امروزه مسأله مهاجرت در بسیاری از عرصههای زندگی اجتماعی، مسألهای جدی و تعیینکننده است. مهاجرت انواع و ابعاد مختلف دارد که یکی از آنها، مهاجرت از مناطق حاشیهای و کم بضاعت به سمت کلانشهرها است که مسائل و مشکلات عدیدهای را به همراه خود میآورد. در تمام دنیا معمولا تودههای جمعیت ضعیف، کارگران غیرحرفهای، زارعان خردهپا و غیره از نواحی دوردست با پشت سرگذاشتن شهرهای کوچک دور افتاده، به نواحی مجاور به مراکز توسعهیافتهتر درون کشور مهاجرت کرده تا بتوانند دست کم معاش خود و خانواده شان را تأمین نمایند. با توجه به اینکه کلانشهرها در بسیاری از کشورهای درحال توسعه ظرفیت کمی برای ایجاد اشتغال دارند، این مهاجران عمدتا در کارهای بسیار کم دستمزد و کم بازده و در بخش اقتصاد غیررسمی شهر جذب میشوند. سطح بسیار پایین دستمزد، بهرهوری اندک، رقابت کشنده، ناامنی و بهرهکشی از ویژگیهای این بخش غیررسمی است. چنین روندی به دنبال خود نابرابریهای شدید اقتصادی و اجتماعی را باعث شده و تفکیک مناطق و محلات شهر براساس رتبه و جایگاه اقتصادی و اجتماعی افراد، تبدیل به یک رویه معمول میگردد.
از مصادیق این مهاجران میتوان به بسیاری از کارگران ساختمانی، کارگران کارگاهها، میادین میوه و ترهبار، رستورانها، نانواییها، فضای سبز، پارکها و گروههایی که برای پیدا کردن کار در میادین اصلی و بر سر چهارراهها تجمع میکنند اشاره نمود. برخی از مطالعات نشان میدهد که این افراد از لحاظ اجتماعی و اقتصادی آسیبپذیر بوده و نسبت به کارگران بومی با وجود ساعات کاری بیشتر و انجام کارهای سخت و خطرناک، دستمزد کمتری میگیرند. در این پژوهش تلاش میشود تا ضمن شناخت ویژگیهای فرهنگی - اجتماعی کارگران میوه و ترهبار در کلانشهر تهران، به بررسی تجربه زندگی روزمره این کارگران و آسیبها و رفتارهای پرخطر احتمالی آنها پرداخته شود. بدین منظور با ٣٠ نفر از این کارگران که در میادین میوه و ترهبار وابسته به شهرداری تهران مشغول به کار هستند، مصاحبه گردید. یافتههای این تحقیق در ادامه ذکر میگردد.
سبک زندگی و تجربه روزمره کارگران میادین میوه و ترهبار
یک کارگر میوه و ترهبار صبحها از ساعت ٤ برای خالی کردن باری که به میدان آمده است، از خواب بیدار میشود و تا ساعات اولیه صبح میوهها را خالی کرده و برای فروش روی پیشخوان میچیند. کار چینش میوهها در سرتاسر روز ادامه دارد. بعد از آن به مدت نیم ساعت صبحانه خورده و سپس کار فروش آغاز میشود. تا ساعت یک ظهر که فروش ادامه دارد، هرکدام از کارگران وظیفه خاصی را به عهده دارد. از یک تا ٣ زمان استراحت است. غذا معمولا در درون خود فروشگاه یا در اتاقکی که در بالای میدان ترهبار قرار دارد پخته شده و همانجا سرو میشود. معمولا به علت فرصت اندک، غذاهای سریع ترجیح داده میشود. هر هفته یک نفر مسئول پخت غذا و شستن ظرفها است. البته عموما این کار به عهده افراد جوان و تازه وارد است. بعدازظهر هم همین روند تا ساعات پایانی روز ادامه دارد. پس از آن زمان شام و استراحت است تا دوباره فردا صبح کار آغاز شود. در برخی از منازل این افراد که در طبقه بالایی همان میدان ترهبار است، گاه تا ٦ نفر در یک اتاق کمتر از ١٥ متری زندگی میکنند. امکانات عمومی مانند حمام و سرویس بهداشتی چندان مناسب نیست. معمولا این افراد قادر به اجاره مسکن در محدوده میدان نیستند. با توجه به اینکه صبح زود باید بار خالی کنند، بهترین جا برای زندگی همان میدان است.
در این مکان عموما حوزه خصوصی وجود ندارد. تقریبا خبری از اوقات فراغت نیست. روزهای جمعه تا ظهر کار میکنند و پس از آن یا ترجیح میدهند در بازار مانده و به کارهای شخصی بپردازند و یا به دوستان خود در شهر سر بزنند. معمولا تلوزیون نمیبینند و بیشتر موسیقی محلی را قبل از خواب ترجیح میدهند. معمولا یک ساعت قبل از خواب شب نشینی میکنند.
خانواده آنان معمولا در شهرستان زندگی میکنند. کسانی که متاهل هستند، چند ماه یکبار به دیدن خانواده میروند. همین دوری از خانواده یکی از جدیترین مشکلات آنهاست. گاهی کودکان آنها پدر خود را نمیشناسند و از آنها دوری میکنند. همه مصاحبه شوندهها بیان کردند که در اولین فرصت برای همیشه به زادگاه خود بازمیگردند؛ فرصتی که با درآمد اندک هیچگاه به دست نمیآید. عدم مهارت خاص و عدم پیشرفت شغلی باعث میشود که صرفا بدن آنها مثل یک ماشین مستهلک شده و روزبهروز فرتوتتر شوند. یکی از این کارگران میگوید: «اینجا ماندن هیچ فایدهای برای ما ندارد. بهخصوص برای ما متأهلها. ما هرچه در میآوریم را خرج میکنیم.
همیشه هشتمان گرو نهمان است. هر سه ماه یکبار هم به زور میتوانم به زن و بچهام سر بزنم. الان من سهسال است که اینجا کار میکنم و نتوانستم یک ریال هم پس انداز کنم. صرفا چون کار دیگری ندارم، اینجا ماندم». این افراد هر روز با یک لباس فرم در محل کار حاضر شده و تنوعی در لباس و تفریح و فراغت ندارند. معمولا تمام درآمد خود را به شهرستان میفرستند و خود بهرهای از آن نمیبرند. به جز آن، سر و کله زدن با مشتریان گوناگون هم برای آنها استرس دایمی ایجاد میکند.
یکی از این افراد میگوید: «از صبح تا شب با هزار نوع آدم باید سروکله بزنی. هرکدام از آنها هم یکجور رفتار میکنند و تو مجبوری با هر نوع از رفتار آنان خودت را وفق بدهی. بارها در همین جا به ما توهین شده است. تقریبا بعد از یکسال عادت کرده ام که دیگر این صداها و توهینها را نشنوم.» تأکید کارفرما و مسئولان حراست بر اینکه حق با مشتری است، فشار کاری کارگران را بیشتر میکند. تفاوت طبقاتی و اجتماعی نیز بعد دیگری از اختلاف با مشتریها است. به قول یکی از کارگران «کسانی که در آپارتمانهای شیک و گرانقیمت در مناطق مجلل شهر زندگی میکنند، برای چند درصد تخفیف به میدان ترهبار آمدهاند.» این تقابل باعث بروز برخی رفتارها در کارگران میشود. یکی از آنها میگوید: «ما سعی میکنیم میوههای بهتر را به افراد شهرستانی یا همشهری خودمان بدهیم».
این تفاوت میان کارگران و مشتریها منجر به نوعی فشار اجتماعی میگردد که باعث میشود که آنها هیچ احساس تعلقی به تهران نداشته و با اینکه با همشهریان خود در ارتباط مستقیم کاری هستند، خود را غریبه بدانند. آنها همیشه با یک نوستالوژی نسبت به خانه و وطن خود زندگی میکنند. یکی از کارگران میگوید: «هیچ گمان نمیکردم که نتوانم ماهها به شهر خودمان برگردم. گاهی به شدت دوست دارم که برگردم. با خودم میگویم همه چیز را ول کنم و بروم. اما میدانم که نمیتوانم دوام بیاورم.
به همین خاطر بعضی از شبها به گوشهای میروم و به یاد روزهای خوب نوجوانی گریه میکنم.» البته این حس غربت، به نوعی با حس احترام به شهر محل کار هم همراه است. به عبارتی اگرچه احساس تعلقی به تهران وجود ندارد، اما اینجا بهعنوان شهری سازمانیافته، با جذابیتهای بسیار زیبا و امکانات فراوان مورد تحسین است. به همین دلیل است که به قول یکی از کارگران، مسأله ماندن در شهر تهران فقط موضوع درآمد نیست بلکه «وقتی به تهران میآیی انگار یک چیزی به پایت گره خورده است». با این وجود هیچگاه هیچیک از این کارگران، محل زندگی خود را خانه نمینامند؛ بلکه آن را صرفا جایی «برای اسکان خود»
میدانند که «مجبورند شبها در آنجا بمانند» چون «جای دیگری برای رفتن ندارند». شرایط محیطی و ذهنی زندگی در کلانشهر تهران، دور از دیار خود و احساس بی تعلقی مکانی به نوعی بحران هویت در کارگران تبدیل شده است. زندگی در یک سرپناه به جای مسکن، عدم توانایی برنامهریزی برای آینده و حتی خروج از شبکههای رسمی و معتبری که در داخل شهر وجود دارد و از سوی دیگر، کنده شدن و جا ماندن از شهری که از آن آمدهاند، تداعی گر یک ذهن بی خانمان است. این افراد خشنودی چندانی نسبت به شرایط زندگی خود نداشته و هرگونه احساس تعلقی را کنار گذاشتهاند و اضطراب و استرس دایمی در زندگی روزمره، آنها را رها نمیکند: «همیشه آخر روز کاری از اینکه مجبورم فردا هم با کلی آدم جورواجور سروکله بزنم تمام بدنم میلرزد. میدانم که کار دیگری نمیتوانم بکنم. واقعا اگر جایی داشتم هیچوقت حاضر نمیشدم حتی یک روز هم اینجا بمانم. ولی انگار باید سوخت و ساخت.»
با نگاه دقیقتر به مسائل و مشکلات این کارگران، موارد ذیل را میتوان تفکیک نمود:
فرسودگی شغلی: کار زیاد و دستمزد کم
بیشتر کارگرانی که مورد مصاحبه قرار گرفتند، رضایتی از میزان دستمزد خود ندارند. احمد، یکی از کارگران میگوید: «تصور کنید که مجبور باشید گاها ساعت ٣ یا ٤ صبح از خواب بیدار شوید و تا ٨ شب کار کنید و دستمزد شما ٧٠٠ یا ٨٠٠هزار تومان باشد. واقعا با این شرایط نمیشود زیاد به زنده ماندن امیدوار بود». بجز این، کارگرانی که در این مراکز مشغول به کار هستند، در طول سالیان هیچگونه مبلغی به دستمزد آنان به دلیل سابقه کار اضافه نمیشود. معمولا در مشاغلی که نیاز چندانی به مهارت نداشته و صرفا از نیروی بدنی استفاده میکنند، میزان کار انجام شده و نه سابقه کاری، معیار پرداخت دستمزد میشود. به همین دلیل با افزایش تعداد سالهای کار و به علت فرسایش نیروی بدنی ممکن است حتی از دستمزد افراد کاسته شود. جوانان نسبت به سالخوردگان از نیروی بدنی بیشتری برای کار برخوردارند و از همین رو ترجیح و اولویت اصلی با آنهاست. البته خود جوانان هم از سرنوشتی که در انتظار آنان است، باخبرند. کار زیاد و سخت به همراه تغذیه نامناسب به مروز زمان باعث ضعف جسمی و عضلانی کارگران و حتی جوانان میشود.
عدم حمایت و امنیت شغلی
امنیت شغلی کارگران میادین میوه و ترهبار اگرچه نسبت به کارگران ساختمانی و فصلی بهتر است، اما چندان هم بالا نیست؛ چرا که این مشاغل بر نیروی جسمی تکیه دارد و به محض از کارافتادگی و کهولت و حتی کسالت مقطعی، به راحتی نیروی کار جایگزین وجود خواهد داشت. یکی از کارگران در این رابطه میگوید: «به اندازهای نیروی کار زیاد و فرصت شغلی کم است که به محض اینکه متوجه شوند کمی از توان بدنی ات تحلیل رفته، سریع جایگزینت را پیدا میکنند. اینجا رقابت بر سر شغل و کار بسیار نابرابر است. برای اینکه نیروی کار زیاد و شغل کم است و هرچه کارفرما بگوید باید قبول کنی. واقعا یا باید بیکار بمانیم یا اینکه هرچه آنها میگویند قبول کنیم». درواقع به دلیل نیروی کار زیاد و فرصت شغلی اندک، کارفرما میتواند دستمزدها را پایین نگه داشته و بهره کشی کند. اگر هم کسی اعتراض نماید، به راحتی جایگزین میشود. یکی از مهمترین دلایلی که منجر به این ناامنی شغلی میشود، عدم شکلگیری اصناف و یا ضعف اصناف در پیگیری حقوق اعضا است. در این مراکز هیچگونه صنفی وجود ندارد و تشکیل آن در تخیل افراد هم نمیگنجد. درواقع هیچگونه کانال مطمئنی برای پیگیری حقوق افراد وجود ندارد.
اسکان نامناسب و آسیبهای اجتماعی مرتبط
همانطور که گفته شد، معمولا تعداد زیادی از کارگران در اتاقهای ١٠ تا ١٥متری زندگی میکنند. نبود امکانات مانند سرویس بهداشتی مناسب، لوازم گرمایشی و سرمایشی خوب و فضای کافی برای استراحت و خلوت کردن باعث افزایش فشارهای اجتماعی میشود. از مهمترین آسیبهای اجتماعی چنین کمپهایی، فراگیر شدن مسأله اعتیاد است. از آنجا که اعتیاد میتواند بهعنوان یک روش آرام بخش موقت کاربرد داشته باشد، به سرعت میتواند اعضای یک کمپ را آلوده سازد. اما در مورد سکونتگاههای کارگران میادین ترهبار، لااقل در مقایسه با کارگران فصلی، این آسیب به میزان بسیار کمتری دیده میشود. دلایل این امر عبارتست از: ساعات کاری زیاد و اشتغال فراوان، زندگی کارگران میوه و ترهبار در محل کار که محل مراجعه دایمی مردم و صاحبان غرفهها است و پیوندهای قومی و خانوادگی افراد. این کارگران معمولا کرد هستند. یکی از آنها میگوید: «اینجا بیشتر کسانی که کار میکنند با هم رابطه خوبی دارند. کمتر سمت اعتیاد میروند و چون همه همدیگر را میشناسند، باهم درگیری ندارند. به همین خاطر هم صاحبان غرفهها ترجیح میدهند تا از اینگونه کارگران استفاده کنند چون با بقیه هماهنگترند.» درواقع میتوان گفت شبکهای حمایتی و روابط اجتماعی میان کارگران وجود دارد که براساس پیوستگیهای قومی و فرهنگی شکل گرفته و در مواقع ایجاد مشکل میتواند افراد را یاری دهد: «بعضی مواقع که کسی مریض میشود یا مشکلی برایش پیش میآید، مثلا مجبور است برود شهرستان، بقیه کارهایش را انجام میدهند تا او حالش خوب شود یا مشکلش برطرف شود. اینجا همه هوای همدیگر را داریم چون همدیگر را میشناسیم و با هم فامیل هستیم. اگر هم کارفرما بخواهد کسی را استخدام کند، به ما میگوید و ما از فامیلها و دوستان کسی را بهش معرفی میکنیم».
سخن پایانی
در این پژوهش سعی شد از خلال زندگی روزمره کارگران میادین میوه و ترهبار تهران، تنشها و فشارهای اجتماعی و نوع مواجهه آنان با کلانشهر مورد بررسی قرار گیرد. چنین بررسیهایی زمینهساز شناسایی مشکلات و طراحی سازوکارهای جبرانی برای رفع این مشکلات است. فرسودگی شغلی، معیشت و مسکن نامناسب و نداشتن اوقات فراغت کافی ازجمله مسائلی هستند که کیفیت زندگی این کارگران را پایین میآورد. فشار شغلی ناشی از برخورد با گروههای اجتماعی متنوع، و نوع احساسات نسبت به شهر مبدا و مقصد، منجر به نوعی بیخانمانی ذهنی در این افراد شده که احساسات دوگانه و متناقضی را در آنها برمیانگیزد. درعینحال، شبکه اجتماعی و قومی میان کارگران، بسیاری از آسیبهای اجتماعی را کاهش میدهد. با توجه به آنچه که ذکر شد، به نظر میرسد لازم باشد تا
با آموزشهای عمومی به شهروندان، تعامل مردم با این کارگران بر پایه احترام متقابل تسهیل شود
با توجه به کمی اوقات فراغت این افراد، برنامههای فرهنگی مناسب مانند موسیقی محلی، جشنوارههای فصلی و... توسط شهرداری برای آنها در نظر گرفته شود،
تسهیلاتی برای افزایش مرخصی متاهلین برای گذراندن وقت بیشتری با خانواده در نظر گرفته شود،
تمهیدات لازم در موضوع بیمه و امنیت شغلی این کارگران اندیشیده شود.
این متن مبتنی است بر مقالهای با نام «تجربه روزمره کارگران میادین میوه و ترهبار در شهر تهران (با تأکید بر آسیبهای اجتماعی)» نوشته «ستار پروین»، «عبدالحسین کلانتری» و «محمدرحیم صفری» که در فصلنامه پژوهشنامه مددکاری اجتماعی به چاپ رسیده است.
- 22
- 5