در کل اگر مارکسیسم موفق بود بعد از هفتاد سال حکومت اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی، دچار فروپاشی نمیشد. با این وجود، مارکسیسم همیشه در ایران، یک بحث سیاسی و نفوذ یک ایدئولوژی بوده است که در زمان پتر کبیر متمایل به این اصل بود که از طریق ایران به آبهای آزاد دست پیدا کند.
تزارها بر آن بودند که با جنگهایی که چه در زمان قاجار و چه پیش از آن با ایران داشتند و بعد هم از طریق اقدامات حزب توده، نفوذ خود را در ایران تقویت کنند. هر چند که بسیاری از اعضای حزب توده افراد بسیار روشنفکری بودند، با این وجود، ایدئولوژی و فلسفه مارکسیسم را تبلیغ میکردند و نه نظریههایی همچون نظریههای اقتصادی که برای کشورداری مفید است.
در کل این یک نوع برخورد کاملا ایدئولوژیک بود که در یک دوران به اوج خود رسید و بعدها به برخی نظریات برای مقاومت در مقابل رژیم گذشته تبدیل شد که فداییان خلق، حزب توده و نظایر آن در این دسته جای میگیرند. در این میان، گروههای تندروتری هم بودند که حس میکردند رژیم میبایست به سمت و سوی ایدئولوژی حمایت از مستضعفان یا طبقه پایین و کارگران میل کند؛ ایدئولوژی که در دهه چهل شروع شد و تا پس از انقلاب نیز ادامه یافت، با این وجود هیچ گاه از پایگاه مستحکم کشورداری و ایدئولوژی اقتصادی برخوردار نبود و به وحدانیتی کامل نیل کرد، چرا که هیچ گونه ایدئولوژی و دیدگاه سیاسی نمیتواند به تنهایی یک کشور را اداره کند، همچنان که امروز هم نتوانستهاند.
همانطور که میدانید در آن زمان، نفوذ کمونیسم شوروی در جوامع بر اساس، فاصلهای طبقاتی بود. در این میان، طبقات پایین و خصوصا کارگران و فقرا بر اساس آنچه میاندیشیدند و بدون اینکه به مبانی کامل اقتصادی آگاه باشند جذب این دیدگاههای سیاسی میشدند. البته در ایران آن چه که بیشتر در این خصوص به چشم میآمد فعالیت روشنفکران بودند و کارگران نقش عمده و اساسی در این دست حرکتها نداشتند.
اولین یا معروفترین قرائتهایی که از مارکسیسم در ایران صورت گرفت، از سوی گروه ۵۳ نفر در زمان رضاشاه بود. با این وجود بنده کتاب «سرمایه» مارکس را که در واقع رفرنس مارکسیسم در ایران هست خیلی سال قبل مطالعه کردهام و به نظرم، هیچ یک از اصول آن بر مبنای نظریههای اقتصادی و کشورداری نیست و عمدتا مشتمل بر برخی شعارهای ایدئولوژیک و سیاسی قلمداد میشود.
اما مقاومتی در برابر آن شکل گرفت، از آن باب که مشتمل بر برخی دیدگاههای سیاسی و ایدئولوژیک بود که به نظر من برای جامعهای که دانش و آگاهیهای کافی را ندارد شاید مقاومت کردن تنها راه موجود بوده است، ولی برای جامعهای روشنفکر که دموکراسی در آن برقرار است، ایراد بزرگی به نظر میرسد. عیب بزرگ مقاومت در برابر این اندیشه آن است که شما آن را تبدیل به یک تابو کنید، که این خود بیشتر مایه تبلیغ این نوع ایدئولوژی و برخورد سیاسی در جامعه است.
در یک چارچوب علمی ابزاری وجود دارد که میتوان از طریق آن، ظلم و اختلاف طبقاتی را تا جایی که ممکن است کاهش داد. از طرفی هم برخی شعارهای سیاسی، ایدئولوژیک و جنبههای قهری وجود دارد که میتوان با به کار بستن آنها، جامعه را سرکوب کرد و این مطمئنا راه به جایی نخواهد برد، چرا که این راهها، به جز زور و دیکتاتوری هیچ چیزی به دنبال ندارد. این مسائل در فضای دموکراسی با اجرای سیاستهای درست اقتصادی همچنان که در اروپای شمالی و در خیلی جاهای موفق دنیا وجود دارد، حل شده است.
شما در کشورهای اسکاندیناوی، انسان فقیر میشناسید؟ آیا اختلاف طبقاتی شدیدی که نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشورها قابل مشاهده است همه برخاسته از مارکسیسم است یا از ایدئولوژی خاص و مشخصی بهره میگیرد؟ پاسخ من منفی است، چرا که این کشورها در چارچوب مبانی اقتصادی مثبت و درست و با اتخاذ سیاستهای اقتصادی کاملا قابل اجرا، توانستهاند به این موفقیتها دست پیدا کنند. اینها همه شواهدی هستند که در دنیای پیرامون و اگر ما نمیتوانیم آنها را ببینیم حتما چشممان کور است.
- 10
- 1