سوکارنو (۱۹۰۱ – ۱۹۷۰)، اولین رهبر اندونزی استقلالیافته بود و زمانی که جزیره جاوه (Java)، قسمتی از هند شرقی هلند بود، در این جزیره زاده شد. سوکارنو در سال ۱۹۴۹ به قدرت رسید و به جای اینکه از مجلس اولیه حمایت کند، دموکراسی هدایتشدهای را راهاندازی کرد و خودش کنترل این ساز و کار را در اختیار گرفت.
سوکارنو به دنبال کودتای نظامی در سال ۱۹۶۵ از مسند قدرت کنار رفت و در سال ۱۹۷۰ و زمانی که در حبس خانگی بود دنیا را وداع گفت. دکتر سوکارنو اولین رهبر اندونزی استقلالیافته بود و در طول عمر پربرکتش، دستاوردهای زیادی را برای مردم این کشور به ارمغان آورد و بهرغم اینکه سالها از مرگش میگذرد، مردم اندونزی او را بهعنوان یکی از برجستهترین شخصیتهای این کشور میشناسند. به همین منظور در ادامه برای شما از زندگی و دستاوردهای دکتر سوکارنو، پدر استقلال و پیشرفت اندونزی خواهیم گفت.
اوایل زندگی
سوکارنو در ششم ژوئن سال ۱۹۰۱ در شهر سورابایا (Surabaya) واقع در جزیره جاوه در اندونزی متولد شد. جالب است بدانید پدر و مادر سوکارنو ابتدا نام کوسنو سوسرودیهاردو (Kusno Sosrodihardjo) را برای فرزندشان انتخاب کردند، اما پس از اینکه پسرشان از یک بیماری مرگبار جان سالم بدر برد، نام او را به سوکارنو تغییر دادند. پدر سوکارنو، رادن سوکمی سوسرودیهاردو (Raden Soekemi Sosrodihardjo)، نام داشت و یکی از اشراف زادههای مسلمان جزیره جاوه بهحساب میآمد، او معلم مدرسهای بود.
مادرش ایدا آیو نیومان رأی (Ida Ayu Nyoman Rai)، نام داشت و زنی هندو از طبق کست برهمن و زاده بالی بود. سوکارنو جوان تا سال ۱۹۱۲ در مدرسهای محلی مشغول به تحصیل شد و سپس در مدرسهای هلندی واقع در موجوکرتو (Mojokerto) تحصیلش را ادامه داد و در سال ۱۹۱۶ وارد دبیرستان هلندی در شهر سورابایا (Surabaya) شد. این مرد جوان از موهبت داشتن حافظه بصری (photographic memory) برخوردار بود و استعداد عجیبی برای یادگرفتن زبانهای خارجی داشت. به همین منظور در مدتی کم به زبانهای جاوهای، بالیی، سوندایی، آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، عربی، اندونزی باهایی، هلندی و ژاپنی مسلط شد.
ازدواج و طلاق
در حین تحصیل سوکارنو در دبیرستان، وی با یکی از رهبران ملیگرای اندونزی با نام جوکرامینتو (Tjokroaminoto) زندگی میکرد و در همان زمان عاشق دختر صاحبخانهشان شد. این دختر سیتی اوتاهاری (Siti Oetari) نام داشت و این دو در سال ۱۹۲۰ ازدواج کردند. سال بعد سوکارنو برای تحصیل در رشته مهندسی عمران، وارد دانشکده فنی باندونگ شد و در آنجا نیز دوباره دلباخته زنی شد. این زن که اینگیت (Inggit) نام داشت، همسر مالک پانسیونی بود که سوکارنو در آن زندگی میکرد. اینگیت حدود ۱۳ سال از سوکارنو بزرگتر بود و عشق آنها باعث شد تا هر دو از همسرانشان جدا شوند و پس از طلاق در سال ۱۹۲۳، سوکارنو با اینگیت ازدواج کرد.
اینگیت و سوکارنو چیزی نزدیک به ۲۰ سال در کنار یکدیگر زندگی کردند، اما هرگز صاحب فرزندی نشدند. سوکارنو در سال ۱۹۴۳، اینگیت را طلاق داد و با دختری نوجوان با نام فاتماواتی (Fatmawati) ازدواج کرد. این دختر برای سوکارنو ۵ فرزند به دنیا آورد که یکی از آنها با نام مگاواتی سوکارنوپوتری (Megawati Sukarnoputri) بعدها اولینرئیسجمهور زن اندونزی شد.
در سال ۱۹۵۳ سوکارنو با توجه به قوانین اسلام تصمیمگرفت چند همسری را بر گزیند و با بانویی جاوهای با نام هاریتینی (Hartini) در سال ۱۹۵۴ ازدواج کرد. این ازدواج به مذاق فاتماواتی که بانوی اول خانه سوکارنو بود خوش نیامد و به نشانه اعتراض، کاخ ریاست جمهوری را ترک گفت. سوکارنو در ۱۶ سال بعد نیز ۵ زن دیگر را به همسری برگزید، یکی از آنها دختر نوجوان ژاپنی با نام نوآکو نِمِتو (Naoko Nemoto)، بود و زنهای دیگر سوکارنو، کارتینی موناپو (Kartini Manoppo)، یوریکه سانگر (Yurike Sanger)، هلدی جافار (Heldy Djafar) و آمیلیا دولاراما (Amelia do la Rama) نام داشتند.
جنبش استقلال اندونزی
سوکارنو زمانی که در دبیرستان مشغول به تحصیل بود به فکر استقلال از هند شرقی هلند افتاد و وقتی وارد دانشگاه شد مطالعات گستردهای را برای فلسفههای مختلف سیاسی انجام داد و آگاهی خوبی از کمونیسم، دموکراسی و اسلام بدست آورد. در همان زمان به ایدئولوژی خاص خودش از اندونزی سوسیالیست مستقل رسید.
وی همچنین باشگاه کتابخوانی با نام الجمنی استادیکلاب (Algameene Studieclub) را برای دانشجویان اندونزیایی که دیدگاه فکری نزدیکی با او داشتند راهاندازی کرد.
در سال ۱۹۲۷، سوکارنو و سایر اعضای باشگاهی که به راهانداخته بود، حزبی با نام پارتای ناسیونال اندونزی (Partai Nasional Indonesia) یا حزب ملی اندونزی را ایجاد کردند. این حزب اهدافی ضد امپریالسیت، کاپیتالسیت داشت و حزبی کاملاً مستقل بود. سوکارنو اولین رهبر این حزب شد و امید داشت تا از ژاپنیها برای خاتمه دادن به استعمار اندونزی توسط هلند کمک بگیرد. وی آرزو داشت تا مردمانی که در نقاط مختلف تحت استعمار هلند شرقی هلند زندگی میکردند را در قالب یک ملت واحد با هم متحد کند.
پلیس مخفی نظام استعماری هلند سریعاً به ماهیت حزب پارتای ناسیونال اندونزی که سوکارنو تاسیس کرده بود، پی برد و در اواخر دسامبر سال ۱۹۲۹ سوکارنو و سایر اعضای این حزب دستگیر شدند. سوکارنو در دادگاه که در سال ۱۹۳۰ برگزار شد و حدود ۵ ماه به طول انجامید، سخنرانیهای سیاسی پرشوری بر ضد امپریالیسم انجام داد و توانست نظر مردمان بیشتری را به خود جلب کند.
سوکارنو به مدت چهار سال به زندان محکوم شد و برای گذران محکومیت خود راهی زندان سوکامیسکین (Sukamiskin) در شهر باندونگ (Bandung) شد. در این بین پوشش سخنرانیهای سوکارنو در دادگاه تأثیر زیادی در هلند و هند شرقی هلند داشت و همین امر نیز باعث شد تا سوکارنو پس از یک سال از زندان آزاد و به چهرهای بسیار محبوب در میان مردم اندونزی تبدیل شود.
زمانی که سوکارنو محکومیت زندان را سپری میکرد حزب ملی اندونزی به دو دسته مخالف تقسیم شد و یکی از این حزبها با نام پارتای اندونزی (Partai Indonesia)، به دنبال رویکردی نظامی برای انقلاب اندونزی بود و حزب دیگر با نام پندیدیکان ناسیونال اندونزی (Pendidikan Nasional Indonesia)، به دنبال انقلابی آرام از طریق آموزش و مقاومت بود.
سوکارنو تمایل بیشتری به حزب پارتای اندونزی پیدا کرد و در سال ۱۹۳۲ رهبر این حزب شد. پس از آزادی سوکارنو از زندان، در ماه آگوست سال ۱۹۳۳، پلیس دولت استعماری هلند یک بار دیگر سوکارنو را که به جاکارتا رفته بود در این شهر بازداشت کرد.
اشغال ژاپن
در فوریه سال ۱۹۴۲ ارتش پادشاهی ژاپن به هند شرقی هلند حمله کرد و دست هلند که توسط آلمانها اشغال شده بود از کمک به هند شرقی هلند کوتاه بود و دولت استعماری هلند بهسرعت تسلیم ژاپنیها شد.
هلند سوکارنو را وادار کرد تا به پادنگ (Padang)، در جزیره سوماترا (Sumatra) منتقل شود و سربازان میخواستند او را به عنوان زندانی به استرالیا بفرستند، اما از ترس مواجهه با نیروهای ژاپنی مجبور به آزادی سوکارنو شدند. جنرال هیتوشی ایمامورا (Hitoshi Imamura)، فرماندهای ژاپنی، سوکارنو را رهبر اندونزی خواند که تحت امر ژاپن قرار گرفته بود. سوکارنو نیز ابتدا از این پیشنهاد به امید دور نگه داشتن دست هند شرقی هلند از خاک اندونزی استقبال کرد.
اما مدتی بعد ژاپنیها میلیونها نفر اندونزیایی و بهخصوص اهالی جاوه را به اردوگاههای کار اجباری فرستادند.
این کارگران که روموشا (romusha) نامیده میشدند مجبور بودند برای ژاپنیها فرودگاه و خطآهن بسازند و محصولات کشاورزی پرورش بدهند. کارگران اندونزیایی، کار دشواری داشتند و آب و غذای کمی دریافت میکردند. نگهبانان ژاپنی گاه و بیگاه به این کارگران تعرض میکردند و این موارد باعث شد در عرض مدت کمی رابطه مردم اندونزی و ژاپنیها تیره شود و بر این باور باشند که سوکارنو هرگز نباید با ژاپنیها همکاری میکرد.
اعلام استقلال اندونزی
در ژوئن سال ۱۹۴۵، سوکارنو قانون ۵ سطحی استقلال اندونزی را معرفی کرد، در این قانون اعتقاد به خداوند و تعامل با سایر مذاهب، تعامل جهانی و بشریت، اتحاد تمام اندونزی، دموکراسی با آرای عمومی و عدالت برای تمام اقشار جامعه در نظر گرفته شده بود. در تاریخ ۱۵ آگوست سال ۱۹۴۵، ژاپن تسلیم نیروهای متحد شد و هواداران جوان سوکارنو از وی درخواست کردند تا سریعاً استقلال اندونزی را اعلام کند.
اما سوکارنو نگران تلافی نیروهای ژاپنی بود و در ۱۶ آگوست همان سال، رهبر جوانی و کمصبری که هدایت نیروهای انقلابی را در اختیار داشت سوکارنو را به گروگان گرفت و او را متقاعد کرد تا روز بعد استقلال اندونزی را اعلام کند.
در نتیجه در تاریخ ۱۸ آگوست سال ۱۹۴۵، راس ساعت ۱۰ صبح، سوکارنو در حضور جمعی ۵۰۰ نفری جلوی خانه خودش صحبت کرد و از استقلال اندونزی به آنها خبر داد. او خودش را رهبر جمهوری مستقل اندونزی خواند و یکی از دوستانش با نام محد هَتا (Mohammad Hatta) را معاون خودش قرار داد. وی همچنین قانون اساسی مالزی را نیز اعلام کرد که ۵ سطحی که پیش از این معرفی کرده بود نیز در این قانون لحاظ شده بود.
نیروهای ژاپنی که هنوز در منطقه حضور داشتند سعی کردند تا جلوی انتشار خبر اعلام استقلال اندونزی را بگیرند، اما خبرها سریعتر از باد میان مردم دست به دست چرخید و یک ماه بعد در تاریخ ۱۹ سپتامبر سال ۱۹۴۵، سوکارنو جلوی جمعی بیشتر از یک میلیون نفر در میدان مِردکا (Merdeka) در جاکارتا سخنرانی کرد.
دولت تازه استقلال یافته جدیدی که سوکارنو پایهگذاری کرده بود کنترل امور جزیره جاوه و سوماترا را در اختیار گرفت، اما ژاپنیها همچنان دیگر جزیرههای اندونزی را در اختیار خود داشتند و هلندیها و سایر متحدین نیز رفتهرفته قدرت خود را نشان دادند.
مذاکره با هلند
پای انگلیسیها سلانهسلانه در اواخر سپتامبر سال ۱۹۴۵ به اندونزی باز شد و تا پایان ماه اکتبر بیشتر شهرهای بزرگ اندونزی را تسخیر کردند. متحدین چیزی حدود ۷۰ هزار ژاپنی را به کشورشان بازگرداندند و رسما اندونزی را به شرایط استعمار هلند تغییر دادند. از آنجایی که سوکارنو پیش از این با ژاپنیها همکاری کرده بود، این بار سوتان ساهریر (Sutan Sjahrir) را بهعنوان نخستوزیر سالم و امین انتخاب کرد و اجازه داد تا انتخابات مجلس اندونزی برگزار شود. در همین بین سوکارنو سعی زیادی میکرد تا جمهوری اندونزی را به جوامع بینالمللی معرفی کند.
زمانی که اندونزی در اشغال بریتانیا بود، ارتش و چهرههای سیاسی استعمار هلند دوباره به اندونزی بازگشتند و سربازان هلندی که پیش از این در زندانهای ژاپنیها حضور داشتند را مسلح کردند تا به مردم اندونزی تیراندازی کنند. در ماه نوامبر سال ۱۹۴۵ شهر سورابایا به میدان جنگ تبدیل شد و هزاران اندونزیایی به خاک و خون کشیده شدند. چیزی نزدیک به ۳۰۰ سرباز انگلیسی نیز در این نبردها جان خود را از دست دادند.
این حادثه ناگوار بریتانیایی را مجبور کرد تا عجله بیشتری برای خروج سربازان از اندونزی بهخرج دهند و در نوامبر سال ۱۹۴۶ تمامی نیروهای ارتش بریتانیا از خاک اندونزی خارج شدند. در عوض ۱۵۰ هزار سرباز هلندی به اندونزی بازگشتند. سوکارنو که با قدرت زیاد نیروهای هلندی روبرو شده بود و از طرفی هم شاهد خونهای زیادی بود که به پای استقلال اندونزی ریخته شد. چارهای ندید تا با هلندیها وارد مذاکره شود.
بهرغم اعتراضهای شدید سایر حزبهای ملی اندونزی، سوکارنو در ماه نوامبر سال ۱۹۴۶، معاهده لینگاجاتی (Linggadjati) را امضا کرد. این پیمان فقط به دولت اجازه میداد به جاوه، سوماترا و مادورا (Madura)، دسترسی داشته باشد. ناگفته نماند در جولای سال ۱۹۴۷، هلند این معاهده را زیر پا گذاشت و به سایر جزایر اندونزی حمله کرد.
این حمله در جوامع بینالمللی بازتاب منفی زیادی داشت، سوتان ساهریر، نسخت وزیر سابق اندونزی نیز به نیویورک رفت و از سازمان ملل درخواست کرد تا حمله هلندیها به جزایر اندونزی دخالت کند. در نتیجه چند ماه بعد هلندیها مجبور به عقبنشینی از دیگر جزایر اندونزی شدند.
هلندیها از عقبنشینی از جزایر اندونزی سر باز زدند و دولت ملی اندونزی مجبور شد تا معاهده رنوایل (Renville) را در ژانویه سال ۱۹۴۸ امضا کند. این معاهده دسترسی هلندی به جزیره جاوه و بهترین زمینهای کشاورزی در جزیره سوماترا را به رسمیت میشناخت. ناگفته نماند در تمامی این زمینها، گروههای چریکی که از دولت سوکارنو دستور نمیگرفتند دائم با نیروهای هلندی در حال جنگ بودند.
در ماه دسامبر سال ۱۹۴۸، هلند عملیات نظامی گستردهای را با نام عملیات کرای (Kraai) به قصد هجوم بیشتر به اندونزی ترتیب داد. در این عملیات، سوکارنو و محمد هتا بازداشت شدند، اما این بار این حمله بازتاب وسیعتری در جوامع جهانی داشت و سازمان ملل هلند را تهدید کرد که تمامی کمکهایی که به این کشور میکند را متوقف خواهد کرد. از طرف دیگر گروههای چریکی داخل اندونزی نیز فشار زیادی به نیروهای مهاجم هلندی میآورند.
این موارد باعث شد تا هلند در نهایت در ماه میسال ۱۹۴۹ کوتاه بیاید و معاهده روم ون روژن (Roem-van Roijen)، میان هلند و اندونزی امضا شود. بر اساس این معاهده تمامی سران ارشد دولت ملی اندونزی که در بازداشت هلند بودند آزاد شدند و درنهایت در ماه دسامبر سال ۱۹۴۹، هلند رسما از ادعای خود در خصوص تصاحب زمینهای اندونزی صرفنظر کرد.
به قدرت رسیدن سوکارنو
در آگوست سال ۱۹۵۰ آخرین قسمتهای اندونزی نیز از استعمار هلند آزاد شد و بهرغم اینکه ریاستجمهوری سوکارنو بر اندونزی حالتی تشریفاتی داشت باز هم از او با نام پدر ملت یاد میشد و سوکارنو یکی از بانفوذترین چهرههای سیاسی اندونزی بود. اما مشکلات اندونزی با پایان یافتن استعمار هلند پایان نیافت و مشکلاتی جدیدی گریبان این کشور را گرفت.
مسلمانان، هندوها و مسیحیهای اندونزی به جان هم افتادند، ارتش اندونزی نیز به دو گروه سربازان آموزشدیده توسط ژاپنیها و نیروهای چریکی تقسیم شد. در اکتبر سال ۱۹۵۲ گروهی از نظامیان چریکی، کاخ سوکارنو را با تانک محاصره کردند. این نظامیها خواستار منحل کردن مجلس ملی اندونزی بودند.
سوکارنو نیز که ید طولایی در سخنوری داشت به تنهایی از کاخ بیرون آمد و سخنرانی تاثیرگذاری انجام داد، این سخنرانی باعث شد نیروهای چریکی از کاخ عقب نشینی کنند. در سال ۱۹۵۵ انتخابات جدیدی صورت گرفت، اما این انتخابات چیز خاصی را در اندونزی تغییر نداد چرا که مجلس میان گروههای مختلف عملاً تقسیم شده بود و سوکارنو ترس داشت روزی فرا برسد که مجلس کلاً منحل شود.
گرایش بیشتر سوکارنو به دیکتاتوری
سوکارنو که آینده خوبی را برای اندونزی پیشبینی نمیکرد به این فکر افتاد که سبک و سیاق دموکراسی غربی برای کشوری مانند اندونزی کاربرد ندارد و به فکر افزایش قدرت خودش افتاد که با مخالفت محمد هتی، رئیس جمهور وقت اندونزی روبرو شد. در نتیجه در سال ۱۹۵۶، سوکارنو از نقشههایش باعنوان دموکراسی هدایتشده خبر داد، بر اساس این نقشهها، سوکارنو رهبری ملت را در شرایط دشوار و مسایل ملی بر عهده میگرفت.
در دسامبر سال ۱۹۵۶، محمد هتی به نشانه مخالفت با سیاستهای جدید سوکارنو از سمت خود کنارهگیری کرد و مردم اندونزی را شگفتزده کرد. در ماههای بعد نیز تا مارس ۱۹۵۷، فرماندهان نظامی، کنترل جزیره سوماترا و سولاسی (Sulawesi) را در اختیار گرفتند و دولت جمهوری ملی که در این قسمتها حکومت میکرد را برکنار کردند. این فرماندهان نظامی خواستار بازگردانی محمد هتی به دولت شدند و درخواست کردند تا به اثربخشی کمونیست در سیاست پایان داده شود.
در مقابل، سوکارنو، جوندا کارتاویجاجا (Djuanda Kartawidjaja) را به عنوان معاون خودش انتخاب کرد، وی با سیاست دموکراسی هدایتشده سوکارنو مشکلی نداشت. از طرف دیگر سوکارنو در تاریخ ۱۴ مارس سال ۱۹۵۷، در اندونزی حکومت نظامی اعلام کرد.
ناآرامیها رفتهرفته بالا گرفته بود و سوکارنو در تاریخ ۳۰ نوامبر سال ۱۹۵۷ از مدرسهای بازدید کرد، در همین حین یکی از اعضای گروه دورال اسلام (Darul Islam)، به سمت سوکارنو نارنجکی پرتاب کرد. سوکارنو از انفجار این نارنجک جان سالم بهدر برد، اما ۶ بچه دبستانی در این حادثه جان خود را از دست دادند.
سوکارنو تسلط بیشتری به اندونزی پیدا کرد و حدود ۴۰ هزار هلندی را از املاکی که داشتند بیرون کرد. وی چندین شرکت بزرگ هلندی مانند شرکت نفتی رویال داچ شِل (Royal Dutch Shell) را نیز منحل کرد. همچنین وی قوانینی را صادر کرد که بر اساس این قانونها دسترسی چینیها به زمینهای روستایی محدود میشد و اجازه تجارت نیز نداشتند. این قانون باعث شد تا هزاران چینی از روستاهای اندونزی راهی شهرها شوند، چیزی حدود ۱۰۰ هزار نفر چینی نیز به دنبال برقراری این قانون از اندونزی به چین مهاجرت کردند.
سوکارنو برای خاتمه دادن به عملیات نظامی مخالفین در جزیرههای اندونزی، به سوماترا و سولاسی حمله گستردهای را در هوا و زمین انجام داد و شورشیها که در این مناطق برای خودشان دولت تشکیل داده بودند در اوایل سال ۱۹۵۹ تسلیم شدند و آخرین گروه شورشیها در ماه آگوست سال ۱۹۶۱ اسلحهها را زمین گذاشتند.
در پنجم جولای سال ۱۹۵۹، سوکارنو فرمانی برای باطل کردن قانون اساسی فعلی صادر کرد و قانون ۱۹۴۵ را دوباره مصوب کرد. این قانون قدرت بسیار بیشتری در اختیار رئیسجمهور قرار میداد. او ماه مارس سال ۱۹۶۰، مجلس ملی اندونزی را ملغی کرد و مجلس جدیدی را بهراه انداخت که چیزی حدود نیمی از نمایندههای این مجلس توسط سوکارنو انتخاب میشدند.
ارتش اندونزی به دستور سوکارنو، اعضای حزبهای مسلمان و سوسیالیست را دستگیر کرد و به زندان انداخت. تمامی روزنامههایی که نقدهای تندی بر علیه سوکارنو مینوشتند نیز بسته شدند و سورکارنو سعی کرد اعضای کمونیست بیشتری را به کابینه رئیسجمهوریاش اضافه کند. تا از این طریق در کنار قدرتی که در میان نظامیان داشت، کابینه قدرتمندی نیز داشته باشد.
گرایش سوکارنو به دیکتاتوری باعث سوءقصدهای بیشتری به جان او شد، در ماه مارس سال ۱۹۶۰، یک افسر نیروی هوایی اندونزی، کاخ ریاستجمهوری را با هواپیما زیر رگبار مسلسل و توپ گرفت و گروههای اسلامگرا نیز در نماز عید قربان سال ۱۹۶۲ به وی حمله کردند، اما سوکارنو از تمامی این حملهها جان سالم به در برد.
در سال ۱۹۶۳ نیز اعضای مجلسی که سوکارنو شخصاً آنها را نماینده مجلس کرده بود او را برای تمام عمر به سمت رئیسجمهور اندونزی منصوب کردند. علاقه سوکارنو به دیکتاتوری به همینجا ختم نشد و سخنرانیها و نوشتههایش بهعنوان سرفصلهای درسی به کتابهای دانش آموزان تمامی مدرسههای اندونزی اضافه شد. رسانههای جمعی اندونزی نیز مجبور بودند تا برنامههایی بر اساس ایدئولوژی و رفتار سوکارنو پخش کنند.
سوکارنو برای اینکه نامش را در میان مردم اندونزی جاودانه کند، نام بلندترین کوه این کشور را نیز به سوکارنو تغییر داد تا نامش همیشه با افتخار در ذهن مردم اندونزی تداعی شود.
کودتای سوهارتو
بهرغم اینکه سوکارنو تلاش زیادی داشت تا همهچیز را تحت کنترل بگیرد، اما ارتش و کمونیستهایی که پشتیبان او بودند ساختار مستحکمی نداشتند و نیروهای ارتش دل خوشی از افزایش کمونیستها نداشتند. در نتیجه مقامات بلندپایه ارتش به دنبال دیگر رهبران اسلامگرایی بودند که میانه خوبی با کمونیستهای خداناشناس نداشته باشند.
سوکارنو که بیانگیزگی در میان نیروهای ارتش را احساس میکرد در سال ۱۹۶۳، به حکومت نظامی پایان داد تا کنترل بیشتری به نیروهای ارتش داشته باشد. در ماه آوریل سال ۱۹۶۵، درگیری میان نیروهای نظامی و سیاستمداران کمونیست بیشتر شد، در این بین یک رهبر کمونیست با نام آیدیت (Aidit)، رعایا و کارگران اندونزی را دعوت کرد تا دست به اسلحه شوند، سوکارنو نیز از وی پشتیبانی کرد و این قضیه نیز فاصله زیادی میان کمونیستها و نظامیهای اندونزی ایجاد کرد.
در این بین گفته میشود نیروهای سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلیس نیز تلاشهایی برای برقراری ارتباط با افسران ارشد نظامی به جهت سرنگونی سوکارنو برقرار کردند. از طرف دیگر وضعیت اقتصادی اندونزی نیز دگرگون شد و مردم این کشور تورم ۶۰۰ درصدی را تجربه کردند، اما سوکارنو کاری برای برطرف کردن مشکلات اقتصادی انجام نداد.
در صبحگاه اول اکتبر سال ۱۹۶۵، کمونیستهای جنبش ۳۰ سپتامبر، ۶ افسر بلندپایه ارتش را دستگیر و بهقتل رساندند. اعضای این جنبش اعلام کردند قتل افسران به این دلیل انجام شده تا جلوی کودتای نظامی احتمالی علیه سوکارنو گرفته شود. مدتی بعد نیز شاهد خبر انحلال مجلس و ایجاد یک مجلس انقلابی بودیم.
ژنرال سوهارتو که یکی از افسران ارشد ارتش اندونزی بود در تاریخ دوم اکتبر، رهبری ارتش را در اختیار گرفت و سوهارتو که خیلی به انجام این کار راضی نبود، مجبور شد او را به مقام رئیس ستاد ارتش ارتقا دهد. سوهارتو نیز به سرعت توانست کودتای کمونیستها را خاتمه دهد و به همراه متحدین اسلامگرایش اندونزی را از کمونیستها پاک کرد. در این اقدام چیزی حدود ۵۰۰ هزار نفر در کل اندونزی اعدام شدند و ۱.۵ میلیون نفر دیگر نیز به زندان افتادند.
در ژانویه سال ۱۹۶۶، سوکارنو در یک برنامه رادیویی با مردم صحبت کرد و به آنها اطمینان داد که قدرت را همچنان در اختیار خواهد داشت. در ماه فوریه تظاهرات دانشآموزی گستردهای در اندونزی روی داد و یک دانش آموز توسط نیروهای نظامی شهید شد. در یازدهم ماه مارس سال ۱۹۶۶، سوکارنو فرمان معروفی را با نام سوپرسمار (Supersemar) امضا کرد که بر اساس این فرمان، قدرت کنترل کشور به ژنرال سوهارتو واگذار شد. ناگفته نماند بعضی از منابع مدعی هستند سوکارنو این فرمان را به دلیل ترس از اسلحهای که به سمتاش نشانه رفته بود امضا کرد.
پس از امضا این فرمان، سوهارتو، سریعاً دولت و ارتش را از هواداران سوکارنو پاک کرد و سوکارنو را در دستگاه قضایی به جرمهای کمونیستبودن، نادیدهگرفتن مشکلات اقتصادی و از هم پاشیدگی اخلاقی محکوم کردم. ناگفته نماند از قرار معلوم منظور از از هم پاشیدگی اخلاقی، علاقه شدید سوکارنو به زنها بود.
مرگ سوکارنو
در تاریخ دوازدهم ماه مارس سال ۱۹۶۷، سوکارنو رسما از ریاستجمهوری اندونزی کنارهگیری کرد و در کاخ باجور (Bogor)، تحت بازداشت خانگی قرار گرفت. مامورین دولت سوهارتو اجازه دسترسی سوکارنو به خدمات پزشکی مناسب را نمیدادند و سوکارنو که بسیاری از مردمان اندونزی او را بهعنوان پدر استقلال و پیشرفت این کشور میدانند در تاریخ ۲۱ ژوئن سال ۱۹۷۰ بر اثر نارسایی کلیه در بیمارستان نظامی در جاکارتا از دنیا رفت. سوکارنو در آن زمان ۶۹ سال سن داشت.
میراث سوکارنو
بهرغم تمامی اتهامهایی که به سوکارنو وارد شده، باز هم نمیتوان از این واقعیت گذشت که اندونزی امروز، استقلالش را وامدار سوکارنو است و به همین دلیل حتی امروز نیز سوکارنو شخصیت محترمی در میان مردم اندونزی شناخته میشود.
در این قسمت به پایان بیوگرافی دکتر سوکارنو رسیدیم، در انتها پیشنهاد میکنیم اگر شما هم اطلاعات جالبی از پدر استقلال اندونزی دارید، در قسمت نظرات این اطلاعات را برای ما و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
محمد کاملان
- 19
- 3