سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳
۰۸:۰۸ - ۲۹ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۷۰۴۶
سایر حوزه های اجتماعی

گزارش از یک‌ساعت حضور در اتاق بازی کودکان مبتلا به سرطان در بیمارستان محک

 جنگجویان کوچک

اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,جامعه
روانشناس محک گفت که  افسردگی،اختلال استرس پس از حادثه، وسواس و... بیشترین اختلالاتی است که کودکان مبتلا به سرطان با آن مواجه‌اند.

 خنده روی صورت بی‌خونش، قفل می‌شود: «اشیا؟ ژیان پلاستیکی.» و صدای قهقهه مثل تیرهوایی در اتاق نقلی شلیک می‌شود. ماسک سفید روی دهان و بینی کوچکش تکان می‌خورد: «غذا؟» کمی فکر می‌کند: «ژله، نه ژله با باقالی‌پلو.» و دوباره قهقهه‌ای می‌زنند. آن یکی اتاق را گذاشته روی سرش: «اعضای بدن؟ ژیرژیر زانو.» امتیازی نمی‌گیرد. دستانش را به اعتراض در هوا می‌چرخاند و لوله سرم گیر می‌کند به پایه فلزی و بادکنک بالای پایه سرم، تکان‌تکان می‌خورد.

 

آنژیوکت با چسب‌های سفیدی، روی دستش را گرفته. از امیرمحمد، فقط چشم‌های بی‌مژه و ابروهای خالی‌اش پیداست، سر بی‌مویش را زیر کلاهی پنهان کرده، بینی و دهانش زیر ماسک قایم شده و دستانش باندپیچی است. تنها چشم‌هایش است که گاهی می‌درخشد. بازی اسم و فامیل در آن اتاق رنگارنگ با یک عالم اسباب‌بازی، به «سین» می‌رسد. «سین» مثل سرم، مثل سوزن، سردرد، سرگیجه، سکوت، «س» مثل سرطان.

 

اما هیچ‌کدامشان حرفی نمی‌زنند، اسمش می‌شود سهیل و فامیلی سهیلی. غذایش می‌شود سیر و اشیایش سیر پلاستیکی. عضو بدنش سر است، سر زانو، سر شانه و... مائده، به اعتراض خنده‌ای می‌پراند: «از همین پنجره پرتت می‌کنم پایین.» پنجره رو به تپه‌ای بلند، اتاق را روشن کرده، اتاق طبقه سوم بیمارستان محک، بیمارستان کودکان مبتلا به سرطان محک را. خطاب مائده، به حسین است، حسین شاکری، داوطلب موسسه محک که یک روز در هفته می‌آید اتاق بازی و بچه‌ها را سرگرم می‌کند.

 

بچه‌های خسته از سوزن و شیمی‌درمانی و داروهایی که تمامی ندارد، بچه‌هایی با چشم‌های خواب‌زدهِ کوچک‌اندام دوست‌داشتنی که سرشان انعکاس نور است و صورتشان از سیاهی مو، خالی. کودکانی با دندان‌های صدفی و صورت‌های بی‌خون که از خنده‌شان آدم دل غشه می‌گیرد و از گریه‌هایشان، دل آدم می‌گیرد.

 

در اتاق بازی آنکولوژی یک، قشقرقی به پاست. چهار بچه محک، با سه داوطلب، دور میز کوچکی نشسته‌اند و اسم و فامیل بازی می‌کنند. بازی به مرحله فینال رسیده و بچه‌ها امتیازهایشان را حساب می‌کنند. صدای مائده فضای اتاق را پُر می‌کند: «٧٢٠.» امتیازش را داد می‌زند و می‌خندد و همان موقع صدایش می‌کنند: «مائده بیا مرخصی.» مادرش است. دست گره‌شده‌اش هنوز دستگیره را رها نکرده است. منتظر بود بازی دختر ١٣ساله‌اش تمام شود.

 

آخر به خاطر بازی‌اش، نیم‌ساعتی است یک لنگه پا بیرون از اتاق انتظار می‌کشد: «٦ماهی می‌شود که به محک می‌آییم، تنها دلخوشی مائده اتاق بازی است.» سرطان ریه، ٦ماه پیش با یک تب و لرز، روی خودش را به مائده نشان داد. بعد از یک هفته بستری روی تخت بیمارستان امام خمینی، آدرس محک را نوشتند روی کاغذی و دادند دست مادر. مادر حالا با کیسه‌ای در دست، راه خروج از بخش آنکولوژی را پیش گرفته: «الان هرماه شیمی‌درمانی می‌شود، هربار، سه چهار روز بستری‌اش می‌کنند.»

 

مائده کلاس هشتم است: «اتاق بازی خیلی روی روحیه‌اش تأثیر گذاشته.» تمام جاذبه‌های اتاق بازی، اسم فامیل و تیزبین و پایاپای بازی‌کردن‌ها، هم باعث نشده تا مائده، دلش برای خانه و روزهای بدون سرطان تنگ نشود: «دیروز دختر تخت کناری‌اش مرخص شد، وقتی رفت، مائه گریه می‌کرد و می‌گفت، چرا مال من تمام نمی‌شود.» مائده مقنعه را سفت روی سرش بسته، نکند سفیدی پوست زیر مقنعه معلوم شود: «٥ دوره شیمی‌درمانی مانده. می‌گویند خوب می‌شود.» مائده می‌رود و دلش برای کل‌کل کردن با داوطلب‌های اتاق بازی و قشقرق به پاکردن در اتاق سه چهارمتری تنگ می‌شود.

 

 اسم فامیل بدون مائده روندش را ادامه می‌دهد و به «ه» دو چشم رسیده: «هیوا هیوایی» و... داوطلب‌های محک، دور تا دور میز، بغل‌دست یکی از بچه‌ها نشسته‌اند، بچه‌هایی که پایه‌های فلزی مثل سایه دنبالشان کرده، نیم‌ساعتی از ١١ گذشته و آنها فقط ٣٠دقیقه دیگر مهلت دارند تا بازی را تمام کنند: «تصمیم محک این بود که در هر بخش، یک اتاق بازی راه بیندازد تا بچه‌های مبتلا به سرطان، از نظر روحی تقویت شوند، این اتاق و بازی‌هایش، برای بچه‌هایی که افسردگی می‌گیرند، یا دچار یأس و ناامیدی هستند، می‌تواند نقطه قوتی باشد.»

 

لیلا جعفری، تمام مدت در اتاق بازی بالای سر بچه‌هاست و رفتارها و نوع بازیشان را نگاه می‌کند، می‌رود و می‌آید و حواسش به همه چیز هست. جعفری، کارشناس ارشد روانشناسی است: «این‌جا در محک به دلیل شرایطی که وجود دارد، هم باید در زمینه کودکان و هم بزرگسالان تخصص داشته باشیم، چون گاهی باید به خود خانواده‌ها هم مشاوره داد.»

 

خیلی از بچه‌ها، همان کم‌سن‌وسال‌هایشان که از آمپول و خون و دکتر و دارو می‌ترسند، وارد بیمارستان که می‌شوند، مضطرب می‌شوند و تن به درمان نمی‌دهند: «ما این‌جا روی این نوع اختلال بچه‌ها کار می‌کنیم، خیلی از بچه‌ها از ‌آی‌تی می‌ترسند، ‌آی‌تی دارویی است که از طریق نخاع تزریق می‌شود، بعضی از بچه‌های تازه‌وارد، دچار شب‌ادراری، کابوس و وحشت‌زدگی می‌شوند. ما روانشناس‌های محک سعی می‌کنیم در قالب کلاس‌های مشاوره، اختلال‌هایشان را درمان کنیم.»

 

سروصداها هنوز از اتاق بازی بلند است: «ما این‌جا بچه‌ها را دور هم جمع می‌کنیم، مثلا اسم فامیل بازی می‌کنیم، اما پشت این اسم فامیل، تفکری وجود دارد، بچه‌ها ممکن است به دلیل بیماری‌شان منزوی شوند، بگویند چرا همه سالم هستند، مو دارند، ما مریضیم؟ مو نداریم؟ و... ما آنها را دور هم جمع می‌کنیم تا دیگر بیماران را ببینند، اضطرابشان را بیرون بریزند، هدف ما از راه‌اندازی اتاق بازی این است که بازی بچه‌ها به خاطر مریضی‌شان از آنها گرفته نشود.»

 

افسردگی، پی‌تی‌اس‌دی (اختلال استرسی پس از حادثه)، وسواس و... بیشترین اختلالاتی است که کودکان مبتلا به سرطان با آن مواجه هستند. کودکانی که یا خودشان متوجه بیماری می‌شوند یا بهشان گفته می‌شود: «نمی‌شود بیماری را از بیماران نوجوان پنهان کرد، آنها به اینترنت دسترسی دارند، کافی است‌ ای‌ال‌ال را جست‌وجو کنند و بفهمند چه نوع سرطانی دارند، اما خانواده‌ها معمولا تمایلی ندارند بچه‌هایشان متوجه بیماری شوند، آنها ترس‌های خودشان را به بچه‌ها منتقل می‌کنند، اتاق بازی خیلی می‌تواند روی همین ترس‌ها و اضطراب‌ها غلبه کند.» به گفته او، بچه‌های کم‌سن‌وسال، اضطراب جدایی دارند، نوجوانان افسردگی: «اگر بیمار دختر باشد، دنبال جذابیت‌های خاص خودش است که با از دست‌دادن موها و مژه‌هایش افسرده می‌شود، پسران هم به شکل دیگری افسرده می‌شوند. همه اینها روی روحیه بچه‌ها تأثیر می‌گذارد.»

 

داوطلبان محک گروه‌های مختلفی هستند، برخی ترالی کتاب هستند، دختران داوطلب با شال‌های زرد، هفته‌ای سه روز، با چرخ‌های پر از کتاب‌های رنگارنگ، به تک‌تک اتاق‌ها سر می‌زنند و کتاب‌ها را بین بچه‌ها قسمت می‌کنند. کار آنها با ٧٥ داوطلب اتاق بازی محک تفاوت دارد: «ما برای متقاضیان به کار داوطلبانه در محک، دوره‌های آموزشی برگزار می‌کنیم، بایدها و نبایدهای آموزشی به آنها آموزش داده می‌شود و بعد از یک امتحان کتبی و شفاهی، وارد موسسه می‌شوند.»

 

این روانشناس می‌گوید؛ بازی، شیوه اصلی درمان نیست، یک تکنیک کمک‌کننده است، بازی درمانی مکمل روش درمان است: «بچه‌ها خیلی از اتاق بازی استقبال می‌کنند، البته با توجه به نوع اختلال میزان استقبال فرق می‌کند، بیش‌فعال‌ها همیشه این اتاق را دوست دارند و بچه‌هایی که افسردگی دارند، مقاومت می‌کنند، اما به‌طور کلی، بچه‌ها دلشان برای اتاق بازی تنگ می‌شود، حتی وقتی درمانشان تمام می‌شود، باز هم می‌آیند و به اتاق بازی سر می‌زنند.

 

بعضی مادرها می‌گویند، بچه من محک را فقط به خاطر اتاق بازی می‌آید.» دختری سراپا سبز، مثل گلوله تازه شلیک‌شده‌ای، از اتاق بازی بیرون می‌پرد، مریم، یک‌ سال و نیمی می‌شود که میهمان محک است، توده شکمی دارد، خودش را به ته راهرو می‌رساند: «ما این‌جا گاهی شاهد رفتارهای پرخاشگرانه از سوی کودکان هستیم، مخصوصا وقتی بچه‌ها دوره رادیوتراپی را می‌گذرانند، خیلی بیش‌فعال می‌شوند و رفتارهای پرخاشگرانه از خودشان نشان می‌دهند، ما این رفتار را در اتاق بازی بیشتر می‌بینیم. تأثیر این درمان روی رفتار بچه‌ها را باید بررسی کرد یا مثلا بچه‌هایی که تومور مغزی دارند، ما از این بچه‌ها نمی‌توانیم انتظار صبر زیادی داشته باشیم، خلق آنها تحریک‌پذیر است، یِکَم صدا بالا برود، عصبی می‌شوند.»

 

معمولا هر روز دو داوطلب در اتاق بازی فعال هستند، اتاق‌هایی که از ساعت ١٠ تا ١٢ ظهر و ٢ تا ٦ بعدازظهر برای بازی بچه‌ها باز است.» سر و صدای آیدین از پشت در اتاق بازی بلند می‌شود. کودک سه ساله‌ای که روی دوچرخه پلاستیکی نشسته و به زور می‌خواهد وارد اتاق شود. مادر یک دستش به پایه فلزی است و یک دست دیگرش عقب چرخ را گرفته. آیدین با بلوز و شلوار راه راه سبزش جیغ‌های کوتاهی می‌زند: «بازی بازی.» اما اتاق تعطیل است: «نی‌نی، نی‌نی» نی‌نی‌ها، همه رفته‌اند، یا روی تخت بستري‌اند یا مرخص شده‌اند یا مشغول شیمی درمانی‌‌اند.

 

می‌آید در اتاق خالی از بچه‌ها دوری می‌زند، فرفره پلاستیکی را با دست راستش که آنژیوکت ندارد، می‌گیرد و می‌رود.

محدوده فعالیت داوطلبان اتاق بازی، تنها همین چهاردیواری نیست: «وقتی بچه‌ها دارو می‌گیرند و حال ندارند، داوطلبان با اسباب‌بازی یا کتاب و یا حتی دفتر نقاشی می‌روند سراغشان. اگر آنها نتوانند بروند اتاق بازی، داوطلبان می‌روند سراغشان.» بخش اقامتگاه هم جای دیگری است که داوطلبان در آن تردد دارند.

 

جایی که برای بیماران شهرهای دیگر است، حسین شاکری از این بخش خاطره زیاد دارد: «کارکردن در محک، همه‌اش خاطره است، ما در اقامتگاه وسطی زیاد بازی می‌کردیم، این‌جا به خاطر پایه‌های سرم و این‌که بچه‌ها گاهی به دلیل گرفتن دارو، بی‌حال هستند، نمی‌توانیم بازی‌های پرتحرک داشته باشیم؛ اما در اقامتگاه تحرک بیشتری داریم و حتی گاهی پدر و مادرها هم در بازی مشارکت داده می‌شوند.» بچه‌ها تصویری بی‌شباهت به حسین شاکری را کشیده‌اند و چسبانده‌اند به دیوار. تصویر یک موجود عجیب سبزرنگی است.

 

بیشتر از ٥ ‌سال است که حسین، هفته‌ای یک روز، اتوبان امام علی(ع) شمال را بالا می‌رود و می‌رسد به جایی شبیه بام تهران: «قبلا ترالی کتاب بودم، غیر از محک، در چهار بیمارستان کودکان فعالیت می‌کردم، بعد وارد بیمارستان محک شدم، اولش با دیدن بچه‌های بیمار، خیلی شوکه شدم، نمی‌توانستم حرف بزنم، اما کم‌کم عادت کردم.» کار حسین، خارج از محک، ریخته‌گری است: «هر کدام از داوطلبان محک، بیرون از بیمارستان حرفه خودشان را دارند، این‌جا ولی دوست بچه‌ها هستند، این‌جا بچه‌ها خیلی به ما انرژی می‌دهند.»

 

اتاق پر است از اسباب‌بازی‌های رنگی. از حیوانات پشمالو گرفته تا لگوهای جورواجور: «موقع خرید تک تک این اسباب‌بازی‌ها فکر شده. تلاش ما این است که نه کتاب‌ها و نه بازی‌ها، نمادی از مرگ و بیماری و... نداشته باشند.» می‌گوید بچه‌ها این‌قدر اتاق بازی را دوست داشتند که از یک شیفت در روز به دو شیفت افزایش پیدا کرده: «ما در کار روانشناس‌ها ورود پیدا نمی‌کنیم، اگر رفتاری در بچه‌ها ببینیم سریع به روانشناس ارجاع می‌دهیم، گاهی اتفاق‌های عجیبی می‌افتد اما ما سعی می‌کنیم کمترین مداخله را داشته باشیم.»

 

سخت‌ترین خاطره‌هایش به زمان مرگ بچه‌ها برمی‌گردد؛ بچه‌های مبتلا به سرطان: «یاد گرفتیم خیلی تحت‌تأثیر مرگ بچه‌ها قرار نگیریم، خیلی سراغی از بچه‌ها نمی‌گیریم، چون ممکن است آن بچه، دیگر نباشد. هرچند که بعضی وقت‌ها فشار زیادی به ما می‌آورد.» تلخ‌ترین خاطره حسین از زهره است، دختر ١٧ساله‌ای که او را دایی صدا می‌کرد و خانم جعفری را مامان: «دو نوع سرطان داشت، وقتی فوت کرد، خیلی اذیت شدیم.» رفتن امیرمحمد هم برایشان تلخ بود. کودک سیستانی که یک پایش را از دست داده بود.

 

فاطمه احمدی، دو سه ماهی می‌شود که داوطلب محک است: «مادربزرگم سرطان داشت، شاید همین باعث شد تا داوطلب محک شود.» فاطمه، دانشجوی معماری است، ٢٢‌سال بیشتر ندارد: «اولش بلد نبودم با بچه‌ها بازی کنم اما حالا وضع بهتر است.»

 

طبقه چهارم، آنکولوژی دو است، مامان محمد سجاد، پرده را کنار زده، بیرون را تماشا می‌کند. محمدسجاد، داخل تخت فلزی ولو شده: «محمد سجاد اوایل خیلی می‌ترسید، فکر می‌کرد هر کس وارد اتاق می‌شود می‌خواهد به او آمپول بزند، حتی پرسنل خدمات. اما الان خیلی اضطرابش کم شده.» محمدسجاد پنج ساله، سرطان غدد لنفاوی دارد: «گاهی تحت‌تأثیر داروها نمی‌تواند برود اتاق بازی، اما اگر ساعت ٥ تبش قطع شود، می‌دود می‌رود از یک ساعت باقی مانده اتاق بازی استفاده کند.»

 

اسبِ لگویی محمد سجاد، همین دیروز، برنده مسابقه اسب دوانی شده: «کلاه جنگی براش درست کردم، اول شد.» محمد سجاد اینها را با هیجان می‌گوید و چشم‌هایش برق می‌زند: «خودم درستش کردم.» و می‌گوید: «دوست دارم هر روز برم اتاق بازی. روزی چند بار.» و با دهانش شروع می‌کند به صدا در آوردن. مادر می‌گوید: «سرطان عوارض زیادی دارد، حالش را زیاد عوض می‌کند، ما هم استرس زیاد می‌کشیم.»

 

 بچه‌ها هرکدام، در یک حال، منتظرند تا عقربه‌های ساعت روی دو بنشیند تا دوباره به سمت اتاق‌های بازی سرازیر شوند، خنده‌هایشان را پرت کنند در هوا، صدایشان را بگذارند روی سرشان و هیجانشان را بیرون بریزند. آنها همین دو سه ساعت را دارند تا درد سوزن و سایه‌های سنگین پایه‌های سرم که دست از سرشان بر نمی‌دارد، را فراموش کنند.

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 15
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش