همه ما کموبیش وقتی در شرایطی نابسامانی گرفتار میشویم گوشمان روی هر توصیهای بسته میشود و درنهایت راه خودمان را میرویم و کار خودمان را میکنیم. دلیلمان هم این است که هرکس توصیهای میکند شرایط ما را نمیداند و به قول معروف نفسش از جای گرم بلند میشود و همین تعبیر میشود دلیل این که راه خودمان را برویم و به کاری که فکر میکنیم درست است ادامه بدهیم و هر تغییری در زندگیمان و تغییر مسیر نادرست به نظرمان غیرممکن برسد. از دستدادن همسر به هر شکل (جدایی یا فوت) براساس مطالعات روانشناسی یکی از دشوارترین بحرانهای طول زندگی هر فرد است، اما بسیاری از زوجها به موقعیتی میرسند که از این بحران یا در نگاه عادیتر از این اتفاق استقبال میکنند.
بعد از جدایی
آمار طلاق رو به افزایش است و دیگر نمیتوان به سالهای دوام زندگی مشترک بهعنوان ضمانت پایداری یک زندگی نگاه کرد. درباره این موضوع حرفهای زیادی زده شده است؛ گزارشهای بسیاری نوشته و تحلیلهای آسیبشناسانهای هم انجام شده است. صرفنظر از پدیده طلاق و چرایی افزایش آن، مسئله مهم دیگر امروز جامعه ما، بعد از طلاق است. گزارشهای آماری نشان میدهد ۹۰درصد از زنان پس از طلاق ازدواج نمیکنند. این در حالی است که ۹۰درصد از مردان پس از طلاق مجددا ازدواج خواهند کرد.
مردان پس از جدایی از همسر سابق ۹ برابر بیشتر از زنانِ جدا شده ازدواج میکنند. بیش از ۶ میلیون زن در جامعه ما در حال زندگی هستند که از همسران خود جدا شده و هنوز ازدواج مجدد نکرده یا نخواستهاند بکنند. این تعداد از زنان علاوهبر مشکلات کلی و عمده طلاق مانند ترس و تنهایی، افسردگی، مشکلات ناشی از حضانت فرزندان، مشکلات مالی و... با مسائل دیگری مانند برچسبِ مطلقه، بیوه و سایر انگهای اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند. زنی که طلاق را تجربه میکند در نخستین برخورد با ماجرا، یک جمله بیشتر در ذهنش نیست، باختن همه زندگی! جملهای تلخ که شاید در آن لحظه درست به نظر برسد، اما بیتردید نقطه پایان نیست. در چنین مواردی معمولا حجم بالای مشکلات مالی بهعهده گرفتن وظایف سنگین مادری و پدری توأمان در اکثر مواقع توش و توانی برای زنی که سرپرست خانواده باشد باقی نمیگذارد که به مسائل دیگر توجه کند.
از انگ اجتماعی تا مرد ستیزی
این موضوع را از دو منظر میتوان نگاه کرد؛ اولین دیدگاه سنتی است که میگوید زنی که طلاق گرفته است دیگر کسی سراغش نمیرود؛ در سنت فرهنگی ما، زنانی که طلاق گرفتهاند بسیار کمتر فرصت ازدواج مجدد داشتهاند و متاسفانه زنان مطلقه برچسب خورده و برای ازدواج مجدد انتخاب نمیشدهاند. اگر هم در مواردی زنی مطلقه برای بار دوم ازدواج میکرد، این ازدواج مجدد در شرایطی بود که آن زن با شوهرش دو یا سه برابر ازدواج قبلی فاصله سنی داشت؛ اگر در ازدواج اول او از شوهرش پنج سال کوچکتر بود، در ازدواج (اگر ازدواجی در کار باشد) دوم ۱۰ تا ۱۵ سال با شوهر بعدی فاصله سنی داشت. با وجود این، این نگاه سنتی در جامعه امروز ما تا حد زیادی تعدیل پیدا کرده است دقیقا به همان نسبت که طلاق دیگر در جامعه ما پدیده نادری نیست، زنان مطلقه هم کمتر با انگهای فرهنگی مواجه میشوند.
ازدواج نکردن زنان بعد از طلاق را از یک منظر دیگر هم میتوان دید؛ زنانی که یکبار جدا میشوند تجربه بسیار تلخی از زندگی مشترک پیشین خود داشته و دیگر حاضر به تکرار تجربه قبل با یک ازدواج دیگر نمیشوند و درواقع نمیتوانند به مرد دیگری بعد از ازدواج اعتماد و تکیه کنند. به بیان دیگر با تغییرات جامعه و در شرایط فعلی، بسیاری از زنان پس از طلاق، ولو اینکه فرصت ازدواج را از دست بدهند حاضر به ازدواج با مردانی با فاصله سنی بالا نیستند. در پرونده پیش رو تلاش کردهایم علتهای تمایل نداشتن زنان مطلقه به ازدواج مجدد و برعکس علاقه مردان مطلقه به ازدواج دوباره بررسی شود.
راضیه زرگری
- 18
- 6
رضا
۱۳۹۶/۱۱/۵ - ۱۵:۴۸
Permalink