
به گزارش شرق، این تحلیلگر اصلاحطلب ادامه داد: «اصلاحات باید معطوف به چیزی باشد که منشأ و ایجادکننده مشکلاتی است که ما درصدد اصلاح آنها هستیم. اگر میخواهیم با معلولها نجنگیم، بلکه با علتها مبارزه کنیم، باید تحلیل روشنی از منشأ مشکلات داشته باشیم».
او «نقطه کانونی» را یکی از بخشهایی دانست که در سالهای اخیر تا حدودی مورد غفلت اصلاحطلبان قرار گرفته است. علویتبار با بیان اینکه «ملموسترین وجه هر حکومتی در دنیا، چیزی است که به آن میگویند خطمشیهای عمومی»، بیشتر انتقادات را به خطمشیها توصیف کرد، درحالیکه باید درباره منشأ پدیدآمدن برخی از خطمشیها و موانع بهوجودآمدن دیگر، توجه کرد.
با این مقدمات است که این استراتژیست اصلاحطلب بحث اصلی خود را به نقطه موردنظرش میرساند: «ما به یک مدل احتیاج داریم برای توضیح چرایی و چگونگی خطمشیگذاری؛ خطمشیها چرا و چگونه شکل میگیرند، چرا و چگونه اجرا میشوند و چرا و چگونه ارزیابی میشوند. به یک مدل تبیینی احتیاج داریم. مدل تبیینیای که وجود دارد و ما در سالهای اخیر از آن غفلت کردیم، مدل اقتصاد سیاسی است».
او تعریف مورد نظر خود را از این اصطلاح اینگونه بیان کرد: «اقتصاد سیاسی حوزهای است که از تعامل یک، ساختار قدرت (ساختار سیاسی)، دو نظام اقتصادی و تکنولوژی اقتصادی و سه، نیروهای اجتماعی پدید میآید».
اقتصاد تا چه اندازه از سیاست استقلال دارد
علیرضا علویتبار ادامه داد: «توصیه میکنم برای بحث اقتصاد سیاسی، کتاب «بدون خشونت» داگلاس نورث و همکارانش را حتما ببینید. آنجا میگوید شما میتوانید اقتصاد سیاسی را بر اساس چند سؤال طبقهبندی کنید. اولین سؤال این است که اقتصاد تا چه اندازه از سیاست استقلال دارد. آیا تصمیمگیریهای اقتصادی با منطق و ملاحظات اقتصادی صورت میگیرد یا با منطق و ملاحظات سیاسی؟
یعنی اینکه ارز محدود کشور را با قیمت چهار هزارو ۲۰۰ به عدهای میدهید با منطق اقتصادی گرفته شده است یا پشت آن منطق سیاسی وجود دارد که قرار است گروهی پولدار شوند؟ اینکه به چه کسی ارز تعلق میگیرد با منطق اقتصادی تعیین شده است یا هر منطقی که غیر از منطق اقتصادی است؟ سؤال دوم این است که آیا واقعا بر سر منابع رقابت هست یا نه، بلوکهای قدرتی وجود دارند که منابع کشور به نوعی بین آنها توزیع میشود و آن بلوکها هم سهم خود را در بین ردههای پایینتر توزیع میکنند و نوعی وفاداری برای خود میخرد. سؤال سوم این است که تصمیمات دموکراتیک گرفته میشود یا خیر؟»
او با استفاده از این تمهیدات نظری به موضوع ایران بازگشت و گفت: «با توجه به این سؤالها به اقتصاد خودمان رجوع کنید؛ روشن است که در اقتصاد ما تصمیمها با منطق اقتصادی گرفته نمیشوند، بلکه با تصمیمهای اقتصادی، با منطق گروهی و سیاسی گرفته میشوند. بلوکهای قدرت شکل گرفتهاند، اما چندان منسجم نیستند؛ یعنی درون خودشان تضاد و تعارض وجود دارد و نتوانستند سلسلهمراتب حامی- پشتیبان منظم و منسجم ایجاد کنند».
نتایج اقتصاد سیاسی
او ادامه داد: «وقتی اقتصاد سیاسی داریم که اندکسالاری با دسترسی محدود داریم دیگر فساد در کشور استثنا نیست بلکه کاملا سیستماتیک است. اساسا بنیاد این اقتصاد سیاسی بر فساد و رانت استوار است. ولی خب این رانتها زیر پوششهای منطقی توزیع میشوند... . دولتی که بر سرکار میآورید بعد از مدتی شریک توزیع رانت میشود و خودش آلوده میشود. نمایندهای را که به مجلس میفرستید ممکن است آلوده شود و سهمی از رانت بخواهد. نباید تعجب کرد این نتیجه طبیعی اقتصاد سیاسی ما است.
ببینید [در این اقتصاد سیاسی] نهادها معناهای دیگری میدهند. بانکها در اقتصادهای با دسترسی باز محلی بر تجمع سرمایههای کوچک و سرمایهگذاری هستند اما در نظام اقتصادی با دسترسی محدود، بانکها کارشان تأمین مالی جریانهای قدرتمند و حداکثر قدرت است. شوراها معناهای دیگری پیدا میکنند، صندوقهای بازنشستگی معناهای دیگری پیدا میکنند. یعنی تمام نهادهایی که در اقتصاد با دسترسی باز معنای دیگری دارند در اقتصاد شما معنا دیگری پیدا میکنند».
اصلاحطلبی به رادیکالیسم احتیاج دارد
حالا علویتبار بحث خود را کامل کرده و میتواند دقیقا بگوید «کانون مرکزی» که اصلاحات باید به آن معطوف باشد، چیست: «تیغ اصلاحطلبی باید متوجه تغییر اندکسالاری [و دسترسی محدود باشد] و این رادیکال است. این یک موضع رادیکال است.
اصلاحطلبی به رادیکالیسم احتیاج دارد. نه بهمعناي رادیکالیسم روشی و تندروی بلکه به معناي ریشهنگری. باید عمیقتر نگاه کنیم، عمیقتر تحلیل کنیم آنگاه راههای ما هم راههای دگرگونکننده و عمیقتري خواهند بود و هم متفاوت از راههایی که تا بهحال طی کردهایم. از قربانیکردن هم نباید ترسید. اگر دولت نمیتواند این راه را بیاید، لزومی ندارد که با آن غرق شویم. اگر دولت نمیتواند کسانی را در رأس تصمیمگیریهای خود بگذارد که نمیخواهند رانت توزیع کنند چه دلیلی دارد ما تا آخر با آن برویم».
باید در ۳ زمینه خود را بازسازی کنیم
او در انتها به صورت مختصر به گامهای عملی این موضع در اصلاحات اشاره کرد: «فکر میکنم که باید در سه زمینه خود را بازسازی کنیم. یک، در زمینه گفتار و جهتگیریهای سیاسی. دو، در زمینه سازماندهی و تشکیلات. سه، در زمینه راهبردها و تاکتیکها. فقط اشاره میکنم که در زمینه گفتمان دو محور را باید زنده کنیم؛ یک، گفتمان جمهوریت، ایران یا آیندهای ندارد یا آینده آن جمهوریت است، نه سلطنت و نه خلافت. این گفتمان باید زنده شود و آن را وارد اصلاحطلبی کنیم. دو، برابری؛ اصلاحطلبی در مقطع فعلی بدون گفتمان برابری قادر به ادامه حرکت نیست. برابری به معنای اصلاح رادیکال اقتصاد سیاسی رانتی ایران. این احتیاج به لوازمی در اندیشه و استراتژی سیاسی ما دارد که باید به آن توجه کنیم و آن را بازسازی کنیم».
کیانوشراد: راهی جز روش اصلاحطلبی وجود ندارد
در بخش دیگری این نشست محمد کیانوشراد، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی و نماینده مردم اهواز در دوره ششم مجلس، با بیان سخنانی اصلاحطلبی را به عنوان یک روش دانست که اگر بهعنوان یک ایده و هدف و آرمان در نظر گرفته شود، اختلافات بروز میکند...
... و از این جهت است که اصلاحطلب مسلمان، سکولار، لیبرال و... داریم که در زمانه امروز همه پذیرفتهاند که راهی جز روش اصلاحطلبی وجود ندارد. او با اشاره به سابقه ۲۰۰ ساله اصلاحطلبی و افرادی همچون سیدجمال و میرزاملکمخان بر بازخوانی مجدد مشروطه تأکید کرد. کیانوشراد با تأکید بر اینکه اندکسالاری هم میتواند منجر به اصلاحات شود، به نمونه کشورهایی مثل کرهجنوبی، سنگاپور و حتی ترکیه اشاره کرد که اندکسالاری دست به اصلاحات زده است و بنابراین نمیتوان اصلاحات از بالا را نفی کرد.
او با رد تقلیلگرایی در اصلاحات از اصلاحات همهجانبه دفاع و تأکید کرد که انقلاب اسلامی یک حرکت اصلاحطلبانه بود که در ادامه منجر به بروز دوم خرداد و جنبش اصلاحطلبی شد.
او اضافه کرد: «هر گفتمانی یک اندیشه محوری دارد. دموکراسی و حقوقبشر هم اندیشه محوری گفتمان اصلاحات است و تعمیق این اندیشه مستلزم گستردهشدن جبهه اصلاحات است».
- 14
- 4