به گزارش شرق، میدانیم یأس و نومیدی ناشی از حس ناتوانی سمي است برای تحقق اهدافي که آرزویش را داشتیم. یا احساس ناتوانی برای خروج از یک بنبست و یا حل یک مشکل؛ احساسی که گاه به حد قطع ارتباط با زندگی میرسد و فرد تنها راه نجات خود را در مر گ میبیند.
یکی از بدترین و خطرناکترین انواع یأس، یأس اجتماعی است؛ نومیدی جامعهای که گویی به یک دیوار بسته خورده و راهی برای نجات خود از فقر، سرکوب و غارت نمیبیند. یکی از صحنههایی را که در یکی از تلویزیونهای عرب دیدم بسیار غمگنانه و تأثیرگذار و دردناک بود.
خبرنگار یکی از برنامهها در روزهای آخر سال ٢٠١٦ از خانمی که لباس سنتی قدیمی پوشیده بود و آثار خستگی و خشونت در چهرهاش نمایان بود، پرسید: «آرزویت برای سال جدید چیست؟» او با همان لهجه محلی خودش با حالتی غمگین جواب داد: «اینکه قیامت برسد!».
جواب این خانم بهشدت خبرنگار را تکان داد. دوباره سؤال را پرسید تا مطمئن شود: چه گفتی؟ آن خانم جوابش را دوباره با همان لحن و لهجه تکرار کرد: «آرزو میکنم قیامت شود».
این جواب ساده در لابهلای خود معانی زیادی داشت و به تعبیری مملو از یک احساس یأس مطلق بود. احساس فقدان معنا برای زندگی. آن زن احساس میکرد تنها راه نجاتش این است که قیامت برپا شود و از عذابهای زمین خلاص گردد. واقعا او نمادی از میلیونها نفری است که در زندگی روزمره این جهان عذاب میکشند و به دنبال راه نجاتی از این وضعیت هستند.
چه خطری بزرگتر از خطر ازدستدادن امید به رهایی زمینی؟ البته آن خانم مأیوس، به دنبال خشونت در جامعهاش نیست. او هرگونه امیدی به رهایی را از دست داده است و بنابراین به قدرت الهی متوسل میشود و آرزو میکند آخرتی برپا شود تا شاید عدل الهی را ملاحظه کند.
یأس آن خانم که ناشی از مشکلات زمینی و فقدان امید نسبت به رهایی از آنها بود به کسی آزار نمیرساند و حتی در صورت تحقق آرزویش مردگان نیز در چنین قیامتی از نو زنده میشوند. اما چنین یأسی در بین جوانان کشنده خواهد بود و آنها را به استفاده از خشونت و انهدام خود یا دیگران سوق میدهد. وقتی برای کسانی زندگی و مرگ یکسان باشد آن وقت آنها میتوانند دست به مرگ خود یا دیگری بزنند.
در این میان ما نخبگانی داریم که از همین حالت یأس و سرخوردگی عمومی سوءاستفاده میکنند و برداشتهای خشن خود را بر این پایه ارائه داده و میگویند خشونت تنها راهی است که میتواند افکار آنها را تحقق بخشد. وقتی سخنان این افراد منتشر و به عمل تبدیل میشود ما آنگاه وارد چرخهای از ویرانی خود و دیگران میشویم که آخر و عاقبتش معلوم نیست.
یکی از مخاطرات ناشی از این نومیدی مهاجرت دستهدسته نخبگان و بیکاران به کشورهای اروپایی و آمریکا بهویژه به روشهای غیرقانونی است. اگر دریاها زبان داشتند، میتوانستند بگویند تا به حال چند نفر از این افراد را در خود بلعیدهاند. میلیونها نفر تاکنون از کشورهای ما به دلیل همین یأس و نومیدی مهاجرت کردهاند. آنها به جوامعی رفتهاند که بعد نتوانستهاند در آن حل شده و تلاششان برای زندگی فراتر از طاقتشان رسیده است.
همانها نیز در ادامه راهی طولانی گرفتار مشکلات دیگری شدهاند که باید از شر آنها به خدا پناه برد. برای مقابله با این یأس نمیتوان فقط موعظه کرد یا درباره امید سخنرانی کرد، بلکه باید در واقعیت کاری صورت داد. باید شرایطی ایجاد شود که زندگی را برای مردم ممکن کند و انسان از داشتن زندگی در چنین شرایطی شادمان باشد و از آن لذت ببرد.
به باور من دولت کریمهای که میگویند، باید چنین دولتی باشد؛ دولتی که بدون توقف با تلاش خود بتواند زندگی را برای شهروندانش دلپذیر و ملایم کند. امیدهایی را به وجود آورد که امکان تحقق آنها در دسترس باشد. کسانی که حتی امیدهای ممکن را ناممکن و محال جلوه میدهند ما را وارد همان چرخه معیوب و هولناک میکنند. آنها درواقع راه را برای نومیدیهای بیشتر هموار میکنند و بعد باید عواقب خطرناکش را کل یک جامعه متحمل شود.
احمد برقاوی
- 17
- 3