دونالد ترامپ، سیاستمداری پیشبینیناپذیر است. اهل سیاست، معمولا واژهها را به ترازوی مصلحت، وزن میکنند و بهندرت حرفهای عجیبوغریب میزنند مگر آنکه به اقتضای سیاست، مصلحت را در غریبگویی و پیشبینیناپذیری بدانند. یکی از تلقیات طنزآمیزی که بعد از انتخاب ترامپ در میان ایرانیان رواج پیدا کرد، این بود که او، بسازبفروش و مردِ تجارت است و از همین رو از چنین شخصی انتظار آدابدانی دیپلماتیک نمیتوان داشت.
خطایی شناختی در این میان است که گویا ما ترامپ را با عادت بعضی از بسازبفروشها مقایسه کردهایم که پیشبینیناپذیری یا بدقولی را اقتضای کارشان کردهاند، غافل از آنکه همین پیشبینیپذیری در اخلاق حرفهای، نهفقط یک فضیلت حرفهای که مزیتی راهبردی در کسبوکار است. کنش موفق اقتصادی ترامپ و گستره گسترده فعالیتهایش نشان میدهد که او دستکم در کسبوکار ملزم (و البته نه ملتزم) به اخلاق حرفهای بوده است.
اما فرار ترامپ از شفافیت مالی و پنهانشدن در پستوهای اقتصادی نشان میدهد که او حتی از لحاظ اخلاق کسبوکار با وجود توفیق اقتصادی، واجد استانداردهای دوگانه بوده است. با وجود آنکه همواره، فرایندها در آمریکا مستقل و فارغ از تغییر سیاستمداران دانسته شده است، این مهم زنگ خطری برای نظام سازمانی و حرفهای در آمریکا خواهد بود. اگر ترامپ، اخلاق کسبوکار را نه مزیت و نه حتی فضیلت بداند، اخلاق حرفهای در آمریکا، در تنگنا خواهد بود.
اما هرچه باشد او باید بهتدریج کسوت دیپلماسی و سیاست بپوشد و بههمیندلیل بزرگان قومش مدام به او تذکر خواهند داد مراقب واژگانی که به کار میبرد و به طور کلی حرفزدنش، باشد. اما ترامپ همین است. او حتی در لباس اتوکشیده سیاست، آدابگریز و پیشبینیناپذیر خواهد ماند.
ریشه ظهور و حضور ترامپ را شاید بتوان در انگارههای نخستینهای جهانیشدن باز شناخت. جهانیشدن در نیمه دوم آخرین دهه قرن پیش، یعنی حدود سال ٢٠٠٠، بهطور جدی پا گرفت. آن زمان، توهم آمریکایی بر این باور بود که با نظم نوین جهانی، جهان آمریکایی خواهد شد، غافل از آنکه هرچه گذشت، این آمریکا بود که جهانی شد. درباره اوباما نیز بهطنز میگویند او با شعار تغییر جهان آمد اما جهان، تغییرش داد. گویا ترامپ این سودا را در سر میپروراند که آمریکای جهانیشده را دوباره آمریکایی کند و بههمیندلیل به دنبال رونق کسبوکار «آمریکایی» است.
پایههای جهانیشدن، با انتخاب ترامپ بهشدت سست شده است چنانکه اتحادیه اروپا و به طور کلی یکپارچگیهایی از این دست، در غرب تهدید میشود. در کلام ترامپ، دموکراسی همواره طفیل پوپولیسم بوده است. ازاینرو گفتمان سیاسیاش، به پوپولیسمی منجر خواهد شد که ذیل ناسیونالیسم اقتصادی آمریکا معنا خواهد گرفت. به تعبیر دیگر، شعار قدیمی نظم نوین جهانی جای خود را به ناسیونالیسم نوین آمریکایی خواهد داد.
آنچه در این میان نصیب علم میشود کاملا متأثر از همین رویکرد است. پروژههای تحقیقاتی به قول لاکاتوش و گفتمانهای پیشرونده علمی به تعبیر فوکو، در پی آنند تا اهداف گفتمان را محقق کنند و البته تلاش میکنند بر رویدادها و رخدادهای خلاف جریان، سرپوش بگذارند.
علم، مبتنی بر پیشفرضهای ارزشداورانه غیرعلمی است و به همین علت تغییرات سیاسی و اقتصادی کلان، بسی بیش از آنکه در بادی امر تصور میشود، بر تغییر روند علم مؤثر است. در دوران ریاستجمهوری «دونالد ترامپ»، به نظر میرسد مسیر علم و بهویژه فراوردههای فناورانه (که برای عموم مردمان نماد علم است)، چنان هدایت شود که آمریکا را دوباره آمریکایی کند و از جهانیشدن فاصله دهد.
بههمینجهت باید بهزودی منتظر فناوریهای لوکس باشیم. مراد از فراوردههای فناورانه لوکس، فراوردههایی است که برخلاف رایانه و تلفن همراه و بسیاری چیزهای از این دست، به علت قیمت و نیاز به زیرساخت خاص، قابلیت جهانیشدن را ندارد. به دیگر سخن، بودجههای تحقیقات و پژوهش و تخصیص منابع، معطوف به همین ناسیونالیسم نوین آمریکایی خواهد شد، اخلاق علم بالطبع، کاملا متأثر از این رویکرد خواهد بود. برای مثال، اخلاق پزشکی در دوران «ترامپ» دوران متفاوت و سختی را پیشِرو خواهد داشت.
در کلام و باور «ترامپ» اصل بیطرفی هرگز لحاظ نمیشود. تفکیک قومی و نژادی و جنسیتی، کرامت انسانی را در مواجهه با مردمان و در گفتمان اخلاق پزشکی، در برخورد با بیماران مخدوش میکند و تصمیمسازیهای اخلاقی را متأثر خواهد کرد. مهمتر از این، عدم اعتقاد «ترامپ» به اصل انصاف است. «اوباماکر» دستکم در ادعا و انگاره، بر نظریه انصاف مبتنی بود و از همین رو سلامت را طفیل اقتصاد نمیکرد.
اما به نظر میرسد «ترامپ»، به اصل انصاف در سلامت آنگونه که در «اوباماکر» لحاظ شده است، معتقد نیست و میخواهد چرخ سلامت را جور دیگر بچرخاند. او وعده داده است نظام بیمه مناسبتر و ارزانتری برای «آمریکاییها» خواهد آورد. البته تصویر روشن و مشخصی از این نظام بیمه، تاکنون وجود ندارد.
نکته در اینجاست که پیشبینی میشود تعریف «آمریکایی» روزبهروز تنگتر شود و به همین علت تبعیض در تخصیص منابع، اوضاع سلامت را بحرانی کند. احکام اخلاقی و قانونی «ترامپ» درباره مسائلی همچون سقط جنین، بیش از آنکه یادآور سنت جمهوریخواهان باشد، در تلقی امروز آمریکاییها، تداعیکننده خوارداشت زنان است. از این حیث، رئیسجمهور تازهبهسیاسترسیده آمریکا، چه در گفتار و چه در رفتار، کارنامه تاریکی دارد. آن بخش از اخلاق پزشکی که به طور تخصصی معطوف به مسائل زنان میشود همچون ملاحظات آغاز حیات و فرزندآوری، بهشدت در این دوران مناقشهبرانگیز خواهد شد.
نادیدهانگاشتن مهاجران، مواجهه با گروههای آسیبپذیر را که پاشنهآشیل اخلاق پزشکی است، برای حرفهمندان حوزه سلامت دشوار میکند. فرض کنید از پدر و مادری مکزیکی، فرزندی در آمریکا متولد شده باشد. سلامت، تابعیت و هویت این کودک، به دیوار «ترامپ» خواهد خورد. راهبرد «ترامپ»، دیوار است؛ چه دیوارهای فیزیکی و چه دیوار بزرگ اقتصادی و اجتماعی که بنا دارد میان ایالات متحده و جهان بسازد. کسی چه میداند، شاید این دیوارها بیش از آنکه ارگ و برج و بارویی برای حفظ و احیای اقتدار آمریکا باشد، آمریکا را محبوس خودش کند.
حمیدرضا نمازی. پزشک و پژوهشگر فلسفه و اخلاق
- 16
- 1