هنوز بيش از يك مقام ديپلماتيك تحليلگرياش به چشم ميآيد؛ اگرچه حواس او كاملا به خطوط قرمز هست و يادش نميرود روي ميز مذاكره، مقابل نماينده همين كشورهايي مينشيند كه من مدام در مصاحبه عملكردشان را نقد ميكنم. هنوز اصليترين پروندهاي كه در دست حسين جابريانصاري، دستيار ويژه وزير امورخارجه ايران در امور سياسي قرار دارد، بحران سوريه است. او يكسالونيم است كه رئيس تيم مذاكرهكننده ايران در مذاكرات آستانه است؛ مذاكراتي كه نبايد از نظر دور داشت از نقطه صفر آغاز شده و خيل ١٩ كشوري را كه با وزراي خارجهشان مدعي مذاكره درباره سوريه بودند، جا گذاشته و به چارچوبهايي سياسي براي حل نقطه بحران در سوريه رسيده است. اما روسيه، ايران و تركيه هر كدام در سوريه دنبال آنچه هستند كه ميتواند در نگاه اول خلاف منافع ديگري باشد. در گفتوگويم با انصاري بر آنچه در عفرين گذشت، تأكيد بيشتري كردم چون آنچه در اين كانتون گذشت نشان ميدهد آنكارا هنوز ميتواند «بازيبرهمزن» اين صحنه باشد. همانطوركه از رضايتش از عملكرد آمريكا در بمباران سوريه ديديم.
تأثير موشکباران آمريکا و متحدان اروپايياش بر معادله سوريه چيست؟ و چقدر توانسته اين معادله را تغيير دهد؟
تهاجم موشکي آمريکا، انگليس و فرانسه به سوريه تأثيرگذاري آني بر معادله سوريه و توازن قواي شکلگرفته در اين کشور را ندارد، اما توجه به اهداف واقعي اين عمليات ميتواند به شناخت سياست و اولويتهاي سوري سه کشور مهاجم و همچنين روندهاي آتي محتمل کمک کند.
هدف ظاهري اعلامشده تنبيه دولت سوريه بهدلیل استفاده از سلاحهاي شيميايي در نبردهاي اخير غوطه شرقي دمشق بوده، اما مشخص است که اهداف ديگري در پس اين تهاجم قرار دارد؛ چون اگر آنگونه که ادعا ميکنند هدف برخورد با بهکارگيري سلاح شيميايي بود، بايد تا اعزام هيئت سازمان منع سلاحهاي شيميايي و اعلام نتايج تحقيقات اين سازمان صبر ميکردند. در شرايطي که اصل وقوع بمباران شيميايي از سوی روسيه و دولت سوريه و ناظران بيطرف نفي شده است، سرعت در انجام تهاجم موشکي به سوريه بهصورت خودسرانه از سوي چند کشور در تناقض آشکار با قوانين بينالمللي و ضوابط حقوق بينالملل بوده و نشان ميدهد که اين سه کشور اهداف و دغدغههاي ديگري جز برخورد با بهکارگيري سلاحهاي شيميايي داشتهاند.
اگر به اظهارات مقامات سه کشور پس از تهاجم موشکي مبني بر ضرورت حل مسئله سوريه در چارچوب روند ژنو (طبعا با تفسير موردنظر آنان از اين روند) توجه شود، برخي اهداف آنها از اين عمليات مشخص ميشود. واقعيت اين است که روند تحولات ميداني و سياسي سوريه در يکسالونيم اخير در مسيري حرکت کرده که اين سه بازيگر بينالمللي بحران سوريه را در حاشيه قرار داده است. در سطح ميداني، اعاده سيطره دولت سوريه بر حدود ۷۰ درصد سرزمين اين كشور که آخرين نمود آن در پيروزي دولت در منطقه غوطه دمشق بروز يافت، براي اين سه کشور مطلوب نيست چون به تقويت و تثبيت دولت سوريه منجر شده که در طراحيهاي استراتژيک سه قدرت غربي بايد حذف يا حداقل بهشدت تضعيف ميشد؛ ضمن اينکه اين موفقيتها با همراهي و حمايت آشکار ايران و روسيه محقق شده و عملا منجر به تثبيت و تعميق تأثيرگذاري اين دو کشور شده است که اين نيز از سوي سه قدرت غربي مهاجم به سوريه پذيرفتني نيست.
در سطح سياسي نيز شکلگيري روند «آستانه» و دستاوردهاي آن در زمينه ايجاد مناطق کاهش تنش و برگزاري کنگره گفتوگوي ملي سوريه در سوچي، عملا نقشآفريني سياسي سه کشور غربي در تعيين سمتوسوي آينده سوريه را به حداقل رسانده است. از اين منظر، يکي از اهداف سرعت در انجام تهاجم موشکي به سوريه پيش از قطعي و روشنشدن اصل وقوع بمباران شيميايي و عاملان احتمالي آن، تلاش براي اعلام حضور اين سه کشور در صحنه و تحميل اين حضور بر بازيگران ديگر، بهويژه دولت سوريه، روسيه و ايران است؛ به عبارتي سه کشور با اين عمليات ميخواهند ثابت کنند که عليرغم تحولات عميق يکسالونيم اخير، هنوز نقشآفريني و ابتکار عمل براي تأثيرگذاري بر صحنه سياسي و ميداني سوريه را دارند. ميزان تحقق اين هدف به عوامل متعددی از جمله سمتوسوي تحولات آينده و ابتکار عمل بازيگران مقابل اين سه کشور در صحنه سوريه بستگي خواهد داشت.
چند ماه گذشته کانتون عفرين صحنه نزاع و درگيري بود. ترکيه در عفرين دنبال چه چيزي بود؟
بحث عفرين در واقع نمادي از پيچيدگيها و درهمتنيدگيهاي صحنه سياست و جامعه و همه ابعاد بحران سوريه و منطقه است. در عفرين يک بازيگر عمده کردي داريم. در تحولات حدود يک دهه اخير -کمي بيشتر يا کمتر- برخي سياستمداران کُرد فکر کردند که اين يک لحظه طلايي و نقطهعطفي است که قابليت بهرهبرداري حداکثري دارد. اين اتفاق بهطور مشخص در سوريه و عراق رخ داد. ترکيه در طراحي استراتژيک خود فکر ميکند از اين مسئله بيشترين صدمه را خواهد ديد -به لحاظ راهبردي و ژئوپليتيک و ابعاد مختلف سياسي و اجتماعي- بهدليل اينکه مسئله کردي يک مسئله مهم در ترکيه است و دهههاست جنگ و درگيري بين برخي نيروهاي کردي ترکيه با دولت مرکزي در جريان بوده و حزب حاکم فعلي (از سال ٢٠٠٢ تاکنون) هم اين وضعيت را از قبل به ارث برده است و امر جديد و مختص به اين دولت نيست، ولي درحالحاضر مسئله کردي، مسئله درجه نخست براي امنيت ملي ترکيه است؛ هم در ابعاد درون ترکي و هم در ابعاد برون ترکي و منطقهاي. چون در حدود يک دهه اخير تحولاتي در مناطق کردنشين سوريه و عراق رخ داده و اين بستر را فراهم کرده که برخي نيروهاي کردي فکر کنند ميتوانند از آن براي تشکيل يک هويت مستقل کردي و موجوديت سياسي بههمپيوسته در اين منطقه استفاده کنند، امري که از ديد ترکيه تهديد درجه يک امنيت ملي است. بُعد ديگر موضوع از ديد ترکيه اين است که اگر اين هويت کردي در سوريه و عراق بهعنوان يک موجوديت سياسي شکل بگيرد، عملا ترکيه را از منطقه عربي جدا ميکند؛ يعني ترکها براي ارتباط با منطقه عربي باید از مانع منطقه کردي رد شوند که روابط ساکنانش با دولت مرکزي ترکيه چند دهه است در شرايط جنگ و نبرد تعريف شده است، بنابراین اين مسئله هم به دلايل داخلي و هم خارجي مسئله درجه اول امنيت ملي ترکيه محسوب ميشود. اين نوع نگاه ترکيه به مسئله کردي و روندهاي جاري آن است؛ اما از ديد ناظر بيروني در تحولات هفتساله گذشته سوريه و بيش از يک دهه گذشته عراق و منطقه، خود ترکيه يکي از عوامل مؤثر در تضعيف دولتهاي مرکزي سوريه و عراق بود و زماني که دولت مرکزي اين کشورها تضعيف شد، عملا ميل به جداييطلبي در سوريه و عراق افزايش پيدا کرد.
ترکيه در گذشته فکر ميکرد بازيگر بزرگي است و تصور ميکرد با مجموعه ابزارهاي بازي که در اختيار دارد، در نهايت اين روندها در مسيري هدايت نخواهد شد که برايش تهديدي بزرگ باشد، اما عملا ترکيه در يکي، دو سال گذشته، در فصل درو و برداشت مشاهده کرد اتفاقات به سمتوسويي ميرود که آنکارا نه فقط برنده تحولات نيست، بلکه تحولات واقعي از اين استعداد برخوردار است که ترکيه را به بازنده بزرگ تبديل کند؛ يعني ترکيه ميخواست در سوريه تغيير اعمال کند و دولت اين کشور سرنگون شود، اما نهتنها دولت سرنگون نشد، بلکه در واقع دولتي تثبيت شد که بهدليل سياست ضدسوري ترکيه در چند سال گذشته درحالحاضر ضديتي ويژه نسبت به اين کشور دارد و در مسير موفقيتهاي متوالي سياسي و نظامي قرار دارد. در عراق نيز مشابه همين وضعيت اتفاق افتاده است. در مجموع در مسئله کردي که به جنبههايي از ابعاد آن اشاره کردم، گوي آتشيني در منطقه راه افتاده که بهدليل عوامل مختلف از جمله تضعيف دولتهاي مرکزي در بغداد و دمشق، به يک تهديد عمده امنيت ملي براي ترکيه تبديل شده و مجموعه اين شرايط در واقع سياستمداران ترکيه را در برابر انتخابهاي سخت قرار داده است، براي اينکه بتوانند با مجموعه اقدامات سياسي و نظامي مانع تبديل ترکيه به بازنده بزرگ هم در سطح منطقهاي و هم در سطح دروني شوند.
اين تحليل ژئوپليتيک آنچه بود که در عفرين گذشت. ايران و روسيه از همان ابتدا مخالف اقدام ترکيه در عفرين بودند. سخنگوي دستگاه ديپلماسي در کشور خواست هرچه سريعتر اين عمليات متوقف شود؛ اما گويا اين مخالفت خيلي ظاهري بود و ما نشانهها و نمود ديگري از سوي ايران در مخالفت با عمليات عفرين نديديم. گويي ترکيه به همان دلايلي که شما در بالا برشمرديد، محق شناخته شد هرگونه که ميخواهد در عفرين عمل کند؟
واقعيت اين است که ايران موضعش را در عاليترين سطح، در اجلاس سران در آنکارا اعلام کرد. ما ضمن درک و فهم نگرانيهاي ترکيه از زاويه تهديدهای امنيت ملي با نقض تماميت ارضي و حاکميت ملي سوريه مخالفيم و اين را در عاليترين سطوح سياسي و ديپلماتيک، هم در مذاکرات و هم در صحنه علني و موضعگيريها اعلام کردهايم. هرگونه عمليات در خاک سوريه و عراق بدون هماهنگي با دولت مرکزي قابل پذيرش نيست، هرچند مبتني بر نيازهايي قابل فهم باشد. در عمليات عفرين حاکميت ارضي سوريه نقض شده و ما مخالف اين هستيم. موضع روسيه را هم بايد جداگانه نگاه کرد. روسها براساس مجموعه اهداف و نيازهايشان و مجموعه تعاملاتي که با بازيگران مختلف دارند، اولويتهاي خودشان را تعيين ميکنند.
درباره عفرين هم تا قبل از اظهارات اخير آقاي لاوروف درباره ضرورت تحويل عفرين به دولت سوريه، ترجيح دادند بيشتر نظارهگر باشند و موضعگيري فعالي نداشته باشند. ما با بازي برخي قدرتهاي بينالمللي و عدم فهم برخي بازيگران محلي که در جهت تجزيه سوريه و عراق و کشورهاي منطقه تلاش ميکنند، مخالف هستيم و معتقديم هرگونه بازي داراي نتايج تجزيهطلبانه نه فقط به تحقق منافع آن گروهي که دنبالکننده اين مسئله است، منجر نخواهد شد، بلکه امنيت و موجوديت ملي و همزيستي طبيعي ملتهاي منطقه را با مشکل مواجه خواهد کرد. بيشتر بازيگران بيروني با تحريک اين نوع جداييطلبيها دنبال اين هستند که بتوانند اهداف خودشان را در اين آب گلآلود و در اين شرايط و بستر درهمتنيده و دعوا و تناقضها محقق کنند؛ بنابراین ما با هر اقدامي در جهت تجزيه کشورهاي منطقه از جمله سوريه و عراق به شکل کاملا صريح و شفاف مخالفيم و مجموعه موضعگيري و عملکرد جمهوري اسلامي در تعارض با اين اتفاق بوده است و از اين نظر سياست روشني ر ا دنبال ميکنيم؛ اما از يک زاويه ديگر کردها را يکي از اجزاي تاريخي مردمان منطقه ميدانيم و معتقديم حقوق شهروندي کردها در تمامي ابعادش بايد در کشورهاي منطقه به رسميت شناخته شود و دولتهاي مرکزي عراق و سوريه را براي اتخاذ سياستهايي مبتني بر بهرسميتشناختن حقوق کامل شهروندي کردها تشويق ميکنيم.
برميگردم به سؤالي که درباره مخالفت ظاهري پرسيدم؛ يکسالونيم است که در آستانه و سوچي سه کشور يعني ايران، روسيه و ترکيه همراه نماينده دولت دمشق و معارضان در حال مذاکره هستند؛ اما يکي از شرکاي مذاکره تصميم ميگيرد که در نقطهاي از کشور مورد مذاکره، عملياتي انجام دهد يا به قول برخي تسويهحساب سياسي کند، اما شما که دور ميز مذاکره نشستهايد نميتوانيد مانع او شويد. موضوع عفرين گذشت، اگر روسيه يا ترکيه تصميم بگيرند در نقطه ديگري از سوريه عمليات جديدي انجام دهند آيا در اين مذاکرات قدرت بازدارندگي وجود دارد؟
مداخله ترکيه در صحنه بحران سوريه به هفت سال گذشته برميگردد؛ نه به تاريخ مذاکرات آستانه. دولت ترکيه سياستي مبتني بر دخالت در سوريه براي سرنگوني دولت سوريه را در پيش گرفت. آستانه در واقع چارچوبي است براي پذيرش اين نکته از سوي ترکيه که سرنگوني دولت سوريه پايان يافته است. ترکيه ميپذيرد در قالبي در کنار دو بازيگر ديگر صحنه سوريه قرار بگيرد که هر دو از دولت مرکزي سوريه در بحران چندساله گذشته حمايت کردند و با مداخله کشورهاي خارجي در سوريه و تضعيف دولت مرکزي و حمايت از گروههاي تروريستي و مجموعه شرايطي که به بيثباتي و ازهمپاشيدگي و بحران وسيع در سوريه منجر شد، مخالف بودند. وقتي ترکيه ميپذيرد در کنار دو بازيگري که در نقطه مقابل او در صحنه سوريه نقشآفريني کردند، قرار بگيرد؛ يعني اين ترکيه است که هدفگيري کلان استراتژيک خودش را در سوريه تغيير داده، نه روسيه و ايران. اما آيا معنايش اين است که ترکيه همه اهداف خود را رها کرده و به بازيگري خنثي تبديل شده؟ طبيعتا نه. ترکيه حالا که نتوانسته برنده صحنه سوريه باشد، ميخواهد دستکم بازنده بزرگ صحنه سوريه هم نباشد و از پيروزي مطلق به شکست مطلق ميل نکند. اين کف خواسته ترکيه است؛ اما طبيعي است که به اين کف هم راضي نيست. تلاش ميکند تا جايي که ميتواند، ابزارهاي در اختيار خود را فعال و حداقلي از منافعش را تأمين کند. بازيهاي بينالمللي اينگونه است. شما وقتي وارد يک بازي چندضلعي ميشويد، ميپذيريد که طرف مقابل هم شريک شماست. يک دادوستد اتفاق ميافتد. بايد ديد چه گرفته ميشود و چه داده ميشود. ترکيه بهعنوان بازيگر درجهيک صحنه سوريه که دنبال سرنگوني دولت سوريه بوده، وقتي وارد معادله آستانه شده و در کنار ايران و روسيه قرار ميگيرد، در عمل با استراتژي مبتني بر سرنگوني اسد خداحافظي کرده و به سطوح پايينتري از اين هدف گرايش پيدا کرده است.
اين بازيگري در نقطه عفرين يعني عمليات نظامي تركيه، در صورتي است که سه کشور پاي ميز مذاکره براي حل سياسي مسئله نشستهاید.
نقش ترکيه در سوريه از ابتداي بحران، مبتني بر سطوحي از مداخله نظامي بود. هيچ وقت کارکرد بنگاه خيريه يا شعارپراکني نداشت. دولت ترکيه از ابتداي بحران سوريه مداخله گسترده در صحنه بحران و حمايت از گروههاي مسلح معارض با سوريه را در دستور کار خودش داشته و اين امر جديدي نيست.
من ميتوانم از توضيحات شما اين برداشت را داشته باشم که از ديد ايران و روسيه روي ميز مذاکره براي اينکه ترکيه احساس نکند در صحنه سوريه بازنده است، اگر در نقطه ديگري هم نياز داشته باشد که تسويهحساب سياسي کند يا عمليات نظامي انجام دهد، محق و مجاز است.
خير، بههيچوجه محق نيست. موضع ما در مخالفت با عمليات ترکيه در سوريه صريح و شفاف است؛ اما روش اعمال اين مخالفت به يک شکل نيست و ما مقيد به يک روش خاص در مخالفت نيستيم. نتيجه نهايي بازي مهم است و اينکه در نهايت اين بازي به کدام سمت خواهد رفت. دنياي سياست، دنياي واقعيتهاست، نه رؤياها. بسياري از مفروضاتي که در اين سؤالها خودنمايي ميکند، بهايندليل مطرح ميشود که از بيرون به مسئله نگاه ميکند و مبتني بر واقعيتها نيست. واقعيت اين است که سوريه با يک بحران عميق مواجه است. چند سال است که دولت مرکزي تضعيف شده و بخشهاي مختلف کشور در اختيار گروههاي مسلح متفاوت قرار گرفته. کشورهاي مختلف منطقه و دنيا به دنبال سرنگوني دولت مرکزي بودهاند. سياست مبتني بر تجزيه از سوي برخي از بازيگران منطقهاي و بينالمللي دنبال ميشود. واقعيت اين است که سوريه در چند سال گذشته عملا تکهتکه شده و در هر بخشي از آن يک عده مسلح با حمايت قدرتهاي بينالمللي، از طريق پمپاژ گسترده پول، سلاح، حمايت مالي و سياسي و نظامي، مسلط شده و تماميت ارضي و حاکميت ملي و استقلال سوريه را تحتالشعاع خودشان قرار دادهاند. با تحولات يکسالونيم اخير، اين روند معکوس شده و امروز حدود ٧٠ درصد از خاک کشور در اختيار دولت سوريه قرار گرفته است. البته هنوز هم بخشي از خاک کشور در اختيار دولت مرکزي نيست. منطقه کردي عفرين هم پيش از تهاجم ترکيه، در اختيار دولت سوريه نبود. يکي از بزرگترين خطاهاي سياستمداران کُرد اين بود که قبل از آغاز عمليات ترکيه، با اينکه دولت به آنها پيشنهاد داد که کنترل اين مناطق در اختيار ارتش سوريه قرار گيرد تا بهانه رفع تهديد امنيت ملي ترکيه براي توجيه عمليات پايان پيدا کند؛ اما آنها نپذيرفتند؛ چون ترکها معتقد بودند و هستند که کمربندي در نوار جنوبي آنها با هويت کردي در حال شکلگيري است که امنيت ملي آنها را تهديد ميکند. دولت سوريه با وجود صدماتي که در طول بحران سوريه از احزاب مسلط کردي ديده بود، به آنها پيشنهاد داد ارتش کشور آماده است وارد عفرين شود؛ منوط به اينکه اداره اين منطقه به دولت مرکزي بازگردد.
اين لطفي از سوي دولت سوريه نبود؛ چون دمشق براي امنيت شهروندان کشورش اين پيشنهاد را داده است.
بله؛ ولي کردهاي سوريه در چند سال اخير به سمت تجزيه رفتند، البته نه شهروندانشان؛ بلکه سياستمدارانشان. سياستمداراني که کانتون عفرين را اداره ميکردند، اسير عارضه رؤياييانديشي خود باقي ماندند و اعلام کردند که ما ميخواهيم با ترکيه بجنگيم و نيازي به ورود ارتش سوريه نداريم. از همان لحظه کاملا مشخص بود که نبرد بين دولت ترکيه و کردها براساس واقعيتهاي عيني موجود به چه نتيجهاي منجر خواهد شد و به همان نتيجه هم رسيد.
تجربه کردها در عفرين و تجربه شکستخورده استقلال اقليم کردستان در عراق، تجربههايی تاريخي است که كردها در حال پشتسرگذاشتن هستند.
بله، همينطور است. در نقاط عطف تاريخي، نتايج و تبعات تصميمات سياستمداراني که در مصدر تصميمگيري هستند، براي دهههاي آينده باقي خواهد ماند. سياستمداران کرد هم در عراق و هم در سوريه نشان دادند که به بازي پيچيده و چندلايه استراتژيک و الزامات آن توجه ندارند.
تنها لايههاي بيروني بازي را ميبينند. يکي از شرطبنديهاي کردهايي که به سمت تجزيه رفتند، اين بود که نيروي پشتيبان آنها يعني ايالات متحده آمريکا پاي آنها خواهد ايستاد و آنها به اتکاي حمايت آمريکا ميتوانند به آنچه تاکنون نتوانستهاند دست يابند، دست پيدا کنند؛ درحاليکه نه آمريکا پاي آنها ايستاد، نه واقعيتهاي ديگر به کردها اجازه ميداد که چنين امري اتفاق بيفتد. تنها امري که حاصل شد، اين بود که سياستمداراني که با نگاه خرد به سمت اين بازي کلان حرکت کردند، اول از همه خودشان صدمه ديدند -هم در عراق و هم در سوريه- و صدمات و لطماتي که کردها بهعنوان بخش طبيعي و جداييناپذير از منطقه ما بر اثر اين انتخابها ديدند، اندازهگرفتني نيست.
برگرديم به سؤال من. اينکه در زمینه مذاکرات آستانه چقدر ميتوانيد بازدارنده رفتارهايي مثل حمله به عفرين شويد؟
نه ايران، نه روسيه، نه ترکيه در دنياي مثالي و ذهني و خيالي نيستند؛ بلکه بر زمینه واقعيتها اهدافشان را دنبال ميکنند. در زمینه واقعيت، روند آستانه به موازات تحولات ميداني به سمتي حرکت کرده که دولت مرکزي سوريه در حال قوتگيري و اعاده سيطره خود و ارتش سوريه بر بخشهاي عمده کشور است؛ اما اين مسير هنوز کامل نشده و از مسير نظامي و سياسي تکميل خواهد شد؛ بسط سيطره دولت مرکزي بر تماميت اراضي کشور بدون استثنا در هيچ نقطهاي از خاک کشور. اين امر پلهپله و گامبهگام محقق ميشود، مانند مسيري که تاکنون طي شده و پيچيده است. راهحلهاي تکگزينهاي و تکجوابي و ساده هم ندارد. دولت سوريه در دل بحران، ققنوسوار سر برآورده و توانسته خودش را حفظ کند، گستره تحت حاکميت خود را گسترش دهد و ثبات و حاکميت ملي خودش را اعاده کند؛ ولي اين مسير هنوز کامل نشده و ادامه دارد. اگر دولت ترکيه در سوريه، نگران مسئله امنيت ملي خودش است، يک مسئله است؛ اما اگر نگاهش به اين سمت است که بخشي از سوريه را تحت سيطره خود داشته باشد، بهزودي در روند واقعي تحولات با واقعيتها مواجه خواهد شد. آنچه درباره کردها اتفاق افتاد، در رابطه با بقيه بازيگران هم ميتواند اتفاق بيفتد.
قاعدهاش يکي است. اگر بازيگري حد و حدود بازي خودش را نشناسد و مجموعه واقعيتها را مورد توجه قرار ندهد، بازيگر برنده نخواهد بود. اين قاعده فقط بر کردها حاکم نيست؛ بلکه بر همه بازيگران درونسوري و برونسوري حاکم است. بازيگران بايد همه واقعيت را مورد توجه قرار دهند و اگر فقط يک ضلع آن را مورد توجه قرار دهند، در نهايت بازي موفقي نخواهند داشت. ايران در مسئله حفظ حاکميت سوريه موضع کاملا صريحي دارد. در همين اجلاس آنکارا با اصرار ايران و حمايت روسيه و پذيرش ترکيه در چند بند از بيانيه پاياني پذيرش حاکميت ملي و تماميت ارضي سوريه مورد تأکيد قرار گرفت. در اين بيانيه تأکيد شد هيچ ترتيباتي در آستانه و در خارج آستانه نميتواند به نقض اين اصول پايه منجر شود. همه ترتيبات در درون و بيرون آستانه موقتي است و نميتواند به نقض حاکميت ملي و تماميت ارضي سوريه منجر شود. پذيرش اين مسئله از سوي سه بازيگر يعني تعهد سه بازيگر به اين اصول. حتی اگر در نقطهاي اين اصل از سوي ترکيه نقض شود؛ اما وقتي اين قاعده را رسما ميپذيرد، بايد به نتايج اين قاعده ملتزم باشد. در واقع اعلام ميکند اگر اتفاقي افتاد، موقتي است که نميتواند به نقض تماميت ارضي سوريه منجر شود. آيا بازيگران بهويژه ترکيه به نتايج اين التزام متعهد خواهند بود؟ تحولات آينده نشان ميدهد؛ اما اگر متعهد نبودند، به همان نتايجي دچار خواهند شد که بازيگران ديگر مثل بازيگران کردي تجربه کردند. واقعيت اين است که حاکميت ملي و تماميت ارضي سوريه بايد محفوظ بماند و تجزيه و تغيير در مرزها بههيچوجه پذیرفتنی نيست و هرگونه اقدامي اتفاق ميافتد، نبايد نقض اين قاعده کلي باشد و اگر نقض شود، تنها به صفت موقت بهعنوان امر واقع تلقي ميشود، نه امر قانوني. ايران و روسيه صراحتا اعلام کردند نقض حاکميت ملي و تماميت ارضي سوريه را نخواهند پذيرفت. هر اقدامي در مسير برخورد با گروههاي تروريستي و رفع تهديدات تجزيهطلبانه و در مسير اعاده ثبات و آرامش به سوريه بايد معني پيدا کند. هرجا در تعارض با اينها قرار گرفت، مسير واقعي تحولات نظامي و سياسي، کارکرد معکوس عليه آن بازيگر خواهد داشت و اين از ديد ما يک امر حتمي است.
ازآنجاکه سؤالات من را ذهني تلقي ميکنيد، سؤالم را به صورت واقعي ميپرسم. توافق نانوشتهاي بين ايران، روسيه و ترکيه انجام گرفته که حوزه نفوذ همديگر را در سوريه به رسميت بشناسند؟
وقتي بازيگراني با هم در يک قالب قرار ميگيرند، بديهي و مفروض اين است که همديگر را به رسميت شناختهاند؛ در غيراينصورت نميتوانستند با هم اين قالب را شکل دهند. ما واقعيتهاي ژئوپليتيک و سياسي را نميتوانيم تغيير دهيم؛ نه ترکيه ميتواند، نه ايران. يکي از دلايلي که بحران سوريه طولاني شد و مردم سوريه بيشترين ضرر را ديدند، اين بود که سياستمداران درون سوريه، گروههاي مسلح و معارضه و سياستمداران در کشورهاي بيرون، اين واقعيتها را کمتر مورد توجه قرار دادند. فکر کردند ميتوانند واقعيتها را تغيير دهند. هزينه اين بازي و آزمايش سياستهاي غيرمبتني بر واقعيت را مردم عادي جامعه پرداخت کردند. همانگونه که در عفرين مردم عادي پرداخت کردند، با صدمهديدن و کشتهشدن يا با آوارهشدن.
ترکيه همسايه سوريه است و مرز طولاني با اين کشور دارد. تا جنگ جهاني اول به مدت طولاني سوريه و منطقه عربي، ايالتهاي امپراتوري عثماني بودند. واقعيتهاي تاريخي انکارناپذير است. ترکيه در سوريه و منطقه منافع دارد و درباره منطقه نگاه تاريخي دارد؛ اما همين بازيگر ترک، اگر فکر کند که در زمینه واقعيتهاي همسايگي و نفوذ تاريخي ميتواند به سمتي برود که سوريه يا عراق را از آنِ خودش کند و بخواهد واقعيتهاي سوريه را نقض کند، نتيجه همين ميشود که ترکيه در چند سال گذشته با آن مواجه شد. ترکها در ابتداي بحران سوريه زمانبندي تعيين ميکردند، براي اينکه در مسجد اموي [دمشق]نماز بخوانند؛ اما چون واقعيتها را در نظر نگرفتند، اين اتفاق نيفتاد. منطق «آستانه» مبتني بر توافق و تعامل و پذيرش منافع طبيعي کشورها و بازيگران است. اگر اين منافع به صورت غيرواقعي به سمت منافع حداکثري ميل کند و حد و حدود خودش را نشناسد، به ديوار آهنين واقعيت خواهد خورد.
حوزه نفوذ ايران و روسيه در سوريه کجاست؟ وقتي داريم بر يک مبنايي مذاکره ميکنيم يعني اين اصل مفروض را پذيرفتهايم. اينطور نيست؟
من از حوزه نفوذ حرف نزدم، عرض کردم منافع طبيعي و تاريخ و واقعيتهاي تعاملات مردمان و کشورهاي منطقه بايد در نظر گرفته شود. دولت ايران و سوريه بهدنبال حذف ترکيه نيستند. دولت سوريه بهترين روابط را قبل از بحران با ترکيه داشت و آقاي اردوغان و آقاي اسد با هم روابط خانوادگي داشتند. تعاملات گسترده اقتصادي و تجاري و سياسي بين دو دولت برقرار بود. همسايگي و تاريخ را نميتوان عوض کرد. منافع طبيعي کشورهاي منطقه در تعامل با يکديگر را نميتوانيد عوض کنيد. من از اين صحبت ميکنم نه حوزه نفوذ. بنا نيست کشورها حوزه نفوذ يکديگر باشند.
منافع طبيعي ما در سوريه کجاست؟
منافع طبيعي کشورهاي منطقه در تعامل با يکديگر محقق ميشود. اين قاعدهمندي بين ايران و سوريه و سوريه و ترکيه برقرار است. اگر بازيگري حدوحدود خود را نشناخت و پا را از گليم خودش درازتر کرد، نتايجش را خواهد ديد. همانطور که ترکيه نتايجش را در بحران اخير ديد. ورود ترکيه به پروسه آستانه پذيرش شکست سياست قبلي است. لازم نيست جار زده شود. هيچ بازيگر سياسي شکست خودش را جار نميزند، بلکه عملا سياستهايش را تغيير ميدهد.
نميخواهيم در اين گفتوگو از بازيگر ديگر مهم اين ماجرا، يعني روسيه غافل شويم. قبلا شما از اختلافات بين ايران و روسيه و البته وجود برخي اهداف مشترک از جمله تأکيد بر حاکميت ملي سوريه و تجزيهنشدن اين کشور صحبت کرديد. روسيه در سوريه دنبال چيست؟ يک نگاه تاريخي به ما ميگويد که روسيه بهدنبال تکرارنشدن حادثه ليبي و پيشگيري از حذف حوزه نفوذش در منطقه مديترانه است. استراتژي روسيه در سوريه چيست؟
استراتژي روسها را که بايد از خود آنها پرسيد، اما درباره قرائت ما از استراتژي آنها ميشود صحبت کرد. روسيه امروزي ميراثبر امپراتوري روسيه در معناي تاريخي است و در معناي معاصر اتحاد جماهير شوروي. در دوره فروپاشي اتحاد شوروي و شکلگيري روسيه جديد که از آقاي گورباچف شروع شد و به آقاي يلتسين منتهي شد، روسيه در وضعيت خاصي قرار گرفت و بسياري از حوزههاي تأثيرگذاري منطقهاي و بينالمللي خود را از دست داد و ميل به مرکز پيدا کرد تا بتواند خود را حفظ کند. همزمان با آمريکا تجربهاي را طي کرد که مبتني بر نوعي تعامل مثبت و همافزايي با غرب و آمريکا بود؛ اما در عمل روسيه بهعنوان ميراثبر شوروي سابق بخشهاي عمدهاي از حوزه تأثيرگذاري خودش را از دست داد و حتي اين خطر حلقه به حلقه به خود اين هويت مرکزي هم نزديکتر شد. حتي به مرور زمان حلقه اوليه کشورهاي پيراموني روسيه هم مسکو را در برابر چالشهاي جديدي قرار داد. در اين مسير در منطقه اتفاق ليبي رخ داد. ليبي در دوران رهبري چهاردههاي آقاي قذافي، کشور عربي نزديک به بلوک شرق و مسکو محسوب ميشد. در تعامل با اتفاقاتي که در ليبي رخ داد، روسها در شوراي امنيت تماشاگر بودند و بعد ديدند که ليبي در واقع به سمت چه نقطهاي حرکت کرد؛ اما به مرور زمان در قالب پديدهاي که آقاي پوتين نماد آن است، شاهد يک سياست جديد در کرملين و مسکو هستيم که متفاوت با دوران يلتسين است.
در اين چارچوب روسيه به مرور تلاش کرد روي پاي خود بايستد و دوباره بخشهايي از حوزههاي تأثيرگذاري خود را احيا کند، تا بتواند عده و عدهاي فراهم بکند براي منازعهاي که با قدرتهاي جهاني و بهطور مشخص با آمريکا دارد. اين البته به معناي احيای مناسبات و معادلات جنگ سرد و دوران وجود اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي سابق نيست. چنين تصويري از سياستهاي جديد روسيه واقعي نيست، اما قطعا مناسبات قدرت و رويکردها در دورهاي که نمادش آقاي پوتين است، با آنچه در دوران گورباچف تا يلتسين در مسکو مشاهده ميشد، متفاوت است. يعني بازگشت به شرايط اتحاد شوروي نيست چون واقعيتها، آن شرايط را اقتضا نميکند، اما ادامه دوران آقاي گورباچف و يلتسين هم نيست، يک وضعيت جديد است. حالت سومي در طول بيش از يک دهه گذشته در روسيه در حال شکلگيري است که يکي از نمودهاي آن را در سوريه مشاهده ميکنيم. سياست روسيه در سوريه يکي از نمودهايي است که نشان ميدهد رويکردهاي ديگري در دوران آقاي پوتين در حال تثبيت است. سوريه هم در طول چند دهه گذشته در منازعات بينالمللي متمايل به بلوک شرق و مسکو بوده است، در دوران آقاي حافظ اسد و حتي بعد از او. موقعيت ژئوپليتيک سوريه، در شرق مديترانه و پايگاههاي تاريخي نظامي روسها در بنادر اين کشور بوده است. از طرف ديگر ورود مشکلات به حلقه بلافصل و کشورهاي پيراموني روسيه و تشديد بحرانها در آنجا و فشار يکپارچهاي که غرب عليه روسيه اعمال کرد، اهميت سوريه را براي روسيه بيشتر کرده است.
ضمن اينکه سوريه دريچهاي است براي احياي قدرت روسيه و بازيگري روسيه در کل منطقه عربي يا منطقهاي که خاورميانه ناميده ميشود، يعني غرب آسيا و شمال آفريقا؛ بنابراين هم از زاويه تاريخي، هم از زاويه ژئوپليتيک و پايگاههاي نظامي روسيه و هم از زاويه اعاده و احيای تأثيرگذاري روسيه در کل منطقه غرب آسيا و شمال آفريقا و هم از زاويه مديريت پروندهها و مشکلات بلافصل حوزه امنيت ملي روسيه، مسئله سوريه مسئله مهم و حائز درجه اهميت بالا براي روسيه پوتين تلقي ميشود. روسيه بهويژه از مقطعي که در صحنه سوريه بهطور مستقيم و نظامي وارد شد، سرمايهگذاري کرده و امروز به دنبال اين است که ابربازيگر صحنه سوريه در حين بحران و فرداي بحران باشد. اين هدفگيري روسيه است و خيلي هم پنهان نيست، تقريبا مکشوف و روشن است. در دنياي واقعيتهاي سياست، هيچ بازيگري نماينده بازيگر ديگر نيست. هر بازيگري بايد خودش منافع خود را نمايندگي کند. اين تنها همپوشاني منافع بازيگران است که آنها را در کنار هم قرار ميدهد.
يکي از تحولات سياست بينالمللي در مرحله فعلي اين است که دوره همپيمانيهاي ثابت سپري شده است. در دوران قبلي نظام بينالملل، دوراني که از بلوک شرق و غرب حرف زده ميشد، ما با بلوکبنديها و همپيمانيهاي باثبات مواجه بوديم؛ يعني براي دهههاي متوالي کشورها همپيماني ثابت داشتند. امروز و در اين مقطع نظام و سياست بينالملل به نظر ميرسد بيشتر همپيمانيها و همراهيها، موقتي و موضعي است، نه همپيمانيهاي همهجانبه و باثبات و طولانيمدت. سياست بينالمللي که ما در آن نفس ميکشيم و تصميم ميگيريم و اقدام ميکنيم، چنين ويژگيای دارد، سوريه هم خارج از اين قاعدهمندي نيست. بين ايران و روسيه در زمينه تحولات سوريه، نوعي همپوشاني نسبي منافع و اشتراک قابلتوجه در تفسير واقعيتها ايجاد شده است ولي اين الزاما به اين معنا نيست که همپيماني باثبات و طولانيمدت به وجود آمده است. البته ميتوانيم بهعنوان يک گزينه به آن سمت حرکت کنيم اما تا به امروز چنين امري محقق نشده است. بين ايران و روسيه در بخشي از اهداف و تفسير وقايع و اقدامات همپوشاني ايجاد شده است. حتي به درجات کمتر و کاملا متفاوتي در قالب فرمت آستانه ما پذيرفتيم که با ترکيه هم همپوشاني داريم، ولي سطح و درجهبندي آن متفاوت است.
پس ميزان اختلاف ايران با روسيه، کمتر از اختلافش با ترکيه است؟
بله، در موضوع سوريه تفسير ما از واقعيت با روسيه به نسبت ترکيه از ابتداي بحران نزديکتر بوده است. نتيجه عملي هم اين شد که ايران و روسيه بهدنبال تثبيت دولت مرکزي بودند و ترکها بالعکس بهدنبال تضعيف دولت مرکزي حتي تا نقطه سرنگوني و تغيير کامل دولت بودند. در روند آستانه ما بهشکل حداقلي کنار هم قرار گرفتيم بهشکلي که ترکيه از سياست سرنگوني و تغيير دولت عملا تغيير موضع داده و ايران و روسيه هم براي پاياندادن به اين بحران، بازيگري و منافع طبيعي ترکيه را بهرسميت شناختند.
به قول شما صحنه آنچه در سوريه ميگذرد بحث جنگ است و مسائل نظامي. ولي در ميز مذاکره چگونه اين بخش را نمايندگي ميکنيد؟ مثلا خود شما چند ساعت قبل از مذاکره در جريان مسائل نظامي قرار ميگيريد؟ راهبرد چطور تعيين ميشود؟
اينها از هم جدا نيست...
يعني در مذاکره نماينده نظامي داريم؟
تيمهاي مذاکراتي ايران، روسيه و ترکيه در مذاکرات آستانه تيمهاي جامع فرانهادي بوده و فقط متعلق به يک نهاد نيستند. مسئوليت تيم مذاکرهکننده در روسيه با نماينده ويژه آقاي پوتين و در ايران و ترکيه با وزارت امور خارجه به عنوان مذاکرهکنندگان ارشد است. اما اعضاي تيم در هر سه کشور متنوع است و همه نهادهاي مؤثر و مرتبط با موضوع در اين تيمها حضور دارند. تيم ما هم با همين قاعدهمندي شکل گرفته است؛ يعني از اولين دور آستانه ما تيم جامعي شکل داديم و تا به امروز اين ترکيب جامع وجود دارد.
ميتوانيد نام نهادهاي حاضر در تيم مذاکراتي را بگوييد؟
همه نهادهاي مؤثر و مرتبط با مسئله. نيازي به اسمبردن نيست و روشن است. ما پیوسته تحولات ميدان را دنبال ميکنيم. از آنجا که تحولات لحظهاي است بنابراين دائما در حال رصد صحنه هستيم. طبيعي است که قبل از هر دوره مذاکرات آستانه، بين نهادهاي مرتبط هماهنگي صورت ميگيرد و بهويژه در قالب دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي جلسات هماهنگي برگزار و آخرين وضعيتها و مسائل و مشکلات مرور ميشود و هماهنگي صورت ميگيرد، اين کار هميشگي ماست. در فاصله دورههاي آستانه هم اين جلسات وجود دارد و رصد تحولات نیز دقيقهاي و لحظهاي است.
نکته سوم اينکه در همه جاي دنيا، در همه پديدههاي مشابه بين سياست و ميدان ارتباط وسيع وجود دارد. اينها دو دنياي متفاوت از هم نيستند؛ ما در خلأ مذاکره نميکنيم، بر بستر واقعيتها مذاکره ميکنيم. يک دادوستد دائمي و ارتباط وسيعي بين اين دو محور وجود دارد. البته تجربه تاريخي نشان داده که در نهايت، جنگ، پرانتزي است که مجددا به سياست منجر خواهد شد. ما در وزارت امور خارجه سعي کرديم دنبال اين باشيم که اين پرانتز هر چه زودتر بسته شود. يک روز ادامه بحران سوريه به نفع ما و سوريها و کشورهاي منطقه نيست. تنها برنده ادامه بحران و بازماندن اين پرانتز، اسرائيليها هستند و برخي قدرتهاي بينالمللي که براي مديريت بهتر منافعشان ترجيح ميدهند درگيريها ادامه داشته باشد تا بتوانند منافع خود را محقق کنند. اما براي سوريها و ملتهاي منطقه ادامه بحران تنها يعني ادامه هزينهدادن، ادامه کشتار، ادامه خسارت و ادامه گرفتاريها و بيثباتيها که بهشکل دومينووار سرتاسر منطقه و جهان را تحتالشعاع خودش قرار داده است. بيثباتي، بحران، تروريسم، تجزيه و نقض حاکميت ملي و تبعات ديگري که به دنبال خود دارد. اين يک اولويت اساسي براي ماست. در مذاکره به واقعيتهاي صحنه توجه داريم و مبتني بر واقعيتها امر سياسي را دنبال ميکنيم. به دنبال تثبيت واقعيتهاي ميداني در مذاکرات هستيم و معتقديم نتايج ميدان بدون يک بازي سياسي خوب و چندلايه در نهايت ابتر باقي خواهد ماند؛ يعني هزينههايش باقي خواهد ماند اما دستاوردهايش تثبيت نخواهد شد. با چنين نگاه و رويکردي در تعامل نزديک با نهادهاي حاکميتي مختلف، نهادهاي مرتبط با ميدان و سياست و امنيت کار مذاکرات آستانه را دنبال ميکنيم. اميدواريم اين مذاکرات هرچهزودتر به نقطه خروج نهايي از اين بحران منجر شود.
دورنماي بستهشدن اين پرانتز در مذاکرات چه زماني است؟
نميشود زمان مشخصي تعيين کرد. بعضي از تحليلگران و شاغلان در عرصه سياسي خيلي بدبين هستند. اما من نگاهم مثبت است. نه نگاه مثبت رؤيايي بلکه مبتني بر واقعيتها. فکر ميکنم بحران سوريه مقاطع اصلي خود را پشت سر گذاشته و در فراز آخر است. آخرين تلاشها از سوی بازيگران براي شکلدادن به ميدان در جريان است. هر بازيگري سعي ميکند حداقل يا حداکثري از ميدان را براي خودش تثبيت کند. به موازات آن تلاش گستردهاي در صحنه سياسي در جريان است براي شکلدادن سياسي به آينده پسابحران. آستانه محصول روندهاي واقعي بود نه محصول رؤياهاي ذهني سياستمداران برخي از کشورها. روزي که آستانه آغاز شد، روزي بود که يک مرحله از بحران و يکسري از سياستها خاتمه پيدا کردند. شروع آستانه پذيرش اين واقعيت بود که سرنگوني دولت در سوريه خاتمه پيدا کرده و محققشدني نيست، اما معنايش هم اين نبود که فردا صبح کار تمام خواهد شد. معنايش از همان اول مشخص بود که هنوز يک بازي پيچيده در جريان است. هيچ بازيگري نميخواهد بپذيرد بازنده شده و هيچ بازيگري نميخواهد بپذيرد که منافعش محقق نميشود. بازيگران دنبال اين هستند که حداقل، کف منافعشان محفوظ بماند، ولو با کمترين ابزارهايي که در اختيار دارند. آستانه فرمتي است که در درونش منازعه هنوز ادامه دارد، اما منازعه قالببنديشده و چارچوب پيداکرده در جريان است. هنوز بين سه ضلع کشاکش وجود دارد، اما ورود به اين فرمت پذيرش محدوديتهاي بازي است. کنار هم قرارگرفتن به معناي پذيرش همديگر و پذيرش نياز به يکديگر براي حل مسئله است. درصد اين و حدومرزش را بازي واقعي ميدان و سياست تعيين ميکند.
ما با سه بازي مواجهيم؛ بازي روسيه و ايران و ترکيه. بنا نيست ترکها بازي ايران و روسيه را بکنند يا ايران بازي روسيه و ترکيه يا روسيه بازي ايران و ترکيه را بکند. ما سه نوع منافع و سه تفسير از واقعيتها داريم، اما هر سه پذيرفتيم در حداقلهايي با هم اشتراک داريم. روي آن نقاط همپوشاني فرمت آستانه را تعريف کرديم. آيا درون اين فرمت منازعه ادامه ندارد؟ چرا، در عاليترين سطوح ادامه دارد، اما با قالببنديهايي، منازعه کنترلشده درون اين فرمت دارد اعمال ميشود. منازعه هنوز باقي است، اما کنترل شده است. اين خلاصه بازي در آستانه است. نتيجه نهايي چيست؟ نميشود با جدولضرب تعيين کرد. بستگي به عوامل متعدد دارد؛ از جمله واقعيتهاي ميدان و واقعيتهاي سياسي، نوع بازيگري بازيگران، ميزان پذيرش واقعيتها از سوي آنها، ميزان تعامل با اجزاي ديگر واقعيت و بازيگران ديگر. مجموعهاي از شرايط مختلف نهايت بازي و درصد برد و باخت و موفقيت يا عدم موفقيت را تعيين ميکنند. البته در اين بين امر غيرقابلتغيير اين است که وقتي سه کشور در کنار هم قرار گرفتند اين منطق را پذيرفتند که هيچيک بازنده محض نباشند. پذيرفتند که شراکت کنند و حداقل منافع همديگر را به رسميت بشناسند. طبيعي است که هر سه بازيگر تلاش ميکنند حداکثر منافع براي خودشان باشد، نه براي دو بازيگر ديگر. پاسخ برخي سؤالهاي قبلي شما هم اين است که نوع بازي ايران و روسيه و ترکيه نميتواند بازيای باشد که نتيجهاش نفي وجود طرف مقابل يا عدم پذيرش مطلق منافع و اولويتهاي او باشد. ولو اقدام طرف مقابل شما مطلوب نباشد و با بازيهاي چندلايه و پيچيدهتري سعي کنيد اقدام او را محدود کنيد.
زينب اسماعيلي
- 14
- 6