اهالی روستا میگویند «ز» هزار و یک برنامه برای آینده خود داشت و به مزاحمتهای پسر همسایه بیتوجه بود. میگویند برادر و عمویش اما نگران «آبرو»ی خانواده بودند و آن روز پس از آنکه جوان همروستایی خود را یک دل سیر کتک زدند، سراغ «ز» رفتند.
عمو از اهمیت غیرت و آبرو میگفت و برادرزاده جوان هم عصبیتر میشد؛ به خانه که رسیدند برادر سر خواهر را پشت سر هم به دیوار میکوبید و عمو نگاه میکرد تا جایی که «ز» دیگر نفس نمیکشید. حالا برادر نعش خواهر را به دوش میکشد و عازم شهر و بیمارستان میشود اما دیگر کار از کار گذشته است.
این روایت اهالی روستای آباده در بخش لوداب کهگیلویه و بویراحمد از حادثه هفته پیش این روستاست. روایتها هر چقدر هم که متفاوت باشد، حالا «ز» یکی از حدود پنج هزار قربانی سالانه قتلهای ناموسی در دنیاست و خودکشی از سر وجدان عمویش هم گرهی را باز نمیکند.
مرگ هولناک این دو انسان در یک هفته گذشته ذهن اهالی روستای آباده در کهگیلویه و بویراحمد را رها نمیکند و ماجرا به اخبار استانی هم کشیده شده است.
روزگار «ز» را پیش از این زنان زیادی در استانهای مختلف ایران زیستهاند و اگرچه شدت این آمار در سالهای مختلف کم و زیاد شده اما کلیت آن قابل انکار نیست.
«خانه پدری» ایرانیان
زندگی و مرگ «ز» شباهت نزدیکی به یکی از ساختههای پرحاشیه دهه گذشته سینمای ایران هم دارد؛ «خانه پدری» کارگردان صاحبسبک سینما، کیانوش عیاری، اما روزگار خوش ندید و اولین بار در سال ۹۳ از پرده نقرهای پایین کشیده شد و اگرچه پس از تغییراتی امسال به سینماها بازگشت اما بازهم در روزهای ابتدایی اکران با حکم توقیف روبهرو شد.
منتقدان داستان فیلم را سیاهنمایی میدیدند اما گروهی از فعالان اجتماعی و جامعهشناسان از واقعیتی انکارناپذیر میگفتند که برای چارهجویی باید به رسمیت شناخته شود. اما در این بین هیچگاه آماری رسمی از میزان قتلهای ناموسی در ایران منتشر نشده هرچند برخی پژوهشهای دانشگاهی و گفتههای رسمی گمانههایی را دراینباره مطرح کرده است.
برآورد صندوق جمعیت سازمان ملل، مرگ سالانه پنج هزار نفر در دنیا بر اثر قتل ناموسی است و بر اساس برخی بررسیها، در ایران هم شایعترین قتلها به مسائل جنسی و ناموسی مربوط است؛ حدود ۲۰ درصد از کل قتلها و ۵۰ درصد از قتلهای خانوادگی.
علاوهبراین و بر اساس گزارش پلیس ایران، فقط در سال ۱۳۸۸ و در شهر اهواز، ۱۵ زن قربانی قتل ناموسی شدند که معادل ۲۴.۵ درصد از کل قتلهای سال ۸۸ شهر اهواز است که البته این آمار نسبت به سال ۸۴ که میزان قتلهای ناموسی در اهواز ۳۵ درصد بوده، کاهش داشته است.
مقالات دانشگاهی و پایاننامههایی که به بررسی این موضوع پرداختند، هم از آمار بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد قتل ناموسی سالانه خبر میدهند که در استانهایی با بافت فرهنگی قبیله و عشیرهای بالاتر از دیگر نقاط کشور است؛ خوزستان، کردستان، ایلام و سیستان و بلوچستان در ردههای بالای رتبهبندی قتلهای ناموسی قرار دارند. در کنار این آمارها هم تاکنون چندین بار مقامات قضایی و انتظامی ایران، ناموس و آبرو را یکی از علتهای اصلی قتل در ایران دانستهاند.
پیش از این «مهدی معصومبیگی»، جانشین پلیس پیشگیری نیروی انتظامی و رئیس کمیته امنیتی و انتظامی معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه، در اینباره گفته بود: «انگیزه قتلها در هفت بخش قابل دستهبندی است: خیانت زوجین، اختلافات مالی - ملکی، قتل ناموسی، نزاع و درگیری خیابانی و لحظهای، سرقت و قتل ناشی از مصرف مواد صنعتی و جنونآمیز و قومی - قبیلهای». البته مشابه این اظهارنظر در سالهای گذشته هم تکرار شده و مقامات زیادی مسائل ناموسی را یکی از انگیزههای پرتکرار قتل در ایران دانستهاند؛ موضوعی که البته به ایران خلاصه نمیشود و در بسیاری از کشورهای منطقه، آفریقا و کشورهای توسعهیافته اروپا هم بارها رخ داده است.
چرا به خاطر ناموس انسان میکشند؟
اگرچه قتلهای ناموسی چندان به پژوهشهای دانشگاهی ایران راه پیدا نکرده و موضوع تحقیق و پایاننامه نبوده اما در معدود پژوهشهای انجامشده در این زمینه، ریشههای این انسانکشی بررسی شده است. در اینباره «غلامحسین کرمی» و همکاران در مقالهای به «تبیین جامعهشناختی پدیده قتلهای ناموسی (به خاطر شرف) در استان خوزستان در سالهای ۱۳۹۰ الی ۱۳۹۴» پرداختهاند و ریشههای ۱۴۰ قتل ناموسی رخداده در این بازه زمانی را بررسی کردهند.
آنها در این پژوهش سراغ «۱۴۰ نفر از قاتلان و همچنین ۱۴۰ نفر از شیوخ قبایل و طوایفی که قاتلان از اعضای آن طوایف بودهاند، یا این پدیده در آنجا اتفاق افتاده است»، رفتهاند و از آنها درباره دلیل قتل پرسیدهاند.
یافتههای پژوهش این جامعهشناسان هم نشان میدهد در میان قاتلان، وابستگی به قبیله، پایگاه اجتماعی، خردهفرهنگ خشونت، نگرش به زن و حمایت شیوخ از این قتلها، دلایل گرفتن جان یک انسان است.
ریشههای نگاه مثبت بخشی از جامعه به قتل ناموسی
موضوع دیگر مرتبط با قتلهای ناموسی در برخی مناطق ایران، حمایت افکار عمومی آن منطقه از قاتل است و در برخی موارد فرد قاتل حتی قهرمان خوانده میشود. البته چنین نگاهی به قاتل میتواند از هر فرد پرورشیافته در این مناطق یک قاتل بالقوه بسازد که این موضوع هم در سالهای گذشته در یک پایاننامه دانشگاهی بررسی شده است.
برای مثال و بر اساس پژوهش «محمداسماعیل ریاحی»، دانشیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه مازندران، حدود ۲۰ درصد مردم مریوان در استان کردستان نگرشی مثبت نسبت به قتل ناموسی دارند.
نتایج پژوهش ریاحی و همکارانش با عنوان «بررسی جامعهشناختی نگرش به قتلهای ناموسی و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن در شهر مریوان» میگوید: «یکپنجم از پاسخگویان، نگرشی مثبت به قتلهای ناموسی داشتهاند (۲۷.۶ درصد مردان و ۵.۳ درصد زنان)، در حالیکه نگرش ۲/۳۸ درصد (۲۸.۱ درصد مردان و ۵۵.۶ درصد زنان) منفی بوده است».
اما چه چیزی باعث میشود افرادی نسبت به قتل یک زن از سوی اعضای خانواده یا فامیل نگرش مثبت داشته باشند؟
نتایج این پژوهش دانشگاهی میگوید متغیر یادگیری اجتماعی، قویترین و مهمترین پیشبینیکننده مستقیم نگرش مثبت به قتل ناموسی است: «از میان عوامل ساختاری، متغیرهای احساس نابرابری جنسیتی، پذیرش باورهای مردسالارانه و پایبندی به باورهای سنتی، بهترتیب مهمترین متغیرهای پیشبینیکننده نگرش مثبت به قتل ناموسی است».
بر نتیجهمحوری این پژوهش یعنی یادگیری اجتماعی و تأثیرپذیری نوجوانان از قاتلان قتلهای خانوادگی، در چند بررسی دیگر نیز تأکید شده است و جامعهشناسان زیادی درباره آن هم هشدار دادهاند.
ضرورت تقویت جامعه مدنی برای مقابله با قتلهای ناموسی
نیره توکلی . جامعهشناس
قتلهای فجیع ناموسی در حالی در کشور رخ میدهد که بدنه عمومی جامعه ما در مقایسه با کشورهای همسایه پتانسیل مدنی بالایی دارد اما باید این پتانسیل تقویت شود. باید به سازمانهای مردمنهاد اجازه فعالیت داد. میدانیم که با وجود مشکلات و موانع رسمی، بدنه شهری پتانسیل خوبی در جهت تقویت انجمنهای مردمنهاد در حوزه زنان دارد اما در شهرستانهای کوچک و روستاها فعلا امکان فعالیتی وجود ندارد یا تأثیر چندانی از کارهای این انجمنها نمیپذیرد. اگر مواد قانونی مناسب برای فعالیت سازمانهای مردمنهاد ایجاد و تقویت شود، دامنه این فعالیت به دورافتادهترین مناطق هم میرسد.
در بحث قتلهای ناموسی شاهدیم که با مجرم به عنوان جرمی خصوصی برخورد میشود اما این جرم باید از حالت خصوصی خارج شود و دامنه وجدان عمومی را بگیرد به گونهای که دادستان بتواند اعلام جرم کند. در حال حاضر شرایط قانونی در حمایت از اقشار و اعضای کمبرخوردار جامعه و خانواده نیست.
بیایید یک بار دیگر این پرسش را مطرح کنیم که چه میشود یک فرد نزدیکترین عضو خانواده خود را میکشد؟ این پرسش مهم همچنان جای تأمل دارد. در مناطق محروم و استانهایی با بافت قبیلهای، معمولا برادران زیر سن قانونی را تحریک به انجام این خشونتها میکنند اما عامل اصلی چنین جرم و خشونتهایی در واقع فرد تحریککننده است که به سمت افراد نوجوان میروند. نوجوانان هم در سنین تحریکپذیری هستند و هم فشار اجتماعی بیشتری روی آنهاست و هم اینکه تفکر فرد تحریککننده این است که به دلیل سن ممکن است فرد نوجوان مجازات نشود.
این بزرگترین ظلم در حق یک نوجوان است و متأسفانه هنور وجدان عمومی آنقدر قوی نشده است که زندگی یک نوجوان به این صورت نابود نشود. وقتی فردی در سن نوجوانی مرتکب چنین جرمی شود تا پایان عمر این ماجرا و عواقبش او را رها نمیکند. در همین مورد اخیر قربانی دو بار آزاردیده؛ یک بار در خیابان و یک بار هم در خانه و برادر هم به نوعی قربانی است.
چگونه میشود مانع از چنین حوادث وحشتناکی شد؟ پاسخ به این پرسش باید در دو سطح نهادهای مدنی و قانونی باشد. در مرحله اول نهادهای رسمی وظیفه دارند با قانون و آموزش جلوی این حوادث را بگیرند اما الان میبینیم که رسانه ملی نه تنها کمکی نمیکند بلکه افراد فعال در زمینه مدنی را زنانی نفرتانگیز نشان میدهند.
در رسانه و سریالها این زنان منفی جلوه داده میشوند. علاوهبراین آسیبهایی که در اجتماع وجود دارد در جاهای سنتیتر و جاهایی که نظارت عرف وجود ندارد، بیشتر است. در جوامع شهری عرف ممکن است جلوی این اتفاقات را بگیرد اما در جوامع روستایی و جاهای بسته و دورافتاده هم عرف مدنی وجود ندارد و هم نظارتی که بتواند قربانیان خشونت را حمایت کند که اگر نهادهای مدنی و انجمنهای مردمی فعال در حوزه زنان و جامعه بتوانند فعالیت کنند، حتما تأثیرگذار خواهد بود.
در شرایط کنونی اما نه تنها نهادهای مدنی در داخل تقویت نمیشوند و صدای رسمی و مداوم ندارند که مانع فعالیت آنها هم میشوند. در این بین فضای مجازی و شبکههای اجتماعی پتانسیل اطلاعرسانی و آگاهیبخشی دارند اما میبینیم که این فضا چنان عرصه تاخت و تاز تبلیغات مسموم شده و به قدری این تبلیغات و اخباری که از طریق این فضا منتشر میشود ضدونقیض و دروغ است که فضای دوگانهای ایجاد شده؛ آن طرف تبلیغات محض است که ملت آماده فروپاشی جامعه شود و از این طرف چون تشکلهای مدنی تقویت نمیشوند، نمیتوانند مقاومت کنند.
در این شرایط دوگانه و بمباران تبلیغاتی از دو طرف و در حالی که نهادهای قابلاعتماد عمومی داخل کشور وجود ندارد، نهتنها فرهنگسازی از طریق شبکههای اجتماعی رخ نمیدهد که حتی فضای مسمومی هم ایجاد میشود.
- 18
- 2