آقای هاشمی و بعد روانیاش باز میگردد که آدم توسعهگرایی بود و بعد هم شرایط کشور ایجاب میکرد بازسازی اقتصادی صورت گیرد. خب در این دوره شرایط ذهنی و عینی بر هم منطبق است. البته نکته حائز اهمیت این است که حتی در دیدگاه سنتی امنیت محور، اقتصاد نیزمهم است منتهی میگویند اقتصاد پایه قدرت نظامی است اقتصاد در خدمت سیاست است پس یک سیاست خارجی امنیت و قدرت محور هم نمیتواند اقتصاد را نادیده بگیرد.
اولویت اقتصادی تا چه اندازه همپای رویکرد امنیتی در سالهای پس از انقلاب مورد توجه واقع شد؟
ما در بعد اقتصادی کمی غفلت کردیم. حتی اگر در سیاست خارجی اولویت را به بعد امنیتی بدهیم دلیلی بر غفلت از بعد اقتصادی نیست یعنی منافع اقتصادی در سیاست خارجی باید مورد توجه قرار گیرد حالا در یک شرایط دیگری که کشور ممکن است با تهدیدات کمتری مواجه باشد خب در آنجا دیگر ممکن است منافع اقتصادی، اولویت نخست سیاست خارجی شود یا توسعه و رفاه اقتصادی که نمود آن در دیپلماسی اقتصادی است، به هدف اصلی تبدیل شود. چنانکه دیپلماسی اقتصادی در جمهوری اسلامی در شرایط فعلی دربرنامه وزارت خارجه در دولت دوازدهم بهعنوان یکی از ابراولویتها تعریف شده است.
پیگیری این هدف به معنای نادیده گرفتن بحثهای امنیتی دفاعی نیست بلکه باید این هدف به موازات سایر اهداف و منافع مورد توجه قرار گیرد. واقعیت هم این است که حتی اگر بگوئیم همه کارکرد سیاست خارجی بسترسازی برای تأمین توسعه و رفاه اقتصادی نباشد حداقل یکی از کارکردهای مهمش است.علیرغم غفلتهایی که در گذشته نسبت به وجه اقتصادی صورت گرفته، این رویکرد در شرایط کنونی و در دولت دوازدهم در صدر اولویتهای سیاست خارجی قرارگرفته است.
برجام در شرایطی به دست آمد که کشور بعد از گذر از یکسری بحرانهای دیپلماتیک تلاش کرد از طریق رویکرد به قول آقای ظریف فنی این پرونده را حل کند، حل این موضوع را از این منظر که ایران تلاش کرد یک مطالبه بحق خود را در یک فضای مساوات گونه به دست بیاورد چه اندازه با شعارهای استقلال خواهی و عدم وابستگی ذیل آن معنادار میشود.
من بارها گفتهام که ما در کشور یکنوع دیپلماسی هراسی داریم و دیپلماسی هراسی هم به بیگانه هراسی بازمیگردد که در سنت تاریخی ماست. یعنی حافظه تاریخی ایرانیان از مداخلات خارجی بخصوص در دوره مدرن به گونهای است که همیشه با سوظن به خارجیها نگاه کرده است. البته این بیاعتمادی به بیگانگان تا حدودی طبیعی و حتی ضروری است اما اگر بیش از حد باشد میتواند تأثیر منفی داشته باشد. لذا برخی متأسفانه مذاکره و دیپلماسی را مساوی سازش و تسلیم تعریف میکنند و باز تأکید میکنم یکی از دلایلش پیشینه تاریخی با قراردادهای استعماری بوده که در حافظه تاریخی ایرانیان باقی مانده است.
یا گاهی اوقات در کنار دیپلماسی هراسی، یک دوگانه نادرستی تحت عنوان مذاکره- مقاومت درست میکنند که اینها را در مقابل هم قرار میدهند در صورتی که دیپلماسی متضمن هر دو است یعنی شما باید از قدرت ملیتان برای تأمین منافع ملی استفاده کنید. حداقل یکی از تعریفهای دیپلماسی، هنر اعمال مسالمتآمیز قدرت در روابط بینالملل است.
یعنی ما اگر بتوانیم از توان و قدرت خودمان به صورت مسالمتآمیز استفاده کنیم، معلوم میشود دیپلماسی قدرتمندی داشتیم. منتقدین برجام در واقع دو دسته هستند از نظر من برخیها کلاً مخالف اصل مذاکره هستهای بودند و هستند چون معتقد بودند گزینه بهتری از برجام وجود داشت.
دسته دوم مخالف اصل برجام نبودند و نیستند بلکه منتقد شیوه و محتوای آن هستند میگویند بهتر میشد مذاکره کرد. پس این دو رویکرد متفاوتی است. اما نکته این است که ما باید بدانیم که سیاست خارجی همیشه عرصه انتخاب بین گزینههای خوب و خوب تر یا خوب و بد نیست. خب انتخاب بین این نوع گزینهها سادهترین نوع عقلانیت است. من خودم موقع مذاکرات هستهای معتقد بودم برجام در شرایط انتخاب بین گزینه بد و بدتر بهدست آمد یعنی در شرایطی که گزینه خوب - خوبتر نداشتیم.
بنابراین بر این اساس باید قضاوت کنیم ببینیم کشور در چه شرایطی تصمیم گرفت موضوع هستهای را از طریق مذاکره حل کند. منتهی برجام با توضیحاتی که اشاره کردم منافاتی با استقلال ما ندارد اگر به این جمعبندی رسیدیم که بر مبنای این مذاکرات میتوان منافع ملی را تأمین کرد، باید از این رویکرد بهره میبردیم. خب در مذاکرات و چانه زنی هم طبیعتاً باید امتیازاتی داد و امتیازاتی گرفت و قضاوت را بر اساس این نسبت انجام میدهیم وگرنه شما میتوانید امتیازاتی که داده شده را پررنگ کنید یا دیگری امتیازاتی که گرفته شده را پررنگ کند. این قضاوت از زاویه منصفانهای نیست و مجموع اینها را باید دید. به همین دلیل موضوع جذب سرمایهگذاری خارجی و رفت و آمد هیأتهای خارجی با نگاههای بد بینانهای هم همراه شده است...
بله طرح این انتقادات بر اساس تعریف اشتباهی است که از «استقلال» صورت گرفته است وگرنه سیاست خارجی همانطور که گفتیم باید زمینه جذب سرمایهگذاری خارجی را برای تأمین منافع ملی فراهم کند. حتی اگر سیاست خارجی امنیت محور هم باشد خب اگر بتوانیم جذب سرمایه خارجی داشته باشیم در راستای منافع ملی ماست حتی برای بحثهای دفاعی.
چه اندازه از این مخالفتها با گفتمان غالب تعامل با دنیا معلول عدم تبیین درست رویکردها از سوی دستگاه دیپلماسی و نهادها است؟
سیاست خارجی یکی از حساسترین وجوه سیاست است زیرا با امنیت ملی و بقای کشور و ملت ارتباط دارد بنابراین ما در این زمینه باید نگاهی مبتنی برامنیت همه جانبه و گسترده از جمله امنیت اقتصادی داشته باشیم.
در واقع حداقل کارکرد سیاست خارجی این است که بتواند بقای کشور را تأمین کند. هم امنیت نظامی و هم سایر امنیتها از جمله امنیت اقتصادی ذیل این گزاره تعریف میشود.
بنابراین باز این هم بیانگر آن است که در سیاست خارجی باید منافع اقتصادی را هم مد نظر قرار دهیم. اما از آنجایی که سیاست خارجی خیلی تخصصی است شاید بسیاری از افراد غیر متخصص نتوانند بدرستی منافع ملی و اولویتهای آن را تشخیص دهند یعنی متوجه نباشند کشور در چه شرایطی قرار دارد و کدام یک از آن منافعی که گفتم باید در اولویت قرار گیرد.
معتقدم یک سیاست خارجی مطلوب باید همه این منافع را بهصورت متوازن پیگیری کند و باز اگر قرار شد یکی از اینها انتخاب شود همیشه در روابط بینالملل گفته میشود حفظ بقای کشور و امنیت کشور در صدر اولویتهاست. خب برخی از افراد که ضد انقلاب اسلامی هستند و موافق جمهوری اسلامی نیستند آن چیزی که ما میگوییم بهعنوان بالاترین نوع منافع ملی یعنی بقا باید در سیاست خارجی تأمین شود را نفی و رد میکنند تکلیف آنها روشن است. بهطوری که هرچه هم شما تبیین کنید آنها قانع نخواهند شد.
اما برخی دیگر که اکثریت هستند ممکن است خیلی درک درستی از سیاست خارجی و منافع ملی و اولویتبندی آن نداشته باشند که مثلاً آیا ما واقعاً میتوانیم با تهدیدات مرزیمان خارج از مرزهایمان مقابله کنیم یا خیر. مثلاً فرض کنید اگر داعش به مرزها و سرزمین ما حمله کرده بود خب دفاع میکردیم ولی همه تصدیق میکنند که عاقلانهتر این بود که قبل از اینکه به ایران برسند با آنها مقابله کنیم بنابراین به نظرمی رسد اکثر دوستان با توجه به اینکه موضوع سیاست خارجی و منافع ملی بسیار تخصصی است شاید نتوانند بخوبی تشخیص دهند که مثلاً حضور ما در لبنان و سوریه یا در عراق بر مبنای ضرورت تأمین اهداف و منافع امنیتی و دفاعی ایران خارج از مرزهای جغرافیایی کشور است. گاه بر مبنای همین ناآگاهی است که برخی این حضور را صرفاً بر مبنای هدف ایدئولوژیک میدانند که البته ممکن است آن هم باشد اما تنها بر اساس آن نیست بلکه بیشتر با هدف دفع تهدیدات در خارج از مرزها صورت میگیرد.
البته شما میدانید که سیاست خارجی فقط محدود به وزارت خارجه نیست بلکه یک حوزه گستردهای است که نهادها، سازمانها و بوروکراسیهای مختلف در تعیین حدود و ثغور آن نقش دارند یکی از آنها هم وزارت خارجه است.
باید مجموع این شرایط و منافع را به صورت خیلی شفاف هم برای ملت خودمان و هم برای سایر ملتها توضیح دهیم. ما در سیاست خارجی، دو نوع عقلانیت ارتباطی و استدلالی داریم که بسیار حائز اهمیت است یعنی بر مبنای عقلانیت ارتباطی شما میتوانید ضمن حفظ منافع خود با بقیه کشورها ارتباط برقرار کنید. عقلانیت استدلالی نیز به این معناست که باید اهداف و برنامههای سیاست خارجی را برای دیگران بهطور مستدل توضیح دهید به گونهای که آنها قانع شوند. این وجه بسیار مهمی در سیاست خارجی است که دیگران بخوبی متوجه این شوند که حضور ما در عراق یا جاهای دیگر چگونه میتواند موجه باشد.
در شرایط فعلی و با توجه به منطقه پرالتهاب خاورمیانه، یارکشیها و ائتلافسازیهای موجود در منطقه، شما تبلور استقلال جمهوری اسلامی را چگونه تحلیل میکنید. آیا با همان رویکردها و سیاستهای دهههای گذشته میتوان ادامه مسیر داد یا تاکتیکها نیازمند تغییر است. این تغییرات آیا باید در همان تاکتیکها محدود بماند یا راهبردها را نیز شامل میشود؟
همانطور که توضیح دادم معتقدم استقلال به معنای انزواگرایی و عدمتعامل نیست. اتفاقاً بهعنوان یک کشور مستقل و با هدف تأمین منافع ملی باید با اقتدار با سایر کشورها ارتباط و ائتلاف داشته باشیم چون بسیاری از مسائل و مشکلات منطقه بین همه کشورها مشترک است.
به نظرم الان در دولت آقای روحانی نشانه همکاری و تعامل جدی جمهوری اسلامی با جهان خارج بخوبی دیده میشود. اصلاً شعار دولت، تعامل سازنده با کشورهای دیگر است. بنابراین بخشی از رویکردهای انزوا طلبانهای که در برههای از گذشته وجود داشته اینک تغییر کرده است و به یک بلوغ در سیاست خارجی رسیدیم که ضمن حفظ استقلال و تأمین منافع میتوانیم با کشورهای دیگر رابطه داشته باشیم.
مشخصاً اگر بخواهم مثال بزنم ایران الان در سطح منطقه در یک ائتلاف منطقهای حضور دارد. محور مقاومت شامل ایران، عراق، سوریه و لبنان یک نمونه از ائتلافسازی است البته ممکن است غیر رسمی باشد اما عملاً وجود دارد.همچنین علاوه براین ائتلاف ما باز با روسیه درباره سوریه نیزهمکاری میکنیم. با ترکیه، قطر و عمان هم تعامل نزدیک داریم در سازمان شانگهای هم عضویت ناظر داریم و تلاش میکنیم عضو رسمی آن شویم، ایران و اروپا با هم تعامل دارند و همکاری میکنند و برجام یک نمونه آن است.
حتی میخواهم بگویم ایران با امریکا هم تعامل داشته است نمونههای تاریخی زیادی هم دارد که بارزترین آن همکاری دو کشور در افغانستان بوده که البته امریکاییها هیچ وقت حاضر نشدند منافع ما را به رسمیت بشناسند این مشکل اصلی است حتی در برجام هم تعامل بود اما بازیهایی که ترامپ در میآورد در واقع نوعی بیاعتمادی را افزایش داده است بنابراین جمهوری اسلامی ایران رویکرد تحول گرایانهای در سیاست خارجیاش داشته است حالا در دولتهای مختلف به میزان متفاوتی اما حداقل در دولت آقای روحانی که اشاره کردم اصل بر تعامل سازنده است حتی ایران بارها اعلام کرده با عربستان هم حاضر به گفتوگو و تعامل است منتهی آنها حاضر نیستند.
بنابراین معتقدم در شرایط کنونی با ائتلافهای جدید و تحولاتی که شکل گرفته، شاهد یک بلوغ در سیاست خارجی ایران هستیم که خیلی با آن تعاریف انزواگرایانه که از استقلال میشود سازگاری ندارد.
مریم سالاری
- 17
- 6