اعلام انتقال سفارت آمریکا در رژیم صهیونیستی، از شهر تلآویو به بیت المقدس، واکنشهای جهانی بسیاری را برانگیخت. بسیاری از علمای ادیان مختلف، از خاخامهای یهودی، تا کشیشان مسیحی و مراجع و مفتیان مسلمان، این اقدام را محکوم کردند. پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکهای جهان، فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجه اتحادیه اروپا ونیز آنتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل متحد، نسبت به این تصمیم ترامپ، واکنش دادهاند. حتی روزنامهنگار معروف یهودی روزنامه نیویورک تایمز- توماس فریدمن- این اقدام ترامپ را بیخردی آشکار دانست. در همین راستا «آرمان» با دکترصادق زیباکلام، استاد دانشگاه درباره ریشهها و عواقب این تصمیم گفتوگو کرده است که در ادامه خواهید خواند.
۳روز پیش دونالد ترامپ در اقدامی غیرمنتظره و عجیب، شهر قدس را بهعنوان پایتخت رژیم صهیونیستی اعلام کرد. در واقع تصمیمی اتخاذ کرد که توسط هیچیک از روسایجمهور ایالات متحده اتخاذ نشده بود. ولی خود ترامپ آن را اقدامی شجاعانه توصیف کرد. عواقب این اقدام چه خواهد بود؟
بهنظر من این اقدام، چیزی را در مناقشه میان اعراب و اسرائیل (رژیمصهیونیستی) تغییر نخواهد داد. چون آمریکا، بیتالمقدس را به عنوان پایتخت اسرائیل (رژیمصهیونیستی) به رسمیت شناخته است، این باعث نخواهد شد که آرمان فلسطینیها ضعیف و یا کمرنگ شود؛ یا اینکه برخی از اعراب بگویند حال که ایالات متحده چنین کاری را انجام داد، ما مساله ایجاد یک کشور فلسطینی را فراموش خواهیم کرد. باید بگویم پاسخ این فرضیه منفی است. آرمان تاریخی تشکیل یک کشور فلسطینی که با اکثریت قاطع آرا در سازمان ملل به تصویب رسیده بود، باید در سرحدات و ثغور مشخصی در اراضی اشغالی ایجاد میشد.
چرایی عدم ایجاد یک کشور فلسطینی، ریشه در کدام پاسخهای تاریخی دارد؟
دلیل عدم تشکیل یک دولت فلسطینی در اراضی اشغالی را باید در علل و عوامل متعددی جستوجو کرد؛ درست است که یهودیان صهیونیست و آمریکا مقصر بودهاند، به همان میزان مشخص اعراب، مقصر بودهاند! امروز که آذر سال ۹۶ است، شما یک نگاهی به خاورمیانه بیندازید! ببینید که میان تشیع و تسنن، ایرانیان و اعراب و سایر گروهای اصلی خاورمیانه، آنچنان بغض، نزاع و کینه وجود دارد، که غلظت این کینه (متاسفانه) در میان اعراب و اسرائیلیها (صهیونیستها) نیست! در واقع بخش عمدهای از دلایل عدم تشکیل کشور فلسطین، باز میگردد به سیاستهای کشورهای اسلامی ظرف ۷۰ سال گذشته! درست است که ایران، همواره در ۴۰ سال گذشته، پرچم استقلال کشور فلسطین را در دست داشته است اما سیاستهایی هم اعمال کرده است که باید بررسی شود.
این سیاست توسط بسیاری از سیاستمداران سابق عرب نظیر جمال عبدالناصر نیز، در پیش گرفته شد. ویژگی دیگری که در رابطه با این سیاستها قابل ذکر است؛ گستردگی دامنه اختلافات اهل تشیع و اهل تسنن است. واقعیت مطلب این است که از دوران صفویه تا کنون، هرگز اختلاف تشیع و تسنن و همچنین میان ایران و اعراب بهاندازه یک دهه گذشته بالا نگرفته بود! پس باید بگوییم که نمیشود همه دلایل عدم تشکیل یک کشور فلسطینی را باید بر گردنجمهوریخواهان و همچنین اعراب انداخت! بلکه باید قدری نیز نسبت به سیاستهایی که باعث تاخیر در این امر شده است، توجه داشته باشیم. عملکردها در این هفتاد سال کمکی به این موضوع نکرده است. البته در قسمتی از این بحث که ایالات متحده دخیل است باید بگویم، اعلام شهر بیتالمقدس به عنوان پایتخت اسرائیل (رژیمصهیونیستی)، سیاستی بوده که در دو دهه گذشته در واشنگتن اتخاذ شده بود اما روسایجمهور وقت در آمریکا آن را همواره به عقب انداختهاند.
اما اکنون که آقای ترامپ نزدیکی زیادی نسبت به اسرائیل (رژیمصهیونیستی) نشان میدهد و به همان اندازه نیز نسبت به بغض و کینه فراوانی از خود بروز میدهد؛ این تصمیم را عملیاتی ساخته است. اما این موضوع هیچچیزی را عوض نمیکند. اما همچنان تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی موضوعیت دارد و حتی اگر سیاستمداران دولتهای آتی ایالات متحده بر روی این امر صحه بگذارند، حتی اگر روابط نزدیکتر و کاملتری هم با اسرائیل (رژیمصهیونیستی) داشته باشند؛ بازهم این موضوع مورد پیگیریهای بینالمللی قرار خواهد گرفت اتحادیه اروپا، سازمانهای بینالملی، کشورهای مسلمان جهان در آفریقا و آسیا، پاپ فرانسیس و حتی برخی از سیاستمداران ایالات متحده این اقدام را محکوم کردهاند. اما نکته جالب در این باره موضع چین و روسیه است! این دو کشور سکوت کردهاند! باید بگویم آرمان تاسیس یک کشور مستقل فلسطینی، در میان اعراب، مسلمین، اروپاییها، سازمانهای حقوق بشری و امنیتی بینالمللی و همه ملتهای دنیا، به قوت خود باقی است.
اوباما در دوران ریاستجمهوری خود در ۴ نوبت متناوب، از رژیم صهیونیستی درخواست کرد که به اراضی قبل از ۱۹۶۷ بازگردد و حتی ۲ پیشنویس قطعنامه هم بر مبنی توقف شهرکسازیهای این رژیم در قدس شرقی، در شورای امنیت سازمان ملل، ارائه و تصویب کرد. آیا از نظر حقوقی امکان ایجاد یک اجماع بینالمللی علیه این رژیم، به جهت تجاوز نسبت به مرزهای بینالمللی وجود دارد؟
ببینید! بزرگترین مشکلی که برای رژیمصهیونیستی وجود دارد، این است که اراضی اشغالی در جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ میان اعراب و اسرائیل، یعنی سرزمینهای کرانه باختری رود اردن که شامل بخشهایی از بیتالمقدس، نوار غزه، جنین و نابلس هم میشود؛ ایالات متحده آمریکا و هم اروپا بر روی این موضوع تاکید جدی دارند. این اشغالگری مخالف نص صریح تمامی کنوانسیونهای بینالمللی و قطعنامههای شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل است. اما رژیم حاکم بر اسرائیل، ظرف ایام قریب به نیم قرن گذشته که از جنگ ۶ روزه میان اعراب و این رژیم میگذرد؛ شهرکهایی در این سرزمینها ایجاد کرده است.
تعداد جمعیت افراد ساکن در این شهرکها به ۶۰۰هزار نفر بالغ میشود. این جمعیت در واقع در جایی زندگی میکنند که بهجز خود اسرائیل (رژیمصهیونیستی)، هیچکشوری سرزمینشان را به رسمیت نمیشناسد و همه دنیا از آنجا با عنوان اراضی اشغالی یاد میکنند. بنابراین حتی اگر آمریکاییها این مناطق را به رسمیت بشناسند، دنیا چنین تصمیمی را نخواهد پذیرفت. در نوار غزه نیز چنین شهرکهایی توسط غاصبان (رژیم صهیونیستی) ایجاد شده بود. اما پس از انعقاد تفاهم اسلو در سال ۱۹۹۳، میان سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)، تشکیلات خودگران و نیز رژیم اسرائیل(صهیونیستی)، اسرائیلیها مجبور شدند که تمامی این شهرکها را به فلسطینیان واگذار کنند و افراد ساکن در این شهرکها وادار به پذیرش کوچ از این اراضی به گوشه دیگری از اراضی اشغالی شدند. ظرف نیم قرن گذشته، رژیم صهیونیستی اقدام به شهرکسازی در کرانه باختری رود اردن نموده است که مشخصا به فلسطینیها تعلق دارد. و این بههیچ وجه، باعث مشروعیت بخشی حقوقی و بینالمللی به این سرزمینها نخواهد شد. هرچند قبول دارم که این اتفاق، کار را برای فلسطینیها دشوارتر میسازد!
فلسطینیهای معترض به این وضعیت اگر بخواهند راه گفتوگو را در پیش گیرند، تجربه تلخ معاهده اسلو را در مقابل خود دارند. چه راهکاری پیش پای فلسطینیها در این زمینه وجود دارد؟
اگر به تجربه هفتاد سال اخیر بازگردیم، خواهیم دید که تمامی راهکارهای انقلابی، تمامی انتفاضهها و تمامی راهکارهایی که توسط حماس دنبال میشود؛ در حد مطلوبی نتوانسته به تمام آرمان فلسطینیها نزدیک شود. ما در ۳ تا ۵ دهه گذشته شاهد بودیم که دولتهایی در اسرائیل (رژیم صهیونیستی) بر سر کار میآمدند که، چپ سوسیال- دموکرات بودند. احزاب کارگر و لیبرال، فقط در ظاهر مدافع ایده تشکیل دولت فلسطین بودند. ما اکنون شاهدیم که انتخاباتهای ۳ دهه اخیر، دولتهای حاکم بر رژیم اسرائیل، عموما دستراستیتر، صهیونیستتر و افراطیتر بوده است. من برای شما یک مثال بزنم: هشت سال دولت احمدینژاد، بهترین و مطلوبترین شرایط را برای افراطیها بهوجود آورده بود. آقای احمدینژاد همواره در نفی هولوکاست سخن میگفت و این بهترین خوراک برای افراطیون بود! این تبلیغات باعث شده بود که آنها جشن بگیرند و در دنیا به مظلومنمایی بپردازند! آنها نیز میگفتند: پس بیایید به حزب دست راستی لیکود رأی بدهید!
در انتخاباتهای اخیر در رژیم صهیونیستی، برخی از اعراب مسلمان (معروف به اعراب اسرائیلی) در انتخابات کنست (پارلمان رژیمصهیونیستی) شرکت میکردند و به کنست نیز راه مییافتند، شما به ۸ سال دولت احمدینژاد (که البته قبول دارم) ارجاع میدهید، اما ۶۲ سال دیگر از عمر این رژیم که، دولت احمدینژاد وجود نداشت؛ پس چرا برخی از فلسطینیها از آرمان تشکیل دولت فلسطینی ناامید شدند؟
ببینید! من نمیخواهم بگویم که همه مشکلات بهواسط آن۸ سال بوده است! بلکه میگویم کارهای احمدینژاد، تجربه مابهازای تاریخی بیرونی داشت! این اقدامات را جمال عبدالناصر در دهه ۶۰ میلادی، در دستور کار خود قرار داد. جنگ ۶ روزه معروف ۱۹۶۷ باعث شد که صهیونیستها تمامی مناطق مرتبط با بیتالمقدس، نوار غزه وکرانه باختری رود اردن را بهاشغال خود در بیاورند. حال که ما صفحات تاریخ را ورق میزنیم و به عقب بازمیگردیم، میبینیم که تجربه تند جمال عبدالناصر، باعث شد که وی ناخواسته با این اقدام، به آنها خدمت کند. خلاصه عرضم این است که در طی این هفتاد سال، تمامی جریانات عملا به افراطیون صهیونیست، ناخواسته کمک کردند. نباید با اقدامات افراطی، جایگاه صهیونیستها را تثبیت کرد.
موضوع فلسطین یک موضوع عربی و اسلامی است. باید تاریخ ۴هزارساله را با دقت بازخوانی وبازبینی کنید و ببینید که در طول این مدت زمان چه تغییر و تحولاتی در این منطقه رخ داده است. باید به دقت بررسی شود که چه چیزی باعث میل به بازگشت بهسرزمینهای موعود پس از ۱۸۰۰ سال میشود؟ چه تحولاتی در اروپای قرن ۱۹ و ۲۰ اتفاق میافتد که مجددا فکر بازگشت را در میان یهودیان احیا کند؟ تا زمانیکه این موارد بهدقت مورد بررسی و بازخوانی قرار نگیرند، نمیتوانیم فهم دقیقی از چرایی بروز این مشکلات داشته باشیم. البته نباید به این فرضیات پناه ببریم.
چه سیر تحولاتی بهلحاظ اقتصادسیاسی اتفاق میافتد که آنها قدرت بازگشت را پیدا میکنند؟
نکته مهم این است که باید با این تاریخ آشنایی پیدا کنید. تاریخ تحولات اروپای قرن نوزدهم، که پس از عهدنامه وستفالیا و انقلاب کبیر فرانسه، روند تحولات ناسیونالیستی را شدت بخشید، در این زمینه بسیار مهم و تاثیرگذار است. کشورهایی که امروزه ما به آنها اروپا میگوییم، در پی فروپاشی امپراتوریهای بزرگ شکل گرفتند و سیر تاریخ را دچار تغییر و تحول کردند. برای فهم دقیق این موضوع باید تاریخ را دقیقتر بخوانیم. اگر این موارد را درست فهم نکنیم، نمیتوانیم بگوییم که چرا اسرائیل (رژیمصهیونیستی) با فاصلهاندکی پس از جنگ جهانی دوم در خاورمیانه سر باز کرد! اگر میخواهید این موضوع نیز دقیقتر فهم شود از وزارت ارشاد دولت آقای روحانی بخواهید که اجازه انتشار کتاب بنده را که ۶ سال است در این وزارتخانه خاک میخورد، صادر کند.
جالب است که خدمتتان بگویم، پس از انقلاب بیش از ۶۰۰ عنوان کتاب در رابطه با اسرائیل با ادبیاتی تقریبا مشابه یکدیگر منتشر شده است، اما این یک عنوان کتاب بنده به علت استنادات تاریخی متفاوت البته مورد تایید ارشاد واقع نشد. در حالی که این کتاب هم به همین پرسشهای تاریخی پاسخ میدهد. جالب است که این کتاب هیچارتباطی با مسائل جاسوسی و اخلاقی نیز ندارد، اما به هر روی اجازه انتشار نیافته است. در این کتاب به خوبی ریشههامورد بررسی قرار گرفته است.
مجتبی اسکندری
- 13
- 1