روابط ایران و آمریکا از ابتدا تاکنون دارای فراز و نشیبهای بسیاری بوده است. در مقطعی از زمان نگاه برخی از ایرانیان به ایالات متحده بهعنوان قدرت سوم و سدی در برابر نفوذ و دخالتهای همهجانبه انگلیسیها و روسها در شمال و جنوب ایران بود.
اما همین قدرت سوم بعدها با همکاری انگلیسیها در برابر ملی شدن صنعت نفت مردم ایران ایستاد و عملا کار را به جایی رساند که در تمامی امور ایران دخالت و اعمال نفوذ میکرد. اما با توفان انقلاب مردم ایران در سال ۵۷ به یکباره بساط سیطره و نفوذ همهجانبه در هم پیچیده شد. به منظور بررسی این موضوع «آرمان ملی» گفتوگویی را با عباس ملکی دیپلمات اسبق کشورمان انجام داده که در ادامه قسمت اول این گفت وگو را میخوانید.
واشنگتن چه استراتژي مشخصي را در قبال تهران دنبال ميکند؟
در عالم روابط بينالملل ميتوانيم اقداماتي را که هر کشور نسبت به کشورهاي ديگر دنبال ميکند به دو دسته تقسيم کرد. دسته اول اقدامات ايجابي است که بر اساس منافع ملي هر کشور برخي از دولتها بهدنبال آنند تا با ديگر کشورها روابط دوستانه برقرار کنند. همچنين فعاليتهايي انجام دهند تا بدين وسيله بتوانند بر رفاه مردم خودشان بيفزايند. بهعنوان مثال روابط آمريکا با چين و کسري تراز تجاري عظيم واشنگتن در برابر پکن اگرچه از نظر اقتصادي يک فاکتور منفي است. اما از نظر کلي دقيقا به نفع مردم آمريکا است که از کالاهاي چيني با قيمت ارزان استفاده ميکنند. دسته دوم شامل اقدامات قهرآميز ميشود متاسفانه در فارسي وقتي اقدامات قهرآميز گفته ميشود بلافاصله به ذهن خواننده حمله نظامي متبادر ميشود.
اين در حالي است که اين گونه نيست. بهگونهاي که تحريم نيز يکي از اقدامات قهرآميز است. همچنين حتي مذاکره هم ميتواند يکي از اقدامات قهرآميز باشد. زماني که منافع يک کشوري به اين نقطه ميرسد که بايد رقيب و يا دشمن خود را در يک مرحلهاي متوقف و يا سرکوب نمايد چنين استراتژي ميتواند بهوسيله روشهاي مختلف عملياتي شود. ميتوان به آن کشور حمله نظامي کرد. از سوي ديگر ميتوان با کشور مورد نظر مذاکره انجام داد و در طول مذاکره خواست خود را به طرف مقابل تحميل کرد.
مساله ديگري که بايد آن را مورد توجه قرار داد تهديد و برداشت از تهديد است. زماني که تهديد عملياتي ميشود ديگر ابزاري در دست باقي نميماند. اما زماني که تهديد به انجام يک عملي ميکنيد همچنين هنوز اين تهديد به درجه انجام نرسيده است، برداشت طرف مقابل از تهديد مهم است.
آمريکاييها سالهاست که چنين کاري را با کره شمالي انجام ميدهند. آمريکاييها بهدنبال آنند تا رفتار کره ايها را به نوعي تغيير دهند که آنها بترسند. اين مساله در حقيقت در ميز مذاکره انجام ميشود. در سال ۱۹۹۱ قبل از عمليات توفان صحرا ايالات متحده عليه عراق چند ملاقات ميان جيمز بيکر و طارق عزيز انجام شد. خبرنگاران و رسانهها از اين ملاقات اين گونه گزارش دادند که دو طرف ضمن لبخند در برابر دوربينهاي رسانهها مذاکرات را آغاز کردند. همه مسائل در اين چارچوب بود که نيروهاي عراقي بهصورت صلح آميز از کويت خارج ميشوند. اما بعدها طارق عزيز در خاطراتش در اين رابطه نوشت جيمز بيکر در اين مذاکرات که در ژنو انجام شد در برابر دوربينهاي رسانهها در حالي که پروندهاي در دست داشت لبخند ميزد و اينگونه به رسانهها القا شد که مسائل در حال حل و فصل است. اما به محض آنکه دوربينها از اتاق مذاکرات خارج شدند جيمز بيکر پرونده در دست خود را بست و از اتاق خارج شد بدون آنکه حتي يک کلمه ميان ما رد و بدل شود. ميتوان از اين مساله تحت عنوان يک اقدام قهرآميز نام برد.
ايالات متحده از ميان سه استراتژي مذاکره، جنگ و يا فروپاشي از درون چه سازوکاري را در قبال ايران دنبال ميکنند؟
مدل اقدامات قهرآميز ايالات متحده بهدليل آنکه کشور بزرگي بوده مرکب است. آمريکا از لحاظ نظامي، اقتصادي، فناوري و تکنولوژي و بهطور اخص در زمينه تکنولوژيهاي جديد در دنيا قدرتمند است. چنين کشوري استراتژيها و يا راهبردهايش نيز متنوع و متفاوت است. بهعنوان نمونه کره شمالي در برابر ايالات متحده انتخابهايش محدود است. پيونگ يانگ وقتي بهدنبال ارسال پيام است، يک موشک شليک ميکند.
کره شمالي نميتواند از لحاظ تکنولوژي به آمريکاييها پيام دهد. ساير کشورها در موضوعات خاصي ميتوانند يا مذاکره کرده و يا سيگنال خودشان را به طرف مقابل منتقل کنند. از آنجايي که ايالات متحده آمريکا کشوري با لايههاي مختلف است در اين لايههاي مختلف يا آمريکا اول بوده و يا اينکه جزو سه کشور اول دنيا قرار دارد. بهعنوان نمونه آموزش عالي نيز يکي از اين راهبردها است ايالات متحده ميتواند راهبردهاي مختلفي داشته باشد.
همچنين ميتواند يک کشور را تسليم کند فقط بهدليل آنکه در سالهاي پيشين به آن کشور کمک ميکرده اما آن کمک را قطع ميکند. بهخاطر دارم در سال ۱۹۹۴ که جنگ ارمنستان و آذربايجان آغاز شد لابي ارامنه در واشنگتن توانست ضميمهاي را به قانون بودجه ايالات متحده بيفزايد که بر اساس آن هرگونه کمک انسان دوستانه به جمهوري آذربايجان ممنوع است که اين مساله تا سال ۲۰۰۴ ادامه داشت. در اين سالها جمهوري آذربايجان نسبت به ارمنستان بسيار نزديکتر به آمريکا شده بود. همچين پايگاههاي شنود و اطلاعرساني در اختيارش قرار داده بود. اما اين ضميمه همچنان باقي بود. ۱۵ سال طول کشيد تا آذريها توانستند اين مانع را بردارند.
آيا آمريکاييها بهدنبال رژيم چنج در ايران هستند؟ از لحاظ تاريخي روابط ميان دو کشور را چگونه تقسيمبندي ميکنيد؟
اين پرسش مهمي است. بهنظر ميرسد روابط ايران و آمريکا را ميتوان به سه دوره مشخص تقسيم کرد. دوره اول از سال ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۳ که ايالات متحده بهعنوان نيروي سوم و دوست و همکار ايران ظاهر شد تا بدين وسيله ايران بتواند در فضاي تحت فشار روسيه تزاري-بريتانيا و بعدها شوروي-بريتانيا تاحدودي تنفس کند.
بسياري از کمکهايي که ايران در اين سالها گرفت از ايالات متحده بود. ايران توانست کمکهاي خوبي دريافت کند. مسائلي همچون آموزشهاي کشاورزي، چاپ و انتشارات «انتشارات فرانکلين»، سپاه صلح که ماموريت کمکرساني به روستاها و شهرهاي کوچک را برعهده داشت، کمکهاي پزشکي و تکنولوژي، تاسيس دانشگاه صنعتي شريف، سازمان گسترش و نوسازي صنايع، بانک صنعت و معدن اينها نمونههايي است که به همان دوره مربوط است. اما بعد از دورهاي اين مسائل کمرنگ شد و بالعکس آن خاصيت رانتير و هژموني آمريکاييها (بعد از کودتاي ۲۸ مرداد ۳۲) مسلط شد. دوره سوم از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۹ را دربر ميگيرد.
ميتوان از اين دوره تحت عنوان دولت رانتير نام برد. از کودتاي ۲۸ مرداد ۳۲ آمريکا احساس کرد ديگر نه بريتانيا و نه اتحاد جماهير شوروي نقش پيشين را ندارد. آنها ميتوانند نقش کامل را داشته باشند که اين مساله را بهدليل موهبت نفت و به برکت ورود ۹ شرکت نفتي آمريکايي که در اين دوره با دو شرکت انگليسي کنسرسيوم نفت را تشکل دادند اين بار به جاي حدود ۱۵درصد از سود خالص فروش نفت، شرکت نفت انگليس و ايران به ايران داده ميشد حدود ۵۰درصد بود. اين مساله خود نسبت به گذشته پيشرفتي محسوب ميگرديد. دانشگاه شريف، سازمان گسترش و نوسازي، راهاندازي سازمان انرژي اتمي، راهاندازي راکتور تهران و... توسط آمريکاييها صورت گرفت.
همچنين آنها در بخشهاي مديريتي و مالي کمکهايي کردند بهعنوان نمونه دانشگاه هاروارد يک مدرسهاي در ايران تاسيس کرد که براي منطقه اين مدرسه مدير تربيت ميکرد. اما دستان آمريکاييها با تاسيس ساواک و قانون معاهده نظامي ايران و آمريکا در سال ۱۹۵۸ بيش از اندازه باز شد. همچنين با انقلاب سفيد که پروژهاي بود که توسط دانشگاه شيکاگو براي ايران تعريف شد دست آنها به اندازهاي باز شد که در مسائل خيلي جزئي و داخلي کشور نيز دخالت ميکردند که اين مساله فرياد حضرت امام(ره) را بالا برد. برخي بر اين تصورند که آمريکاستيزي بعد از انقلاب بهوجود آمد اما چنين نيست. اين مساله بهدليل حضور وسيع و نقش داشتن در بيشتر تصميمگيريهاي مهم از سالهاي قبل از ۵۷ شروع شد. بهخاطر دارم در آن دوره انجمن ايران و آمريکا در خيابان وزرا فعال بود.
کتابخانه آبرهام لينکلن در خيابان برادران مظفر کنوني داير بود. تمامي اين مسائل باعث شد تا مقاومتهايي صورت گيرد. دوره سوم از سال ۱۹۷۹ آغاز و تاکنون ادامه دارد. دوره سوم را ميتوان دوره جدايي ناميد. دلايل متعددي وجود دارد که چرا روابط به اينجا کشيد. مسائلي مانند اشغال سفارت آمريکا در تهران، پذيرش شاه توسط آمريکاييها و... اما بهنظر ميرسد مهمترين موضوع آن است که شايد ما نتوانستيم آنچنان که بايد و شايد خودمان را تعريف کنيم. بخش وسيعي از سياستهاي آمريکا به تصويري برميگردد که در ميان نمايندگان در کنگره و در بين نخبههاي آمريکا وجود دارد. ما از ابتدا به اين مساله بيتوجه بوديم اما مخالفان ما مثل لابي يهوديها که خيلي گسترده هم بودند، به آن توجه داشتند. مساله ديگري که نبايد آن را از نظر دور داشت اين است که اشغال سفارت براي يک فرد عادي در آمريکا قابل قبول نبود چون براي مردم عادي آنها ديپلمات بودند و سفارتها بخشي از سرزمين کشور ديگر محسوب ميشوند. ما نتوانستيم اين مساله را توجيه کنيم، شايد به اين دليل که اشغال سفارت آمريکا اصلا توجيه نداشت.
منظورتان اين است که آمريکاييها در برابر اين اقدام کينهاي نسبت به مردم ايران داشته و دنبال تلافي هستند؟
در ابتدا کينه نبود چون در هر حال اين دولت نوپا ميبايستي خود را عرضه ميکرد. چون شاه در عين حال که زير نفوذ آمريکاييها بود از سوي ديگر در واشنگتن، لس آنجلس و نيويورک نفوذ و لابي داشت. همچنين بودجهها و پولهايي که ايران در آمريکا هزينه ميکرد که يا در مسائل سياسي، لابي با نمايندگان و يا حتي در بخشهاي آموزشي بوده است.
بهجز مسائل ابتداي انقلاب چه علل و عوامل ديگري منجر به دور شدن دو کشور شد؟
ميدانيم که لابي صهيونيستي بسيار قدرتمند است. اين لابي در اقتصاد دنيا قوي است. در وال استريت بسيار قدرتمندتر است. آنها ميتوانند پولهاي زيادي خرج کنند. اين يکي از مسائلي است که شايد ما ميبايستي خيلي بيشتر خرج ميکرديم. صهيونيستها از يک دورهاي جا انداختند که ايران مخالف يهوديهاست.
اگر قرار باشد بهصورت علمي بر روي اين مساله کار شود همگان ميدانند که هيچيهودي در ايران کشته نشده است. بعد از انقلاب هيچکليمي مورد رنج و آزار قرار نگرفته است. همچنين مردم کشورمان خيلي نسبت به آنها خوش رفتاري ميکنند. صهيونيستها اين مساله را که ايران مخالف يهوديهاست جا انداختهاند. يکي از مهمترين کارهايي که بايد انجام داد، خنثي کردن سمپاشيهاي صهيونيستهاست. بهعنوان نمونه در سالهاي اخير نتانياهو نخست وزير رژيم صهيونيستي، چندبار در رابطه با سرزمينهاي اشغالي سخن گفته و چندبار درباره ايران؟
برخي معتقدند سفارتخانههاي بريتانيا و شوروي در آن مقطع براي اشغال مناسبتر بوده است. ديدگاه شما در اين خصوص چيست؟
برخي از مسائل در ابتدا چندان مهم بهنظر نميرسند. بهعنوان نمونه يک فردي که در تونس ميوه ميفروخت خودسوزي کرد و جريان اجتماعي ايجاد شد. برخي مسائل در يک موقعيت خاص ميتوانند هسته اوليه بهمني شود که مدام بر حجم آن افزوده ميشود. رفتن شاه به آمريکا يکي از آن نشانههايي بود که در آن مقطع از زمان خيلي حساسيت برانگيز بود. دولت آمريکا از کودتاي ۲۸ مرداد ۳۲ به بعد در ايران نفوذ پيدا کرد. بهگونهاي که کاري نبود که در آن رد پاي آمريکاييها در آن ديده نشود.
واقعيت آن است که هم اکنون در رابطه با دهه ۷۰ ميلادي سخن ميگوييم بهگونهاي که قيمت نفت بالا رفته بود و ايران پول داشت و شرکتهاي آمريکايي تکنولوژيهاي بالا داشتند. اين مساله قبل از ظهور چين است. يعني درست در سالهايي بود که افول اتحاد جماهير شوروي ديده ميشد با همه اين حرفها در همان سالها اين گونه نبود که هرچه آمريکاييها بگويند ايران گوش دهد.
خواستههاي آمريکاييها نقطه پاياني نداشت. بهعنوان نمونه يکي از مسائلي که در زمينه انرژي معروف است، شاه با ثابت ماندن قيمت نفت مخالفت ميکرد. چند بار نيکسون و فورد به شاه اولتيماتوم دادند چرا بهدنبال بالابردن قيمت نفت هستي؟ ايران ميبايستي جزو کبوترها در اوپک ميبود اما عملا جزو بازها بود. در اين موضوع خاص ايران، ليبي، عراق و الجزاير يعني کشورهايي که در آن مقطع از زمان راديکال بودند با يکديگر بودند.
در آن مقطع شاه اصرار داشت که بايد قيمت نفت بالا رود. در اجلاس سران اوپک در سال ۱۹۷۶شاه رسما از ائتلاف عربستان و آمريکا شکست خورد. شاه اصرار داشت که قيمت نفت بالا برود همه اعضا موافق بودند اما عربستان اعلام کرد قيمت نبايد بالا برود. شاه اعلام کرد ما نفت نميفروشيم در مقابل عربستان اعلام کرد ما ظرفيت مازاد داريم و ميفروشيم. اين ظرفيت اضافي در غفلت شاه در سالهاي ميان ۱۹۷۴ الي ۱۹۷۶ توسط آمريکاييها بهصورت محرمانه براي عربستان ايجاد گرديد و بدين ترتيب شاه بايکوت شد.
مرتضی رفیعی
- 19
- 5
کاربر مهمان
۱۳۹۸/۷/۱ - ۱۵:۰۳
Permalink