نسلی که از دانشگاههای بی شمار بیرون میآید تا به عنوان نیروی متخصص وارد بازار کار شود. بعد از رد شدنهای مداوم در مصاحبهها و آزمونهای استخدامی ، بعد از جست و جوهای بی پایان در کاریابیها و یک دوره گشتن در بازار کار با کفشهای آهنی درمی یابد که انگار جامعه خیلی هم به تخصص آنها نیاز ندارد، چراکه چرخ اقتصاد کشور بیشتر از آنکه متکی به نیروی انسانی باشد متکی به منابع طبیعی به ویژه نفت است. پس آنها تصمیم میگیرند که انتظاراتشان را پایین تر بیاورند و بلندپروازی هایشان را در فرودگاه واقعیت بنشانند . اینجاست که به عنوان صندوق دار، سالن کار ، سالادزن ، منشی و...مشغول به کار میشوند تا آینده شان را تامین کنند . با این حال بعد از مدتی با ترس بزرگتری مواجه میشوند . آنها اگر چه شغل دارند و ساعتهای زیادی به کار مشغولند، اما امنیت مالی وشغلی ندارند .چون که فراوانی نیروی متقاضی کار در جامعه، دست کارفرمایان را باز گذاشته و عرصه را برای آنها تنگ کرده است .
سپیده لیسانس فیزیولوژی است .۲۵ ساله است و در یک رستوران ایتالیایی صندوق دار است . دست هایش پر از چسب زخمهایی است که به کار صندوق داری مربوط نمیشود .او میخندد و خط خنده اش چروک میفتد میگوید:«این زخمها بهخاطر سالادزنیهایی هست که باید در روزهای شلوغ انجام بدهم » بعد انگار که چیزی یادش آمده باشد آستین مانتویش را بالا میکشد ومچ باند پیچ اش را نشان میدهد. باز هم میخندد.
«این هم برای روزهایی هست که باید گوشت را تکه تکه کنم.» سه سال است که در این رستوران کار میکند .روزانه ۱۵ ساعت با حقوق ماهی یک ونیم میلیون تومان البته آخرهای هفته و روزهای تعطیل ساعت کاری اش به ۱۸ ساعت هم میرسد . او درباره ی وضعیت قرارداد وبیمه اش میگوید:«بیمه هستم . ولی معمولا قراردادها را با ما یک ماهه میبندند و ما نمیدانیم که ماه دیگر هنوز سرکار هستیم یا تعدیل میشویم . البته من با سابقه ترین کارمند اینجا هستم معمولا کارگرها را بیشتر از ۶ ماه نگه نمیدارند.»سپیده همان طور که مچ دستش را میمالد حرفش را ادامه میدهد: «واقعا خسته شدم . به محض اینکه کار دیگری پیدا کنم از اینجا میرم .برای کسی که ساعت کاری اش مشخص نیست و یک وقتهایی ۱۸ ساعت کار میکند فرصت یادگیری یا تفریح وجود ندارد .اینجا توریستهای زیادی میآیند و برای برقراری ارتباط با آنها باید انگلیسی ام را تقویت کنم . ولی واقعا وقت نمیکنم.»
کارگری که فرصتی برای ارتقای کیفی کارش ندارد به همان میزان کارفرما را هم متضرر میکند . چون ساعتهای کاری طولانی ،کارگران را خسته و فرسوده میکند، کیفیت کار پایین میآید و او را از شغلی که باید برایش با دل و جان مایه بگذارد دلزده میکند . چون که این فکر دائم او را آزار میدهد که در این میان حقی از او تضییع شده است.
مهسا ۳۰ ساله است .اما صورت ظریفش او را کمتر از سن واقعی اش نشان میدهد .او کمک حسابدار یک شرکت بسته بندی مرغ است . این کار برای او موقتی است .برای کار فرمایش هم همین طور .مهسا امیدوار است یک روزی اوضاع مالی اش سر وسامان بگیرد تا تحصیل در زمینه ی فیلم نامه نویسی را دوباره از سر بگیرد. مهسا میگوید: «کارفرمای من آدم بی انصافی نیست .مردهای متاهل را بیمه میکند و براساس حداقل قانون کار به کارگرها حقوق میدهد .حداقل حقوق برای من حدود یک میلیون و دویست هزار تومان درمیاد . ولی از طرفی خط فقر را ۳ میلیون و۸۰۰ هزار تومان اعلام میکنند. چون کمک حسابدار شرکت هستم از وضعیت مالی کارگرها خبر دارم .آنها همیشه مقروض اند .همیشه بدهی دارند و با اینکه در طول ماه نهایت صرفه جویی را میکنند حساب هاشون پر هست از مساعدههای ۵۰ یا ۱۰۰ هزار تومانی این مساعدهها بعد از چند ماه زیاد میشود .مثلا کارگری داریم که چهار میلیون بدهی به کارفرما دارد . چطور با حقوق یک میلیون و دویست میتواند این بدهی را پس بدهد ؟»
او درباره اینکه چرا بیمه نشده میگوید : « معمولا دخترهای مجرد را بیمه نمیکنند .شاید فکر میکنند بهش نیازی ندارند. اما من اگر سابقه بیمه داشته باشم میتوانم وارد کارهای بهتری بشوم. میتوانم بازنشستگی داشته باشم . ولی هیچ وقت بیمه نشدم .» مهسا کم کم صدایش بالا میرود وپوست رنگ پریده اش سرخ میشود انگار که روبه روی کار فرمایش ایستاده است . او میگوید:«بیمه لطف کارفرما به کارگر نیست بلکه وظیفه اش است.»
اولیا علی بیگی رئیس هیأت مدیره کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور هم به همین مسأله اعتقاد دارد. او میگوید:«براساس ماده ۱۴۸ قانون کار، هرکارگری که کار فرمایی آن را استخدام کند و کارگر برای او مشغول به کار شود کارفرما موظف است که کارگر را بیمه کند . اگر در صورتی که کارفرما این کار را انجام ندهد و بازرس تامین اجتماعی از این امر مطلع شود کارفرما موظف است که علاوه بر حق بیمه جریمه هم بپردازد . این مسأله هم به نفع کارگر وهم به نفع کار فرمااست. چون اگر حادثهای ناشی از کار برای کارگر پیش بیاید . هزینه آن از عهده کارفرما خارج و به تامین اجتماعی واگذار میشود.»
اوبا بیان اینکه در حال حاضر در کارگاههای بزرگ مشکلات کمتری درمورد بیمه کارگران وجود دارد ادامه میدهد:«اما متاسفانه در کارگاههای کوچک و غیررسمی شاهد این مسأله هستیم ولی درصورتی که بازرس تامین اجتماعی به این تخلف پی ببرد .کارفرما علاوه بر هزینه بیمه باید جریمه هم بپردازد.» قشر کارگر هر روز ضعیف تر میشود .
کارگران وقتی انرژی شان تحلیل میرود کیفیت کارشان هم پایین میآید .از آنجا که زمانی هم برای یادگیری مهارتهای روز ندارند توسط نسلی جوان و پر انرژی که سراسیمه در جستوجوی کار هستند،کنار گذاشته و فراموش میشوند. از آنجا که سابقههای کاری دوماهه ،سه ماهه، قراردادهای ۸۹روزه نمیتوانند آینده کارگران را تامین کنند دو دهه دیگر بانسلی مواجه خواهیم بود که بدون حقوق بازنشستگی، بیمه درمانی و قدرت کار در جامعه رها میشوند . با مشاهده این وضعیت ،گذشته از اینکه ارزش کارگران به عنوان انسان نادیده گرفته میشود، ارزش نیروی انسانی را برای دولتها و نقشی را که آنها در تولید واقتصاد ایفا میکنند زیر سوال میبرد.
البته لازم به ذکر است که هزینههای این بیتوجهی به خود دولتها باز میگردد. چون در آینده با نسلی سالمند و بیمار مواجه میشوند که اگرچه همه عمر دویده اند ولی دیگر وامانده اند .به همین خاطر دولتها ناچار میشوند به تعداد سبدهای کالا و حمایتی اضافه کنند .به راستی وقتی که کارگر با دست خود کار میکند چرا حق وحقوقش رعایت نمیشود که سالها بعد بخواهد چشم به راه سبدهای حمایتی باشد؟
سختی قوانین ،تعدیل نیرو
اغلب کارفرما در نظرجامعه، فردی با سرمایهای کلان متصور میشود . ولی همیشه هم این طور نیست در جامعه کارفرماهایی با واحدهای کوچک تولیدی یا خدماتی وجود دارند که در این وضعیت سخت اقتصادی به سختی واحدهایشان را سرو پا نگه میدارند. به همین خاطر بعضی هایشان معتقدند اگر بخواهند برمبنای قانون کار عمل کنند باید واحدشان را به کل تعطیل کنند . چون در شرایط فعلی هم به سختی امرار معاش میکنند. سعید حسینی کارفرمای یک واحد کوچک تولید لباس است او اعتقاد داردکه باید کارگرها به دو دسته تقسیم شوند:« یک زمانی کارگری به کارخانهای میآید وقصد دارد ۲۰ سال در این کارخانه بماند و از این راه زندگی خود و بچه هایش را تامین کند. اما یک زمانی هم هست که بعضی کارگرها به موقعیت کاری شان به عنوان شغلی موقتی نگاه میکنند که چند وقتی بیایند تا اوضاعشان ثابت شود مثلا دانشگاه قبول شوند. ازدواج کنند. یا کار بهتر پیدا کنند. خب من چرا باید کسی را بیمه کنم که میدانم ۶ ماه بیشتر نمیماند؟»
مهندس محمد عطاردیان رئیس کانون عالی کارفرمایان ایران معتقد است :« قانون کار مشکلات زیادی دارد.باید قراردادها برای کار بسته شوند نه صرفا کارگر ، وقتی در قرار دادها فقط به کارگر توجه میشود. نتیجه آن تعطیلی کارخانهها ، وسرمایههایی است که در بانکها میماند و تبدیل به کار تولیدی نمیشود . » مهندس عطاردیان با بیان اینکه بخشی از اشباع نیروی کار در جامعه به دلیل کمبود کار در جامعه است که همین هم ناشی از مشکلات قانون کار است اضافه میکند : « بسیاری از این قوانین باید تسهیل شوند. در زمان دولت نهم و دهم ما درکانون عالی کارفرمایان همراه با کارگرها وتشکلهای کارگری ۶ ماه وقت صرف کردیم و در حدود ۱۴ یا ۱۵ صورت جلسه برای اصلاح قانون کار امضا کردیم و به وزارت کار ارائه دادیم تا این موارد را در قانون کار لحاظ کنند.
اما نتیجه چیز دیگری شد.»مهندس عطاردیان با بیان اینکه در قانون کار باید به کارفرما هم توجه شود عنوان کرد«باید به این مسأله توجه داشت که ما قرارداد را برای کار میبندیم نه کارگر. اینکه قانون طوری نوشته شود که صرفا به نفع کارگر باشد اشتباه است. در واقع قانون کار ما، قانون کارگر است. در حال حاضر اگر کارگر یکدفعه کارگاه را رها کند.هیچ مشکلی برای او به وجود نمیآید وحق و حقوقش را هم میگیرد. اما قانون به این مسأله توجه نمیکند که کارفرما متضرر میشود. کارفرما ممکن است در این مدت برای کارگر و تقویت مهارتهای او هزینه کرده باشد. اما در قانون به این مسائل توجه نمیشود.»
وقتیکارخانهها تعطیل میشود وقتی نیروی کار روز به روز تعدیل میشوند وقتی قوانین مربوط به کار تسهیل نمیشوند نتیجه اش همین بازار آشفتهای است که میبینیم. کارفرما نمیتواند سرمایه گذاری کند. متقاضیان شغل، روز به روز برتعدادشان افزوده میشود. نیروی کار گویی در صفی بیانتها ایستاده است که شاید هرگز به او نوبت نرسد. قانون نقطه تلاقی است. نقطهای که کارگر و کارفرما به هم میرسند و چیزی به نام کار شکل میگیرد. اما برای به هم رسیدن این دو، قانون باید درست واسطه شود که نه عمر کارگر از کف برود نه سرمایه کارفرما از دست برود. قانون میزانی است که باید دوکفه رابطه کارگر وکار فرما را میزان کند.
فرشته اثنی عشری
- 19
- 1