مشروطه نقطه عطف و پایان یک مرحله از تاریخ ایران و آغاز مرحله جدیدی است. مرحلهای که تا به امروز با ماست و اساسا تمامی گفتمان سیاسی امروزی ما برگرفته از مشروطه است.
عقبه نهضت مشروطیت یک حرکت یک صد ساله بود. مشروطه اساسا برای پیشرفت بود، مشروطه برای ایجاد تغییر و تحول، نوسازی، آوردن مدرنیته و تغییرات مدرن بود و به تعبیری رهایی ایران از وضعیت عقب ماندهای که کشور در آن قرار داشت. خوب این فکر تغییر و تحول و امروزی کردن جامعه ایران از مشروطه آغاز نشد بلکه ریشه در سالها قبل از آن داشت.
فکر تغییر و ضرورت تغییر در ایران دست کم به یکصد سال قبل از مشروطه و به آغاز قرن نوزدهم میرسید. نخستین بار قائم مقامها، میرزاعیسی و میرزا ابوالقاسم در ابتدا به قدرت رسیدن فتحعلی شاه در دهه نخست قرن نوزدهم یعنی درست یک صد سال قبل از مشروطه به ضرورت تغییر و تحول پی برده بودند. متوجه شده بودند که ایران دچار مشکلات و درماندگیهای عظیمی است.
اما بنابر دلایل سیاسی هر دوشان توسط درباریهای قاجار به قتل رسیدند. بعد نوبت به شاهزاده اصلاحطلب عباس میرزا رسید. او تلاشهای عملی برای تغییر به وجود آورد. اما بیماری عفونی که در چهل سالگی به سراغش آمد و او را از پای در آورد، به تلاشهای عباس میرزا برای تغییر خاتمه داد. بعد نوبت به امیرکبیر رسید.
اصلاحات او بسیار گستردهتر و عمیقتر از عباس میرزا بود. اما از پایان کار غم انگیز تلاشهای امیر کبیر هم آگاه هستیم. بعد از امیرکبیر تا مدتی ناصرالدین شاه به دنبال تغییر و تحول بود. بعد نوبت رسید به میرزا حسین خان سپهسالار رسید. او به دنبال روزنامه، دولت مرکزی، آزادی، مبارزه با فساد و بالاتر از همه حاکمیت قانون بود. اما او هم بعد از سه سال نتوانست. بعد نوبت به میرزا ملکم خان ناظمالدوله، امینالدوله، صنیعالدوله، و این دست رجال قاجار رسید. بعد مشروطه آمد.
تاریخ، تحولات سیاسی و اجتماعی در جوامع، کنشهای اجتماعی انسانها و این چیزها اساسا تابع یک فرمول و قاعده مشخص نیست. در حالیکه شما یک جوری به تاریخ دارید نگاه میکنید کانه تاریخ یک دستگاه مکانیکی یا یک ماشین است و کارکردهای ان همواره تکراری و ثابت است.
شما معتقدید که چون اروپا برای رسیدن به دموکراسی یک مسیر ۴۰۰ ساله را میپیماید و از یک سری مراحل تاریخی مشخصی مثل رنسانس و غیره عبور میکند، هر جامعه دیگری هم که خواسته باشد به دموکراسی برسد میبایستی از همان مسیر و مراحل بگذرد.
اینها همه بر گرفته از پوزیتیویزم و مارکسیسم قرن نوزدهم است که بدبختانه بدلیل عقبماندگی علوم انسانی در ایران خیلی مطرح هستند. این یک برداشت مکانیکی و ریاضی از تاریخ و جوامع انسانی است.
اتفاقا من معتقدم که انقلاب اسلامی در دنباله مشروطه بوده است تا اهداف محقق نشده آن را تحقق بخشد. مشروطه در حقیقت به دنبال آزادی، دموکراسی و حاکمیت قانون و مبارزه با استبداد بود و اهداف انقلاب اسلامی هم در همین راستا بوده است.
لذا شاید بتوان گفت که اگر ۷۰ سال بعد از مشروطه نظام منتخب مردم و مبتنی بر دموکراسی و آزادی و برابری در جامعه ایران به ثمر نشسته بود دیگر دلیلی برای وقوع انقلاب نمیماند. انقلاب اسلامی به این دلیل اتفاق افتاد که مشروطه نتوانسته بود یک نظام مبتنی بر قانون برپا کند و انقلاب ۵۷ برای اجرایی کردن همان اصول مشروطه یعنی حاکمیت مردم و دموکراسی به وقوع پیوست.
اساسا تمامی گفتمان سیاسی امروزی ما برگرفته از مشروطه است. اساس بنیانهای نظام و ساختار جمهوری اسلامی ایران بر روی اصول مشروطه بنا شده است. اگر ایده ولایت فقیه را مستثنی کنیم، صدر تا ذیل نظام جمهوری اسلامی ایران برگرفته از مشروطه است. اصل تفکیک قوا متعلق به منتسکیو و روسو است.
اینکه قدرت و اختیارات رئیس جمهور محدود میشود به آنچه که در قانون به وی اجازه داده شده مال مشروطه است. اینکه رئیس جمهور و دولت بایستی به مجلس پاسخگو باشد، مال مشروطه است.
اینکه مردم هر چهار سال یکبار نمایندگان مجلس شورای اسلامی را انتخاب میکنند مال مشروطه است. نه تنها مجلس و رئیس جمهور به انتخاب مستقیم مردم هستند بلکه ولی فقیه هم غیرمستقیم با رای مردم انتخاب میشود. اینکه همه در برابر قانون مساویاند؛ آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات و آزادی بیان، آزادی اندیشه، همه اینها اندیشههایی است که مشروطه آنها را با خود آورد.
صادق زیباکلام
- 17
- 5