چرا بايد حرف تكراري بنويسم؟! چرا هر سال وقتي روزنامهها به اين فصل و به اين ماه ميرسند كنار عكس تختي همان تيترهاي كليشهاي را ميزنند؟!
چه كسي گفته در اين زمانه پهلوانان نميميرند؟!
اتفاقا پهلوانان ميميرند و روزگار ما در اكثر موارد پهلوانان عصر خويش را جوانمرگ و جنين مرگ ميكند!
اگر بخواهم رك و راست حرف بزنم،چارهاي نيست وبايد بنويسم كه اصلا ماجرا از خود همين آقاي غلامرضا تختي شروع شد. يعني حالا كه تقويمها رازهاي تاريخ را گشودهاند و به مرور زمان اسناد و روايتهاي معتبر و دقيقتر درباره مرگ ايشان منتشر شده است؛حالا كه به اندازه نيم قرن از روز مرگ «تختي» در یکی از اتاق های شمالی هتل آتلانتیک شهر تهران گذشته است و حالا كه شرايط سياسي و اجتماعي جامعه تغيير كرده و ميتوان با اطمينان بيشتري به روايتهاي راويان آن زمان اعتماد كرد؛ ميتوان نتيجه گرفت كه حداقل گزينه قتل مستقيم توسط حكومت پهلوي در هيچ كدام از برگهاي سرنوشت غلامرضا تختي درج نشده است!
مرگ آقاتختي گوياست! برهان روشن اين مدعا كه در زمانه ما پهلوانان ميميرند و اتفاقا ممكن است كه خودكشي هم كنند! تختي پهلوان عصر جديد است. عصر عبور از منقولات و تاكيد بر عقليّات!
غلامرضا تختي ورزشكاري است كه ايام پهلوانياش با عصر الكتريسيته و ماشين بخار، معاصر شد. سادهلوحي است اگر انتظار داشته باشیم در عصر سرعت و گسترش ماشينيزم، مردمان كودتا زده تهران و اهالي سرگشته ايران سيماي پهلوان زمانه خويش را كاملا شبيه رستم شاهنامه و پورياي ولي قصههاي شبانهشان بازآفريني كنند!
آقا تختي پهلوان اوّل شهري بود كه خيلي زود پهلوان صاحب نام قبلي را فراموش كرده بود.«حاج سيدحسن شجاعت» كه روزگاري یل پايتخت لقب داشت و پس از خفتن در گورستان ابنبابويه به فهرست فراموششدگان پيوست.فهرست مردمانی كه كلاه پهلويهايشان را به كلاههاي مخملي تبديل كرده بودند.
جواني آقا تختي در جنگ جهاني دوّم سپري شد و بازوانش در گرماي خوزستان آبديده شدند. ايام مسابقات و قهرماني و مدالآوريهاي او با تلاطمات و تلاشهاي نهضت ملّي شدن صنعت نفت ايران تلاقي كرد و روزگار پهلوانياش در روزهاي سردوتلخ كودتا سپري شد. تختي پهلوان عصر پساكودتاست!
او در زمستان سال ۴۶ درگذشت و ۱۱ سال بعد يعني در زمستان سال ۵۷ ،سالمرگش با روزهاي اوج حضور انقلابي مردم در خيابانها همزمان شد. در همين ايام بود كه مطبوعات هم فرصتي يافتند تا با گشادهدستي و آسودهخيالي از خط قرمزهاي عصرپهلوي درباره آقاتختي و راز مرگ مبهم او، عبور كنند و به ناگهان حجم قابل توجهي از صفحات نشريات انقلابي به توصيف و تصوير جهان پهلوان اختصاص يافت! مقالات و گفتوگوهايي كه شايد بعضي از ناگفتهها و نانوشتههاي روزگار حيات آقاتختي را به صورت روايتهاي پراكنده از بود و نبود پهلوان منعكس كردند.مجله فردوسي در دي سال ۵۷، در مطلبي كه زيرعنوان «آن زنده ياد...» به همراه تصوير چهره و بخش هايي از يك گفت و گوي قديمي كه جهان پهلوان،با همين مجله انجام داده را منتشر كرده و مي كوشید تا با بهره گيري از مفهوم تاريخي ميان قهرمان و پهلوان، مرزبندي روشني را برقرار كند. مقايسه ميان اين دو واژه سرآغاز راهي است كه مي تواند نويسنده مجله را به مقصود برساند زيراكه او تختي را آخرين شاگرد مكتب پورياي ولي لقب داده است و مصرانه مي نويسد كه آقاي تختي پهلوان بود و نه قهرمان به مفهوم جديدش!
به اعتقاد نويسنده مجله فردوسي همين خصلت، ميان تختي با ديگران فاصله مي اندازد. فاصله اي كه دائما افزون مي شود ولي تراژدي موجود در زندگي آقا تختي اين است كه محيط ميخواست از او يك«قهرمان» بسازد در حالي كه تختي پهلوان بود. نويسنده اين مطلب در مجله فردوسي پهلواني را منبعث از سنت ها و ورزش هاي باستاني ايران مي داند و قهرماني را محصول عصر جديد! عصري كه تغييرات و تضادهايش براي تختي، تراژدي ساز شد و گويا كه وي (تختي) محكوم شده بود تا تنها قهرمان مدالآور عصر خویش باشد.از طرف ديگر در طول سال هاي حيات و حضور آقا تختي و طي ساليان پس از خاموشي و مرگش، همواره «ماجراهاي تختي و دربار» سوژه داغ اغلب اخبار محفلي و نقل هاي شفاهي عاميانه درباره او بود!
شبه خبرهايي كه محور اصلي شان حاشيه ها بودند و به دليل انعكاس رخداد از مناطق ممنوعه خبري، اغلب احتمال داده ميشد كه آغشته به اغراض منفعت طلبانه يا روايت هاي فريب كارانه باشند.
ماجراي خم شدن يا خم نشدن تختي دربرابر شاه به هنگام دريافت بازوبند پهلواني يا رقابت محبوبيت بين او و برادر شاه ايران آن چنان به شكل تصاعدي تكثير مي شد كه رفتارهاي اصيل و ريشه هاي مخالفتهاي سياسي تختي با حكومت پهلوي را به راحتي از مقابل چشم هواداران آقا تختي پنهان ميكرد! تنها تضاد بين پهلواني و قهرماني يا صحت حجم حسادتها و رقابت هاي كينه توزانه عاميانه بين دربار و تختي نمي تواند برای رمزگشايي از سر نهان اين ورزشكار نجيب كافي باشد.گاهی برای حل مساله باید به شکلی هوشمندانه صورت آن را ساده سازی کرد و جلوگیری از آشفتگی و پراکندگی مجهولات بخشی از راه حل آن است.
شاید کشف شاه کلید همه رازهای آقاتختی نخست نیازمند به کارگیری این تکنیک است و شاید بتوان شاه کلیدی یافت که همه قفل ها را گشوده و همین نگاه راهگشا کمک کند تا راز سطرهای نخست این نوشته نیز هویدا شود.آن گاه می توان باورکرد که پهلوانان در عصر ما نیز نمی میرند اگرچه همه ویژگی ها در روابط این عصر در تضاد با جهان اسطورههاست. سیمای پهلوانان در این دوران ، رنگ زمانه را به خود میگیرد و چه بسا قامت شان نیز به شکل هندسی مظروف موجود در زمانه دیده می شود ولی راز ماندگاری شان تغییرناپذیر است حتی اگر کشته شوند یا حتی اگر خودکشی کنند!نام تختی در فهرست پهلوانان ثبت شد اگر چه او قهرمان عصر کودتازدگی ایرانیان بود.
مدال های قهرمانی تختی و قامت رعنای جهان پهلوان روی سکویی که اندکی از آمریکا و شوروی بلندتر بود،مرهم عصر تحقیرشدگی و اختناقی بود که از کهنه زخم کودتا باقی مانده بود.
مسعود باستاني
- 11
- 1