احمدینژاد برسرشان آوار شده است. نمیدانند با او چه کنند. بیش از چهار سال است که دولتش تمام شده اما کمتر روزی است که خبری از عملکردش در طول هشت سال زمامداری او منتشر نشود. عدد فساد و اختلاس است که روزانه رسانهها منتشر میکنند. حالا هم که شروع کرده است به نقد ساختاری قوه قضائیه. اصولگراها دارند تاوان حمایت خود از او را میدهند. او با حمایت آنها آمد. به محض ورود به پاستور هم نیامده همهشان را منکر شد و گفت که رایش از خودش بوده و وامدار هیچکس نیست اما آنها باز هم حمایت کردند. شاید گفتند اشکالی ندارد؛ در پرتو او میتوانیم پست بگیریم!
احمدینژاد تعداد بسیاری از شوراهایعالی را منحل کرد تا بتواند خود راسا تصمیم بگیرد و اصولگرایان باز هم چشم بر عملکرد او بستند. سیاست خارجی ایران را دچار چالش کرد که نتیجهاش شش قطعنامه فصل هفتمی شورای امنیت بود اما اصولگرایان باز هم چشم بر چنین عملکردی بستند. شاید منفعتی در این کار داشتند. شاید هم دست و پایشان بسته بود و باید حمایت میکردند اما هر چه بود، دهان باز نکردند و حمایت کردند و برایش هورا کشیدند.
اندک اصولگرایان باانصافی هم پیدا شدند که دهان باز کردند و از این گفتند که احمدینژاد مملکت را به قهقرا برده است و باید برایش فکری کرد. حتی علی مطهریِ سابقا اصولگرا، دمدمای انتخابات سال ۸۸ جد و جهدی کرد و دم این اصولگرا و آن اصولگرا را دید تا اصولگرایان از احمدینژاد منصرف شوند و شخص دیگری را معرفی کنند. حتی سیدمحمد خاتمی را هم مجاب کرد تا اگر اصولگرایان شخص دیگری را معرفی کردند، اصلاحطلبان هم گزینه خود را معرفی نکنند اما اصولگرایی و اصولگرایان بیارادهتر از این بودند که بتوانند خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند.
آخرش در بر همان پاشنه چرخید و احمدینژاد در یک انتخابات پرمناقشه، پیروز شد و این تازه اول داستان بود. وزیر اطلاعاتش را در همان سال عزل کرد؛
بعد خودش را سرپرست وزارت اطلاعات کرد و گفته شد در نزدیک به دو ماه سرپرستیاش، گونیگونی پرونده از این وزراتخانه خارج شده است. بعدش هم که دولتش را معرفی کرد و مصلحی وزیر اطلاعاتش شد، پس از چندی عزلش کرد و بعد هم که نتوانست حرف خود را به کرسی بنشاند، یازده روز خانهنشین شد تا به حامیانش نشان دهد برای آنها شاخ و شانه میکشد. یک وقتی هم وزیر خارجهاش را در زمان حضور در سنگال عزل کرد تا باز هم به همه نشان دهد او از کسی حرفشنوی ندارد که همه باید از او حرفبشنوند.
زمانی هم یک فیلم دستش گرفت و رفت مجلس و از این گفت که فاضل، برادر علی لاریجانی، در فلان جلسه بهمان کار را کرده است و فلان چیز را گفته است. دولتش که تمام شد، باز هم ساز ناسازگاری برداشت. در انتخابات ۹۶ خواسته شد که نیاید اما آمد و رد صلاحیت هم شد. الآن هم که برای قوه قضائیه و رئیسش شمشیر را از رو بسته
است.
احمدینژاد تاوان نگفتنهای اصولگرایان است. آن زمان که باید میگفتند و اعتراض میکردند، نگفتند و نکردند. باوجدانترها شاید اسیر چیزهای دیگری بودند؛ مابقی هم هیچ. لابد از احمدینژاد به آنها رسیده بود و نمیتوانستند اعتراض کنند. حالا هم نمیتوانند. حالا هم دهانشان بسته است. چه بگویند به او!؟ که اگر بگویند، شاید احمدینژاد عزم افشای پروندهای از آنها کند. این سنتی است که احمدینژاد در آن مناظره کذایی پایه گذاشت و همهشان سکوت پیشه کردند و چشم فروبستند.
ظاهرا حق با محمد مهاجری، فعال سیاسی و رسانهای اصولگراست که دیروز توئیت کرده بود:«در فتنه ۸۸ مکررا و به حق، خیلیها را توصیه به توبه میفرمودیم ما اصولگراها! در فتنه ۹۶ جماعت بستنشین زنبیل به دست اما حناق گرفتهایم ما اصولگراها! گویی مصرع «توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند» را حافظ برای کسی نگفته است جز ما اصولگراها!»
- 13
- 6