یکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
۱۰:۰۵ - ۲۷ مرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۵۰۷۸۴۹
اندیشه سیاسی

از ترجمه تا تفكر در گفتاری از مراد فرهادپور، پژوهشگر حوزه فلسفه؛

صدای راديكال نيچه

نيچه,اخبار سیاسی,خبرهای سیاسی,تحلیل سیاسی

نيچه؟ كدام نيچه؟ نيچه پست‌مدرن منظرگراي رمانتيك شاعرمسلك مخالف كلان روايت‌ها كه به حافظ و زرتشت علاقه داشت؟ مراد فرهادپور، صالح نجفي و مازيار اسلامي در نشست عصر پنجشنبه موسسه پرسش، در تقابل با اين تصاوير رايج و عامه‌پسندانه از نيچه در ايران سخن گفتند و با اتكا به قرائت متفكراني چون النكا زوپانچيچ و ژيل دلوز، با حفظ تفاوت و تقاطع آنها، كوشيدند نيچه در مقام متفكري راديكال و فيلسوفي پرسشگر را به تصوير بكشند؛

 

انديشمندي كه با جديت، بلاهت را مسخره مي‌كند و با سوال‌هاي كوبنده، عليه هرگونه جزم‌انديشي و سبكسري موضع مي‌گيرد. آنچه مي‌خوانيد، گزارشي مختصر از سخنراني اين سه است، با اين تاكيد كه به دليل محدوديت فضا، ناگزير از تلخيص مباحث شديم.

 

كتاب «كوتاه‌ترين سايه (مفهوم حقيقت در فلسفه نيچه) » نوشته النكا زوپانچيچ (ترجمه صالح نجفي و

علي عباس بيگي) اثري فشرده و دشوار است كه درگيري مفهومي با آن در مجالي كوتاه ساده نيست و علم نجوم هم بر غلبه بر اين دشواري كمكي به ما نمي‌كند. بحث من به بستر تاريخي و سوابق برخورد خودمان با اين كتاب اختصاص دارد. آشنايي با اين كتاب براي من بحث قرائت يك سنت را مطرح مي‌كند؛

 

قرائتي كه متكي بر يك پروژه فلسفي است، نه يك معرفي ساده‌سازانه نيچه براي دانشجويان سال اول دانشگاه؛ به تعبير روشن‌تر اين كتاب نوعي درگير شدن با نيچه است و بهترين شكل بيان اين موضوع برخورد با يك سنت زنده است. مقايسه اين كتاب با مواجهه ژيل دلوز با نيچه در كتاب «نيچه و فلسفه» (ترجمه عادل مشايخي) اهميت دارد، زيرا هر دو كتاب، فراتر از آثار رايج آكادميك هستند و بر اساس دو سنت متفاوت وارد برخورد با نيچه مي‌شوند؛

 

يكي (دلوز) با تكيه بر نوعي متافيزيك تجربه‌گراي الهام گرفته از هيوم و لايب‌نيتس و ديگري با ايجاد مبناي مشتركي ميان هگل و لاكان و از اين طريق نيچه را مي‌خواند. بحث دلوز كه مساله اصلي در تفكر و فلسفه، يافتن پرسش است نه پاسخ، روشن مي‌كند كه چگونه اين دو اثر در كنار هم مثل دو خط موازي پيش نمي‌روند، بلكه در نقاطي يكديگر را قطع مي‌كنند كه حالت گذر كردن و لحظه دارد. اين امر نشان‌گر آن است كه در هيچ‌كدام از دو اثر به دنبال يافتن پاسخ براي پرسشي قبلي نمي‌گرديم؛ به عبارت ديگر هر دو كتاب، به عنوان گفتارهاي انتقادي موضوع خودشان را مي‌سازند، به همين دليل خبري از گفت‌وگو يا تبادل نظر و تبادل عقيده نيست و سنجش اين دو نيز براساس آنكه كدام حقيقي‌تر يا درست‌تر است، بي‌معناست، زيرا هر يك از آنها پرسش خود را دنبال مي‌كنند و ابژه انتقادي خودشان را مي‌سازند.

 

شايد بيش از هر چيز شكاف و تفاوت ميان اين دو براي من جذاب است زيرا معناي تفكر را روشن مي‌كند كه چگونه يك سنت زنده مي‌تواند با فيگوري كه ظاهرا ضد خودش است، درگير شود و به جاي آنكه به تبادل نظر و گفت‌وگو بر اساس پاسخ دادن به يكسري پرسش‌هاي هميشگي بپردازد، مي‌كوشد پرسش اصلي را پيدا كند. بنابراين دو كتاب زوپانچيچ و دلوز را نمي‌توان با يكديگر مقايسه كرد؛ اگرچه در متن زوپانچيچ از دلوز ياد مي‌شود، اما اين مناظره و گفت‌وگو نيست، بلكه تقاطعي لحظه‌اي است

 

 

كه بر اساسش نمي‌توان صحبت از شباهت و نزديكي بين اين دو كتاب به ميان آورد.

اين معناي يك پروژه يا سنت زنده بودن، از قضا با چندين درجه پايين آمدن، در ترجمه دو اثر نيز خود را نشان داده است. هر دو كتاب بر اساس معيارها و استانداردهاي ترجمه آثار فلسفي، ترجمه‌هاي خوبي دارند. اما در واقع مساله بر سر معيار يا نمره گرفتن فرمال در ترجمه نيست، مسلما خود اين ترجمه‌ها نيز ايراد و اشكال دارند. از سوي ديگر ما آثاري درباره نيچه داريم كه اگرچه به لحاظ معيار ترجمه‌اي خوب و قابل قبول هستند، اما حتي عنوان كتاب را غلط ترجمه كرده‌اند.

 

براي مثال «فراسوي نيك و بد» (ترجمه داريوش آشوري) غلط ترجمه شده است، خود نيچه اين را از «فراسوي خير و شر» مجزا مي‌كند. بنابراين اگرچه آن ترجمه (ترجمه آشوري) خوب است، اما بحث من بر اساس ترجمه‌هاي خوب و بد نيست، بر اين اساس است كه چرا اين آثار انتخاب شده‌اند؟

 

يعني اين آثار (كتاب‌هاي دلوز و زوپانچيچ) بر اساس وضع بازار انتخاب نشده‌اند. از قضا ترجمه اين دو كتاب نيز بر اساس اصل غربي و اروپايي متكي به برخورد يك سنت زنده با يك مجموعه‌اي از مفاهيم و فلسفه بوده‌اند. اين را مي‌توانم درباره دلوز به عنوان يك ناظر از بيرون بگويم. يعني اين ترجمه امري نيست كه به يكباره از جايي پيدا شده باشد، بلكه مجموعه‌اي از افراد كه با دلوز و مفاهيم بنيادين او درگير بودند، در طول سال‌ها خواندن آثار دلوز و بحث كردن پيرامون آن، تلاش كردند و از دل آنها ترجمه «نيچه و فلسفه» در آمده است.

 

در مورد زوپانچيچ هم يك پروژه كاملا جمعي است. يعني به عنوان يك تجربه زنده و شكل واقعي از تفكر، نمي‌توان به يكباره زوپانچيچ و تفسيرش از نيچه را بيابيد، بلكه اين امر مستلزم اين است كه با هگل و لاكان درگير شده باشيد و مسلما بايد از ميانجي ژيژك گذر كرده باشيد و قبل از لاكان مثل خود ژيژك، از دل يك ماركسيسم هگلي غربي بيرون آمده باشيد. همه اينها لازمند تا بتوانيد به زوپانچيچ برسيد.

 

متاسفانه در آثار ترجمه شده در ايران، اگر سابقه‌اي هم باشد، مترجم براي آنكه بگويد من نخستين فرد هستم كه اين اثر يا اين متفكر را پيدا كرده‌ام، آن سابقه را ناديده مي‌گيرد و به آن اشاره‌اي نمي‌كند. در حالي كه اين سابقه، اصل كار براي يك ترجمه زنده است. در مورد زوپانچيچ هم قضيه فراتر از صرف خواندن كتاب‌هاي ژيژك و لاكان است، بلكه مساله نوعي فكر كردن با اين مفاهيم به عنوان يك پروژه جمعي است كه در آن اين مفاهيم را به وضعيت انضمامي بومي (local) اعمال مي‌كنيد و مي‌كوشيد جهان و وضعيت خودتان را بر اساس اين مفاهيم بفهميد. اينجاست كه يك برخورد سنت زنده شكل مي‌گيرد؛ البته دقيقا از آنجا كه زنده است، بهايش آن است كه مي‌تواند بميرد يا فرسوده شود و يا صدمه بخورد و داراي فراز و فرودهاي گوناگون باشد.

به همين دليل براي من گذشته از اينكه دو كتاب و تفاوت‌

شان جذاب بود، تجربه سنت زنده بودن را پيش مي‌آورد و ديد ديگري از حقيقت و نشان مي‌داد كه حقيقت اين نيست كه ميان اين دو مقايسه كنيم زيرا هر كدام پرسش و حقيقت خودشان را مي‌سازند و اين ربطي به منظرگرايي و نسبي‌گرايي ندارد زيرا براي آنكه بتوانيد هر دو كتاب را به جايي برسانيد، بايد اين قدرت را داشته باشيد كه پرسش جديدي مطرح كنيد كه اين دو اجزايش باشند و دشواري كار نيز در همين جاست؛ وگرنه مقايسه عقايد كار سختي نيست. بنابراين در ترجمه نيز اين زنده بودن سنت‌ها مطرح است.

 

در فقدان چنين برخورد زنده‌اي است كه انواع تحريف‌ها و سوءتفاهم‌ها فوران مي‌كند و در اين غياب است كه ما با تاكيد بر پاسخ‌ها و گفت‌وگو و مناظره، به نوعي بازار عقايد و سوپرماركتي از عقايد مي‌رسيم كه از قضا در آن نيچه كالاي جذابي است، زيرا مي‌تواند به عنوان مجموعه‌اي از عقايد (opinion) مطرح شود. نمونه‌هايي از آن در گذشته نزديك را مي‌توان برخوردهاي ابزاري با تفكر ديد، مثل مورد هايدگر كه مي‌بينيم چگونه در حالي كه مشخصا خودش متافيزيك را مساوي با انتوتئولوژي مي‌داند، يك قرائت عرفاني و ديني از او ارايه مي‌شود و نتيجه آن مي‌شود كه اين واقعيت و حقيقت كه هايدگر خيلي بيشتر نزديك به ماركس است تا سنت آگوستين و توماس آكويناس، كاملا گم مي‌شود. نمونه ديگر مورد متضادش پوپر است كه مي‌بينيم به شكل ابزاري تنها بخشي از انديشه‌اش يعني فلسفه علمش مطرح مي‌شود، اما كل ليبراليسم سياسي او آگاهانه كنار گذاشته مي‌شود.

 

در فقدان برخورد يك سنت زنده و تبديل‌كردن متفكر به مجموعه‌اي از عقايد، مهم‌ترين سوءتفاهم براي ما ايرانيان، مورد نيچه و نام زرتشت بر كتاب اوست. يعني نوعي قرائت ناسيوناليستي و ايران باستاني از نيچه صورت مي‌گيرد، در شرايطي كه خود نيچه صراحتا اشاره مي‌كند كه نام زرتشت را انتخاب كرده است، دقيقا به اين دليل كه زرتشت كسي است كه تقابل خير و شر را آغاز كرده است و او آن را انتخاب كرده تا به اين تقابل پايان دهد. يعني كاربرد نام زرتشت براي او معناي ضمني سلبي داشته است و به هيچ‌وجه نمي‌توان زرتشت نيچه را به ايران باستان و كوروش و داريوش متصل كرد.

 

بنابراين برخورد با نيچه به اين صورت بازي‌هاي پست مدرن كه الگوي‌شان را از برنامه‌هاي آشپزي مي‌گيرند، صورت مي‌گيرد؛ برنامه‌هايي كه كد يا رمزگان اصلي ايدئولوژي حاكم بر كل جهان هستند، چه در قالب ليبرال و چه در قالب استبدادي. در اين برخورد به شكل برنامه‌هاي آشپزي، با فرمول يك قاشق نيچه، يك ليوان رمانتيسيسم آبكي به اضافه يك قاشق چايخوري سس هنر طرف هستيم؛ به ويژه كه خوشبختانه در همه مغازه‌ها و بقالي‌ها نيز هنر و هنرمند فراوان است. با اينها آشپزي مي‌كنند

 

و نيچه‌اي عمدتا خانقاهي و عرفاني ارايه مي‌دهند. اما چرا نيچه در اين پخت و پزهاي فلسفي حضور زياد دارد؟ اين را نمي‌توان به سبك گزينگويه‌نويسي او يا استفاده‌اش از استعاره و مجاز فروكاست. كساني ديگر نيز چنين كرده‌اند. اتفاقا اين بخش از كتاب زوپانچيچ يعني تاكيد بر مفهوم تقابل و دوگانه بودن، به خوبي اين نكته را روشن مي‌كند كه نيچه دنبال شكاف و تقابل است، حتي اگر اين يك شكاف حداقلي باشد. اما آن امر واقعي خود را در قالب تضاد و شكاف نشان مي‌دهد. اگر شما دنبال رئاليسم واقعي يا يك تصوير رئاليستي از جامعه هستيد، از قضا بايد بتوانيد روي ترك‌ها و شكاف‌ها و تناقضات اجتماعي‌اش زوم كنيد. شكل فرمال آن را نمي‌دانم چگونه مي‌تواند باشد، اما خيلي دور است از يك تصوير تخت رئاليستي به معنايي كه به تعبير مازيار اينجا رواج دارد.

 

به‌طور خلاصه آنچه باعث مي‌شود كه نيچه حضور غالب داشته باشد، اتفاقا راديكاليسم اوست. يعني او تفكر بر قله كوه است؛ تفكري بري از بخار و ابخره ايدئولوژي و مبرا از سايه‌هاست. اتفاقا او در جايي است كه به كوتاه‌ترين سايه مي‌رسيم. اما تفاوت ميان سايه و خود شيء باقي مي‌ماند، يعني همان شكافي كه به ما اجازه مي‌دهد نگاه انتقادي كنيم، زيرا هر چيزي بر اساس يك فاصله‌گيري يا تفاوت حداقلي با خودش شكل مي‌گيرد.

 

به نظر من اينكه نيچه بر يك نگاه صريح به درون اين مغاك تاكيد دارد و به عوض سعي در اعتدال يا پل زدن روي تناقضات و سرپوش گذاشتن به شكلي تيز و راديكالي ما را با ترك‌ها و تناقضات زندگي مدرن روبه‌رو مي‌كند، اجازه نمي‌دهد كه ولرم باقي بمانيم. اينكه او تقابل ميان سرد و گرم را حفظ مي‌كند، او را به وضعيت مربوط (relevant) مي‌كند؛ به ويژه در شرايط امروزي كه همه در كار دور زدن يا فروبردن همه‌چيز در مجموعه‌اي از عقايد فرهنگي هستند و از قضا شكل رسانه‌هاي امروزه به ويژه رسانه‌هاي اينترنتي به اين وضعيت دامن مي‌زنند، زيرا در آنها همه صاحب عقيده‌اند و شما با انبوهي از عقايد مواجه هستيد كه بر هم تلنبار مي‌شوند و باعث مي‌شود كه تفاوت و شكاف حداقلي در برخي موارد زير آوار صداها گم شود. در مقابل نيچه با تاكيد گذاشتن بر رخدادي كه رخداد ژورناليستي و پرسروصدا نيست،

 

امر واقعي وضعيت را پيش چشم ما مي‌آورد. حضور اين ويژگي در فلسفه نيچه است كه خواه ناخواه باعث مي‌شود، فكر كنيم مازادي در كار او است. اين مازاد وقتي فرهنگي مي‌شود و به بازار عقايد مي‌آيد، سوپرماركتي مي‌شود، تبديل به نيچه شاعر و نيچه عارف مي‌شود. اما اگر اين مازاد را به عنوان يك تفاوت كوچكي بين فلسفه و پادفلسفه به شكل بديويي در نظر بگيريم يا حتي به عنوان شكافي به عنوان درگيري خود فلسفه در نظر بگيريم، اينجاست كه نيچه را حساس مي‌كند

 

و به نظر من رمز حضور همگاني و همه جايي نيچه نيز در اين مازادي است كه در او هست. اما بايد بتوان به شكل‌هايي كه فرماليسم هنري آن براي من روشن نيست، آن را بيان كرد؛ البته كتاب زوپانچيچ بر اساس يك استدلال كاملا منظم ولي پيچيده فلسفه اين كار را مي‌كند و اين مازاد را از فضاي عقيده و نظر جدا مي‌كند و نشان مي‌دهد كه چرا حضور نيچه براي ما به عنوان يك صداي راديكال تعيين كننده است و مي‌تواند شكلي از نزديك شدن به حقيقت باشد.

 

محسن آزموده

 

etemadnewspaper.ir
  • 10
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش