ظهور پدیدههای جدیدی چون ترامپ و برگزیت نشان میدهد نفوذ پوپولیسم در جهان در حال گسترش است و سیطره آن از کشورهای نفتخیز فراتر رفته و به جهان غرب رسیده است. پوپولیستها با نشان دادن اطلاعات غلط یا ناقص، میتوانند عموم مردم را با سیاستهای خود همراه کنند که مصادیق آن در کشورهای نفتخیز به وفور دیده میشود. در این میان، بخش خصوصی، بهویژه در حوزه انرژی که نخستین دستاویز پوپولیستها است، باید در روشن کردن مسائل برای عموم و همچنین شناسایی موجهای پوپولیستی تلاش کند و هوشمندی بیشتری به خرج دهد.
ظاهرا سرنوشت نفت با پوپولیسم گره خورده است. هرجا که نامی از این ماده سیاه و بدبو به میان میآید مفاهیم و سیاستهای پوپولیستی نیز ظاهر میشوند. در واقع در حالی که گمان میشد نفت بهعنوان سرمنشأ اقدامات و سیاستهای پوپولیستی سرنوشت کشورهای نفتخیز را در سیطره خود دارد، به نظر میرسد اینبار این پوپولیسم رو به گسترش در غرب است که سرنوشت شرکتهای انرژی و غولهای نفتی را تهدید میکند.
ماجرا به وقایع اخیر در عالم سیاست غرب بازمیگردد. پوپولیسم در جهان غرب مدام در حال گسترش است. خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، انتخاب ترامپ در آمریکا، نتیجه انتخابات آلمان، مجارستان و لهستان، همه اینها در حالی زنگ خطر گسترش روز افزون ملیگرایی و پوپولیسم در جهان را به صدا درآورده که نشانههای آن در تغییر باور و نگرش عمومی به اقتصاد آزاد و بخش خصوصی نمود یافته است.
آنطور که نیک باتلر، ستون نویس فایننشال تایمز مدعی شده، شرکتهای فعال در زمینه انرژی شاید اولین محل در اقتصاد جهانی باشند که از سوی افزایش سیطره پوپولیسم مورد تهدید هستند. چراکه صنعت انرژی دارای ویژگیهایی چون عظمت و نداشتن ارتباط مستقیم با عموم جامعه است و این ویژگیها محلی برای سوءاستفاده قدرتمندان پوپولیست شده است. به این شکل که پوپولیستها با سوءاستفاده از اینکه مردم اطلاعات کمی درباره شرکتهای بزرگ انرژی دارند، اطلاعات غلط یا ناقص به مردم میدهند. این موضوع باعث میشود که شرکتهای بزرگ انرژی در سیبل بدبینی و سوءظنهای عمومی قرار گیرند. باتلر بر این باور است که پیش از اینکه سیطره پوپولیسم در جهان موجب خسارتهای هنگفتی به شرکتهای فعال در زمینه انرژی شود، این شرکتها خود باید به اقداماتی دست زنند و با نزدیک شدن به بطن جامعه پادزهری برای افکار و اقدامات سیاستمداران پوپولیسم ایجاد کنند.
تهدید پوپولیستی غولهای نفتی
در حالی که به نظر میرسد در سالهای اخیر و به دنبال افت شدید قیمت نفت، کشورهای نفتی جهان به تکاپوی کاهش یارانههای انرژی و اتخاذ سیاستهای عقلانی افتادهاند، شاهد رشد پوپولیسم در جهان غرب هستیم.نتیجه رفراندوم بریتانیا که به خروج این کشور از اتحادیه اروپا منجر شد و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که دونالد ترامپ را در این کشور به قدرت رساند، نشانهای از تغییر مسیر از عقلانیت و واقعگرایی به پوپولیسم بود. به گفته ستوننویس فایننشال تایمز، تحقیق و بررسیهای موسسهای به نام Legatum نشان از احتمال تداوم این مسیر در نقاط دیگر جهان دارد.
هدف اصلی تحقیق و بررسی این موسسه نتیجه رفراندوم بریتانیا بوده، با این حال با اشاره به انتخابات آلمان، مجارستان و لهستان بر احتمال تداوم گسترش پوپولیسم در جهان تاکید میکند. به اعتقاد نیکباتلر این موضوع برای کسبوکارهایی که به دنیایی متکی بر حقایق و قوانین سخت و محکم عادت کردهاند، بسیار ناگوار است. یکی از این کسبوکارها که به راحتی و شاید پیش از بسیاری از بخشهای دیگر میتواند تحت تاثیر گسترش پوپولیسم جهانی قرار بگیرد، شرکتهای فعال در زمینه انرژی هستند.
بخش انرژی دارای تعداد زیادی از شرکتهایی است که از لحاظ مقیاس بسیار بزرگ، جهانی و بسیار سودآور هستند و سرمایهزیادی دارند، بهطوریکه میزان سرمایه نسبت به تعداد نیروی کار بسیار بالا است؛ از این رو در جامعه چندان مقبولیت ندارند. چراکه هر زمان تعداد شرکتهایی که در زمینه خاصی فعال هستند، محدود است، یک سوءظن اجتنابناپذیر درخصوص رانت و فساد بین عموم مردم ایجاد میشود. بنابراین هرچند ممکن است ناعادلانه به نظر بیاید، اما شرکتهای فعال در بخش انرژی همه مولفههای لازم را برای اینکه هدف بدبینی عموم مردم قرار گیرند، دارند. این موضوع در شرایطی که شاهد گسترش هرچه بیشتر قدرت گرفتن دولتهای پوپولیستی هستیم تهدید بالقوهای برای شرکتهای انرژی محسوب میشود. چراکه یکی از بارزترین ویژگیهای دولتهای پوپولیستی انجام اقداماتی (هرچند غیرعقلانی) برای جلب رضایت عمومی و کسب محبوبیت از سوی عموم جامعه است.
از این رو شرکتهای انرژی میتوانند در سیبل اقدامات مقابلهای دولتهای پوپولیستی قرار گیرند. نیک باتلر در این زمینه به شرایط کنونی شرکتهای خرده فروشی برق اشاره میکند که با یک سلسله سیاستهای کنترل قیمت تهدید میشوند. آنها از سوی دولتها تحت فشار برای کاهش قیمتها قرار دارند.
رواج باورهای غلط بین عموم
نشانههای قدرتگیری پوپولیسم در اقتصاد در حال ظهور است. بررسیهای موسسه Legatum از تغییر نگاه به اقتصاد آزاد در جهان خبر میدهد؛ موضوعی که برای چند دهه هیچ شاهدی دال بر آن در غرب وجود نداشت. بر اساس این مطالعه، در بسیاری از نقاط جهان دیدگاهی ایجاد شده که به بخش خصوصی نگاهی تحقیرآمیز داشته و آن را استثمارگر کارکنان و مصرفکنندگان میدانند.
سه کلمه خودخواه، فاسد و حریص بیشترین کاربرد را برای توصیف بخش خصوصی دارند. به باور عموم «سود» مانند عبارت «جهانی شدن»، کلمه کثیفی است. مردم خواهان کنترل بیشتر روی صورتهای مالی بخش خصوصی و پرداخت مالیاتبیشتر از سمت آنان هستند. مهمترین بخشهایی که عموم مردم خواهان ملی شدن آنها هستند، تامین آب، حمل و نقل ریلی و عرضه انرژی است و جالب اینجاست که این خواستهها محدود به افراد و گروههای چپگرا نیست.
نیک باتلر بر این باور است که بخش مهمی از این دیدگاه به دلیل اطلاعات نادرست یا ناقصی است که از سوی دولتها به مردم داده میشود. در واقع سیاستمداران پوپولیستی با نشان دادن تنها بخشی از حقیقت موجب گمراهی مردم و تغییر نگاه به بخش خصوصی و شرکتهای نفتی شدهاند. در این زمینه میتوان به چند مصداق داخلی اشاره کرد. بهطور مثال درخصوص قیمت بنزیندر داخل کشور همواره از سوی دولت به مردم تلقی شده که رشد قیمت بنزین موجب افزایش نرخ تورم میشود. این در حالی است که کمتر کالایی بهطور مستقیم با قیمت بنزین در ارتباط است و افزایش نرخ بنزین در سالهای اخیر و کاهش همزمان نرخ تورمنشان داد که این باور غلط است. یا از سویی پوپولیسمهای نفتی برای کسب محبوبیت همواره ادعا کردهاند که نفت متعلق به همه مردم و استفاده از سوخت ارزان حق طبیعی آنها است.
این عبارت شاید در وهله اول درست و کاملا منصفانه بهنظر بیاید، اما در حالی است که در اینجا تنها بخشی از حقیقت گفته شده. یعنی از آثار سوء نرخ پایین سوخت که موجب رشد بیرویه مصرف آن، افزایش آلودگی و حتی استفاده متمولین از یارانه بیشتر به دلیل داشتن خودروهای پرمصرف یا داشتن چندین خودرو است، پرده برداشته نمیشود. یا اینکه سیاست ایجاد مسکن ارزان برای همه که در ایران با عنوان «مسکن مهر» شناخته میشود، در ظاهر بسیار سیاست معقول و منطقی بهنظر میآید اما شاید اگر گفته میشد که این پروژه باید از منابع بانک مرکزی به شکل چاپ پولبیپشتوانه تامین مالی شود که به تزریق شدید نقدینگی در کشور و افزایش تورم منتهی میشود، کسی در جامعه از ساخت آنها استقبال نمیکرد. یارانه نقدی و آثار سوء آن مثال دیگری است که در این زمینه میتوان به آن اشاره کرد.
اما درخصوص چگونگی گسترش باورهای غلط در بین عموم مردم با دادن اطلاعات ناقص که به قدرت گرفتن پوپولیسم در غرب منتهی شده نیز میتوان به مصادیقی اشاره کرد. بهطور مثال در آمریکا ترامپ مدعی است که باز بودن درهای اقتصاد این کشور به روی مواد معدنی ارزان چینی به بیکار شدن معدنکاران داخلی منجر شده است. اما وی هیچگاه به بخش دیگر حقیقت که رقابتی شدن بازار که درنهایت به سود مصرفکننده کالاهاست یا فرصتهای شغلی بسیاری که باز بودن درهای اقتصاد برای این کشور به ارمغان آورده، اشاره نمیکند.
در کنار اقدامات قدرتمندان پوپولیسم که منجر به ایجاد باورهای غلط در عموم مردم شده، رفتار برخی فعالان بخش خصوصی نیز در ایجاد و تقویت این دیدگاه ملیگرایانه نقش داشته است. پرداخت پاداشهای خجالتآور به مدیران ارشد که حتی برای گیرنده این پاداش نیز شرمآور است، به حداقل رساندن سیستماتیک پرداخت مالیات از سوی شرکتهای بسیار موفق و سوءاستفاده از قدرت شرکت در مذاکرات با دولت درخصوص قراردادهای جدید، تنها برخی موارد تخلفات آشکار بخش خصوصی و از عوامل ایجاد بدبینی در عموم جامعه است. هرچند این موارد حداقل در غرب ممکن است استثنا باشد و در موارد معدودی رخ دهد، با این حال به راحتی از سوی افکار عمومی به کل بخش خصوصی تعمیم داده میشود.
غول نفتی آمریکا چگونه در دام پوپولیسم افتاد؟
به باور نیک باتلر هرچند واکنش افکار عمومی به تخلفات بخش خصوصی ممکن است اشتباه باشد، اما نباید از سوی این بخش نادیده گرفته شود چراکه اگر شرکتها نتوانند مشکلات عموم مردم را درک و به حل آن اقدام کنند، با قدرت گرفتن سیاستمداران پوپولیسم این دغدغهها به مشکلی بزرگ برای شرکتهای خصوصی تبدیل میشود.به گزارش «دنیای اقتصاد»، نگاهی به سرنوشت شرکت استاندارداویل که مادر غول نفتی اکسون موبیل کنونی محسوب میشود، نشان میدهد هشدار باتلر به شرکتهای انرژی درخصوص قدرتگیری پوپولیسم نمیتواند از واقعیت به دور باشد.
استاندارداویل اولین شرکت نفتی چندملیتی آمریکایی بودکه در سال ۱۸۶۹ توسط جان دی راکفلر تاسیس و در سال ۱۹۱۱ با رای دادگاه عالی ایالاتمتحده آمریکا منحل شد. این شرکت که در زمینه تولید، حمل و نقل، پالایش و بازاریابی نفت و مشتقات آن فعال بود، با مدیریت درست راکفلر تا سال ۱۸۷۹ حدود ۹۰ درصد پالایشگاههای آمریکا را در دست گرفت. انحصار استاندارداویل در بخش پالایش و خطوط راهآهن به این شرکت اجازه میداد که محصولات خود را با قیمتهای پایینی به مصرفکنندگان عرضه کند. با این حال گسترش روز افزون استاندارداویل در اوایل قرن بیستم میلادی به اعتراضات گسترده مردمی به این غول نفتی منجر شد. البته در این میان برخی تخلفات و فسادهای استاندارداویل نیز در تایید دیدگاه عموم مردم بیتاثیر نبود. این اعتراضات در نهایت موجب شد در سال ۱۹۱۱ دادگاه عالی ایالاتمتحده به تجزیه کمپانی استاندارداویل رای دهد و این شرکت به ۳۴ شرکت کوچکتر تقسیم شود. البته بعدها این رای تعدیل شد و استاندارداویل، به هفت شرکت اصلی تقسیم شدکه سالها بعد، با ادغام دو شرکت از آنها، اکسونموبیل تشکیل شد.
آنطور که شواهد نشان میدهد رای دادگاه به تجزیه این غول نفتی بیش از آنکه اقتصادی باشد ریشه در اهداف سیاسی داشت چراکه در شرایطی این رای صادر شده بود که سهم استاندارداویل از صنعت پالایشی آمریکا رو به کاهش گذاشته و در زمان صدور رای دادگاه به حدود ۶۰ درصد رسیده بود. از سویی وجود شرکتهای دیگری از جمله شرکت فولاد آمریکا یو.اس.استیل که مانند استاندارداویل بسیار عظیم بوده، اما به سرنوشت آن دچار نشدند این گمانه را بیشتر تقویت میکند. از اینرو برخی استاندارداویل را «قربانی خشم ملت آمریکا» نامیدند.
در واقع حجم عظیم این غول نفتی در کنار تخلفاتی که انجام داده بود، موجب سوءاستفاده برخی سیاستمداران پوپولیست برای شوراندن احساسات عموم مردم شد. این سیاستمداران از احساسات ضداستاندارداویلی مردم برای گسترش قدرت خود استفاده کردند. هوی. پی. لانگ، فرماندار لوئیزیانا در سال ۱۹۲۸تا ۱۹۳۲ و سناتور این ایالت در سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۵ که پیش از قدرت گرفتن ترامپ بهعنوان نماد پوپولیسم آمریکایی شناخته میشد، از مبارزان اصلی علیه استاندارداویل بود. وی با شعارهای پوپولیستی علیه این شرکت و دیگر شرکتهای بزرگ نفتی به قدرت رسید و بعدها بهعنوان یک سیاستمدار دیکتاتور شناخته شد.
شرکتها چگونه نشان دهند که استثمارگر نیستند؟
نیکباتلر در بخش دیگری از یادداشت خود راهکارهایی را برای عبور شرکتهای انرژی و در حالت کلی بخش خصوصی از این شرایط بحرانی مطرح میکند. وی مینویسد: «سوال اصلی این است که شرکتها چگونه میتوانند نشان دهند که استثمارگر و حریص نیستند؟» به گفته باتلر، در گام اول شرکتها باید بپذیرند که بخشی از جامعه هستند و با این نگاه میتوانند از فعالیت و خدمتی که به جامعه میکنند، لذت ببرند.
به اعتقاد وی، کسانی که این واقعیت را نادیده میگیرند و گمان میکنند میتوانند به راحتی همراستا با گسترش جامعه سود خود را به حداکثر برسانند، سخت در اشتباهند و به راحتی از دور رقابت حذف خواهند شد. هرچند شرکتها مدتها است که برای خود استانداردهای رفتاری و عملکردی در قبال جامعه تعریف کردهاند، اما این استانداردها در شرایط کنونی و با توجه به موج پوپولیسمی که به شکل فراگیر در حال گسترش است، کافی نیست. بهطور مثال شرکتهایی که با تعدیل نیرو سعی میکنند سود و درآمدهای خود را افزایش دهند، باید مسوولیت کسانی که بیکار میشوند را بپذیرند. شرکتها با توسعه زنجیره عرضه و تعامل فعال با جامعهای که در آن مشغول به کار هستند، باید تعریف جدیدی از «مسوولیت اجتماعی» تعریف کنند.
علاوه بر این، در درون شرکتها نیز باید تغییراتی ایجاد شود. هیاتمدیره شرکتهای انرژی باید از افراد کاملا مستقل تشکیل شود، بهطوریکه این افراد بتوانند درک درستی از بافت و بستری که شرکت در آن فعال است داشته باشند و نتیجه تصمیمات شرکت را به خوبی درک کنند. در حال حاضر برخی شرکتها گروههای مستقلی از افراد محلی و متخصصان برای گرفتن مشاوره در مواردی که عملیات در منطقه حساسی انجام میشود، تشکیل دادهاند. با این حال در حال حاضر چنین رویکردی باید در کل بدنه و فعالیتهای شرکتها گسترش یابد و به شکل عمومیتری استفاده شود. چنین گروههایی باید بهعنوان یک منبع مشاورهای برای هشدار در مواردی که خطری شرکت را تهدید میکند یا حمایت از شرکت درصورت بروز خطر تشکیل شوند. به این ترتیب، «نظارت همهجانبه بر خود» دیگر الزامی است که شرکتها باید در مواجهه با این موج پوپولیسم اتخاذ کنند. در غیر این صورت، سرنوشتی مشابه استاندارداویل میتواند تهدیدی نزدیک برای این شرکتها باشد.
الگویی برای کشورهای نفتی
این رویکرد باید علاوه بر شرکتهای نفتی برای همه بخشهای خصوصی به خصوص در کشورهای نفتخیز مد نظر قرار گیرد تا بتوان همواره با موجهای پوپولیستی مبارزه کرد. چراکه کشورهای نفتخیز به دلیل وجود درآمدهای نفتی بهعنوان منبع درآمددولتها، همواره پتانسیل بالایی برای قدرت گرفتن پوپولیستها دارند. در واقع همزمان با ملی شدن صنعت نفت در بسیاری از کشورهای نفتخیز جهان در دهه ۷۰ میلادی موجی از سیاستهای پوپولیستی این کشورها را فرا گرفت و نفت به ابزاری برای حفظ قدرت سیاستمداران تبدیل شد. از عرضه سوخت و انرژی ارزان گرفته تا حتی پرداخت یارانه به مواد خوراکی و کالاهای مصرفی با استفاده از پول نفت، از اقدامات پوپولیستی است که کشورهای نفتی ظرف دهههای اخیر به کار گرفتهاند.
در واقع درآمدهای نفتی در این کشورها بهعنوان ابزار بسیار متداولی مورد استفاده قرار گرفت تا قدرتهای سیاسی از عامه مردم در برابر نوسانات و قوانین بازار با استفاده از پرداخت یارانه حمایت کنند و در مقابل از محبوبیت و مقبولیت عمومی برخوردار شوند. آنها با دنبال کردن سود کوتاهمدت برای کسب هرچه بیشتر محبوبیت مردمی از منافع بلندمدت کشور چشمپوشی میکنند. از این رو با گذشت زمان آنچه از پوپولیسم نفتی به جا میماند با شعارهایی که پوپولیستها در جریان رقابتهای انتخاباتی سر میدهند، بسیار متفاوت است. عقب ماندن کشورهای نفتخیز از توسعه اقتصاد جهانی، افزایش فقر و فساد، عدم بهینهسازی مصرف انرژی، سطح بالای آلودگیهای زیستمحیطی به نسبت عدم توسعه صنعتی و... همه ثمرهای است که پوپولیسم نفتی برای این کشورها به ارمغان آورده است.
پوپولیسم مملو از تناقضات است، پوپولیستها با شعارهای ضد فساد به قدرت میرسند اما اغلب باعث ترویج هرچه بیشتر فساد میشوند. یا اینکه یکی از شعارهای پوپولیستها مبارزه علیه نابرابریهای اقتصادی است، اما در نهایت اقداماتشان برابری اقتصادی را به دنبال ندارد.
ملیگرایی در کشورهای نفتخیز موجب شده که کشورهای نفتخیز در معرض خطر قدرتگیری پوپولیسم قرار گیرند، قدرتگیری اول از همه تهدیدی برای بخش خصوصی محسوب میشود. بنابراین با توجه به توصیههای نیکباتلر به شرکتهای انرژی، شفافسازی هر چه بیشتر را میتوان بهعنوان «مسوولیت اجتماعی» بخش خصوصی در کشورهای نفتخیز تعریف کرد. به این ترتیب، ارتباط با عموم مردم و نشان دادن وجه درست و مخاطراتی که سیاستهای پوپولیستی بر روند بلندمدت اقتصاد دارد، یکی از مسوولیتهای اساسی است که باید فعالان بخش خصوصی و رسانهها تلاش ویژهای برای تحقق آن به کار ببرند. همچنین باید گروههایی برای شناسایی موجهای ذینفع طرفدار پوپولیسم تشکیل شود تا اهداف واقعی آنها که عموما پشت نقاب انساندوستی پنهان میشوند برای عموم مردم فاش شود.
- 18
- 6