آغاز ماجرای بنیتا
به گزارش جامجم، ماجرای بنیتا از ظهر پنجشنبه، ۲۹ تیر امسال در یکی از خیابانهای مشیریه تهران آغاز شد. در این روز، پدر بنیتا دخترش را در خودروی پرایدش سوار کرد و از پارکینگ خانه بیرون آمد. او برای بستن در پارکینگ، لحظهای بنیتا را در خودرو تنها گذاشت اما درست در همین زمان، دو سارق سر رسیدند و یکی از آنها پشت فرمان نشست. پدر بنیتا، خودش را جلوی ماشین انداخت و در حالی که از کاپوت خودرو آویزان شده بود، فریاد زد «دخترم در ماشین است» اما سارق با بیتوجهی به سرعت خود افزود و با حرکات مارپیچ به رانندگی ادامه داد. سرانجام سرعت بالا، پدر را به گوشهای پرتاب کرد و سارق در چشم برهم زدنی به سمت بزرگراه امام علی (ع) متواری شد.
پخش تصاویر بنیتا در فضای مجازی
با شکایت خانواده، کارآگاهان زبده پلیس آگاهی پایتخت برای شناسایی هویت سارقان و پیدا کردن دختر هشت ماهه وارد عمل شدند. طولی نکشید شبکههای اجتماعی و دیوار خیابانها پر شد از تصاویر بنیتا. حادثه همزمان با گم شدن پسری ۳.۵ ساله به نام یوسف در شرق تهران اتفاق افتاده بود. یوسف، چند روز بعد در سلامت کامل پیدا شد تا امیدواریها به زنده بودن بنیتا نیز افزایش یابد. سه روز پس از حادثه، خبر پیدا شدن بنیتا در بیمارستان آتیه تهران بسرعت در شبکههای اجتماعی پخش شد اما این موضوع صحت نداشت. خبر دیدهشدن کودک در پاکدشت نیز اشتباه از آب درآمد تا کارآگاهان به تحقیقات ویژه خود ادامه دهند.
دستگیری سارقان و کشف پیکر بنیتا
تحقیقات پلیس وارد پنجمین روز خود شده بود که سردار حسین ساجدینیا، فرمانده انتظامی پایتخت در حاشیه طرح دستگیری دهها سارق با بیان اینکه امیدوار است کودک سالم باشد، از مشخص شدن نتیجه پرونده در آیندهای نزدیک (امروز و فردا) خبر داد.
درست روز بعد، چهارشنبه در حالی که خانواده بنیتا امیدوار بودند همانند یوسف، دختر آنها نیز صحیح و سالم پیدا شود، هر دو سارق دستگیر شدند و با اعتراف آنها، خودروی سرقتی کشف و جسد بنیتا از داخل آن بیرون آورده شد.
گرما، تشنگی و گرسنگی
به گفته پلیس پایتخت، سرنخ ماجرا از دستگیری سارق اول در پاکدشت به دست آمد. او در بازجوییها به سرقت خودرو و ربودن بنیتا توسط یکی از همدستانش اعتراف کرد تا به این ترتیب، سارق اصلی نیز شناسایی و دستگیر شود. او که از مجرمان سابقهدار است و بتازگی از زندان بیرون آمده، در بازجوییها گفت چند ساعت پس از سرقت، خودرو و بنیتا را به محلهای خلوت در پاکدشت برده و پس از بالا کشیدن شیشهها، کودک را داخل ماشین رها کرده است. با این اعتراف، ماموران بلافاصله به محل اعزام شدند و مشاهده کردند خودرو در محلهای خلوت قرار دارد. شدت گرما به حدی بود که جسد بنیتا دچار جمود نعشی شده بود. به گفته پلیس، به احتمال زیاد کودک هشت ماهه به علت گرما، گرسنگی و تشنگی جان خود را از دست داده است.
اعترافات سارق اصلی
سارق اصلی، محمد ۳۳ ساله است. او در بازجوییها با ادعای زنده بودن بنیتا هنگام رها کردن خودرو، گفت: «روز حادثه، همراه همدستم مهدی برای تهیه مواد مخدر به مشیریه رفته بودیم که ناگهان مهدی متوجه روشن بودن خودروی پراید بدون راننده شد. به پیشنهاد او بسرعت سوار خودرو شدم و پشت فرمان نشستم. مهدی نیز جلوی در خانه رفت تا از آمدن صاحب خودرو جلوگیری کند. به محض سوار شدن در ماشین، صاحب خودرو خودش را جلوی ماشین انداخت اما من توانستم با حرکات مارپیچ او را به گوشه خیابان پرتاب کنم و با سرعت به سمت افسریه متواری شوم. همان لحظه متوجه گریههای کودک شدم اما کاری از دستم برنمیآمد. به قیامدشت رفتم. مهدی هم آمد. او چند قطعه از خودرو را دزدید و داخل کیسه گذاشت. سپس ماشین را همراه کودک به منطقه مامازند بردم و در محلهای خلوت توقف کردم. شیشهها را بالا کشیدم و کودک و ماشین را رها کردم. سپس برای استراحت به خانه یکی از دوستانم رفتم تا اینکه چند روز بعد از سوی پلیس دستگیر شدم.»
مدیرکل پزشکی قانونی استان تهران هم اعلام کرد تا دو هفته آینده نتیجه آزمایشها و علت فوت بنیتا به مراجع قضایی اعلام خواهد شد.
اتهام قتل عمد برای متهمان
دادستان عمومی و انقلاب پاکدشت دیروز در گفتوگو با جام جم درباره روند رسیدگی به پرونده گفت: پس از شکایت خانواده دختر هشت ماهه ، تحقیقات قضایی برای دستگیری کودکربایان از سوی پلیس تهران آغاز شد تا اینکه ظهر سهشنبه فردی با پلیس تماس گرفت و هویت ربایندگان را اعلام کرد. با این گزارش روند رسیدگی به پرونده وارد
مرحله تازهای شد و محل تردد متهمان در شرق تهران شناسایی شد.کارآگاهان سرانجام شامگاه سهشنبه دو متهم را دستگیر کردند که آنها در بازجوییها به سرقت خودرو و ربودن کودک اعتراف کردند. آنها مدعی شدند همان روز خودرو و کودک را در یکی از محلههای پاکدشت رها کردهاند. رحیم علیشپور خاطرنشان کرد: با راهنمایی متهمان، ماموران راهی محل رها کردن خودرو شده و با جسد دختربچه در خودرو روبهرو شدند. تا ساعت ۲ بامداد تحقیقات قضایی در محل انجام و جسد به پزشکی قانونی منتقل شد.
دادستان پاکدشت درباره اتهام دو متهم دستگیر شده نیز گفت: آنها ادعا کردهاند بچه را زنده در آن محل رها کردهاند. این موضوع تاثیری در ماهیت اتهام آنها ندارد. دختر هشت ماهه در آن وضعیت امکان باز کردن در خودرو و کمک خواستن نداشته و براساس اعتراف متهمان در وضعیتی که شیشههای ماشین بالا بوده، گرمای داخل خودرو از بیرون بیشتر شده و مرگ او را رقم زده است. به صورت علمی و قضایی اعلام میکنم که عمل آنها از مصادیق قتلعمد است و این اتهام به آنها تفهیم میشود.
وی درباره محل رسیدگی به پرونده هم اظهار کرد: با توجه به اینکه جرم اهم ـ مهم ـ که قتل است در پاکدشت انجام شده، رسیدگی به آن در صلاحیت دادسرای پاکدشت است و پرونده با صدور قرار عدم صلاحیت به این دادسرا ارسال میشود.
گفتوگو با پدر و مادر کودک ربوده شده
مادر و پدر جوان بنیتای هشت ماهه با شنیدن خبر مرگ فرزندشان سراسیمه خود را به اداره پلیس رساندند. آنها دعا میکردند خبری را که شنیدهاند درست نباشد. اما زمانی که پا در اتاق افسر جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ گذاشتند، شنیدند دخترشان فوت کرده است. آنها زمانی که به پزشکی قانونی رفتند با دیدن جسد شوکه شدند.
مادر به پهنای صورت اشک میریخت و تاب و توانی نداشت. زمانی که مقابل خانهشان رسید، پاهایش دیگر قدرت حرکت نداشت و روی زمین افتاد. همسایهها او را به داخل خانه منتقل کردند.
من ماندم و کولهباری از غم
مادر گریه میکرد. یکی از لباسهای دختر کوچولویش را محکم به خودش چسبانده بود. بویش میکرد و به پهنای صورت اشک میریخت. تاب و توان نداشت. نام «بنیتا» را مدام صدا میکرد. زیر لب میگفت «عزیزم، دردانهام. چطور صبح و شب را بدون تو بگذرانم. چطور دیگه لالایی بخوانم. اتاقت بوی تو را میدهد اما خودت نیستی.» فقط به عروسکهای دخترش نگاه میکرد.
مادر دلش خون بود و در حالی که گریه میکرد، گفت: از لحظهای که دخترم ربوده شده همراه شوهرم و دیگران همهجا را جستوجو کردیم. امید داشتیم او را زنده پیدا کنیم. حتی نذر کرده بودم اگر پیدا شود به پابوس امام رضا (ع) بروم. تا روزی که جسد دخترم پیدا شد هنوز امید داشتم که زنده باشد، اما دیگر امیدمان ناامید شد.
وی ادامه داد: دعا میکردم او زنده باشد. مدام با خود میگفتم در این چند روز چه بلایی بر سر فرزندم آمده است. شیر خورده است یا نه؟ در این گرمای طاقتفرسا او در چه حالی است. دختر بیگناهم فقط هشت ماه از بهار زندگیاش گذشته بود. هر بار که در خانهمان را میزدند یا زنگ تلفن خانه یا موبایل به صدا درمیآمد، گمان میکردیم خبری از دخترم به ما برسد، اما چیزی نبود. حتی برخی افراد تماس میگرفتند و به ما میگفتند فرزندتان را در فلان محله یا کوچه دیدهایم که سراسیمه به آنجا میرفتیم و محل را جستوجو میکردیم، اما ردی از دخترم نبود.
شبها مدام چهره معصومانهاش مقابل چشمانم بود. پلک نمیزدم تا نکند او پیدا شود و بیاید و من به خواب رفته باشم. الان من ماندهام و کولهباری از غم و داغ سنگینی که از نبود دخترم بر دلم ماند. حاضر بودم همه زندگیام را بدهم اما دخترم زنده میماند.
داغ دخترم تا ابد با ماست
حسن پدر «بنیتای هشت ماهه» نیز به خبرنگار جنایی ما گفت: مادربزرگم در اراک زندگی میکند. او هشت سال است که سکته کرده و بیماراست. روز حادثه قرار بود همراه همسر و فرزندم به شهرستان برویم تا او را ملاقات کنیم. همسرم زیباترین لباس دخترم را تن او کرد و او را داخل صندلی مخصوص کودک، در صندلی عقب گذاشتیم. وسایل را همسرم کمکم داشت، میآورد. کولر خودرو را روشن کردم. چند ثانیه طول نکشید که مردی یکدفعه وارد خودرویم شد و قفل درهای آن را زد. هر چه به شیشه میکوبیدم در را باز نمیکرد. صدای گریه بچهام را شنیدم. همسرم سراسیمه به خیابان آمد.
وی افزود: روی کاپوت افتادم تا سارق نتواند حرکت کند که نشد. سارق دنده عقب گرفت که من آینه بغل را گرفتم که کنده شد، بعد برف پاککن را گرفتم که کنده شد و کناری افتادم. افرادی که در بلوار ما را دیده بودند، به کمکم نیامدند. به شیشه خودروهای عبوری میزدم تا توقف کنند و همراهشان سارق را تعقیب کنیم، اما هیچکس کمک نمیکرد. به پلیس زنگ زدیم. آمدند و صورتجلسه کردند و بعد تحقیقات شروع شد.
مرد جوان افزود: ظهر سهشنبه تازه به خانه رسیده بودم. دقایقی نگذشته بود که گوشی تلفنم زنگ خورد. مردی غریبه آن سوی خط به من گفت دختر شما ربوده شده است؟ هاجو واج مانده بودم، گفتم شما خبری دارید؟ او بیآنکه از خود نام و نشانی بدهد فقط گفت دخترم را داخل خودروی پرایدی حوالی میدان سپاه پاکدشت دیده است. او همراه مردی بوده است. اول حرفهای او را باور نکردم؛ اما زمانی که نشانی از لباسهای دخترم و خودرویم داد، مطمئن شدیم با نشانههایی که او میدهد گفتههایش درست است. سوار خودرو شده و همراه چند نفری از اعضای خانوادهام به محل موردنظر رفتیم. آنجا را جستوجو کردیم، اما خودرویی پیدا نکردیم.
بنابراین بیابانهای اطراف را که به حوالی مامازند منتهی میشد، جستوجو کردیم. همانجا که رسیدیم متوجه شدیم پلیس سارق و همدستش را بازداشت کرده و خودرویم نیز کشف شده است. در جستوجوی دخترم بودیم که از طریق پلیس متوجه شدیم بنیتا فوت شده است. باور مرگ او برایمان خیلی سخت است و هنوز باورمان نمیشود او رفته است. دخترم جان من و همسرم بود، او جان ما را گرفت. داغ دخترم تا ابد با ماست.
خبر قتل دختر گمشده همه را شوکه کرد
شهرک مشیریه، ۳۰ متری مطلبی غربی. دیروز اهالی از مرد و زن گرفته تا کودک مقابل این خانه با دیوارهای سیمانی ایستاده بودند. یکی گریه میکرد، یکی تسبیح به دست داشت و کناری ایستاده و ذکر میگفت. چند نفری هم درگوشی با هم حرف میزدند و میگفتند خدا به پدر و مادرش صبر دهد، این چند روز چقدر برایشان سخت گذشته است. همه محله را غم گرفته است. حتی خانوادهای که چند خانه پایینتر از خانه «بنیتا» خانه شان را برای جشن عروسی فرزندشان آذین کرده بودند، هم در دلشان غم بود و هم دلشان نمیآمد جشنی در محله برپا کنند.
در همین حال و هوا بود که پچپچهای اطرافیان یکدفعه بالا گرفت. صدای شیون اقوام و پدربزرگ و دیگر اعضای خانواده بالا گرفت. همانجا بود که خبر مرگ «بنیتا» دهان به دهان میان اهالی پیچید. یکباره سکوت محله درهم شکست. هیچکس باور نمیکرد دختر هشت ماهه که همه تا چند ساعت پیش چشم انتظار بازگشت او بودند، دیگر به خانه بازنمیگردد. خانواده دختر کوچولو هنوز درشوک بودند. پدربزرگ و مادربزرگ پدری و مادری «بنیتا» یک لحظه هم آرام و قرار نداشتند. صدای فریاد و شیون آنها یک لحظه هم قطع نمیشد. محله پر از غم و اندوه شده بود. هیچکس باورش نمیشد دو سارق این چنین بیرحمانه فقط بهخاطر سرقت لوازم خودرو جان دختری هشت ماهه را گرفته و نهتنها خانواده و اقوامش که یک محله را به سوگ نشاندهاند. همه اهالی از قوه قضاییه میخواهند هر چه سریعتر متهمان را به سزای عملشان برساند.
دوربین مداربسته تصویر دزدها را شکار کرد
مهدی مغازهدار ۳۰ ساله همسایه «بنیتا» است. او که مثل همه اهالی از ماجرای ربوده شدن و مرگ این کودک هشت ماهه غمگین است، به خبرنگار جنایی ما گفت: ساعت ۱۰ و ۲۲ دقیقه ۲۹ تیر امسال بود که در مغازه در حال ارائه خدمات به مشتریان بودم. زمانی که آخرین مشتری از مغازهام بیرون رفت، صدای فریاد شنیدم. سراسیمه بیرون آمدم. صدای فریاد و کمکخواهی میآمد. اول گمان کردم شاید دعوایی در محله رخ داده است. یکی از همسایهها به خودروی پرایدی آویزان بود و سعی میکرد، مانع حرکت راننده شود. راننده و مرد دیگری که در ماشین بودند، مرد همسایه به نام حسن را به کناری پرت کرده و از محل دور شدند.
وی افزود: وقتی از ماجرا باخبر شدم، دوربین مغازه را بررسی کردم تا شاید ردی از کودکرباها به دست بیاورم. در فیلم دو مرد را دیدم که در حال عبور از خیابان بودند. یکی از آنها ماشین را دید و به سمت پراید رفت و در یک لحظه سوار شد و گریخت. مرد همسایه خودش را به کاپوت خودرو آویزان کرده بود تا مانع فرار سارق شود که همان موقع متهم حرکت مارپیچ انجام داد و مرد همسایه را به کناری پرت کرد. در ادامه فیلم همدست متهم پیاده از سوی دیگر بلوار فرار کرد و با سوار شدن به خودروی عبوری رفت .
وی ادامه داد: من این فیلم را در اختیار پلیس قراردادم تا شاید برای یافتن کودک ربودهشده کمکی بکند. هنوز باورم نمیشود که این بلا برسر دختر هشت ماهه آمده است.
خانهمان بدون نوهام رنگ و بویی ندارد
مرتضی پدربزرگ پدری «بنیتا» که مویی سفید کرده، باورش نمیشود نوه شیرینزبانش برای همیشه او را ترک کرده است. گریه امانش را بریده و فریاد میزند؛ جگرگوشهام رفت، خدایا چه کنم. جواب همسرم را چه بدهم. چرا این بلا باید سر ما میآمد. بعد از شش سال چشمانتظاری نوه کوچولویم به جمع خانوادهمان آمد و با خود شیرینی به خانهمان آورد. اما با دوری از او چه کنیم. چگونه نبود او را تحمل کنیم.
او کمی که آرام گرفت به خبرنگار جنایی ما گفت: پسر و عروسم بعد از شش سال انتظار صاحب دختری شدند که اولین نوه پسریمان بود. عزیز دردانه خانواده ما و خانواده عروسم بود. همه شیفته «بنیتا» بودیم. تازه زبان باز کرده بود. شیرینزبانیهایش دل همه ما را میبرد. دیگر صدای او در خانه پسرم شنیده نمیشود.
در حالی که به پهنای صورت اشک میریخت بعد از مکث کوتاهی ادامه داد: صبح ۲۹ تیر امسال، پسرم همراه دختر هشت ماهه و همسرش میخواستند سفری به شهرستان داشته باشند. آنها نوهام را در صندلی عقب گذاشتند و در حال آوردن وسایل سفر و ساکهایشان به داخل خودرو بودند که سارقان خودرو را همراه نوهام ربودند. پسرم خیلی تلاش کرد راه را بر سارق ببندد و فرزندش را نجات دهد، اما نشد.
پدربزرگ داغدیده افزود: به کلانتری مشیریه خبر دادیم. بعد همراه دیگر اعضای خانواده محله به محله را جستوجو کردیم؛ اما خبری از نوه کوچولویم نبود. همه دلنگران بودیم و جستوجوهایمان لحظهای قطع نمیشد. تصمیم گرفتیم برای یافتن نوه ربوده شدهام که سارقان با خود برده بودند، در فضای مجازی از مردم کمک بگیریم، تا شاید کسی تصویر او را ببیند و نشانی از او به ما بدهد و از این بلاتکلیفی و نگرانی خلاص شویم. همچنان امید داشتیم شاید خبری از نوهام به دستمان برسد. دلخوش بودیم که شاید کسی او را پیدا کند و نزد ما بیاورد. همیشه چهره معصومانه نوه هشت ماههام مقابل چشمانم بود. به همسرم قول داده بودم هر طور شده نوه مان را پیدا میکنیم و او دوباره به خانه بازمیگردد؛ اما اینگونه نشد. در این شش روز که از ربوده شدن نوهام میگذرد، فقط چند ساعت توانستم بخوابم.
تا صبح چهارشنبه هنوز امید داشتم نوهام را زنده پیدا کنیم، اما با شنیدن خبر مرگ او دیگر امیدم رنگ باخت. باید سارقان آدمربایی که نوهام را کشتند، مقابل خانه پسرم اعدام کنند. متهمان آنچنان بیرحمانه عمل کردند که حتی به یک طفل معصوم هشت ماهه که بدرستی نمیتوانست حرف بزند و از خود دفاع کند، رحم نکردند و باعث مرگ او شدند.
پدربزرگ داغدیده گفت: قاتلان نوه ام وجدان ندارند. اگر داشتند اینطور داغ سنگین بر دلمان نمیگذاشتند. ما باید تاوان چه چیزی را بدهیم. من و برادرانم سالها در جبهه جنگ با دشمنان جنگیدیم تا امنیت برای خانوادههای خود و دیگران در شهرمان داشته باشیم، نه اینکه سارقان در روز روشن دختر بیدفاع و بیگناه را بربایند. قانون باید قاطعانه با اینگونه افراد برخورد کند.
- 15
- 2
ناشناس
۱۳۹۶/۵/۱۸ - ۲:۳۱
Permalink