حسن البنّا، بنیانگذار و رهبر کل جمعیّت اسلامی اخوان المسلمین در رمضان ۱۳۲۴/اکتبر ۱۹۰۶ در دهکده محمودیه در دلتای نیل، از نواحی بحیره مصر، به دنیا آمد. پدرش «احمدبن عبدالرحمان»، از عالمان آن دیار و شاگرد «شیخ محمدعبده» بود که علاوه بر امامت جماعت مسجد دهکده، به علوم اسلامی هم وقوف داشت. ویژگیهای علمی و دینی پدر تاثیر بسزایی در شخصیت البنا برجای گذاشت. او حفظ و قرائت قرآن را نزد پدر آموخت و در طول عمر خود از کتابخانه غنی او که مشتمل بر کتابهای مذهبی، حدیث و تفسیر قرآن بود استفاده شایانی برد.
البنا با روحیه برخوردار از آموزشهای مذهبی خانواده و با نبوغی که در مدیریت و سازماندهی داشت، در مدرسه، رئیس «جمعیه الاخلاق الادبیه» شد و به دنبال آن با کمک سایر محصلان «جمعیه منع المحرمات» را برپا کرد.
در نوجوانی، وارد «مدرسه المعلمین الاولیه » (دانشسرای مقدماتی معلمان)، در دَمَنهور شد و از همان زمان با شرکت در مراسم صوفیان فرقه «حصافیه» و مشاهده روحیه آزادمنشانه و تواضع و ادب اعضای آن، به این فرقه علاقهمند شد و در رمضان ۱۳۴۱ رسماً به سلک این طریقت درآمد و تقریباً در تمامی طول عمرش، پیوند خود را با جوانان این فرقه حفظ کرد.
البنا در کنار تحصیل و بر مبنای جنبههای عملی شیوه صوفیگرایانهاش، انجمن خیریّهای به نام «الجمعیه الحصافیه الخیریه» بنیان گذاشت که میباید آن را منشا شکلگیری «اخوان المسلمین» دانست. این جمعیت با مفاسد اخلاقی و آثار سوء فعالیت گروههای تبشیری مسیحی مبارزه میکرد.
پس از اتمام دوره تحصیلات در دانش سرای مقدماتی معلمان، در شانزده سالگی به قاهره رفت تا در دارالعلوم که موسس آن محمد عبده بود و رشیدرضا در آنجا تدریس میکرد، تحصیل کند.
به دنبال غیردینی شدن جامعه ترکیه در زمان آتاتورک و ظهور روزافزون اندیشههای غیردینی و مادی در جامعه مصر، البنّا ضمن حفظ تماس خود با رشیدرضا و مجله علمی و دینی المنار، با گروهی از مردان مذهبی «جمعیه الشُبّان المسلمین» (انجمن جوانان مسلمان) را برای مقابله با اندیشه مادی و ضددینی راهاندازی کرد. در ضمن، به تربیت گروهی از دانشجویان دانشگاه ازهر و دارالعلوم برای سخنرانی در مساجد، قهوهخانهها و اجتماعات عمومی همت گماشت و آنان را سازماندهی کرد.
حسن بنا پس از اینکه از دانش سرای عالی فارغالتحصیل شد، به عنوان معلم ابتدایی در شهر اسماعیلیه مصر که تحتتاثیر مستقیم استعمار انگلستان بود، مشغول تدریس شد.
تقریباً یک سال بعد، نخستین هسته تشکیلات اخوان المسلمین و شاخههای آن در شهر اسماعیلیه تکوین پذیرفت. در اسفند ۱۳۰۶ شش تن از دوستان حسن بنا که سخت تحتتاثیر درسها و کنفرانسهای او قرار داشتند به دیدار وی آمدند و مبدا شکلگیری اخوان شدند. آنها «حافظ عبدالحمید»، «احمد حصری»، «فواد ابراهیم»؛ «عبدالرحمن حسبالله»، «اسماعیل عز» و «ذکی مغربی» از پایهگذاران اولیه نهضت اخوان المسلمین بودند.
البنا برای عملی کردن آرمانهای خود، یک مسجد و در کنار آن آموزشگاه اسلامی حِرا را با شیوه آموزشی خاص و نیز مدرسه «امهات المومنین» را برای آموزش دینی دختران احداث کرد و بعدها، برای بسط افکار و عقاید خود، روزنامهای به عنوان اخوان المسلمین منتشر کرد. تاسیس اخوان المسلمین نقطه عطفی در زندگی البنا بود و از آن پس، زندگی او با این جمعیت درآمیخت .
افکار حسن بنا که در قالب سخنرانیها و نوشتهها در روزنامه اخوان المسلمین انتشار مییافت و سرانجام در کتابی به نام «مجموعه الرساله» گردآوری شد، مورد توجه محافل سیاسی و دینی واقع شد و مردم نیز از این جنبش استقبال کردند.
در سال ۱۹۳۲ میلادی تشکیلات و رهبری اخوان به قاهره منتقل شد و پس از آن کنگرههای مختلفی توسط
اخوان المسلمین برگزارشد.
با تلاشهای مستمر او، اخوان روزبهروز گسترش یافت و شعبههای آن در شهرهای مختلف از چهار شعبه به هزار شعبه رسید. همچنین شعبههایی در فلسطین، سودان، عراق و سوریه دایر شد. اخوان المسلمین به تدریج به یکی از قدرتمندترین سازمانهای مصر تبدیل شد و توانست حمایت مردمی را چنان سازماندهی کند که هیچ جنبش اسلامی دیگری در قرون اخیر قادر به آن نبوده است. عامل دیگری که بر محبوبیت اخوان افزود و به رویکرد این سازمان به فعالیتهای سیاسی قوت بخشید ناآرامیهای فلسطین و دفاع از حقوق فلسطینیان در مقابل صهیونیسم بود.
این در حالی بود که البنا از زمان تاسیس اخوان تا جنگ جهانی دوم، نهتنها خود از مداخله در سیاست دوری میکرد بلکه به پیروانش نیز چنین توصیهای داشت، اما این به معنای رضایت او از جریان تحولات سیاسی جهان اسلام نبود. با شروع ناآرامیهای فلسطین، مداخله فعال اخوان المسلمین در امور سیاسی، با مقاله البنا در اولین شماره النذیر در خرداد ۱۳۱۷ خورشیدی آغاز شد. در سال ۱۹۴۶ میلادی و بعد از جنگ جهانی دوم، البنا در مقالهای با عنوان «الاسلام، سیاسه و حکم» اعلام کرد که مسلمان نمیتواند از پرداختن به مسائل سیاسی و امور و شئون امت اسلامی غافل باشد، و نیز در تعریفی از اخوان المسلمین، ضمن برشمردن ویژگیهای گوناگون این سازمان آن را یک گروه سیاسی خواند.
زمانه حسن بنا بسیار زمانه پرآشوبی بود و اغتشاشات از یک سو و غربزدگی از سوی دیگر هجوم آورده بود. حسن البنا درست در متن این بحران و نابسامانی متولد شد و رشد کرد.
به این ترتیب میتوان گفت ظهور اخوان المسلمین به رهبری حسن البنا پاسخی به پریشانی اوضاع عمومی مسلمانان - به ویژه اوضاع مصر- و اثبات ناتوانی حکمرانان کشورهای اسلامی و جهان عرب بود. پس از تاسیس اخوان در مصر و شعبههای آن در سوریه، سودان، اردن، لبنان، فلسطین، اندونزی، پاکستان، تونس، الجزایر، مراکش، لیبی، عربستان، عراق و کشورهای عربی حوزه خلیجفارس، جنبشهای اسلامی در همه جای جهان اسلام و حتی مسلمانان کشورهای غربی، کم و بیش تحتتاثیر آن قرار گرفتند و وابستگی تشکیلاتی با اخوان المسلمین بر قرار کردند.
یکی از مرشدان طریقت او «شیخ زهران» بود، که بنا در سالهایی که در دانش سرای مقدماتی در «دمنهور» درس میخواند، با وی آشنا شد. او از پیروان «شیخ عبدالوهاب حصافی» بود.
بنا با استاد «احمد سکری» آشنا شد. این آشنایی در زندگی هر دو اثری پایدار گذاشت. همچنین شخصی به نام «شیخ محمد ابوشوشه» از دیگر استادان او به شمار میآید که به گفته بنا، حق تربیت معنوی برگردن وی دارد. حسن بنا هنگامی که به قاهره رفت، مهمترین شخصی که مبانی اعتقادی بنا را پس از مراجعت به مصر شکل داد «محمد رشیدرضا» بود که یک سلفی خالص و سنتگرای محض بود. به همین دلیل، بخش مهمی از سخنرانیها و نوشتههای بنا، مربوط به تربیت اسلامی و سنت رسول خدا (ص) است.
حسن از تعالیم طریقه حصافیه تاثیر پذیرفته و پس از انتقال به قاهره، به «جمعیت مکارم اخلاق اسلامی» پیوست. برای وی بیش از هرچیز بازسازی مرجعیت و رهبری امت اسلام که منجر به وحدت و استمرار حرکت اسلامی میشد، اهمیت داشت. بنا به عنوان شاگرد رشیدرضا و کسی که از او تاثیر بسیار پذیرفته بود، از آغازگران سنتگرایی دارای عقیده سلف خالص بود.
البنا در طول زندگی کوتاه و پرتلاش خود کوشید تا نمونهای از جامعه صدراسلام را به نمایش گذارد. به نظر البنا، کمال مطلوب اسلامی در اولین نسل مسلمانان نهفته بود؛ دورهای که اصول قرآن مراعات می شد و فارغ از تشخص ملیتها، اسلام تنها «ملیت» محسوب میشد. به نظر او، بین جوامع موجود اسلامی و اسلام واقعی فاصلهای افتاده بود که عقبماندگی مسلمانان را موجب شده بود.
به همین دلیل، او درصدد احیای اسلام بود تا نهتنها مسلمانان را از چنگ جهانخواران رهایی بخشد بلکه انسانیت را نیز زنده کند. او معتقد بود که به جای فلسفه و مادیگری اروپا، این فرهنگ و تمدن اسلام است که باید پذیرفته شود
این اعتقاد به این معنا نبود که بنا در بازسازی جامعه اسلامی، با همه شیوههای غربی مخالف است، بلکه تفکر بنا ریشه در سنتگرایی و اصلاح جامعه براساس موازین دینی داشت.
البنا و اخوان المسلمین ایدهها و برنامههای مختلفی در نحوه اداره حکومت داشت. برخی از این ایدهها را میتوان در یک دستهبندی مشخص تعریف کرد.
ـ تاسیس حکومت اسلامى؛ از اهداف روشن و استوار البنا از ابتدا پى افکندن حکومت اسلامى و اجرای دقیق و کامل احکام شریعت بود و راه رسیدن به آن را ایجاد آگاهی و حرکت اجتماعی در میان مردم میدانست. این آرمان از کنگره پنجم به بعد، رسما اعلام شد.
ضرورت حکومت اسلامى، از تلقى اخوان از اسلام برمىخیزد، از این لحاظ اسلام دینى است جهانى و جامع به گونهای که نظام دقیقى برای تمامى شئون زندگى ارائه کرده است و هرگز از حل مشکلات بشری ناتوان نمىماندکه بنا در «رساله التعالیم» دیدگاههای خود را درباره اسلام آورده است. او تاسیس حکومت اسلامى را به شکل خلافت و حول محور خلیفه در شمار اساسىترین اصل برنامه جمعیت مىدانست.
او در این باره میگوید: «ای اخوان المسلمین و بلکه ای همه مردم، ما یک حزب سیاسی نیستیم اگر چه سیاست بر پایههای اسلامی در ریشه اندیشهمان باشد، و یک انجمن خیریه هم نیستیم هرچند که کار نیک و اصلاح از بزرگترین اهداف ما باشد، و یک تیم ورزشی هم نیستیم اگر چه نرمش بدنی و روحی از مهمترین ابزار ما باشد. ما هیچ کدام از اینها نیستیم؛ همه اینها را هدفی موقت، محدود و کوتاه مدتی میطلبد که فقط به خاطر میل به تشکیل یک گروه و به هدف برچسب القاب اداری خوردن، بوجود آمده است. ولی ما ای مردم اندیشه و باور، اساس و برنامهای داریم که مکان و زمان و جنس نمیشناسد و مرزهای جغرافیایی را در مینوردد و تا زمین را از خداوند به ارث نبرد پایان نخواهد یافت؛ چراکه این برنامه پروردگار جهانیان و روش حضرت رسول الله است.»
ـ اصلاحات اجتماعى؛ با اینکه حسن البنا و دیگر رهبران اخوان المسلمین هرگز جز به حکومت شرعىِ مورد قبول خود راضى نبودهاند، اما از اصلاحات نیز طرفداری کرده و با دولت و حکومت در امور اجتماعى و اصلاحات مورد توافق همکاری کرده، یا خود پیشنهادهایى برای بهبود حال مسلمانان دادهاند. بنا در نوشتهای تحت عنوان «بین الامس و الیوم« تصریح کرده که هدف اصلى و کلى اخوان آزاد کردن وطن اسلامى از هر نوع سلطه خارجى و استقرار دولت و حکومت اسلامى در مصر است اما بهبود وضع اقتصادی و اجتماعى مسلمانان در مصر نیز از اهداف خاص جمعیت به شمار مىرود.
وی در نامهای که به ملک فاروق نوشت و به «نحو النور» شهرت یافت، خواستههای خود را به طور مشخص در زمینههای علمى، سیاسى، اقتصادی، اداری و اجتماعى بیان کرد، و از پادشاه خواهان تحقق آنها شد. او همچنین پیشنهادهای روشنى درباره اخذ مالیات، صرفهجویى و تشویق صنایع دستى و خانگى ارائه کرده است. تحقق عدالت اجتماعى، ملى کردن بانکها و منابع طبیعى، صنعتى کردن کشور، اصلاحات ارضى، وضع زکات بر سرمایه و سود به طرز جدید و ... از جمله پیشنهادهای اصلاحى او بود. در همان نامه یاد شده خواستار اصلاح قانون انتخابات و شیوههای تشکیل مجلس شد و راه هایى را نیز پیشنهاد
کرد.
ـ نقش زنان در اجتماع؛ در بخش مربوط به زنان و مسائل و مشکلات آنان نیز اخوان المسلمین توجه خاص داشتند. هر چند دیدگاههای رهبران اخوان و یا شاخههای مختلف آن در این موضوع متفاوت بود، اما همه طرفدار فعالیت اجتماعى زنان و رشد فرهنگى و علمى و تربیت درست آنان بودند. نخستین موسسه وابسته به تشکیلات اخوان، «مدرسه امهات المومنین» بود که البنا در اسماعیلیه بنیاد نهاد. پس از آن نیز تشکیلات «رهبری مرکزی زنان مسلمان» در مرکز عام اخوان پدید آمد. همچنین در سالهای فعالیت پنهان اخوان و سرکوب ایشان، این زنان به رهبری زینب غزالى نقش مهمى در سرپرستى خانوادههای اعضای زندانى اخوان برعهده داشتند. با این همه، با بىحجابى، اختلاط زن و مرد، مساوات کامل زن و مرد و حتى با نمایندگى زنان در مجلس، یا زمامداری آنان سخت مخالف بودند.
ـ مخالفت با استعمار و طرفداری از استقلال کشورهای اسلامى؛ این هدف از مهمترین مواضع سیاسى اخوان المسلمین است و بنا آن را در عرض هدف مهم دیگر، یعنى تاسیس دولت اسلامى قرار داده است. بنا در روزگار خود دولت بریتانیا، ایتالیا و فرانسه را دشمن اسلام مىشمرد و مخالف همه اشکال استعمار بود.
اخوان المسلمین - به رغم مخالفت شدید با ملیتگرایى - وحدت ملى، وحدت عربى و سرانجام وحدت اسلامى را برای مبارزه با استعمار و استیلای خارجى مفید و حتى ضروری مىدانستند. پس از تاسیس اتحادیه عرب، اخوان از آن استقبال کردند، به ویژه آن را مقدمهای برای حل مساله فلسطین دانستند؛ دیدگاه نسبت به اقتصاد؛ فعالیتهای سازمان اخوان المسلمین از همان اوایل کار، فقط تشکیلاتى دینى و سیاسى نبود، بلکه آنان تلاش گستردهای برای بهبود اوضاع اجتماعى و اقتصادی و فرهنگى مردم از طریق پدید آوردن نهادهای مستقل صورت مىدادند.
توجه به این نوع کارها ناشى از دیدگاه اخوان المسلمین نسبت به اقتصاد بود. آنان به اقتصاد از منظر دین مىنگریستند و بر مشکلات آن به مثابه معضلات اجتماعى و معیشتى توجه خاص داشتند. از این رو، مىکوشیدند تا نظام اقتصاد اسلامى روشنى ارائه کنند. شاید جامعترین تصویر اقتصاد اسلامى آنان در اصولى ارائه شده باشد که البنا در مقاله «مشکلاتنا الداخلیه فى ضوء النظام الاسلامى » برشمرده است که از جمله آنها مىتوان به این اصول اشاره کرد:
ایجاد اشتغال برای همه مردم
بهرهبرداری از منابع ثروت طبیعى
تحریم منابع حرام و ناروای درآمد
کم کردن فاصله طبقاتى
کوشش برای تامین آسایش و آرامش همگانى
تایید مالکیت خصوصى و احترام به آن، تا آنجا که با مصلحت عمومى ناسازگار نباشد
تنظیم سیستم معاملات پولى و مالى.
اخوان، به منظور تحقق اصول یاد شده، دست به اقداماتى در مدارس و دانشگاهها، یا در میان کشاورزان و کارگران زدند. اما البنا به این هم بسنده نکرد و خود مدارسى تاسیس کرد که با استقبال مردم روبهرو شد.
همچنین از همان آغاز به حمایت از کشاورزان پرداخت و خواهان سواد آموختن دهقانان، تاسیس مراکز درمانی و تامین بهداشت آنان، تشکیل گروههایى برای ایجاد تحول و استفاده از روشهای جدید کشاورزی و خروج از کشاورزی تک محصولى بود. تاسیس مدارس شبانه، اطعام فقرا، توزیع زکات فطر در میان نیازمندان، داوری و حل و فصل اختلافات، حمایت از کودکان بىسرپرست، تاسیس مساجد، بیمارستانها و درمانگاهها از دیگر اقدامات در این عرصه بود.
جمعیت اخوان شرکت صنعتى و تجاری بنیاد نهاد که سهامداران و اعضای آن از اخوان بودند. هدف از تاسیس این شرکتها قطع وابستگى، تقویت سرمایهگذاری ملى در صنایع و اقتصاد، ایجاد رفاه برای کارگران و رقابت با شرکتهای خارجى و مبارزه با استعمار بود.
در زمستان ۱۳۲۷ اخوان بزرگترین خطر برای پادشاهی مصر تشخیص داده شد و تلاشهای شخصی البنا برای مذاکره با دولت نُقراشی پاشا، زمانی که نخستوزیر تمام اوقات خود را صرف مبارزه با اخوان المسلمین میکرد، ناموفق ماند. البنا در «القول الفصل»، تصمیم نخستوزیر به انحلال اخوان را ناشی از فشار انگلستان و یهودیان و آمریکا عنوان کرد و در پایان مقالهاش نوشت که حکومت درصدد ترور اوست. پیشبینی البنا صحیح بود و بالاخره در پی ترور نقراشی در ۷ دی ۱۳۲۷، البنا در ۲۳بهمن ۱۳۲۷ به دست عوامل دولت، منجر شد.
علیرضا صدقی
- 12
- 4