گاهی نیم نگاهی گذرا میتواند برای مادری که فرزند معلول دارد، وزن یک کوه را بگیرد. این مادران کوهها را به دوش میکشند تا راه تحصیل را برای کودکانشان هموار کنند. در راه پر فراز و نشیب این کودکان برای تحصیل قلوه سنگهایی وجود دارد که جابه جا کردن آنها از به دوش کشیدن کوه هم سختتر است. این سنگ ریزهها میتواند «نه» یک مدیر برای ثبتنام در مدرسه یا عدم مناسبسازی یک آبخوری باشد یا خیلی چیزهایی دیگر. شاید بعضی از این سنگ ریزهها سبک و کم وزن به نظر آیند اما واقعیت این است که بسیاری از دانشآموزان معلول در پشت همین قلوه سنگها گیر کردهاند و از مسیر تحصیل بازماندهاند. این دانشآموزان هر روز صدای قلب خود را میشنوند و در برابر موانعی که دارند طلب معجزه میکنند. معجزهای که شاید اتفاق بیفتد و شاید نه! در ادامه مشکلات دانشآموزان معلول را از زبان مادران آنها میخوانید.
تلفیق مقاطع تحصیلی مشکل عمده مدارس ناشنوایان
یاسین پسر خانم گودینی ناشنواست. او ۹ ساله است و در کلاس دوم دبستان درس میخواند. خانم گودینی در مورد مشکلات یاسین در مدرسه ناشنوایان این گونه شرح میدهد: عمده مشکل مدارس استثنایی مشکل تلفیق پایهها و مقاطع است. اینکه تعداد دانشآموزان در بعضی پایهها کم است و دانشآموزان این مقاطع مجبور هستند در مقاطع دیگر تلفیق شوند. در این مدارس معمولاً دو پایه با هم تلفیق میشوند آن هم بایک معلم. این باعث میشود که معلم آنچنان که نیاز است به هر دانشآموز نرسد. یاسین امسال درگیر همین مشکل بود. او و یکی دیگر از دانشآموزان مجبور شدند در مقطع چهارم دبستان درس بخوانند.
درس مقطع چهارم به مراتب برای یک کودک دوم دبستان بسیار سخت است و آموزش همزمان در دو مقطع برای یک معلم امکانپذیر نیست و معلم نمیتواند به صورت جداگانه به یاسین بپردازد. ما برای رفع این مشکل نامه نوشتیم و به آموزش و پرورش استثنایی مراجعه و درخواست کردیم حداقل یک معلم کمکی برای این گونه دانشآموزان در نظر بگیرند اما متأسفانه آموزش و پرورش استثنایی در پاسخ به ما اعلام کرد که کمبود نیرو داریم و هیچ اقدامی برای رفع این مشکل صورت نگرفت. گودینی به ساعات ورزش در مدرسه یاسین اشاره میکند و دیگر مشکل مدارس استثنایی را این گونه توضیح میدهد: بچهها در مدرسهای که یاسین درس میخواند معلم ورزش ندارند. اینها پسربچه هستند و نیاز دارند انرژی خود را تخلیه کنند.
متأسفانه در زنگ ورزش معلمی که هیچ تجربهای در ورزش ندارد بهعنوان مراقب بالای سر بچهها حاضر میشود و تمام زنگ ورزش بچهها به دعوا و زدن همدیگر میگذرد. او به هزینه زیاد کلاسهای گفتار درمانی اشاره میکند و ادامه میدهد: بچههای ناشنوا در حال حاضر نیاز شدیدی به کلاسهای گفتار درمانی دارند. درست است که مدرسه برای آنها کلاس گفتار درمانی گذاشته اما هفتهای دو ساعت کم است و نیاز آنها را برآورده نمیکند. ما برای یاسین در خارج از مدرسه برای هر ۲۵ دقیقه کلاس گفتاردرمانی ۶۰ هزار تومان پرداخت میکنیم که برایمان هزینه سنگینی به حساب میآید. گودینی میگوید که مشکلات بچههای استثنایی فقط ختم به مدرسه نمیشود و آنها در بیرون مدرسه هم مشکلات زیادی دارند چرا که بچههای عادی حاضر به بازی با این کودکان نمیشوند. او معتقد است اگر در مدارس استثنایی غیر از رشتههای درسی رشتههای هنری مانند نقاشی و... در نظر گرفته شود میتواند به اعتماد به نفس بچهها کمک کند. او در این باره میگوید: اگر بچهای چیزی بیشتر از کودکان معمولی در آستین داشته باشد شاید بهتر بتواند با آنها ارتباط برقرار کند. الان فصل تابستان است و مدرسه برای یاسین هیچ برنامهای را در نظر ندارد. ما برای ثبتنام او در کلاسهای ورزشی و هنری به مراکز مختلفی مراجعه کردیم اما یا ثبتنام نمیکنند یا میگویند با مسئولیت خودتان او را میپذیریم و اگر اتفاقی رخ دهد مسئولیتش با خودتان است. اگر مدارس در فصل تابستان تبدیل به پایگاه میشد حداقل این مشکل تا حدی قابل حل بود.
مدارس عادی کودکان معلول را ثبتنام نمیکنند
مژده صفاری مادر یک نوجوان کم بینای شدید است. پسر خانم صفاری کلاس نهم را تمام کرده و سال آینده به کلاس دهم میرود. او از ابتدای تحصیل با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده است. خانم صفاری در ابتدای صحبتهایش به عدم ثبتنام کودکان استثنایی در مدارس عادی اشاره میکند و این مسأله را بزرگترین مشکل بر سر راه تحصیل بچههای معلول میداند. صفاری داستان تحصیل پسرش را این گونه نقل میکند: من هر سال برای ثبتنام مانی به مشکل برمیخورم البته دیگر خبره شدهام و چند ماه قبل از ثبتنام جلوی در اتاق مدیر مدرسه زنبیل میگذارم. درست است که به هر ترفندی شده تا به حال پسرم را در مدارس عادی ثبتنام کردهام اما واقعاً جای سؤال دارد که چرا آموزش و پرورش استثنایی، این مدارس را ملزم و موظف به ثبتنام بچهها نمیکند؟
مدارس استثنایی سالهاست که در دنیا منسوخ شده و همه بچههای معلول در کشورهای دیگر در یک مدرسه کنار هم درس میخوانند. چطور آموزش و پرورش بچههای عادی را موظف میکند در مدارس منطقه خودشان درس بخوانند آن وقت یک کودک معلول باید به آن سر شهر برود تا درس بخواند. او مشکل دیگر کودکان معلول در مدارس را مربوط به کتب درسی این کودکان میداند و میگوید: پسر من بجز چهار پنج جلد کتاب اصلی درسی مثل عربی، فارسی، ریاضی و زبان انگلیسی که بهصورت گویا شده است کتاب دیگری ندارد. این چهار پنج جلد نیز عموماً دیر به دستمان میرسد آن هم آنچنان مناسب بچهها نیست. اگر در کتب درسی بچههای عادی نگاه کنید نکات مهم به صورتی مشخص شده یا به نحوی به دانشآموز نشان داده شده که این مطلب از بقیه مطالب مهمتر است. در کتب درسی کودکان نابینا و کم بینا این نکته را در نظر نگرفتهاند. در کل منظورم ناهماهنگی میان کتب درسی بچههای عادی و بچههای معلول در مدارس تلفیقی است که مشکلات بسیاری را برای دانشآموزان معلول در پی دارد. صفاری عدم آموزش معلمان در مدارس تلفیقی را هم مشکلی بزرگ میداند و میگوید که معلمان در این مدارس خود را موظف به ارائه دروس به کودکان معلول نمیدانند و تفاوت آنها را با دیگر دانشآموزان در نظر نمیگیرند. او با ذکر مثالی این مشکل را شرح میدهد: معلمی که در کلاسش یک کم بینا حضور دارد باید بداند چیزی که روی تخته مینویسد را بخواند یا معلمی که یک کودک کم شنوا در کلاسش درس میخواند باید بداند که کودک را نزدیک خودش بنشاند یا چیزی را که میگوید روی تخته بنویسد که متأسفانه این موارد خیلی کم در مدارس تلفیقی رعایت میشود.
همانطور که میدانید در حال حاضر در فصل امتحانات هستیم و بچههای کم بینا برای امتحاناتشان نیاز به منشی دارند. این نکته اصلاً مورد توجه قرار نمیگیرد. بعضاً اتفاق افتاده که کسی منشی پسرم شده که خودش دانشآموز است و حتی در مقاطع پایینتر از او درس میخواند و تسلطی بر موارد امتحانی ندارد. از صفاری در مورد معلمان رابط پرسیدم چرا که وظیفه انجام این کار بر دوش معلمان رابط است او در پاسخ اینچنین میگوید: پسر من فقط هفتهای دو ساعت با معلم رابط کلاس دارد و در این دو ساعت واقعاً زمانی برای رسیدگی به همه موارد تحصیلی نیست. هر معلم رابط در چندین مدرسه رفت آمد میکند و اگر بخت یار باشد موقع امتحان با زمان حضور او در مدرسه تطبیق میشود. صفاری از تحصیل پسرش در مدارس استثنایی خاطره خوبی ندارد و معتقد است تحصیل کودکانی که توانایی درس خواندن در مدارس عادی را دارند در مدارس استثنایی اشتباه است او در این باره توضیح میدهد: مانی فقط دو سال را در مدارس استثنایی درس خواند. مقطع دوم و سوم دبستان که این دو سال از بدترین سالهای تحصیلش بود. به خاطر دارم جفتمان در آن زمان از لحاظ روحی واقعاً به هم ریختیم. در این مدارس به علت ناتوانی آموزش به کودکان به آنها انگهایی میزنند مانند اینکه بچه شما چند معلولیتیست. شما از هر مادری که فرزندش در یکی از مدارس معروف نابینایان درس خوانده است سؤال کنید به شما میگوید چه رفتاری در مدرسه با بچهها میشود. خیلی از دانشآموزان نابینا در این مدرسه در مقطع سوم چندین سال در جا میزنند. با دیدن این شرایط ترجیحم این بود که فرزندم به هر قیمتی هم که شده در مدارس عادی درس بخواند که این قضیه خیلی هم به نفع مان شد چرا که الان مانی یکی از دانشآموزان نمونه در مدرسه عادی است . صفاری در پایان به تهیه وسایل کمک توانبخشی توسط خانوادههای دانشآموزان معلول اشاره میکند و میگوید: مدرسه معمولاً وسیلهای در اختیار بچهها قرار نمیدهد و خود خانوادهها وظیفه تأمین وسایل دارند. البته ناگفته نماند که در بعضی مواقع کاغذهای مخصوص برای دستگاه پرکینز به بچهها داده میشود اما این کافی نیست. ما چند سال گذشته درخواست دستگاه پرکینز دادیم که آن را هم ندادند و ما مجبور شدیم که دستگاه را از خارج از کشور تهیه کنیم. در کل وسایل مورد نیاز بچهها هم گران و کمیاب است هم در دسترس نیست.
مدارس استثنایی مناسبسازی نشدهاند
امیرحسین یک کودک سی پی (بیماری فلج مغزی) است. او هم معلولیت جسمی دارد و هم معلولیت شنوایی. مادر، حمیده مقصودی عضو انجمن اولیا و مربیان سازمان آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران است. این مادر فعال صحبتهایش در مورد مشکلات معلولان را این گونه آغاز میکند که وقتی یک کودک معلول در مدرسه استثنایی که به نحوی خانه اوست دچار مشکل است دیگر چه انتظاری از مدارس تلفیقی میتوان داشت. مقصودی ادامه میدهد: کودکان محصل در مدارس عادی هم از نظر برخورد معلمان هم از نظر ارتباط با دیگر دانشآموزان مشکل دارند. آنها حتی از نظر رفت وآمد در محیط مدرسه نیز با مشکل رو به رو هستند مخصوصاً آنهایی که معلولیتشان جسمی حرکتی و بینای است. من مدرسه استثنایی را سراغ دارم که با توجه به اینکه برای تحصیل کودکان جسمی حرکتی ساخته شده است اما استانداردهای کافی برای رفت و آمد ویلچر ندارد. مقصودی از رسانههایی که مشکلات کودکان استثنایی را انعکاس میدهند گلایه میکند و با دلی پر میگوید: من شما را قسم میدهم همان چیزی که گفته میشود را منعکس کنید چرا که برای بیان مشکلات به هر کجا که مراجعه میکنیم فقط قسمتهایی را انعکاس میدهند که به درد خودشان میخورد. متأسفانه نگاه ۷۰درصدی جامعه ما نسبت به کودکان معلول نگاه زشت و سخیفی است. اغلب با کودکان ما به شکل اضافه برخورد میشود. شاید در نگاه اول یک دلسوزی ظاهری همراه خانوادههای دارای معلول باشد اما در عمق تصمیمات یا تخصیص منابع به آموزش، این کودکان در نظر گرفته نمیشوند. برای مثال ما چند سال قبل برای وصول یکی از مطالبات کودکان معلول به مجلس مراجعه کردیم و در آن زمان مسئول مربوطه به ما گفت بچههای معلول را باید بریزیم دریا تا کوسهها بخورند.
شما تصور کنید این نگاه یک حامی ملت است. مقصودی مشکلات کودکان چند معلولیتی در مدارس استثنایی را این گونه بیان میکند: دانشآموزان ناشنوا در سطح مدارس ناشنوایان شهر تهران به دو دسته تقسیم میشوند. آنهایی که فقط ناشنوا هستند که در کلاسهای عادی ناشنوایان حضور پیدا میکنند و دسته دیگر که علاوه بر معلولیت شنوایی معلولیتهای دیگر مانند جسمی حرکتی، بینایی و ذهنی نیز دارند. متأسفانه در مدارس استثنایی برای دسته دوم هیچ مرز تفکیکی قائل نشدهاند و کودک من که دارای معلولیت جسمی و شنوایی است و معلولیت مرزی دارد با کودکی که معلولیت ذهنی دارد در یک کلاس مینشیند و یک کتاب را میخواند. واقعاً انصاف است کودکی که از لحاظ هوشی مشکلی ندارد با یک کودک ذهنی یک درس را بخواند یا یک نوع آموزش ببیند؟ یکی از عمده مشکلات کودکان معلول این است که بچههای لب مرز هیچ جایگاهی در سیستم آموزشی ندارند و اگر پتانسیل یا امیدی برای بهبودی آنها وجود داشته باشد در این سیستم آموزشی کلاً از بین میرود چون کودک همان اندک اعتماد به نفسی را هم که دارد از دست میدهد. او همچنین به بافت فرسوده و وضعیت مدارس آموزش و پرورش استثنایی اشاره میکند و توضیح میدهد: انجمن ما به صورت دورهای بازرسیهایی از مدارس استثنایی را انجام میدهد ما در این بازدیدها با موارد فرسوده بسیاری مواجه میشویم برای مثال مدرسهای در محله پیروزی تهران وجود دارد که وضعیت سیم کشی این مدرسه که ویژه کم توانان ذهنی است اسفبار است تا جایی که چندی قبل یکی از معلمان در این مدرسه دچار برق گرفتگی شد. حیاط این مدرسه به قدری کوچک است که هیچ جایی برای تحرک و جست و خیز یک کودک ذهنی در آن وجود ندارد. واقعاً یک سیستم آموزش نباید با رخ دادن همچین اتفاقی کمی تغییر کند؟ غیر از این مدرسه در اغلب مدارس استثنایی مربوط به کودکان سی پی و جسمی حرکتی هیچ مناسبسازی صورت نگرفته. بچه که چند معلولیتی است و در یک مدرسه استثنایی درس میخواند نباید برای بالا رفتن از پله بالابر داشته باشد؟ از برنامههای تابستانی که مدارس برای کودکان استثنایی ترتیب دیدهاند از او میپرسم و او با دلی پر پاسخ میدهد: دست روی دلمان نگذارید. اغلب دانشآموزان استثنایی کل سه ماه تابستان مانند یک تکه گوشت گوشه خانهها افتادهاند. هیچ مرکز آموزشی و فراغتی حتی خصوصی وجود ندارد که پذیرای کودکان ما باشند و بدانند چگونه باید با کودکان ما رفتار کنند. کودکان ما حتی در پارکها و مراکز تفریحی عمومی جایگاهی ندارند چه برسد به باشگاههای ورزشی یا آموزشگاههای هنری. این قدر سطح آگاهی کودکان عادی نسبت به کودکان استثنایی کم است که حتی با دیدن یک کودک با یک سمعک ساده برایشان حکم آدم فضاییها و شخصیتهای تخیلی را دارد.
سرنوشتم در مدرسه استثنایی عوض شد
حالا دیگر از آب و گل در آمده. و با نگاهی که به گذشتهاش میکنیم تمام این مشکلاتی را همه بچههای معلول دارند او به نحوی کشیده است. نسرین ایزدی در حال حاضر دانشجوی ترم آخر رشته تغذیه در دانشگاه علمی کاربردی بهزیستی است. او فعال حقوق معلولان است و با هدف بیان مشکلات دانشآموزان معلول در حال ساخت مستندی در مورد آموزش این کودکان است. نسرین که معلول جسمی حرکتی است در مورد مشکلاتش در زمان تحصیل میگوید: متأسفانه زمانی که من درس میخواندم هیچ مدرسهای حاضر به ثبتنام من نشد و من به ناچار در مدرسه کودکان ذهنی درس خواندم. چیزی که شاید آینده مرا دستخوش تغییر کرد و راه زندگیام را به کلی عوض کرد. من در حال حاضر دانشجو هستم و با اینکه هنوز هم با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنم باور دارم ریشه اغلب عقب ماندنم از همسن و سالانم پایه علمی ضعفم است. چرا که در مدرسه آموزش درست و جامعی ندیدم و مجبورم برای هر مبحث پایهای دوباره به گذشته برگردم و دروس عمومیام را مرور کنم. او خیلی زیبا و کارشناسانه صحبت میکند اما در عمق صدایش بغضی پنهان است که به دنبال راهی برای خلاصی میگردد. افراد دارای معلولیت زیادی هستند که مانند نسرین قربانی سیستم آموزشی شدهاند.
- 15
- 3