«مثل اين است که خواب ببينم. خودم هم فکر نميکردم يک روز بتوانم براي دانشآموزانم اين امکانات را فراهم کنند. باور نميکنيد از وقتي شرايط مدرسه بهتر شده، روحيه بچهها چقدر تغيير کرده، باور نميکنيد اين ميز و نيمکتهاي جديد، آن سالن غذاخوري و چند دست لباس نو، چقدر توي رفتارشان تأثير گذاشته، انگار اصلا آن آدمهاي سابق نيستند.» از روزهايي ميگويد که خيلي از دانشآموزانش بهخاطر نداشتن حداقلهاي زندگي، ترک تحصيل کردهاند و هر ترک تحصيل، انگار تيري بوده که به قلبش فرورفته است.
دو سال پيش بود که براي دانشآموزان بيبضاعتش صبحانه آماده کرد و حاتم طايي استان لقب گرفت. پس از رسانهايشدن داستان اين معلم، خيل عظيمي از کمکهاي مردمي روانه سيستان، روستاي سنچولي و دبستان غلامعلی شهرکی شد. همين کمکها حالا براي دانشآموزان اين مدرسه، يک سالن چندمنظوره ساخته تا هر روز صبح، دانشآموزان کنار هم و به ميزباني مدرسه صبحانه بخورند. برايشان لوازمالتحرير و پوشاک رايگان آماده کرده تا خانوادههايشان بهدليل نداشتن هزينههاي تحصيل، مانع درس خواندنشان نشوند و از همه مهمتر، بازماندگان از تحصيل را راهي مدرسه و کلاس درس کرده تا بزرگترين آرزوي اين معلم فداکار تبديل به واقعيت شود.
ثبتنام بازماندگان از تحصيل، آرزوي ديرينه
مهر امسال بود که از ممنوعيت ثبتنام بازماندگان از تحصيل گلايه کرده بود. آن روزها به «وقايعاتفاقيه» گفت: «بسياري از بچهها بازمانده از تحصيل هستند و آموزشوپرورش براي اينکه شرايط سني خاصي را مشخص کرده، سد راهي براي ادامه تحصيل اين بچهها شده است.» او اينطور توضيح داده بود: «آموزشوپرورش تا ۱۱ سالگي را براي مقطع ابتدايي در نظر گرفته ولي ما دانشآموز ۱۲، ۱۳ ساله داريم که از من خواهش ميکنند بگذارم در کلاسها شرکت کنند.
پنج، ۶ دانشآموز با اين شرايط دارم که با وجود نامه دادگاه مبنيبر اجازه تحصيل اين بچهها، آموزشوپرورش قبول نميکند ولي من عواقبش را در نظر گرفتهام و به مدرسه ميآيند. پدرومادرشان هم رضايت دادهاند و ميخواهند بچههايشان سواد داشته باشند. چه لزومي دارد وقتي اين بچهها ميتوانند تحصيل کنند و آموزش برايشان بدون مانع است، آموزشوپرورش مخالفت ميکند؟»
رامين ريگي ميگويد که بازتاب حرفهايش، موافقت آموزشوپرورش براي ثبتنام از بيشناسنامهها و بازماندگان از تحصيل بوده و آن لحظه انگار به تمام هدفش رسيده است. «چند روز پس از اينکه مصاحبهام چاپ شد از وزارت آموزشوپرورش به ما زنگ زدند و موافقت خود را براي ثبتنام بازماندگان از تحصيل اعلام کردند. بعد از آن، کار ما اين شد که بگرديم و اين بچهها را پيدا کنيم.»
ريگي از روزهاي سختي ميگويد که به همراه همکارانش براي برگرداندن بچهها به مدرسه تلاش کردهاند: «خانواده اين بچهها بهدليل فقر راضي نميشدند که فرزندانشان به مدرسه برگردند. برايشان توضيح داده بوديم که شرايط مدرسه تغيير کرده است و آنها براي تهيه پوشاک و لوازمالتحرير بچه، پولي را پرداخت نخواهند کرد. در ابتدا، چند خانواده راضي شدند اما مدتي که گذشت، بيشتر خانوادهها، بچههايشان را براي ثبتنام به مدرسه آوردند.»
قدرداني براي اجازه تحصيل
اين معلم سيستاني، خاطرهاي عجيب از روزهاي نخست بازگشت دانشآموزان بازماندهازتحصيل به مدرسه نقل ميکند: «چند روز بعد از اينکه با خانواده اين بچهها براي بازگشتشان به مدرسه به توافق رسيده بوديم، جمعي از دانشآموزان با جاروهاي دستي وارد مدرسه شدند. وقتي پرسيديم اين جاروها براي چيست، گفتند «ميخواهند در ازاي اجازه تحصيلي که به آنها داده شده، هر روز تمام مدرسه را جارو کنند.» ميگويد اشک توي چشمهاي معلمان جمع شده، بعد يکييکي جاروها را از بچهها گرفته و آنها را راهي کلاسهايشان کردهاند.»
دانشآموزان زهکي بهصورت خودجوش و براي قدرداني اين کار را کردهاند.
معلمشان ميگويد حالا هم وظيفه اداره مدرسه را برعهده خود اين دانشآموزان گذاشتهاند تا هم دانشآموزان مسئوليتپذيرتري تربيت کنند و هم آنها از اينکه در اداره مدرسه سهيم هستند اعتمادبهنفس بيشتري داشته باشند. «اين بچهها خيلي قدرشناسند. باور نميکنيد چقدر مدرسه آمدن را دوست دارند.» زهک يکي از شهرهاي کوچک مرزي است؛ شهري فاقد امکانات تفريحي مناسب براي کودکان و نوجوانان. امکانات تفريحي در اين شهر آنقدر کم بوده که دانشآموزان دلشان به مدرسه رفتن خوش است.
«مدرسه براي اينها، فقط محل درس خواندن نيست. مدرسه سينما، پارک، شهربازي و محل تفريحشان هم هست. جايي را در اين شهر جز مدرسه ندارند و آنجا براي بچهها تفريح هم محسوب ميشود، بزرگترهايشان هم همينطور هستند. آنها هم جايي ندارند بروند. عصرها ميآيند مينشينند دم در خانههايشان و خيابان را نگاه ميکنند. اين تفريحشان است.»
از تلخترين خاطره تدريسش در سالهاي اخير ميگويد. از روزي که يکي از دانشآموزانش را بهخاطر درس نخواندن تهديد کرده و گفته ديگر نميتواند به مدرسه بيايد. گفته از فردا بايد بماند توي خانه و از کلاس درس و مدرسه خبري نيست: «باور نميکنيد همه روز را گريه کرد. از زنگ اول تا وقتي مدرسه تعطيل شد. آنقدر گريه کرده بود که داشت از حال ميرفت. رفتم و گفتم که شوخي کردهام و براي اين بوده که بترسد و درس بخواند اما باور نميکرد. باز هم گريه ميکرد و ميگفت نميخواهد توي خانه بماند و مدرسه نرود.»
کمبود امکانات درماني براي دانشآموزان
معلم دبستان غلامعلی شهرکی در روستاي محروم سنچولي معتقد است مشکلات دانشآموزان اين روستا فقط در مدرسه نيست. بيرون از مدرسه و در محيط روستا هم کمبود امکانات، خطر بزرگي براي دانشآموزان است.
آنطور که او ميگويد مراکز درماني در اين روستا، از کمبود امکانات رنج ميبرند و همين خطرات بزرگي براي دانشآموزان دارد. به گفته او، درمانگاهي که درمان دندانهاي دانشآموزان را برعهده داشته، بهدليل نداشتن دستگاه راديوگرافي، دندان دانشآموزان را بدون تکميل مراحل معاينه پر کرده که اين خطرهاي زيادي را براي دانشآموزان به همراه داشته است. او ميگويد: وقتي علت اين اتفاق را از پزشکان اين درمانگاه پرسيديم، گفتند درمانگاه به دستگاه راديوگرافي مجهز نيست و آنان چاره ديگري نداشتهاند.
پس از رسانهايشدن محروميتهاي دانشآموزان مدرسه غلامعلی شهرکی، کمکهاي زيادي به اين دانشآموزان شد. ريگي ميگويد: «در طول اين مدت، مردم کمکهاي زيادي به دانشآموزان اين منطقه کردند؛ طوري که کمکهاي مردمي از سطح مدرسه فراتر رفت و مدارس و خانوادههاي کمبضاعت ديگر روستا را هم تحتپوشش قرار داد.
«چند کودک بيمار در روستا وجود داشت که خيرين هزينههاي درمان آنها را تقبل کردند.» به گفته ريگي، کمکهاي مردمي به مردم اين روستا کوتاهمدت نبوده، برخي از خيرين، هزينههاي ماهانه دانشآموزي را تقبل کرده و هر ماه آن را پرداخت ميکنند. برخي براي دانشآموزان، حساب بانکي باز کرده و هر ماه مبلغي را واريز ميکنند. آنطور که او ميگويد بيشتر خيرين زن هستند. در ميان آنها، چند مرد و چند شهروند ايراني مقيم اروپا هم وجود دارد. با کمک خيّرين و سازمان نوسازي مدارس، مدرسه غلامعلی شهرکی نوسازي شده است. در اين منطقه اما هنوز هم مدارس فرسوده زيادي وجود دارد. آموزشوپرورش هزينه نوسازي اين مدارس را ندارد و بافت مدرسه هم ديگر نميتواند دوام بياورد.
ريگي ميگويد: «شرايط مدرسه ما نسبت به ديگر مدارس روستا خيلي خوب است. هم از نظر فيزيکي، تغييراتي خوبي داشتهايم و هم روحيه بچهها بهتر شده است. طراوت و شادابي را با تغيير امکانات مدرسه هر روز در صورت بچهها ميبينيم.»
سارا زارع
- 11
- 2