اختلافات بین هواداران و کریخوانیها، پدیده نوین یا نادری در دنیای حرفهای فوتبال نبوده و نخواهد بود. از لیگ برتر جزیره و مناسبات چلسی و منچستر گرفته تا لالیگای اسپانیا (بارسا/ رئال) و سری A ایتالیا (میلان / اینتر)، درگیریهای لفظی و بعضا فیزیکی هواداران جزء لاینفک این ورزش محبوب تلقی میشوند.
ولی اتفاقاتی که در ورزشگاه آزادی یا یادگار امام(ره) رخ میدهند، رنگ و بوی دیگری از تنشهای موجود بین آبیهای لندن و قرمزهای منچستر یا شهرآورد شهر میلان دارد. شاید از برخی جهات بتوان این اتفاقات را مشابه ال کلاسیکوی اسپانیا قلمداد کرد، ولی فریاد زدن شعارهای راسیستی آنهم به صورت سیستماتیک یا زیر پا نهادن برخی ارزشها و نمادهای ملی، این نوع نزاعها را منحصر به فرد کرده و لازمه پرداختن به آن را بیش از پیش برجسته میسازد.
باید در گام نخست، از خود پرسید که ریشه این همه رذیلتهای اخلاقی و گسستهای ارتباطی در جامعه که مردمانش خود را متمدنترین ملت و دولت آن خود را منصفترین دولتها تصور میکند، چیست؟ آیا این ناهنجاریهای ارزشی و اختلافات قومیتی محدود به دنیای ورزش و رقابت است یا نه سایر حوزهها هم تعریف چندانی ندارند؟
با نگاهی نقادانه و دقیقتر به سایر حوزهها از قبیل حوزههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی میتوان به وجود تضادهای همسو و مشابه با موارد یاد شده، پی برد، ولی چرا در ورزش و مخصوصا فوتبال، این گویهها نمود بیشتری پیدا میکنند؟ در حقیقت، فوتبال و دنیای رقابت، به مثابه بمبی عمل میکند که در میدان نبرد، ترکشهای آن فاقد شعور تمییز خودی از بیگانه است.
اختلافات و تضادهای نهادینه شده در اذهان طیفهای مختلف جامعه در جو جنجالی ورزشگاه و حین تماشای فوتبال با چاشنی هیجان مخلوط شده و موجب بر زبان آوردن شعارها و توهینهایی میشوند که شاید فاعلان آن شعارها، اعتقادی به چیزی که میگویند ندارند، ولی از این ابزار به صورت ناهوشیار بهعنوان وسیلهای جهت اعتراض به تبعیضات موجود بهره میبرند.
بدون تعارف، باید عنوان کنم که مبدأ این رذیلتهای اخلاقی و گسستهای ارتباطی بین قومیتها را باید در سیاستهای تبعیضآمیز سیاسیون در ابعاد مختلف جامعه از قبیل اقتصاد، فرهنگ، ورزش و تخصیص نامتناسب قدرت، امکانات و اعتبارات جستوجو کرد. عواقب سیاست منسوخ و ناکارآمد مرکزگرایی در طول سالیان گذشته، امروزه خود را در سکوی ورزشگاهها به رخ میکشد. بحث بنده صرفا به دو تیم تراکتور و پرسپولیس یا قومیت فارس و ترک محدود نمیشود. یقینا، اگر هموطنان کرد، لر، عرب یا بلوچ هم تیمی در حد و اندازههای تراکتور داشتند، متأسفانه ما شاهد چنین مناسباتی با تیمهای پرطرفدار پایتخت بودیم.
باید واقعیتها را پذیرفت و با سرپوش نهادن روی واقعیتهای موجود یا بازگو نکردن آنها نمیتوان راهحلی مناسب برای این قضیه پیدا کرد. باید پذیرفت که در گمان هموطنان شهرستانی، مرکزنشینان و تیمهای آنها، بهعنوان دردانههای دولت مطرح بوده و در ذهن مرکزنشینان و هواداران تیمهای پایتخت نیز، شهرستانیها و تیمهای آنان، شهروند درجه دو تلقی میشوند.
متأسفانه، در نتیجه سیاست اشتباه مرکزگرایی، امروزه ورزشگاهها و مسابقات فوتبال به دلیل حضور رسانهها، تبدیل به تریبونی شدهاند که مردم شهرهای مختلف، مطالبات به حق خود را در شیوههایی منفی و کاملا هیجانی مطرح کرده و با زیر سوال بردن ارزشهای ملی، موجبات بروز عکسالعملی مشابه از هواداران تیم مقابل که نماینده مرکزیت محسوب میشوند را فراهم میآورند.
طبیعتا، محرومیتهای موقتی و جریمههای نقدی صادره از سوی کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال نمیتواند راه حلی مناسب برای حل این مشکل باشد؛ زیرا همانطور که عنوان شد، ریشه این مشکلات، ورزشی نبوده بلکه عمق آن به مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی برمیگردد. بررسی نکردن موشکافانه و توجه منطقی به این اختلافات، بدون شک موجب گسترش این گسستهای ارتباطی بین اقوام و طیفهای مختلف جامعه خواهد شد.
هاشم فعال
- 19
- 2