به گزارش الف، محمدرضا باهنر، یکی از چهرههای نامآشنای اصولگرایان که با سابقه هفت دوره وکالت مردم در مجلس شورای اسلامی روایت خاص خود را از انتخابات ۲۹ اردیبهشت ماه دارد. او فارغ از نتیجه انتخابات معتقد است اصولگرایان از سال ۹۲ تا ۹۶ گامهای مثبتی را برداشتند. رئیس جامعه اسلامی مهندسین در خصوص برخی تحلیلها از نتیجه انتخابات حرفهایی دارد. باهنر نبود احزاب قدرتمند و ضابطهمند را یکی از معضلات اصلی جریانهای سیاسی کشور برمیشمرد و بر این باور است که «اصولگرایان باید در شعارهایی که مطرح میکنند، بتوانند صداقت و توانمندی خود را ثابت کنند.»
- یک زمانی هست شما میپرسید آیا میشود بعد از ۳۵ سال در کشور انتخابات انجام شود، بدون چند چهره شاخص که آن هم یک بحث دیگر هست، بله چون ما حزب نداریم. بارها هم تکرار کردهام که در غیبت دو یا سه حزب قدرتمند و شناسنامهدار و ضابطهدار برای آینده مردمسالاری دینی به شدت نگران هستم و فکر میکنم نهایتا به سر منزل مقصود نرسد که خود یک مقوله دیگر است.
- دولت مستقر باید به ۴۰ درصد (رقیب) توجه داشته باشد؛ چرا که همه ما و خود آقای روحانی هم قبول دارد کسی که انتخاب میشود، رئیسجمهور همه هست. من حتی یک تعبیر عامیانه نیز داشتم که تا به حال ما یک رقابت باشگاهی در کشور داشتیم. دو جناح با هم رقابت داشتند یکی با ۶۰ درصد و دیگری با ۴۰ درصد. الان دولت ما میخواهد به یک رقابت ملی و بینالمللی وارد شود، میخواهد نظام جمهوری اسلامی را از بعضی مشکلات عبور بدهد، مشکلاتی که خودمان هم قبول داریم که منبع برخی از این مشکلات هم خودمان هستیم و برخی دیگر هم تحریمها و مسائل دیگر.
- دولت باید از همه ظرفیتها استفاده بکند و آن ظرفیت ۴۰ درصدی هم نباید تصور بکنند که هنوز رقابت هست و باید کاری بکنند که ۶۰ درصدیها موفق نشوند. دولتی که مستقر شده همه موظف به کمک آن هستیم تا از بعضی از این گرفتاریها و مشکلاتی که تا به حال موفق به عبور از آنها نبوده، بتواند عبور بکند و از این به بعد موفقیت دولت، موفقیت نظام هست.
- اگر کسی به دنبال کاهش کارآمدی دولت باشد، من آن را خیانت به نظام و انقلاب و همین مردمی که شعارش را میدهیم، میدانم.
- مگر بیکاری یکی از معضلات این مملکت نیست؟ مگر همه کاندیداها نگفتند که باید این بیکاری را حل کنیم؟ خوب بسمالله. الان باید بیاییم بیکاری را حل کنیم. اگر دولت توانسته ۶۰ درصد این مشکل را حل کند، بقیه باید کمکش بکنند این ۶۰ درصد به ۸۰ درصد برسد نه این که چوب لای چرخش بگذارند.
- طرف پیروز نباید تصور کند که زمان زیادی دارد و دشمنیهای خارجی و حتی کارشکنیها به پایان رسیده است و باید از همه انرژیهای داخلی برای حل مشکلات استفاده کند. طرف مقابل هم نباید احساس کند که در حین عملیات پشت رقیبش را به خاک برساند. این دیگر دولت حزب رقیب نیست بلکه دولت جمهوری اسلامی است.
- در مناظرات برخی سعی کردند نظام را بتراشند!
- زمانی که احزاب وجود ندارند و جریانها با هم رقابت میکنند، جریانها ثبات احزاب را ندارند. به عنوان نمونه به جز رؤسای جمهور اولیه و حضرت آقا، ما آقایان هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی را تجربه کردهایم. ما در کشورمان دو جریان موسوم به اصولگرا و اصلاحطلب بیشتر نداریم اما رؤسای جمهوری که نام برده شد، هر کدام برای خودشان یک حزب تمام بودند. برخی مدعی بودند آقای هاشمی و خاتمی با هم همفکر شدند؛ در حالی که من این را اصلا قبول نداشتم اما دولت آقایان هاشمی و خاتمی زمین تا آسمان با هم تفاوت داشتند. یا مثلا دولت آقای احمدینژاد، دولت اصولگرایی به حساب میآمد اما از همان روزهای ابتدایی دولت نهم آقای احمدینژاد اعلام کرد که من اصولگرا نیستم.
- (همسویی آقای هاشمی و خاتمی پس از وقایع سال ۸۸) اینها جریانات هستند، اینها جزمی نیست. مثلا آقای روحانی زمانی در سال ۷۸ که قائلهای به وجود آمده بود؛ هر چند در مقیاس سال ۸۸ نبود اما به هر حال بیشباهت هم نبود، یک طرف اصلاحطلبان بودند و در طرفی دیگر انقلابیون. سخنران جلسه انقلابیون آقای روحانی بود. یعنی آقای روحانی سردار فرهنگی مبارزه با اصلاحطلبی و هنجارشکنی و این قبیل مسائل بود اما آیا الان آقای روحانی همان روحانی سال ۷۸ هستند؟ خود ایشان هم قبول ندارند و میگویند من آن روحانی نیستم!
- برخی از دوستان از جانب آقای روحانی سوال میکردند که چرا کاندیدای اصولگرایان نشدید، در حالی که خواستگاه و سابقه شما اصولگرایی هست؟ بنده در مصاحبهای این مطلب را گفتم و برخی ديگر از دوستان ناراحت شدند که چرا شما گفتید آقای روحانی خواستگاه اصولگرایی دارد؟ خوب من که نمیتوانم تاریخ را عوض کنم. آقای روحانی تا پیش از سال ۹۲ خواستگاهش اصولگرایی بوده و هر جایی که سخنرانی هم داشته، به نام این جریان بوده اما سال ۹۲ چون اصولگرایان از آقای روحانی حمایت نکردند، گروه رقیب این کار را کرد و آقای روحانی هم به جرگه آنها پیوست.
- من یک شوخی رسانهای داشتم که بعضی در سال ۹۴ نذر کرده بودند، به هر طریقی به مجلس راه پیدا کنند. حالا یا با نردبان اصولگرایی یا اصلاحطلبی. به هر طریقی میخواستند وارد مجلس شوند. یک فعال سیاسی نبايد اين گونه زيگزاگي رفتار كند!
- این برداشت نشود که میخواهم بگویم حرف مرد یکی است! نه! یک حزب میتواند مواضعش را تعدیل کند اما باید در قالب یک گفتمان و تفکر و حزب باشد نه تابع منافع زودگذر لحظهای فردی که هر جا از او حمایت کرد به آن طرف متمایل شود. این سیاستورزی نیست!
- برخی تصور میکنند احزاب در مقابل نظام هم میتوانند بایستند. این خیلی فکر سبکی است.
- در کشورهایی که ادعای دموکراسی عمیقی دارند، هیچ کشوری نیست که تغییر نظام را به اختیار مردم گذاشته باشد. من این را قاطعانه عرض میکنم. هیچ نظام مستقری در دنیا نیست که به مردمش اجازه تغییر نظام را بدهد. مثلا فرانسه در میان کشورهای اروپایی که سابقه دموکراسی بالایی هم دارد و هنوز هم مهد آزادیخواهی به حساب میآید اما یکی از اصول قانون اساسی فرانسه به این مضمون است که نظام حاکم بر فرانسه نظام لائیک است و این نظام و اصل قانون اساسی با هیچ روش دموکراتیکی قابل تغییر نیست، یعنی مردم فرانسه نمیتوانند به شکل قانونی نظام حاکم را عوض بکنند بلکه باید انقلاب بکنند. با رفراندوم و رأیگیری هم نمیشود.
- فرض کنید اگر آقای رئیسی یا آقاي قالیباف پیروز انتخابات میشدند، آیا کاملا از چارچوبهای حزب اصولگرایی تبعیت میکردند؟ معلوم نبود؛ چرا که هر کدام برای خودشان به دنبال یک گفتمان بودند؛ در حالی که این گفتمانها را باید احزاب به وجود بیاورند.
- اگر صد سال اخیر تاریخ کشورمان را در نظر بگیریم، یک سینوسی بین دو شعار آزادیخواهی و عدالتخواهی وجود داشته. مثلا گفتمان مسلط مشروطه آزادیخواهی بود، نهضت ملی شدن نفت، عدالتخواهی بود. اما گفتمان مسلط نهضت اسلامی حضرت امام، استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود، به سمت هیچ یک از دو گفتمان آزادیخواهی و عدالتخواهی غش نکرد. از طرفی آزادی جز شعارهای غیر قابل گذشت مردم ایران بود و از سویی، هم حضرت امام و هم مقام معظم رهبری میگفتند که ما یک لحظه هدف عدالتخواهی را نمیتوانیم از نظام حذف کنیم.
- آزادیخواهی و عدالتخواهی گرایشهایی در کشور ما دارد اما فقط شعارها نیست که جواب میدهد. مردم هم شعارها را میبینند هم صداقت و هم قدرت گویندگان. بنابر این مردم علاوه بر صداقت گویندگان به قدرت اجرایی آنها نیز توجه دارند. اما اصولا مردم از رفتارهای با ثبات بیشتر استقبال میکنند تا رفتارهایی که بخواهد همه چیز را به هم بریزد. بعضی تصور میکنند انقلابیگری یعنی به هم ریختن اوضاع. دولت آقای احمدینژاد به صورت موضعی منافع خوبی برای مردم داشت اما مردم از آن نوع رفتارها رويگردانند که ندانند وقتی صبح بیدار میشوند آیا قیمتها همان است؟ آیا کار دارند؟ تحریمها هستند یا اضافه شدند؟
- اینها آنارشیست هست و اگر کسی انقلابیگری را به هم ریختن اوضاع بداند، آنارشیست است و کاملا با گفتمان انقلابیگری مغایرت دارد. برخی کشورها به بهانه انقلابیگری تا چندین سال اعتقادی به قانون نداشتند.
- اگر بحث رفت و آمد احزاب باشد که همه آنها در رفت و آمد هستند و هیچکدام نماندند. آقای احمدینژاد هر چه بود، از تیم اصلاحطلبان نبود؛ هر چند که ما معتقدیم در تیم اصولگرایان هم نبود. پس این که میگویید همواره اصلاحطلبان موفق شدند، این طور نیست.
- احزاب در رفت و آمد هستند. ۱۲ سال آنها بودند، حال ۸ سال هم اینها هستند. خیلی صریح و روشن میگویم. اگر بپرسید که چرا این ۸ سال این گونه شد، من خواهم گفت به همان دلیلی که در آن ۱۲ سال طور دیگری بود. کسانی که کار حزبی میکنند، نباید نازکدل باشند. فاصله دو دوره قدرت حزب دوگولیستها در فرانسه ۲۴ یا ۲۸ سال بود. این طبیعی است. اتفاقا اگر قرار باشد، حزبی بیاید که ۲۰ یا ۵۰ سال حاکم باشد که دیگر این دموکراسی نیست.
- مردم اگر به دلایل مختلف از باهنر خوششان نیامد، نباید متهمشان کرد. نباید گفت که من نماد اسلام هستم و چون مردم مرا انتخاب نکردند، پس از اسلام فاصله گرفتهاند. البته دوز اسلامی مردم هم یک حدی دارد. ممکن است در کشورمان درصد زیادی انقلابی باشند، با همه وجود انقلاب را درک کنند و پای انقلاب ایستادهاند که نمونههایشان را هم زیاد دیدهایم؛ زمان انقلاب، پس از پیروزی انقلاب و در زمان دفاع مقدس هم دیدهایم. امروز هم نسل سوم و چهارم انقلاب که نه حضور امام را تجربه کردهاند و نه روزهای نخست انقلاب را، ببینید چه میکنند. همین جوانان مدافع حرم.
- عدهای این گونه با تمام وجود انقلابی هستند و میخواهند این گونه باشند و حاضرند همه زندگی خود راهم فدای اعتقادشان بکنند. اما آیا میشود ما از همه مردم این توقع را داشته باشیم؟ بسیاری از مردم متدین هستند اهل رعایت شریعت هستند اما شاید ممکن است این گونه نباشند که برای دینشان همه زندگی خود را بدهند. میخواهند یک زندگی معمولی رو به رشدی را هم داشته باشند و متدین هم باشند. البته در کنارش مطالباتی مثل اشتغال و درآمد مناسب و رفاه را میخواهند. اینها هیچکدامش حرام نیست و میتواند مطالبات واقعی مردم باشد.
- اگر کسی توقع کند که نیمی از جامعه باید انقلابی باشد به این معنی که همه منافع خودشان را پای انقلاب بدهند، توقع زیادی هست حتی زمان جنگ هم این گونه نبود. شاید فقط درصد کمی بودند که تمام زندگیشان را برای جنگ داده باشند بقیه هم پشتیبانی میکردند اما این که ۱۰۰ درصد خانوادهها حاضر بودند که فرزندانشان را در جبههها بگذارند نه این گونه نبود.
- نباید تدین یا دوز اعتقادی مردم را به رأی آنها به خودمان وصل کنیم. این خیلی خودخواهی هست که انسان فکر کند که مردم به اندازهای متدین هستند که من را قبول دارند.
- 14
- 6