یک فصل کاهو میکارند و فصل دیگر گوجه فرنگی.۱۶ سال است که شنبهها و چهارشنبههای آنها به مزرعهای در حوالی کهریزک ختم میشود. مددجویان آسایشگاه کهریزک تهران در این دو روز خاص با اینکه درد نبود خانوادههایشان را به دوش میکشند؛ لحظههایشان را با کاشت دانههای سبزی گره میزنند. اینجا مزرعهای حوالی آسایشگاه کهریزک است که از سر انگشتان معلولان و سالمندان سبز میشود. مزرعه زیاد دور نیست.
وارد کهریزک که میشوی در چند قدمی یکی از ساختمانهای آسایشگاه واقع شده است. دور تا دور مزرعه را هم حصار کشیدهاند تا مبادا کسی ندانسته وارد شود. میوههای گوجه فرنگی و کدو نخستین میوههایی هستند که خودشان را در پیچ و تاب علفهای کوچک و بزرگ نشان میدهند. مترسکی هم در گوشه زمین قرار گرفته تا زحمتهای مددجویان به هدر نرود.
باغبانی که در حال مرتب کردن علفهاست تأکید میکند از هیچ کود و ماده شیمیایی هم در مزرعه استفاده نمیشود تا همه محصولات صددرصد ارگانیک تهیه شوند. اتاقی کوچک هم در کنار مزرعه بنا شده تا کار بستهبندی و پاک کردن میوهها و سبزیها در آنجا انجام شود. هر کسی هم که بخواهد میتواند برای کاشت سبزی یا پاک کردن آن پیشقدم شود.
بعد از آن هر صبح این پرستاران کهریزک هستند که به کمک مددجوها میروند تا آنها را به مزرعه برسانند. در این راه البته آنها تنها نیستند ۱۱ نفر یاور به همراه یک سرپرست، کارِ مدیریت و رسیدگی به کار مزرعه را به همراه آنها انجام میدهند. افرادی که هر کدام در گذشته جزو بانوان نیکوکار خیریه کهریزک بودند و یک روز مصمم شدند تا در کنار مددجویان نخستین دانهها را دل کهریزک بکارند.
اتاق همدلی
دور یک سفره در اتاقک کناری مزرعه نشستهاند. با اینکه هر کدامشان از مشکل جسمی خاصی رنج میبرند اما کسی را نمیتوان پیدا کرد که بیکار نشسته باشد. همه خود را به کاری مشغول کردهاند. آنهایی که فرزتر هستند و دستهایشان قدرت بیشتری دارند سبزیها را پاک میکنند و باقی به کار بستهبندی مشغول هستند. در این راه یاورها هم همراهیشان میکنند. سبزیها را روی پاهایشان قرار میدهند یا طرز کاشت دانهها در دل خاک را به آنها آموزش میدهند. تعدادی از یاورها حتی در کنجی از اتاق در حال درست کردن ترشی هستند. ساعت نزدیک به ۱۱ است و کار بستهبندی و پاک کردن رو به اتمام. یاورها میگویند که تا چند دقیقه دیگر سبزیها و میوههای برداشت شده برای فروش وارد بخشها خواهند شد.
نجات از تختنشینی
آنها برای نجات از تختنشینی معلولان یا سالمندان خود را شنبهها و چهارشنبهها به مزرعه میرسانند. البته این مددجوها هستند که با دیدن یاورها خود را به مزرعه میرسانند ولی اگر انگیزه کاشت دانهها در دل خاک نباشد شاید کمتر علاقهای از سمت مددجوها برای بیرون آمدن از اتاقها وجود داشته باشد. عادت به ماندن روی تختها یکی از بدترین عادتهایی است که پس از گذراندن روزها و شبها در کهریزک ممکن است امان یک سالمند یا معلول را بگیرد اما یاورهای مزرعه هر هفته میآیند تا با گره زدن روزهای مددجوها با طبیعت از روی تختهایشان برخیزند.
«گیتی علیبیگ» سرپرست گروه سبزیکاری کهریزک است که ۱۶ سال پیش به همراه خانم بهادرزاده پایش به کهریزک باز شده. او از همان سالها مسئولیت مزرعه کهریزک را بر عهده گرفته و تاکنون دست از کار نکشیده است: «مادر من جزو یاران نزدیک خانم بهادرزاده بودند و آشنایی من با اینجا به آن روزها برمیگردد. روزهای اولی که به همراه خانم بهادرزاده به کهریزک آمدم را خوب به خاطر دارم.
ایشان به من گفتند که در قسمت مزرعه مشغول به کار شوم و من هم فکر میکردم مسئولیت کوچکی به من داده شده است. به همین خاطر تا چندین ماه بسیار معترض و ناراحت بودم اما بعد از گذشت چند ماه فهمیدم ایشان بسیار هم در حق من لطف کردند.» محصولاتی که در مزرعه مددجوها کاشته میشود بر اساس فصلهای سال متفاوت است. آنها در تابستان بادمجان، گوجه فرنگی، فلفل، بامیه، کدو و سبزیهایی در دل خاک میکارند و در پاییز هم محصولاتشان به گلکلم، کاهوی فرانسوی و ایرانی ختم میشود.
علی بیگ هم به این موضوع تأکید میکند و میگوید: «هدف ما کسب سود برای کهریزک نیست بلکه القای حس زیبایی و دوست داشتن اول برای خودمان و سپس برای مددجوهاست. همه یاورها هم با این هدف به سر کار میآیند. به اعتقاد من انسانها باید ساعتهای تنهایی خودشان را با محبت در کنار دیگران بگذرانند. شاید بتوان گفت آنقدر حالمان در اینجا خوب است که امکان ندارد خسته و بیحوصله شویم.» خریدار محصولات مزرعه هم نیکوکاران و مددجوها و پرسنل کهریزک هستند. درآمد فروش محصولات هم ماهانه رقمی معادل یک میلیون تومان میشود که به حساب کهریزک واریز خواهد شد. البته یاورها میگویند اغلب محصولات به صورت رایگان به مددجوها اهدا میشود چراکه آنها چرخ کاشت محصولات را به حرکت درآوردهاند.
با هم در مزرعه
خیلی از مددجوها چشم انتظار کسی نیستند و تنها پناه و یاورشان به پرستارهایی ختم میشود که هر روز برای تمیز کردن اتاقها و آوردن غذاها به اتاقها سرک میکشند. مریم دقیق نمیداند از چه زمانی پایش به کهریزک باز شده است. او جز چند فامیل دور کسی را ندارد؛ به همین خاطر هم چشم انتظار کسی نیست و خانوادهاش را از میان یاورهای مزرعه یا کارمندان کهریزک گلچین کرده است.
وقتی از او میپرسی که از وضعیتش در کهریزک رضایت دارد، جواب تلخی میدهد: «راضی نباشم مادر چی کار کنم؟ مگر جایی را دارم که به آنجا بروم؟» آقای عباسی مرد ۴۰ ساله دیگری است که«اماس» باعث شده تا پاهایش بتدریج از حرکت بایستد و زمینگیرش کند: «نمی خواستم مزاحم دیگران باشم. پاهام وقتی از کار افتاد به مادرم گفتم دیگه خودتو اذیت نکن منو بیار بذار کهریزک. فرصت نداشتم که ازدواج کنم به همین خاطر زن و فرزندی ندارم. پدر و مادرم هم بعد از چند سال فوت کردند حالا هیچکسی نیست که سالی یک بار بخواد بهم سر بزنه، به همین خاطر واسه اینکه سرحال بشم و روحیه بگیرم هفتهای دو بار میایم مزرعه. شاید نتونم گیاه بکارم ولی میتونم سبزی پاک کنم. در هر صورت اینجا خوبه برامون وقتی میایم روحیه مون عوض میشه.»
زمینگیر شدم
حکایت بیمار شدن و راهی شدن به کهریزک حکایت خیلی هاست. شبیه آقای احمدی که ۲۰ سالی میشود به کهریزک آمده و از ۷ سالگی رماتیسمی از نوع نادر باعث معلولیتش شده است.
آمدن او به کهریزک هم به خواسته خودش بوده تا باری بر دوشهای خانوادهاش نباشد: «به نظر من سر و کار داشتن با گل و گیاه واسه روحیه مددجوها خیلی لازمه چون باعث میشه از حالت خمودگی و خواب آلودی خارج شوند. مزیت دیگری هم استفاده مددجوها از میوه و سبزی تازه است. من به خواست خودم اینجا آمدم ولی خب اعتقاد دارم که انسان باید از زندگی لذت کافی را کسب کند.» یکی از مددجوها هم به خاطر شرایط سخت جسمانی قادر به کاشت سبزی نیست اما هر هفته از یاورها میخواهد تا کمی سبزی تازه برای او بیاورند.سهیلا ۴سالی که به کهریزک آمده و در این مدت هیچ کدام از فامیلهای دور یا نزدیکش برای عیادتش نیامدهاند: «هیچ فرزندی ندارم. یکی از برادرام در جنگ شهید شد. آن یکی هم معتاد شد و چند سال است که ندیدمش.»
از ورشکستگی تا آمدن به خانه سالمندان
علت آمدن یکی دیگر از مددجوها ورشکستگی و نداشتن سرپناهی برای خواب است. آقای فهیمی مرد ۸۰سالهای است که ورشکستگی پایش را به کهریزک باز کرده. او پس از تسویه پولهای طلبکارانش جایی را برای خواب و زندگی نداشته و از همان روز سرنوشتش در آسایشگاه کهریزک طور دیگری رقم خورده است: «۱۲ ساله که اینجام. وقتی پول همه بدهکارها رو تسویه کردم اومدم اینجا. خیلی وقتها از تنهایی گوشه آسایشگاه کز میکنم چون کسی نیست که بیاد به دیدنم. بعضی اوقات که دلم میگیره میرم سر مزرعه مددجوها علفهای هرز مزرعه رو میگیرم باهاشون درددل میکنم.»
حال و روز ۱۱ یاور مزرعه مددجوها
۱۸ سال است که این ۱۲ نفر با قدمهای دلسوزانه و دلهای بزرگشان شنبهها و چهارشنبهها را با مددجوها میگذرانند. افرادی که هیچ وقت تقاضای حقوق نکردند و ثانیهها و دقیقه هایشان را با مددجوهای کهریزک تقسیم کردند.خانم «مصلحی» یکی از یاورهای مزرعه ۱۴ سالی میشود که داوطلب شده تا لحظه هایش را با مددجوها تقسیم کند.
البته او پیش از این حتی عضو زنان نیکوکار کهریزک بوده و آشناییاش با مزرعه از همین طریق رقم خورده است: «دو سه ماه اول که به کهریزک آمده بودم واقعاً نمیتوانستم با کسی ارتباط بگیرم. از بوی آدمهای اینجا و تغذیه شون کلافه میشدم. روزی مددجویی در بین راه در حال زمین خوردن بود که بلافاصله کمکش کردم. اون لحظه به این فکر نکردم که ممکنه کثیف باشه، فقط دویدم تا نذارم روی زمین بیفته. بعد از اون بود که علاقه به کهریزک پاگیرم کرد.»
برای خوشحال کردن مددجوها میآییم
یکی دیگر از یاورها که مشغول خرد کردن کلمها برای آماده کردن ترشیهاست، میگوید تمام تلاشش را برای باز کردن گره از مشکلات مددجوها به کار میبندد: «یک بار اینجا سالمندی را دیدم که گریه میکرد و میگفت بچههایش را از کودکی تا به حال ندیده.
بعد از این موضوع همه تلاش خود را برای پیدا کردن فرزندانش کردم و توانستم آنها را پیدا کنم. هیچوقت آن روز را فراموش نمیکنم پیرزن وقتی بچه هایش را دید از خوشحالی بدنش میلرزید.» خانم «فخری» یکی دیگر از یاورهای مزرعه هم اهالی کهریزک محسوب میشود و آشناییاش با مجموعه از زمان کودکیاش آغاز شده است: «حتی سیزدهبدرها هم با خانواده به کهریزک میآمدیم تا شادی مان را با مددجوها تقسیم کنیم.»
یاسمن صادقشیرازی
- 9
- 1