دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۰۷:۵۹ - ۰۵ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۱۱۶۰
شهری و روستایی

به بهانه سالگرد زمین لرزه بم

زیر و بم های زمین

زمین لرزه بم,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,شهر و روستا

تا زنده‌ام آن شهر ویران‌شده در سپیده‌دم پنجم دی ماه هشتاد و دو را فراموش نخواهم کرد. بهت چشم‌ها و دست‌ها و بغض گلوها را، صداهای خش‌دار و گرفته امدادگران و سکوت سرد و سنگین شهر مصیبت‌زده در شب را، تصویر آن روزهای ارگ بم را که به کشتی عظیم در هم شکسته‌ای از تلاطم امواج طوفانی می‌مانست، فراموش نخواهم کرد؛ سروصدای تمام نشدنی پرندگان آهنی در فرودگاهی شلوغ در قلمرو سکوت کویری را که یا محل پرواز دل‌های تپنده و نگران ولرزان بود یا فرشته‌وار نشستن بر بالین شهر خسته و مجروح، از یاد نخواهم برد.

 

چشم‌های سرخ یا نمناک از اشک و چهره‌های غبارآلود و مرثیه‌هایی را که بر مزار عزیزان تازه از دست رفته، در گوش باد خوانده می‌شد، شب‌ها و روزهایی را که مرزهای رنگ و نژاد و ملیت و زبان و سیاست و فرهنگ و جغرافیا محو شده بود و در وزش بادهای سرد شب‌های کویر یا بادهای گرم روزهای کویر، پرچم‌های سفید بر فراز اردوگاه‌های امدادگران یا بیمارستان‌های صحرایی در اهتزاز بودند، فراموش نخواهم کرد؛ آنهایی را که آمده از گوشه و کنار جهان، جشن کریسمس‌شان را زیر آسمان آن کویر زخم‌خورده با آرامش و وقاری متناسب آن وضع در کنار آتش بر پا کرده بودند، هرگز از یاد نخواهم برد.

 

صدای پرسوز ایرج بسطامی و ویرانه‌های خانه ساده و حتی محقرش، چونان نماد غربت و غریبی هنرمند اصیل و بی‌ادعای ایرانی، تا همیشه در خاطرم نقش بسته، تا آن روز بم را جز به ارگ تاریخی‌اش، به این می‌شناختم که زادبوم ایرج بسطامی است؛

 

خواننده سینه‌سوخته‌ای که در آن سال‌های دهه هفتاد و آن روزگار معصومانه جوانی‌های آمیخته با نازک خیالی‌ها و همراه با محرومیت‌های نسل ما که نه هنوز از خیل خوانندگان موسیقی پاپ خبری بود، نه ماهواره‌ها و سی‌دی‌ها پنجره‌ای به دنیای خوانندگان موسیقی پاپ و راک و غیره و غیره گشوده بودند، در آن روزگاری که هنوز بقایایی از موسیقی و فرهنگ اصیل منادی عشق و اخلاق انسانی، دل و جان خسته پیران و جوانان و دانشجویان را بیشتر از روزگار فعلی صفا و جلا می‌داد؛ در آن روزگاری که هنوز مجنون‌های لاغر و تکیده و لیلی‌های غمگین خوابگاه‌ها یا اتاق‌های اجاره‌ای محقر دانشجویی به صفحات مجازی و امکانات ارتباطی امروز هم دسترسی نداشتند و خلوت‌ها و تنهایی‌هايی پرهیاهو اما زیاد داشتند؛

 

در آن روزگاری که نشان غرب‌زدگی علاقه‌مندان موسیقی هم زمزمه آهنگ‌های پینک فلوید و کنسرت‌های باب دیلان و کریس دی برگ بود که دردهای مشترک بشری را عصیانگرانه فریاد می‌کردند. باری در روزگاری که امروزه حتی با گذشت بیست و چند سال، گویا قرنی از آن سپری شده، ما جماعت دانشجو که ساده‌دل‌ترین و فقیرترین و کم‌توقع‌ترین و با احساس‌ترین و آرمانگراترین جوان‌های زمانه بودیم، در آن خوابگاه‌ها یا اتاق‌های محقر و اجاره‌ای دانشجویی در نقاط پایین یا در نقاط شلوغ مرکز شهر، صدای سوخته ایرج بسطامی را کشف کردیم که با همراهی آهنگ‌های پرویز مشکاتیان اعتباری دو چندان یافته بود؛ از همان نخستین آثار منتشرشده‌اش «مژده بهار» و «افشاری مرکب» و «افق مهر».

 

باری در آن روزگار شعر حافظ و آواز ایرج بسطامی مرهم زخم‌های آشکار و نهان روح و جانمان بود: رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند/ چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند... و شب‌ها و روزها و ماه‌ها با این کاست زندگی کردیم.

 

هرگز ازیاد نمی‌برم آن واگویه‌های درونی را که از دیدن ابعاد آن واقعه هولناک، ازجمله دیدن خرابه‌های خانه ساده بسطامی در بم با خود داشتم که خدایا! آدمی با این همه احساس‌های لطیف و سازه جسمی و روحی ظریف، چه ضعیف و در هم شکستنی است در زمختی و خشونت بلا و مصیبت! خدایا این هم از جلوه‌های حکمت پر راز و رمز تو است که انسان را سرگشته بلاهای ناگهانی و دلشکستگی‌هایش می‌کنی تا مگر به خود‌ آید و ببیند که حباب آرزوهايش بر امواج پرتلاطم دریای واقعه‌ای سهمگین چه ترکیدنی است؟! آفریدگارا!

 

چه گسل‌های پنهان و نادیدنی که در زیربنای دل‌های خوش‌خیال آدمیان پی افکنده‌ای تا گاه به گاهی لرزش واقعه‌ای در هم بریزد سکوت و آرامش دروغین را؟ که همیشه آماده وقوع واقعه باشند و بر زمین سست تکیه نکنند؟! این واگویه‌ها را همین چند شب پیش هم که تهران لرزید، وقتی همسر و فرزندانم درون خودرو پارک شده‌ام در گوشه خیابانی قدیمی در مناطق مرکزی شهر در خواب و بیداری بودند، با خود باز می‌گفتم.

 

و چه می‌توان کرد جز عبرت‌آموزی؟! جز به جان و دل‌ کوشیدن در عمل به این آموزه کارساز که از بحران باید فرصت ساخت؟ مگر نگفته‌اند که شکست مقدمه پیروزی است؟ مگر نه این‌که ما آدمیان، مرهم‌ها را پس از زخم‌خوردن‌هایمان می‌شناسیم و دردهایمان راهبر ما به سوی درمان‌ها می‌شوند؟ تاریخ زندگی آدمی و تاریخچه زندگانی هر فرد مگر چیزی جز نمودار صعودها و نزول‌ها و بیماری‌ها و درمان‌ها و زخم‌ها و مرهم‌هاست؟! نیچه، سخنی دارد به این مضمون: ضربه‌ای که مرا نکشد قوی‌ترم می‌سازد.

 

چه معنای بلندی در این سخن کوتاه نهفته است! وقتی ضربه‌ای می‌خوریم، وقتی زخم و جراحتی بر پیکره روح یا جسم‌مان وارد می‌شود، وقتی آسیبی به بخشی از سرزمین یا جامعه‌مان وارد می‌شود، وجودمان عرصه کارزاری می‌شود میان حمله‌های درد و داغ از یک سو و چاره‌جویی و کشف مرهم‌ها و ساختن خاکریزها و برج و باروهایی برای دفاع از سوی دیگر.

 

اگر حتی شکستی مقطعی خوردیم یا خانه گلی یا خانه وجودمان ویران شد، وقتی توانستیم دوباره از جای برخیزیم، آدمی دیگریم، انسانی توانمندتریم، واکسینه شده‌ایم، تجربه اندوخته‌ایم، صاحب برج و بارویی هستیم؛ همان برج و بارویی که برای دفاع ساخته بودیم اما پس از زمان جدال، میراث عزیز ما شده است و اکنون می‌توانیم از بلندای آن چشم‌اندازهایی تازه‌تر را ببینیم. و آن شاعر کاشانی چه عمیق و روشن و روان و جاودانه این معنا را گفته كه «گاه زخمی که به پا داشته‌ام/ زیر و بم‌های زمین را به من آموخته است.»

 

پس ببینیم از واقعه عظیم زلزله بم، از این زخم عمیق وارد آمده بر پیکره سرزمین‌مان در پنجم دی ماه چهارده ‌سال پیش، از دردهایی که بابت آن کشیدیم و آزمون و خطاهایی که در تلاطم آن واقعه از سر گذراندیم، چه درس‌هایی آموختیم؟! آیا بالاخره دانستیم و معلوممان شد که متولیان اصلی و فرعی در مدیریت بحران و پیشقراولان و دنباله‌روان در این میدان کیانند و مدیریت اطلاع‌رسانی و رسانه‌ای رویدای چنین چگونه باید باشد و چگونه نباشد؟! و‌ هزار نکته باریک‌تر از مو که می‌توانستیم در این چهارده‌ سال از تحلیل آن واقعه فراهم آوریم.

 

نمی‌دانم آیا فراهم آورده‌ایم؟! ما آنچنان که باید و شاید و به کار آید، از آن واقعه و خیلی وقایع عبرت‌آموز دیگر مستند‌سازی نکرده‌ایم. در چنین عالمی با حساب و کتاب و قوانینی شگفت و دقیق، چرا از واقعه بم و وقایع و حوادث مشابه برای استحکام پایه‌های آگاهی و آمادگی و درایت و دانش‌مان، برای استحکام زیربنای خانه و خانمان‌مان عبرت نگیریم؟ چرا به خود و متولیان امر نهیب نزنیم که غفلت‌شان روزی به قیمت جان و امنیت و آرامش خودشان و دیگران تمام خواهد شد؟! چرا بناهای سست خانه و کاشانه بیرون و اعتماد بی‌پایه و بیهوده خود به خوش خیالی‌های درونی‌مان را ترمیم نکنیم؟! فاعتبروا یا اولی‌الابصار!

 

نورالله نصرتی

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 19
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش