عضو جامعه روحانیت مبارز آیت الله هاشمی را از لحاظ تحصیلی و انقلابی و خدماتی و وفاداری و فداکاری یک فرد برجسته و وارسته توصیف میکند که در حد خود و یا بیش از حد خود حاضر شد فداکاری کند تا انقلاب اسلامی به پیروزی برسد و معتقد است بعد از فوت آیت الله هاشمی که یک سال از آن میگذرد حقایقی از سال ۸۴ روشن شد. حجتالاسلام سیدرضا اکرمی میگوید در این سال برای مرحوم آیتالله هاشمی دغدغه و دلشورهای بوجود آمد و حوادث پس از آن هم نشان داد که این دغدغه چندان بیراه نبوده است، در همین میان برخی که اصلا واجد شرایط نبودند وارد عرصه شدند از جمله آقای احمدینژاد. دوران ریاستجمهوری دولتها نهم و دهم نشان داد نگرانی آیتالله به جا و به حق بوده درحالیکه آن زمان برخی این نگرانی را نمیدیدند و لمس نمیکردند.
متن مصاحبه ایلنا با حجتالاسلام والمسلمین سیدرضا اکرمی را در ذیل میخوانید:
اولین دیدار شما با آیتالله هاشمی به چه زمانی بازمیگردد و چگونه ایشان را شناختید؟
سال ۴۳ که امام راحل(ره) از تهران به قم برگردانده شدند و من طلبه سال سوم حوزه علمیه قم بودم، به ما اطلاع دادند که امام بازگشتهاند. اول صبح خودمان را به محل زندگی حضرت امام(ره) رساندیم و بسیار از بازگشت ایشان خوشحال بودیم. وقتی وارد منزل امام شدم دیدم ایشان با جمعیتی در اتاق خود نشسته است و فردی که لباس سربازی به تن دارد، در حال گفتوگو با امام است، طوری که حضرت امام به او خوب گوش میداد و آن فرد متکی به خود صحبت میکرد و به قول طلبهها در حالت بحث و مباحثه بودند نه اینکه امام جملهای بگوید و ایشان بپذیرد یا او جملهای بگوید و امام گوش دهد. حالت بحث و مباحثه بود که از افراد سؤال کردم این فرد کیست. گفتند اکبر هاشمی رفسنجانی است.
آیتالله هاشمی را در سال ۴۳ در منزل امام از نزدیک مشاهده کردم و از آن پس آرامآرام با نوشتهها و کتابهای ایشان به ویژه کتاب سرگذشت فلسطین آشنا شدم تا اینکه به زمان انقلاب اسلامی رسیدم که شرایط به گونهای شد و ایشان به میدان آمد و در راهپیماییها یا نماز جمعه و مجلس سخنرانی میکرد و از زمانی هم که نماینده مجلس شدم با ایشان در ارتباط و مواجه بودم تا سال ۹۵ که در ۱۹ دی از دنیا رفتند و بسی افسرده و دلگیر شدیم از این وفات ناگهانی و در عین حال تسلیم رضای پروردگار متعال هستیم.
توصیف شما از زندگی سیاسی آیتالله هاشمی چیست و فکر میکنید تا چه حد در این سیر زندگی سیاسی خود ایفای نقش کردند؟
آیتالله هاشمی برای کشور، انقلاب اسلامی و تاریخ ایران و جهان یک فرد کاملاً شناختهشده و شفاف است. او خود را در خطبهها، مدیریتها، فرماندهی جنگ و امثال اینها نشان داد. فردی آرمانگرا و در عین آرمانگرایی، واقعگرا هم بود. یعنی باید در آسمان و عرش حرف بزنیم و آرزو داشته باشیم و در عین حال باید بیاییم زمین و ببینیم مردم و دولتهای این جهان و کشورها در چه حال و شرایطی قرار دارند.
ایشان خود را نسبت به انقلاب بسی وفادار میدانست و فداکاری جدی نسبت به انقلاب اسلامی داشت. نسبت به امام بسیار وفادار بود و ایشان را به درستی میشناخت و نسبت به امام علاقه تام داشت. همچنین نسبت به مقام معظم رهبری عاشق بود و احترام میگذاشت و به طور واقعی علاقهمند بود که ایران یک کشور سرفراز، سربلند و با اعتبار باشد و بتواند آبروی خود را حفظ کند و به عنوان اسلام ناب محمدی اهتمام داشت.
از دوران زندان به قرآن اهتمام خاص داشت و اگر آثار فرهنگی ایشان مانند کتاب تفسیر راهنما یا کتاب قرآن را کسی مطالعه کند، میفهمد که ایشان نسبت به اسلام ناب محمدی عشق میورزید. اگر کسی زندگینامه دوران مجلس را که به دست خود نوشته است مطالعه کند، میفهمد در ملاقاتهای گوناگون و متنوعی که با افراد داشته و اظهاراتی که ابراز کرده، که وی میخواست با همین انسانهای موجود و جوامع موجود کار کند و معتقد به این بود که حرفها و خواستهها را باید با افراد در میان گذاشت تا بتوانیم به اهداف بلندی که یک ایران آبرومند و عزتمندی داشته باشیم، برسیم.
خاطرهای به ذهنتان میرسد که برای فداکاری آیتالله هاشمی بیان کنید؟
در زمینه فداکاری آیتالله هاشمی نسبت به اسلام، انقلاب اسلامی و امام خمینی و رهبری باید به زندگی بیش از ۵۰ ساله ایشان بپردازیم و از انقلاب اسلامی تا سال وفات را مورد نظر قرار دهیم. باید توجه داشته باشیم به اینکه فردی که وارد مبارزه میشود، در درجه اول صورت مسأله باید برای او روشن باشد که برای چه چیزی مبارزه میکند و میخواهد چه کاری انجام دهد و چگونه میشود به آن هدف رسید.
آیتالله هاشمی به زندان میرود و شکنجههای سختی میبیند که هرگز آن را بازگو نمیکند. بسیاری شکنجه شدند و شکنجههای خود را بازگو کردند، ولی ایشان در زندان شکنجه شد و آنهایی که آن زمان زندان بودند، نقل میکنند ما مشاهده کردیم که بعد از شکنجه ایشان را آوردند و به سلول انداختند که جراحات شدیدی داشت به صورتی که دیگر امیدی به حیات و زندگی او نداشتیم ولی هرگز کسی ننوشته یا نگفته که مرحوم آیتالله هاشمی در آن شکنجه ابراز ندامت و اظهار پشیمانی کرده باشد. حتی نقل است که یک شکنجهگری بعد از شکنجه به او میگوید همه اینها را بر تو وارد کردیم برای اینکه دیگر اسم خمینی را نیاوری اما ایشان میگوید بعد از این همه شکنجه باز هم خواهم گفت خمینی. این نشانگر وفاداری و فداکاری آیتالله هاشمی تا سر حد ایثار و جان برای انقلاب است.
از روز نخستی که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید تا امروز که ۳۹ سال از آن میگذرد، میبینیم که به طور مکرر در تحریم، جنگ یا در محاصره و تبلیغات ناروا علیه خود قرار داشتیم اما آیتالله هاشمی تا زمان حیاتش همیشه خود را وامدار این انقلاب، نظام و رهبری میدانست. حتی این جمله را گفت که نسبت به رهبری عشق میورزم و نقل کردند که گاهی صبح که از خواب بیدار میشوم یک مرتبه به ذهنم مراجعه میکنم که به طور مثال اگر رهبری نباشد بر ایران چه خواهد گذشت و وقتی متوجه میشوم رهبری حیات دارد و فعال است خوشحال میشوم. این نشانگر وفاداری و فداکاری ایشان است.
هاشمی زمانی که مسئولیت جنگ را برعهده داشت، آن هم جنگی که همه دنیا یک طرف بود و ایران در مقابل آنها مقاومت میکرد، به میدان جنگ میرفت و با فرماندهان و مجریان اعم از ارتش، سپاه و بسیج مینشست و گفتوگو میکرد و پس از آن به محل کار خود در مجلس بازمیگشت. این نشانگر مسؤولیتپذیری او است.
برخی بیان کردند که ایشان فرمانده جنگ نبود. با توجه به توضیحاتی که داشتیم دلیل این اظهارات را در چه میدانید؟
خیلی نمیخواهیم با افرادی که بنا دارند واقعیات را انکار کنند جدل کنیم، اما عملاً به عنوان نماینده مجلس در آن دوران شاهد بودم مجلس را به نواب رئیس واگذار میکرد و به جبهه میرفت و گاهی به مدت ۱۰ روز بیشتر و کمتر در آنجا میماند تا آنجا وضعیت جنگ روشن شود.
در علمیات کربلای ۴ با شکست سختی مواجه شدیم و فاجعه سنگینی برای کشور پیش آمد. آیتالله هاشمی در این شرایط به جبهه رفت و در آنجا ماند تا عملیات کربلای ۵ انجام گیرد و برگردد. این بیانگر این است که خود را مسؤول مدیریت جنگ میدانست که از طرف امام به ایشان مأموریت داده شده بود.
وقتی قطعنامه ۵۹۸ مطرح شد، مرحوم آیتالله هاشمی خدمت امام گفت که حاضرم این مسئولیت را بپذیرم و بعد مرا محاکمه کنند و هر نتیجهای از محاکمه درآمد، من پذیرای آن هستم. امام فرمودند نه من خود عهدهدار آن میشوم. این نشانگر مسؤولیتپذیری آقای هاشمی است. اگر مسؤولیتی نداشت که اینگونه وقت نمیگذاشت و بعد هم حاضر نمیشد که در خلال موضوع قطعنامه این اظهارات را ابراز کند.
آیتالله هاشمی از اعضای جامعه روحانیت مبارز محسوب میشد اما با توجه به شرایط، وقتی از این تشکل فاصله گرفت جامعه روحانیت هم با اینکه او از مؤسسان آن بود تلاش مؤثری برای بازگرداندن ایشان نکرد. دلیل این مسأله چه بود؟
آیتالله هاشمی رفسنجانی هیچگاه از جامعه روحانیت مبارز جدا نشد. ببینید طلبهها و روحانیون اهل بحث و مباحثه هستند و در مباحثه هیچ تعارف هم ندارند. اختلاف نظر بین طلاب وجود دارد. حتی مقام معظم رهبری هم در کرمانشاه فرمودند اگر کسی نسبت به نظرات من مطلبی دارد با صراحت میتواند ابراز و بازگو کند. به دلیل اینکه اهل مباحثه هستیم به طور طبیعی اختلاف به وجود میآید و چون اختلاف به وجود میآید به طور طبیعی آرام آرام فاصله ایجاد میکند.
وقتی آیتالله هاشمی رئیس جمهور شد، حفاظت ایشان میگفت رفت و آمد ضوابطی دارد. از وقتی من عضو جامعه روحانیت مبارز شدم سالی یکبار یک جلسه در مجمع تشخیص مصلحت میگذاشتیم و آنجا شرکت میکردیم و مسائل و مباحث مطرح میشد و ارتباط برقرار بود. آرام آرام مشکلات مملکت قدری به این قصه دامن زد و فاصلهها را بیشتر کرد، همانطور که متأسفانه الان این فاصلهها وجود دارد.
کشور برای خود مشکلات سنگینی دارد و در عین حالی که چرخ کشور دارد میچرخد و برای خود آبرومند و عزیزالوجود است، اما مسأله اشتغال، بیکاری، گرانی و اعتیاد را داریم و با تحریم هم مواجه هستیم. مذاکرات برجام بعد از دو سال به پایان رسید اما همه اعتراف دارند تنها عضوی که قاطع پای برجام ایستاده، ایران است ولی انگلیس، اروپا و آمریکا نسبت به این مذاکرات وفادار و فداکار نیستند و آمریکا بیاعتمادی را در حد بالا رسانده و این مسأله باعث میشود بین من و یک برادر دیگر اختلاف ایجاد شود و بگوید اصلاً چرا رفتید مذاکره کردید، نمیتوان به آمریکا اعتماد کرد. خب باید گفت مگر مذاکرهکنندگان میخواستند به آمریکا اعتماد کنند. آنها میخواستند حرف بزنند و بگویند خواستههایی داریم و شما هم ایدههایی دارید و اینها باید با هم تلفیق شده و به یک جایی برسد.
زندگی رسول اکرم(ص) را که مطالعه میکنیم، میبینیم فقط با مسجدیها و مؤمنین مباحثه نمیکرد. با ابوسفیان، عباس، ابوطالب و ابولهب هم مذاکره و گفتوگو کرده است. گفتوگو و تعامل به معنای اعتماد کردن یا اعتماد نکردن نیست. باید حرفمان را بزنیم و مطلبمان را بازگو کنیم تا وضعیت معلوم شود چرا که دنیا، دنیای تعامل و گفتوگو است و در این تعاملات باید حواسمان جمع باشد که فریب نخوریم.
اختلاف نظر جامعه روحانیت با آیتالله هاشمی در چه زمینهای بود؟
اختلاف به معنای تقابل نیست. آیتالله هاشمی در عین حال که آرمانگرا بود، واقعگرا هم بود. ما در منطقه خود سوریه، عراق، ترکیه، عربستان و کویت و امثال این کشورها را در همسایگی خود داریم و همه هم اسلامی هستند اما با ترکیه و سوریه یکجور میشود حرف زد اما با عربستانی که اینگونه علیه ایران رفتار میکند، میشود صادقانه نشست و صحبت کرد؟ گاهی برادران بر سر این مباحث اختلاف داشتند و البته نمیخواهم آقای هاشمی را با کسی مقایسه کنم، برای اینکه ایشان شخصیتی است که دارای مرتبه بالایی بود و بدون تعارف کسی را نمیتوانیم در سطح آیتالله هاشمی مطرح کنیم که مسائل دنیا را میدانست و به مسائل کشور و منطقه و همسایهها اشراف داشت و دو دوره تجربه ریاست جمهوری، بیش از دو دوره ریاست مجلس و همچنین مجلس خبرگان رهبری و ریاست مجمع تشخیص را برعهده داشت. بنابراین نمیتوانیم سطح آقای هاشمی را با دیگر اعضای جامعه روحانیت مقایسه کنیم. همه برجسته هستند اما هر کدام تفکر خود را دارند و این را در افکار و عملکردشان نشان میدهند.
ایشان در زمان حیات خود بارها پیشنهاد دادند میزبان جلسات جامعه روحانیت باشد تا بتواند در آن شرکت کند. چرا این پیشنهاد استقبال نشد و همچنان برخی از افراد مانند حجتالاسلام ناطق نوری و آقای روحانی هم از جامعه روحانیت مبارز فاصله گرفتند؟
شرایطی که آیتالله هاشمی از نظر مسئولیت و از نظر نگاه داشت، متأسفانه فاصلهای را به وجود آورد. برخی نمیتوانستند پا به پای او بیایند و این باعث شد که آرام آرام فاصله ایجاد شود. از سال ۸۸ وقتی آن مناظره آقای احمدینژاد در رابطه با آیتالله هاشمی و حجتالاسلام ناطق نوری پیش آمد، جامعه روحانیت مقداری تعلل کرد و مایه نگذاشت و این فاصله را بیشتر کرد اما اینکه بگوییم جدایی بیاندازه است هرگز این اتفاق نیفتاد.
چرا از اعلام میزبانی ایشان استقبال صورت نگرفت؟
به هر حال این طرف (جامعه روحانیت مبارز) هم برای خود توقعاتی دارند. در حال حاضر آیتالله هاشمی در قید حیات نیست که بخواهیم از جانب ایشان صحبت کنیم. اما در زندگی خود ما هم اینگونه است که گاهی حرفهای یکدیگر را میفهمیم و صحبت میکنیم گاهی اصلاً موازنهای با یکدیگر نداریم. من عضو جامعه روحانیت هستم اما آیتالله هاشمی کجا و من کجا. آقای ناطق و آقای روحانی هم همینطور. اینها با هم تفاوت دارند؛ گاهی تفاوت در نگاه وجود دارد و گاهی تفاوت در عمل. این باعث میشود قدری فاصله باشد اما در عین حال جدا نشوند.
پس از سال ۸۸ فضا قدری ملتهب شد. نقش آیتالله هاشمی را در بازگرداندن امید به جامعه چقدر مؤثر میدانید؟
بعد از فوت آیتالله هاشمی که یک سال از آن میگذرد حقایقی روشن شد که در گذشته آشکار نبود. از سال ۸۴ که افرادی برای ریاست جمهوری داوطلب شدند و مرحوم آیتالله هاشمی هم داوطلب شد، یک دغدغه و دلشورهای به وجود آمد که برخی اصلاً واجد شرایط نبودند. ایشان میدید در رابطه با آقای احمدینژاد این را میدید ولی برخی نمیدیدند و لمس نمیکردند. آیتالله هاشمی از اصطلاح کوتولههای سیاسی استفاده میکرد یعنی قد احمدینژاد را برای سیاست کوتاه میدید و در دور دوم ریاست جمهوری او دیدیم کمکم آنچه را پیشبینی کرد، درست بود و اواخر سال ۹۱ و ۹۲ کمکم روشنتر شد و اکنون دارد بهتر روشن میشود. آقای احمدینژادی که خدمت رهبری ابراز میکنند نمیخواهم داوطلب انتخابات ریاست جمهوری شوم بعد برای ثبتنام حاضر میشود یا اینکه در حرم حضرت عبدالعظیم بست مینشینند یا به خاطر یک وزیر ۱۱ روز خانهنشینی میکنند با اینکه ظرف این ۱۱ روز ۱۱ نفر هم به سراغش نرفتند و سینهچاک نشدند.
آقای هاشمی باورش این بود که باید با عربستان مسائل منطقه را حل کنیم و در زمان خود نشست و صحبتهایی هم داشتند اما متأسفانه بعد از ایشان پیگیری نشد و اکنون میبینیم که عربستان به جایی رسیده که رسماً میگوید میخواهم با اسرائیل رابطه برقرار کنم و مشاهده میکنیم دو سال است که عربستان بر سر یمن چه میآورد و هیچکس هم نمیتواند حرفی بزند.
برخی مسائل را فردی پیشبینی میکند و میبیند، اما نمیتواند به دیگران بفهماند و باعث میشود که او فاصله بگیرد و به ناچار تحمل کند و با گذر زمان مشخص شود. امام جواد(ع) میفرماید روزگار بر شما حقایق پنهانی را روشن میکند و گویا خواهد نمود.
بسیاری چون شما معتقدند آیتالله هاشمی آنقدر بصیرت داشت که بتواند این روزها را پیشبینی کند. آیا رفتار امروز احمدینژاد حاصل حمایتهای بیدریغ اصولگرایان از وی نیست؟
درباره آقای احمدینژاد باید یک کار روانشناسی انجام شود که اصلاً او به دنبال چه چیزی است و به چه میاندیشد و چه چیز را باور دارد و این باورها را از کجا تغذیه میکند و چه کسانی در کنترل او مؤثر هستند. روانشناسان باید در این زمینه کار کنند و این برعهده بنده و امثال بنده نیست که بگوییم احمدینژاد تنها میخواهد خود را عرضه کند یا به دنبال هل من مبارز و رقیب است یا اینکه دنبال این است که بگوید مرا تحویل بگیرید. آن کسی که بگمبگم را باب کرد و گفت فهرست مفسدان در جیب من قرار دارد و هر وقت بخواهم افشا میکنم، یک مورد را هم نگفت. این باید مورد بررسی قرار گیرد.
هر موضوعی را باید در زمان خود بررسی کنیم. نمیتوانیم بگوییم که ۳۰ سال قبل فردی این گونه بود و الان این گونه است. در رابطه با احمدینژاد باید کار کارشناسی کرد. افراد فهیم بنشینند و خصوصی به او بگویند که در دنیا هر کسی یک دورهای دارد؛ رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه، رئیس مجلس و همه یک دورهای دارند. شما دورهات تمام شده برو در دانشگاه علم و صنعت و به تدریس یا به نوشتن خاطرات خود بپرداز. از روی بیکاری احمدینژاد تا چهار نفر و زمینهای را میبیند، سنگی را برمیدارد و میاندازد داخل چاه و ۴۰ نفر هم باید او را جمع کنند.
نقش آیتالله هاشمی در انتخابات ۹۲ و ۹۴ را چگونه ارزیابی میکنید؟
بعد از آنکه آیتالله هاشمی برای ریاست جمهوری سال ۹۲ ردصلاحیت شد، ایشان بسیار متین و موقر، نظر شورای نگهبان را پذیرفت و کنار کشید. بین داوطلبانی که مطرح بودند آقای روحانی حضور داشت و آقای هاشمی با احترام به همه داوطلبان، به واسطه سابقه حوزه، دانشگاه، مجلس، خبرگان، شورای عالی امنیت ملی و مشاوره در جنگ، وی را واجد شرایط تشخیص داد و او را معرفی کرد و قطعاً نظر ایشان در جذب آرای مردم کارساز و مؤثر بود. در انتخابات ۹۶ هم که در قید حیات نبودند، اندیشه ایشان در جریان بود.
نظر شما در مورد ردصلاحیت آقای هاشمی چیست. آیا فکر نمیکنید که در حق ایشان جفا شد؟
اگر نهادهای قانونی و جایگاه آنها را میپذیریم، وقتی جمعبندی میشود ما از نظر قانونی تسلیم هستیم و آن تصمیم را میپذیریم و هرگز حمل بر این نمیکنیم که جفا شد. بالاخره آنها هم برای خود نظراتی دارند. متأسفانه نظراتشان را هم بازگو نمیکنند. ممکن است شخصاً نظر خاصی داشته باشم اما نظر شخصی من نمیتواند کارساز باشد. ما تسلیم هستیم مگر اینکه خود شورای نگهبان نظرش را تغییر دهد.
آیتالله هاشمی ازجمله افرادی بود که مورد هجمه همه گروهها ازجمله اصولگرایان و اصلاحطلبان قرار گرفت. دلیل آن را چه میدانید؟
بیشتر هجمهکنندگان افراد هستند نه جریانها. متأسفانه ما در کشور تشکل و احزاب رسمی و علمی نداریم که در طول سال فعالیت گسترده داشته باشند و افراد را جذب کنند و نیرو عرضه و مراقبت کنند و اصولگرا و اصلاحطلب هم از این قاعده مستثنی نیستند. احزاب فعال و با برنامه برای اینکه برای نیازهای کشور تلاش کنند، نداریم. آیتالله هاشمی یک فرد فراجناحی بود و بالاتر از اصولگرا و اصلاحطلب و احزاب قرار داشت و شخصیتی کشوری، مذهبی و ملی و حتی بینالمللی داشت. در داستان عربستان دیدیم که چگونه با ملک عبدالله نشست و مذاکره کردند و بسیاری از یخها را آب کردند. افرادی که در جریان این گفتوگوها و نگاهها نباشند به طور طبیعی نفی میکنند. به طور مثال در مسأله برجام که دو سال انجام گرفت و شورای عالی امنیت ملی، مجلس و رهبری پذیرفتند، افرادی داریم که میگویند مذاکرات نادرست است. افراد باید جمعبندی را مورد توجه قرار دهند چرا که آیتالله هاشمی معدل را نگاه میکرد.
چرا هیچگاه جامعه روحانیت مبارز در مقابل هجمهها و توهینها علیه آیتالله هاشمی موضع نگرفت و حتی برخی افراد از داخل جامعه روحانیت به این توهینها دامن زدند.
به نظرم قدری داریم مبالغه میکنیم. همین الان در مجلس هر روز در مورد یک طرح یا لایحهای، مخالف یا موافق داریم که هر کدام حرف خود را بیان میکنند اما این به معنای تقابل نیست و به معنای اظهارنظر است، اما گاهی نمیتوانیم حرف خود را به یکدیگر تفهیم کنیم نه اینکه در تقابل هستیم. آقای هاشمی وجداناً در فاز بالایی بود که دیگران نمیتوانستند درک کنند. باید قبول کنیم اختلاف فکر و بینش وجود داشت و با این وجود میگوییم سر مشترکات با یکدیگر همکاری کنیم. دموکراسی ادا و اطوار دارد و باید آن را پذیرفت.
دلیل محبوبیت آیتالله هاشمی در سالهای اخیر را چه میدانید؟
من آیتالله هاشمی را معصوم نمیدانم و نمیگویم در زندگی ۸۵ ساله خود خطا نداشته اما در عین حال وقتی به زندگی او نگاه میکنم میبینم از لحاظ تحصیلی، انقلابی، خدماتی، وفاداری و فداکاری، یک فرد برجسته و وارسته بود و در حد خود و یا بیش از حد خود حاضر شد فداکاری کند تا انقلاب اسلامی به پیروزی برسد و دوام پیدا کند. دغدغهها و نگرانیهایی داشت که گذشت زمان نشان داد این دغدغهها صحیح است. به نظر میآید که باید ویژگیهای شخصیتی ایشان را نگاه کنیم. وقتی میخواهیم به آنها نمره دهیم هر آدم با انصافی ناگزیر است در برابر آیتالله هاشمی تواضع و احترام کند. رهبر معظم انقلاب بعد از وفات آیتالله هاشمی پیامی دادند که بیش از ۵۰ نکته در آن وجود دارد که اگر همین را ملاک قرار دهیم میتوانیم نسبت به آن نمره دهیم.
مهمترین ویژگی آیتالله هاشمی را چه میدانید و خط قرمز ایشان چه بود؟
ولایت فقیه و رهبری امام(ره) و آیتالله العظمی خامنهای جزو خطوط قرمز ایشان بود و ما هم نسبت به این باور داریم و تاکنون نتایج آن را هم دیدهایم. کارشناسان خارجی هم اعتراف کردند که ولایت فقیه یک محور محکمی است که ایران را در برابر این همه مسائل آبدیده کرده است.
مسئولان چه رفتاری از آیتالله هاشمی را الگوی خود قرار دهند؟
این به برداشت و بینش خود افراد برمیگردد. آقای هاشمی به کشور علاقه داشت و میخواست کشوری آباد، آزاد و مستقل باشیم که در رفاه به سر ببرند.
خبر فوت ایشان را چگونه دریافت کردید؟
مراسمی برای تجلیل آیتالله جلالی خمینی در مسجد نارمک برگزار شده بود که آنجا ناگهان از طریق رسانهها خبردار شدیم یک چنین حادثهای پیش آمده است. قطعاً یکی از حوادث تلخ سال ۹۵ را فوت ناگهانی ایشان میدانیم.
- 10
- 5