طایفه بنی کعب که خزعل نیز به آن تعلق داشت مسکن اصلیاش در نجد بوده است و بعد از بالا گرفتن اختلاف با شریف مکه (که از اعقاب امام حسن(ع) بودند) بر سر پردهداری مکه و خدمترسانی به حجاج به عراق هجرت میکنند و در اطراف بصره ساکن میشوند. بعد از گذشت سالها به دلیل بروز خشکسالی به کناره راست شطالعرب در اطراف زمینهای شیخ صفر تمیمی ساکن شده؛ این مهاجرت مصادف با حکومت شاه عباس اول صفوی بود.
آنان سالها در آن ناحیه ماندگار شدند و با پیشرفت در کارشان تهدیدی برای طوایف همجوار خود بودند. بروز اختلاف بین بنیکعب و بنی تمیم باعث شد که این دو طایفه بهصورت مسالمتآمیز از هم جدا شوند و کعبیان دستهجمعی به اهوازمهاجرت کردند و در منطقهای واقع در کوت عبدالله (سمت چپ کارون) و اهواز قدیم ساکن شدند. پایان مهاجرتها رحل اقامت این طایفه در خرمشهر بود که در زمان سرتیپ حاج جابرخان نصرتالملک پدر خزعل صورت گرفت.
شیخ جابر بعد از اینکه بهعنوان حاکم کلی خرمشهر و آن نواحی شناخته شد، مقر حکومتش را از خرمشهر به چند کیلومتری دورتر جایی که ابوجذیع نامیده میشد انتقال داد که بعدها ضمن نقل مکان کامل به آنجا آن مکان را فیلیه نامید و قصر حکومتیاش نیز بدین نام معروف شد. شیخ جابر علاوه بر استحکام پایههای امارتش به گسترش روابط با کشورهای اطراف و دادوستد با تجار انگلیسی میپرداخت. او همچنین با متحد کردن برخی عشایر کوچک ناشناخته ائتلافی تشکیل داد. شیخ جابر بعد از کم و بیش ۳۰ سال مرزبانی و حکمرانی در سال ۱۲۹۸یا ۱۲۹۷ ه ق درگذشت. وی پنج پسر داشت. برادران بزرگتر یعنی محمد و مزعل بعد از مرگپدرشان آماده جانشینی وی بودند. در این رقابت مزعل توانست با مهارت هرچه تمام رقیب و برادر خود را از صحنه خارج کند. شاه وقت آن زمان (ناصرالدین شاه) نیز با لحاظ تمام القاب پدر لقب معزالسلطنه را نیز به او اضافه کرد.
مزعل در طول زمامداری ۱۵ سالهاش از برقراری روابط صمیمانه با انگلیسیها خودداری کرد و با تردید به خواستههای آنان مبنی بر باز کردن نهر کارون برای کشتیرانی نگاه میکرد. انگلیسیها که نتوانستند این موقعیت را از طریق مزعل کسب کنند با دادن رشوههای کلان به حکومت مرکزی این امتیاز را به دست آوردند. این امر مزعل را بسیار نگران کرد، زیرا باز شدن نهر یعنی دخالت مستقیم مرکز، وی نیز به روسها و فرانسویها متمایل شد، تمایلی که چندان خوشایند انگلیسیها نبود. مزعل بهطور مستقیم با انگلیسیها درنیفتاد و در بعضی مواقع تجارت خود را با آنها گسترش داد. او امیدوار بود که وقتی رودخانه به روی رفت و آمد کشتیها بسته شود ماموران ایرانی منطقه را ترک میکنند. شیخ میخواست دست از مخالفت بردارد و با انگلیسیها همکاری کند به شرط آنکه آنها دوام وطن او را تضمین کنند. در مجموع انگلیسیها از مزعل راضی نبودند. موضوع دیگری که حائز اهمیت بود، برادر کوچکتر مزعل، خزعل بود. برخی مورخان معتقدند که مزعل نسبت به خزعل رفتار سختگیرانهای داشت و برخی معتقدند که وی را همیشه کنارش قرار میداد و از او مراقبت میکرد چون نسبت به وی سوءظن داشت.
البته این سوءظن هم بیمورد نبود. خزعل نیت رسیدن به قدرت را در سر داشت و بهتر از انگلیسیها کسی را نیافت؛ چون آنها از مزعل راضی نبودند. بنابراین خزعل بیش از پیش به انگلیسیها نزدیک شد و درصدد برآمد که از کمک آنها برای به دست آوردن حکومت محمره (خرمشهر کنونی) در صورت عزل مزعل برخوردار شود و در عوض وی قول خواهد داد که برخلاف برادرش در راه تجارت انگلیسیها در خوزستان مانع ایجاد نکند و ادعا کرد که در هر حال انبوه قبایل از او حمایت میکنند
چون از جسارت و افزایش مالیات خود توسط مزعل ناراضی بودند. انگلیسیها که در ظاهر این امر را نپذیرفتند در موقعی که سکوت میتوانست به مثابه رضایت ضمنی تلقی شود خزعل به اقدامات خود ادامه داد و با همدستی غلامان و پسرعموی خود سلمان مزعل را با چند تن از خواص در نزدیکی قصرش هدف گلوله پیدرپی قرار داد و به قتل رساند، در یکم محرم ۱۳۱۵ ق (۱۲ خرداد ۱۲۷۶۶ش). در واقع حقیقت این قتل در آن است که جدا از اعمالی که از مزعل سر زد، مانند کینهتوزی با برادرش (خزعل)، نحوه تقسیم غیرعادلانه املاک پدر...
که زمینه ترورش را فراهم کرد مشخص شد خزعل میخواست به ریاست برسد و انگلیسیها با آگاهی از این موضوع زمینه را مهیا کردند. بهطوری که در یک گزارش محرمانه و سری بعد از قتل مزعل چنین نگاشته شد: «وقتی که به ریاست رسید (خزعل) به وعده خود با دقت و امانت رفتار کرد و از باوفاترین شخصیتها برای ما شد و از او هیچگونه مخالفتی سر نزد و به تمام مشورتهای ما ایمان آورد که علاوه بر گوش دادن به اندرزهای ما کلیه مطالب ما را برآورده کرد بدون آنکه به ما کوچکترین آسیبی برساند.»
خزعل که بود و چه کرد؟
همانطور که در توضیحات فوق بیان شد، خزعل از بنیکعب بود از تیره فرعی «محیسن» محمره (خرمشهر کنونی) و مادرش نورا یا نوره دختر شیخ قبیله «باوی» بود. شیخ خزعل القاب نصرتالملک، معزالسلطنه، سردار اقدس، سردار ارفع و... از دولت انگلستان دریافت و در حکومت هند نشانها و فرمانهای مهم نظامی داشت و علاوه بر این القاب لقب SIR را نیز دولت انگلیس به وی داده بود. شیخ در طول دوران زمامداریاش برای جلوگیری از هرگونه زیان به جان و مال انگلیسیها هر چه در توان داشت به کار بست. در طول سالهای سلطنت مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه و احمدشاه و به خصوص در دوران پراکندگیها و اغتشاشات مشروطیت که وی نیز با مداخله در وقایع انقلاب تا حدودی بر این آشفتگیها دامن زد و هدفش استقلالطلبی بود، تقریبا تمام عشایر خوزستان را مطیع ساخت و چون اهل زد و بند بود رقیبان خود را به راحتی کنار گذاشت.
وی حاج علی اصغرخان امینالسلطان (اتابک اعظم) صدراعظم مظفرالدین شاه را با هدیه و پیشکش و پول فریفته و از طریق او امتیازات فراوانی کسب کرد و در طول دوران امارت طولانی خود نهتنها مالیاتی به حکومت مرکزی نداد بلکه اراضی بسیاری را در اهواز، خرمشهر (محمره سابق) و آبادان خرید یا تصرف کرد یا با دادن رشوه به املاک خود اضافه کرد و زمانی که انگلیسیها در سال ۱۲۹۰ شمسی تصمیم به ساختن پالایشگاه در آبادان گرفتند با وی مذاکره کرده و اراضی را از شیخ اجاره کردند. این امر به خوبی قدرت وی و ضعف حکومت مرکزی را مشهود میساخت، همین ضعف باعث قدرتمند شدن شیخ خزعل و مستقلتر شدن وی شد و سبب شد او به چیزی جز حکومت بر ایالت خوزستان و به تعبیری خودمختاری نیندیشد.
شیخ امیدوار بود به دلیل حفظ منطقه از اشغال قوای عثمانی در پایان جنگ جهانی اول، انگلستان وی را در رسیدن به خواستههایش حمایت کند. اما انگلستان خواهان این امر نبود و تنها وجود خزعل را برای حفظ تاسیسات نفتیاش و تامین منافعش در مقابل حکومت مرکزی لازم و ضروری میدانست، اما خزعل که به دفاع انگلستان از خود امیدوار بود و تنها عامل عملی نشدن مقصودش را حکومت مرکزی میدانست، جدال با حکومت مرکزی را آغاز کرد.
در همان ابتدای درگیری لرد بالفور در مجلس لردان انگلیسی گفت که «بین انگلستان و شیخ محمره همیشه روابط دوستانهای موجود بوده ولی ما هیچگاه شیخ را بهعنوان مالکالرقاب یک قسمت از ایران نشناختهایم. او همیشه تابع حکومت مرکزی ایران بوده است.» در پاییز سال ۱۳۰۲۲ ش اوضاع و احوال به گونهای که به زیان شیخ خزعل بود شکل گرفت. کلنل مک کورماک از کارمندان عالیرتبه خزانهداری کل به همراه سه محاسب ایرانی به اهواز رفتند و به مذاکرات طولانی با شیخ پرداختند.
شیخ مبلغ زیادی بدهکار بود، مقداری از آن را پرداخت و قبول کرد مالیاتهای جاری را بپردازد و بدهی قبلی را نیز پرداخت کند. در واقع همراهی این مقام انگلیسی در معیت چند ایرانی نشاندهنده همکاری این کشور با رئیسالوزرای رضاخان و حکومت مرکزی بود. شیخ خزعل هنگامی که بیمهری دولت بریتانیا را نسبت به خود دریافت و از سوی دیگر برای پرداخت مالیات به تعویق افتاده از سوی دولت تحت فشار قرار گرفت تحریکات علیه حکومت را آغاز کرد. در وهله اول نمایندهای به پاریس فرستاد تا شاه را برای بازگشت فوری به ایران متقاعد سازد. سپس با نیرویی که فراهم شده بود به سوی پایتخت لشکرکشی و در صورت عدم تمایل اختیارات را به ولیعهد واگذار کند تا به کمک او نقشه عملی شود و در ادامه تحریکات، قبایل عرب را گردآوری کرده و بین آنها پول و اسلحه تقسیم کرد. هدف وی از این کار اعلام خودمختاری بود و طی بیانیهای که نسخهای از آن به مجلس ارسال شد، خواهان برکناری رضاخان شد.
پایان کار شیخخزعل
آنچه سببساز حمله رضاخان به خوزستان شد، تغییر سیاست انگلستان بعد از جنگ جهانی اول (۱۹۱۸م/ ۱۲۹۸-۱۲۹۷ ش) بود که موضوع اتحاد اعراب به خوزستان نیز سرایت کرد و شیخ خزعل به امید جدایی خوزستان و تشکیل سلطنتی مستقل مدعی «قیام سعادت خوزستان» شد که البته این طرح را نیز دولت انگلستان ریخت و منظور از آن این بود که حریف را فریب دهد. در نتیجه مقدمات انقراض سلسله قاجار و تشکیل سلسله پهلوی را بدون مخالفت همسایه شمالی ایران فراهم کند. برای این کار ناگزیر شد یک مانور سیاسی شکل دهد و خزعل را که معروف به طرفداری از سیاست انگلستان بود، علیه حکومت مرکزی وادار به طغیان کند تا به روسها این طور وانمود شود که انگلیسیها قصد تجزیه خوزستان را از ایران دارند. شیخ خزعل و عدهای از روسای بختیاری قربانی این سیاست شدند.
انگلستان قصد داشت یک حکومت نیرومند که نفوذ مرکزیاش تا آخرین نقطه برسد در ایران ایجاد کند و برای رسیدن به این هدف باید به نفوذ ملوکالطوایفی و بساط خانخانی خاتمه داده میشد و چه بهتر که این به شکل مانور سیاسی به نفع همان حکومتی که قرار است ایجاد شود، تمام شود. جان جاک بیربی مورخ انگلیسی درباره تغییر سیاست خارجی انگلیس در کتاب خود نوشته است: «اگر انگلیسیها میخواستند از خزعل در درازمدت در برابر حکومت مرکزی حمایت کنند باید این حکومت ضعیف باشد در حالی که ایران بعد از اینکه پهلوی همه کاره آن شد، حکومتی ضعیف به شمار نمیآید، سیاست انگلیسیها تغییر کرده است.» البته قطعا منظور این مورخ در مقایسه با قاجاریه بوده است.
طرح رضاخان و دیپلماسی بریتانیای طرفدار او این بود که سروصدای شیخ را در بیاورند تا بتوانند به این وسیله به آن حدود حمله کنند. برای این منظور قضیه مالیات به تعویق افتاده را پیش کشیدند و همانطور که پیشتر اشاره شد موجبات عکسالعمل شیخ را فراهم کردند. به این ترتیب بهانه به دست آمد. رضاخان سفر جنگیاش را روز ۱۳ آبان ۱۳۰۳ ش با نیرویی مجهز به سمت جنوب آغاز کرد و در این زمان شیخ خزعل حدود ۲۸ سال بود که حاکم خوزستان بود، اگرچه حکومت، حاکم اسمی به خوزستان میفرستاد اما قدرت واقعی از آن شیخ خزعل بود.
با توجه به روابط دوستانهای که بین رضاخان و سرپرسی لورین، وزیر مختار انگلستان وجود داشت و اخبار مساعدی که از جانب او به انگلستان مخابره میشد، مشخص بود که بازنده کیست. دولت انگلیس با توجه به چاههای پر از نفت خوزستان و همچنین با توجه به خطر پیشروی نیروهای سرخ در شمال ایران و لزوم حفظ و حمایت از حکومت مقتدر مرکزی (در جریان تغییر سیاست) دیگر علاقهای به حفظ فئودالهای کوچک و غارتگر محلی که با غارتگری خود و آزار هموطنانشان به شهرت انگلستان لطمه وارد میکردند، نداشت و عدم حمایت انگلستان از شیخ خزعل به سفر جنگی حالت مارش و راهپیمایی بخشید.
امیر خوزستان وقتی دریافت که انگلستان از وی حمایت نمیکند، بدون مقاومت تسلیم شد. تبانی رضاخان با انگلیسیها به ظاهر معاهده اهواز را در پی داشت که طبق آن دولت انگلیس حکومت پهلوی را در قبال تداوم بهرهبرداری کمپانی نفت انگلیس و ایران از مخازن نفت جنوب به رسمیت میشناخت. پس حمایت خود را از خزعل برداشت و فقط از سردار سپه خواست تا از تعرض به جان او خودداری کند و اجازه دهد بین خوزستان، کویت و عراق در تردد و استراحت باشد. اما چند ماه بعد به گونهای غافلگیرانه بازداشت و به تهران آورده شد و سرانجام در سال ۱۳۱۵ در تهران درگذشت. پس از شهریور ۱۳۲۰۰ شایع شد ماموران نظمیه او را خفه کردهاند.
قزوینی در وفیات معاصران به این موضوع اشاره کرد، ولی اینکه ماموران تامینات او را خفه کردند اثبات نشده است. طبق گفته منابع جسد شیخ در امامزاده عبدالله در ری در اطراف تهران به امانت گذاشته و بعدها به نجف منتقل شد. بیربی در اینخصوص چنین نگاشته است: «خزعل در تهران مرد در صورتی که از حقوق یک امیر مستقل برخوردار نبود، اما زمینهای او به امپراتوری ایران ملحق شد و شرکت نفتی ایران و انگلیس مجبور شد که دیگر با حکومت ایران در تهران سر و کار داشته باشد». در هر حال این شخص و فعالیتهایی که او کرده مجال بررسی بیشتر در روشن شدن گوشههای ناگفته تاریخ ایران را دارد.
ناهید فرهادنیا
- 43
- 27
سعید ساکی
۱۳۹۹/۲/۳۰ - ۹:۴۴
Permalink