اگر نگاهی از سر کنجکاوی و تأمل بر عرصه گفتمانهای سیاسی داخلی و بینالمللی بیفکنیم، متوجه میشویم، عموم سیاستمداران و حاکمان به مفاهیم و کلیدواژگان نظرگیری متوسل میشوند؛ آزادی، عدالت اجتماعی، واقع بینی، مشی اعتدال و کلماتی از همین قبیل.
راقم این سطور بر آن است نشان دهد بخش مهمی از مؤلفههای فلسفه سیاسی (با نمونههایی در پارادایمهای سه گانه)، مؤید اعتدالگرایی و خواست برای عملی شدن آن است. در این جهت برآنیم تا با دست گذاشتن بر عناصر و مؤلفههای اعتدالگرایی در فلسفه سیاسی، نمونههایی از متفکران و جریانهای اثرگذار اندیشه سیاسی را در این زمینه بررسی کنیم.
طبق این ملاحظه میتوان در پارادایم کلاسیک از ارسطو و مشی میانه رو و عقلانیت عملی او در برابر رادیکالیسم افلاطون بهعنوان اولین جریان جدی اعتدالگرایی نام برد. در دوران مدرن هم باید از شارل مونتسکیو که اصول متکثر و مبتنی بر اصالت سنتها را در برابر ژان ژاک روسوی انقلابی و عقل تک ذهنی مطرح کرده بهعنوان اندیشمند میانه رو نام برد. و مآلاً در چارچوب فلسفه سیاسی «مابعد رالزی» نیز میتوان از جماعت گرایانی چون مک اینتایر، تیلور و والزر هم نام برد که مبانی نظری خود را در برابر افراطگرایی نئولیبرالیسم(بنیادگرایی بازار) و نسبیگرایی رادیکال اهالی پست مدرن که امکان هرگونه نظریهپردازی را غیر ممکن کردهاند نام برد. در ادامه به اختصار مؤلفههای اعتدالگرایی بررسی میشود.
۱.عقلانیت و اعتدالگرایی در پارادایم کلاسیک:
در پاراگراف پایانی کتاب اخلاق نیکوماخوسی ارسطو آمده است: «نخست باید سخنان پژوهندگان پیشین را درباره جزئیات این مسائل بشنویم و سپس با مطالعه مجموعه نظامهای سیاسی که گردآوردهایم روشن سازیم که کدام عوامل دولتها را از انحطاط و زوال حفظ میکند یا سبب انحطاط و نابودی آنها میشود...» (کلوسکو، ۲۱۵) کراراً گفته شده و خواندهایم که ارسطو در قیاس با افلاطون که بر عقل مثالی و کلی تأکید میکند بر توجه دقیق بر واقعیات محیط و عقلانیت عملی علاقه جدی نشان داده است.
وی ضمن بر شمردن اقسام مختلف علل یا «آیتیای» اشاره میکند به وجوه مختلفی که میتوان به سؤال از «چرایی» اشیا یا رویدادهای مورد تجربه پاسخ داد. (نوسبام:۶۹، ۱۳۸۷) ارسطو با اشاره به واقعیت جامعه سیاسی و ضرورت عقلانی ایجاد زندگی بسامان و نیک، رویکرد استقرایی و اصلاحی را از طریق گردآوری شواهد متعدد و استناد به تاریخ و تجربه تحکیم کرده است. به قول مارتا نوسبام ارسطوگرای بزرگ، عموم آثار وی به این امتیاز ویژه ممتاز میشوند که قدرت عقلی و نظری را با حساسیت عملی بهدلیل اصل اعتدال نسبت به امور گوناگون جمع میکند. (نوسبام:۸۳، ۱۳۸۷)
عقلانیت در اندیشه این فیلسوف فرزانه همانا انگیزهای است برای گردآوری و فهرست کردن همه مدارک و معلومات موجود درباره زندگی سیاسی زمان خود. به نظر تحلیلگران و مفسرین ارسطو این امر از دانش عینی و استقراء گرای او از زیست شناسی ریشه میگرفت. (عنایت، ۸۴) برای همین مشاهده میکنیم که در کتاب «سیاست» خود وسواس داشته تا هیچ مطلبی را بیذکر منبع و مدرک معتبر نگوید و ننویسد و در شناخت و گردآوری کارها از شیوه مشاهده و گردآوری دلیل پیروی کند.
پیشنهاد ارسطو در عقلانیت مقوله «حد وسط» است. او با مثالی این نکته را روشن ساخته است: «فضیلت، شجاعت در میان دو رذیلت است؛ فقدان شجاعت و بزدلی است و افراط در آن تهور است. فضیلت شوخ طبعی در میان دو رذیلت بیظرافتی و لودگی قرار دارد؛ حجب و حیا در حد و وسط کمرویی و دریدگی جای گرفته است.» (وابرتون:۳۶، ۱۳۸۶)
۲.۱.ارسطو و باور به کثرت:
نیک میدانیم کثرت گرایی یا تعددباوری وجهی معرفت شناختی برای به رسمیت شناختن اصل کثرت در برابر وحدت و کلگرایی است. (دانشنامه رشد منابع اینترنتی) چنان که مک للان تصریح داشته است «کثرتگرایی در مقابل یگانه انگاری قرار میگیرد، امری که ریشه در تمایز پارمنیدسی (اصالت ثبات و کل) در مقابل نظریههای امثال امپدوکلس و دموکریتوس دارد. (مک للان:۴۷، ۱۳۸۱) در نظریه سیاسی کثرتگرایی دارای این ویژگیها معرفی شده است. »عقیدهای مبنی بر بیطرفی دولت، نظریهای که معتقد به برابری تأثیرگذار گروههای اجتماعی بالقوه است و نظریهای که از امکان دسترسی و مشارکت شهروندان حمایت میکند. ( Jessop,1983 and Saunders,1984) همواره وجهی اعتدالی از کثرت چه در مقام معرفت شناختی و چه از حیث باور به کثرت نظامهای معنایی و سیاسی و ضرورت حضور شهروندان در مقابل دو سویه افراط و تفریطی که بدان اشاره شد مد نظر ارسطو در اندیشه سیاسی بوده است.
۳.۱.ارسطو و سنت محوری:
سنت که جایگاه ویژهای در میان رسوم و عرف و سبک و سیاق قومی دارد که خود سنگ بنای فرهنگ گسترده بشری هستند، عموماً به «رسومی اطلاق میشود که ریشههای ژرفی در گذشته و هالهای از تقدس و احترام با خود دارند.» (آوتویت و باتامور، ۵۶۳:۱۳۹۱) مراد ما در اینجا از سنت و احترام به میراث کهن، نه وجه ایدئولوژیکی است نه بیان گونهای ارتجاعگرایی یا حمایت از تلقی راست سیاسی است که میدانیم هیچ گونه اصلاحی را نمیپذیرد، بلکه سنت «عبارتست از روش، طریقه و طبیعت امور» (عمید، جلد دوم، برگه ۱۳۶۲) این روش و طریقه بر خصلتی از گذار آرام و تحول عقلانی اشاره دارد، پس اشتباه است که سنتها را ذاتاً ایستا و همیشه متمایل به رکود و جمود تصور کنیم.
سنت محوری بنا دارد در همسویی با طبیعت آدمی و محیط پیرامون موضعی معقولانه به عقل و میزان توانایی آن بر کسب معرفت تأکید کند. به این اعتبار سنت در برابر مدرنیته و پساتجدد، «حدوسط» است. چراکه تجددگرایی موضع پذیرش مطلق و مبتنی بر خودبسنده بودن عقل را معیار میگیرد. حرمتی که سنتگرایی برای اصل خویشاوندی، دین، طبقه اجتماعی قائل است به هیچ وجه با ترجیح فعلی بخشی از تفکر مدرن و پسامدرن مثل فردگرایی افراطی، بازار آزاد، آزادی طلبی و مالکیت و سودجویی به هر نحو، همخوانی ندارد. سنت محوری در معنای معاصر آن وقتی اهمیت پیدا میکند که کسانی دربرابر افراط مدرنیته به دفاع نظری و گفتمانی از سنتها برمیخیزند. براین اساس لحاظ کردن سنت به مثابه منبع الهام و حس حقیقتجویی و زیبایی و تنوع و توشیح آن را محترم و محفوظ نگه میدارد. حاصل توجه به عقلانیت و پیروی از جزءگرایی و تدبیر تا احترام به سنتها در دستگاه معرفت شناسی ارسطو ستایش اصل اعتدال است.
.۲مونتسکیو و عقلانیت اعتدالی در پارادایم مدرن:
همانطوری که جورج کلوسکو بدرستی نوشته است، شارل مونتسکیو متفکر شهیر فرانسوی هم چون رواقیون، معتقد به عقلانیت بنیادین جهانی است که عقل بر آن حکم میراند و بنابر این مراتب مختلف هستی قوانینی دارند و رفتار و عمل هرکدام مطابق روابطی قابل کشف است. او در اشاره به اهمیت نگاه عقلانی و دوراندیشی حاصل از آن نشان میدهد که فی المثل حکومت در هر جامعهای قابل بیان و فهم نیست مگر بهصورت جنبهای از زندگی که بستگی تنگاتنگی با دیگر جوانب دارد. به همین دلیل مونتسکیو با لحاظ مشی ارسطویی در باب عقلانیت مینویسد که «جامعه بسیار پیچیدهتر از آن است که معمولاً در ذهن فردی خطور میکند.» (پلامناتز، ۵۳۶)
عقلانیت در روش شناسی او در توجهی نشان داده میشود که او به محیط طبیعی و به طور کلی ذهن داشت. به زعم او قوانین را باید به جنبههای طبیعی کشور ربط داد؛ به آب و هوا که آیا یخبندان است، یا گرم و خشک یا معتدل؛ به صفات اقلیم، جای آن و حدود آن؛ به نحوه زندگی مردم، که آیا کشاورزند یا شکارچی یا دامدار؛ قوانین را باید به میزانی از آزادی هم که قوانین فراهم میآورند، به دین ساکنان کشور؛ به تمایلات آنان، به ثروت آنان، به شمار آنان، به تجارتشان، به آداب و رسوم و اخلاقیات آنان و سلوک و آداب و نزاکت آنان ربط داد؛ و سرانجام قوانین باید به همدیگر، به منشأ آنها، به مقاصد قانونگذار و به نظم و ترتیب اموری که بر آنها استوار شدهاند ربط داد.
قوانین را باید از همه این زوایا و مناظر مورد بررسی خردمندانه قرار داد. (کلوسکو، ۴۰۴) هم از این روست که هم چون ارسطو، کشف کرد که از جنبه معیارهای عینی و عقلانی قوانین کلاً خوب یا بد نمیتوانند باشند؛ قانونی که در فلان کشور خوب است میتواند در کشوری دیگر، با تغییر شرایط، چه بسا زیانبار باشد. قوانین و حکومت فرانسوی را نمیتوان بر جوامع متفاوتی مثل ایرانیها تحمیل کرد.
مونتسکیو که در سده هجدهم و عصر روشنگری و دوران عقلگرایی رادیکال میزیست، با این همه چنان که آیزایا برلین در تفسیر آرای او نشان داده است، همیشه سعی داشت از چنین عقلگرایی کلی فاصله بگیرد.
او در عین حال همپای اصول روشنگری بر آن بود عقل و استدلال امکانی است برای شناخت اندیشهها و آداب و رسوم و نهادهای آدمیان. عقل امکانی است برای رهایی از تعصبات و پیشداوری ها! مونتسکیو در روح القوانین مینویسد: «اگر میتوانستم کاری کنم که آدمیان از پیشداوریها و تعصبات خود آزاد شوند خود را یکی از سعادتمندترین موجودات فانی این جهان میدانستم. پیشداوری به نظر من آن نیست که موجب بیخبری ما از وجود برخی چیزها میشود، پیشداوری به معنای درست آن عبارتست از بیخبری از وجود نوعی خودمان.» (برلین، ۱۴)
در ایضاح معرفتی مونتسکیو سرشتی تجربه باور داشت و در معیارهای اعتدالگرایی خود سعی میکرد مسائل و پدیدهها را به گونهای روشن توضیح دهد. بر همین اساس بود که در تمام عمر پژوهشی خود با کنجکاوی و موشکافی سیریناپذیری به مشاهده و تأمل مشغول بود. آثار او طرح گونهای تاریخی و یادداشتهایش که طیف وسیعی از موضوعات را در بر میگرفت همگی جاندار، پرتفصیل و نافذند. در چارچوب عقلگرایی اعتدالی خود سعی میکرد به شکل بیطرفانه در پی صحت فرضیههای علمی باشد. یکی از این مبانی معرفتی او همانا تأیید وجود تفاوت در میان انسانها و جوامع است. چراکه فقط این تفاوتها میتوانند اشکال مختلف تحول جامعههای گوناگون، تفاوت نهادها، شیوههای نگرش خصلتهای مادی، اخلاقی و ذهنی چنین جوامعی را توضیح دهد. به این ترتیب او شبیه متفکران میانهرو و فرهنگگرایی چون ادموند برک و یوهان هردر بود. این وجه از تکیه بر استدلال عقلانی میتوانست اندیشه او را خصلتی پلورال (متکثر) ببخشد.
۲.۲.مونتسکیو و تعدد فرهنگها:
براساس آنچه در بخش پیشین و در ذیل اهمیت رویکرد خردگرایی گفتیم طبیعی است که نویسنده کتاب «روح القوانین» بیش از هر چیزی متفکری است که با وسواسی بهنام اصل واحد بیگانه است. او نمیکوشید که پدیدهها را بر حسب مقولههای اخلاقی یا متافیزیکی تنظیم یا تشریح کند. او نه یگانه انگاربلکه یک کثرت گرابه شمار میرود. به قول برلین، او از معدود متفکران سده هجدهم بود که به یکی از جنبههای اساسی تاریخ معنوی بشر پی برد و آن این است که افراد بشر هدفهای گوناگونی با شکلهایی متنوع و غالباً ناسازگار با یکدیگر را دنبال میکنند. مقصد مشترکی وجود ندارد که همه را بتوان به آنجا فراخواند که تحت این عنوان مجبور به حذف نهادها وسنتهای خود باشند. این ناسازگاری ضرورتاً موجب برخورد تمدنها با یکدیگر گشته و تفاوتهایی میان آرمانهای جوامع در دورههای گوناگون، یا میان جوامع مختلف همدوره به وجود میآورد.
(برلین، ۶۹) نویسنده کتاب «نامههای ایرانی» با اعتقاد به تعدد فرهنگی به موضوع مهمی دست میگذارد و آن اینکه هرگاه جامعهای حق آزادی انتخاب میان آرمانهای متفاوت را برای اعضای خود به رسمیت نشناسد، محکوم به تباهی و نابودی است. در عین حال با مشی اعتدالگرا تصریح داشت که این آزادی محدود است تا اختلاف نظرها به جنگ آشکار میان اعضا تبدیل نشود.
با چشمداشت ایجابی به اصالت فرهنگی و تنوع انسانی، او بر آن است که افراد و دولتها هنگامی که برخلاف اصول ساختار درون خود رفتار کنند راه تباهی را در پیش خواهند گرفت. چرا که هر دولت و هر گروه انسانی راه مشخص، مخصوص و یگانه رشد خود را دارد که در وهله نخست به وسیله عوامل مادی تعیین میشود، و این کار دولتمردان است که پس از بررسی این ساختار متکثر دریابند چه قواعد ویژهای ضامن حفظ و تقویت آن است.
۲.۳.مونتسکیو و اهمیت سنتها و نهادها:
نقل شده است که هرگاه از مونتسکیو اسم و رسم او را جویا میشدند، اصرار داشت این عبارت را به کار ببرد:« شارل لویی دوسکوندا بارون دو لابردو اد دو مونتسکیو» این برخورد و رویکرد به تبار و سنتی خانوادگی حکایت از دغدغه و توجهی دارد که او بویژه هنگام ضرورت و نیاز به تدوین قوانین اساسی کشورها مدنظر داشت. او با اشاره به نمونه انگلستان که مؤید تأثیر مثبت سنتها و نهادهای ماندگار قدیمی بود برآن بود تا همچون ادموند برک ایده «حق آب و گل» را به مثابه تلاش برای برخورداری از حق ناشی از تجمیع عقل سنتی مورد تأکید قرار دهد.
وی بدرستی اعتقاد داشت جامعهای که ما امروزه در آن زندگی میکنیم همچون نوک کوه یخی است که تنها بخش کوچکی از آن در سطح قابل رؤیت است در حالی که حیات از گذشته میگیرد. او این تعریف ادموند برک را میپذیرفت که «جامعه عبارتاست از همه آنها که زیسته و رفتهاند، آنها که زندهاند و نیز آنان که هنوز به دنیا نیامدهاند. پس به منظور نشان دادن اهمیت سنتها و رسوم که ضمن ایجاد تعادلی میان نیروها بر امنیت جامعه نیز تأثیر میگذاشت به نمونه ظهور و سقوط امپراطوری روم اشاره میکرد. تمدنی که طبق توصیههای امثال سیسرون و لوکرتیوس، اقتدار خود را از تجمیع سنن و اعتقاداتی میگرفت و بر تعادل چند سدهای خود میافزود. روم به تعبیر جالب مونتسکیو وقتی رو به هزیمت گذاشت که در لشکرکشی اصل آب و هوا را زیر پا نهاد. به نظر او «روم سفینهای بود که در میان طوفان، دو لنگرگاه نگاهش داشته بود؛ دین و دیگری آداب و رسوم.»
۳.جستوجوی عقل اعتدالی در موقعیت پسامدرن:
راقم این سطور در وضع نسبیگرایی پسامدرن بر آن است جماعتگرایان (کمونتارینها) را نماد عقل اعتدالی معرفی کند. از منظر معرفت شناختی فلسفه این گروه با لحاظ دو دلیل مشی اعتدالی دارد:
۱.۳.خود موقعیتمند:
به نظر جماعت گرایان تفکر نولیبرالی متکی بر اندیشهای است (وارث لاک و تئوری پردازان حقوق طبیعی) که به موجب آن انسان، چیزی جز موناد یا اتم (ذرات) نیست. یعنی به طور خلاصه انسانها افرادی هستند در پی صیانت نفس، شدیداً غیراجتماعی و به همین دلیل خودخواه. راه حل برای جلوگیری از وضعیت هابزی «جنگ همه علیه همه» یک قرارداد اجتماعی است که تکالیفی ضبط شده بر آداب لاجرم را در وضع مدنی ابلاغ میکند. از جمله اینکه هدف اساسی چنین حکومتمندی به تعبیر میشل فوکو، عملکرد زیستی و سیستمی اوست. این در حالی است که از نگاه اجتماع گرایان انسان یک فرد یا یک موجود انتزاعی نیست او «از بدو تولد به جماعتهای گوناگون تعلق دارد.» (دلاکامپانی:۱۹۶، ۱۳۸۲) به این اعتبار انسان موقعیتمند و وابسته به تعلقات خانوادگی، زبانی، فرهنگی و به طور کلی سنتها است.
برای مثال السدیر مک اینتایر در کتاب «مرحله بعد از تقوی» با اشاره به ضرورت بازگشت به مبانی فلسفه اخلاق ارسطو توجه ما را به این نکته جلب میکند که غربیها در وضعیت کنونی بشدت به فردپرستی سقوط کردهاند. بنابه همین شرایط است که حس ارزشهای اخلاقی و هرگونه تصوری از فضیلت و تقوی را از دست دادهاند. بنابراین برای بازیافتن معنای کلی خیر و نیکی باید که دیگربار به سنت اخلاق یونانی و ارسطویی بازگشت. همراه او دیگر متفکر مهم جماعتگرایی یعنی چارلز تیلور، فیلسوف کانادایی نیز ضمن ابراز نگرانی در باب انحطاط ارزشهای اخلاقی بهدلیل گسترش سودجویانه و ذرهای بر انسان موقعیتمند تأکید کرده و مینویسد:«آدمیزاد خارج از حوزه مشخص اشتراک زبان و فرهنگ و نظامات ارزشی اساساً قادر نیست به خیر و سعادت واصل شود.» (دلا کامپانی، ۱۹۸)
۲.۳.کثرت باوری اعتدالی:
متفکرانی چون مایکل والزر برآنند از آنجایی که خیرها و چیزهای مطلوب نتیجه تعامل پیچیدهای میان نیروها و خواستهای مختلف اجتماعیاند، برخلاف تصور افلاطون که بشدت تاریخ اندیشههای سیاسی را وامدار معرفتشناسی کلگرای خود ساخته است، به لحاظ منطقی تنها یک نظام صحیح عدالت وجود ندارد، بلکه بر عکس «اصول عدالت به لحاظ شکلی متکثرند.» (استوکس، ۲۳۴) طبق اصل «سیاست تفاوت «ضروری است از بروز و بالندگی فرهنگهای مختلف در سطح جامعه حمایت شود و در عین حال احترامی در شأن آنها قائل شد. به همین ملاحظه با پذیرش تنوع زبانی و قومی خصلت گفتوگویی جامعه نه تنها اجتنابناپذیر بلکه منتج به آثار خوبی است. به قول چارلز تیلور،«ما انسانها از طریق دستیابی به زبانی غنی و متکثر برای نظراتمان است که به عوامل انسانی کاملی تبدیل میشویم و قادر به فهم خود و در نتیجه به تعریف هویت خود میشویم.» (بهشتی، ۱۰۵)
با استناد به خصلت فرهنگی هویت و وجود اختلافات معرفتی و زیستی است که جماعتگرایان مدلی از اجتماع سیاسی را مدنظر میگیرند که نسبت به اختلافنظرهای شهروندان، تساهل ضروری را میپذیرد و برآن است تا در پی تحمیل یک مکتب فراگیر بهصورت جهانشمولی لیبرالی نباشد. از دیگر سو، دنیای ما نه جهانی با اجتماعی واحد بل جهانی است که در آن اجتماعات، نهادها و سنتهای گوناگون وجود دارند. تفاوت فرهنگی مستلزم رویکرد منطقی عقلانی با جامعه کلان امروزی و در عین حال وقوف بر خطرات گسست فرهنگی سیاسی از یکدیگر است. امری که در وضعیت کنونی چون خطری مهلک هستی و تمدن را در معرض خطر قرار داده است. کثرت باوری حامی یک جامعه بزرگ بشری است که با حضور بالنده فرهنگها و زایش گفتوگو میان ایشان به هستی خود ادامه میدهد.
نتیجهگیری:
ارسطو در نقد کلگرایی افلاطون و جامعه راکد او که همواره بیتغییر و مطلق میماند، با اشاره به تنوع رژیمهای سیاسی و خصلت منطقی زیست آدمی که حالت تعادل آن را بهترین میدانست، از جامعه اعتدالی «پولیتی» حمایت کرد. اما عامل محرک مونتسکیو در پیشنهاده خود مبنی بر نظام جمهوری که آن را حد اعتدال مونارشی و خودکامگی میدانست، بروز افراطگرایی در ساختار نظام سیاسی و ترس از بین رفتن سنتها و نهادها و شئون کهن بود. به همین نهج استقبال از آرای جماعتگرایان در عرصه نظریهپردازی دو سه دهه اخیر، واکنشی بوده است از یک طرف برای پرهیز از بروز افراطگرایی ناشی از ایدئولوژیها و نقد تنگنظری ناشی از شرایط جنگ سرد که انسانها و جوامع در میانه انتخاب ناگزیر از دوراهی کاذب کاپیتالیسم بازار و کمونیسم مخالف بازار بودند. تعجبی ندارد که در مبانی معرفتی این دسته از متفکران شاهد تأکید و توجه به تفاوت باوری، میانهروی در اصول اقتصادی، مشارکت همه گروه ها و اغیار هستیم.
همین معیار را اگر برای شرایط کنونی ایران هم لحاظ کنیم به نظر میرسد تفوق گفتمان اعتدالگرایی در واکنش به ناکارآمدی مشی خشونتگرا و سخت تندرویهای سیاسی و فرهنگی جامعه در سالهای گذشته بوده است. امری که با توجه به هجمهها علیه منافع ملی کشور ما از سوی کشورهای دیگر و ضرورت همبستگی قوی ملی در داخل باید مورد توجه و سرلوحه عملمان قرار گیرد.
نیک میدانیم، جهانی شدنها و دیگر تحولات پرشتاب، نظم بینالمللی را به صورتی از شبکههای ارتباطی متراکم اقتصادی و فرهنگی مبدل کرده است که ورود هر بازیگر در آن مستلزم اتخاذ مواضع عقلانی و تدبیرگرایی برای برگذشتن از فرماسیونهای تنگنظرانه بومی متصلب و همسویی در یک رابطه بینا متنی و بینا گفتمانی با دنیای خارج است. همان طور که محمدجواد ظریف به مناسبتی چندی پیش اشاره درستی داشت، «خردورزی و دوراندیشی بهترین وسیله برای مواجهه با بحرانهای جهانی است.» امید که این نیروی مهم بشری در ساحت عمل و کنش سیاسی جامعه جهانی به کار آید.
(منابع در دفتر روزنامه موجود است)
محمد تقی قزلسفلی
دانشیار دانشگاه مازندران
- 17
- 3